شبکه اجتهاد: چند روز پیش به بهانه نقد وضعیت اقتصادی موجود – که صد البته غیرقابل توجیه و نشان دهنده ضعف برنامه و مدیریت دولت است – در فیضیه حسن رحیم پور ازغدی که نظام و حکومت برای طرح آراء و اقوالش همیشه دست و دل باز بوده و تریبونی ثابت برای وی تعریف کردهاند؛ سخنرانی بسیار قابل تاملی داشت که این سخنان از زبان هر کس دیگر بود حساب اش با کرام الکاتبین بود.
این قضیه و عکس العملهای نه چندان جدی و شداد و غلاظ آن سبب شد تا در مقایسهای با آن چه در اوائل دهه هفتاد و پس از طرح نظریه «حریت و روحانیت» اتفاق افتاد چند نکته را در باب این دو حادثه و عکس العملهای متفاوت آن دو که به گمانم نشانههای روشنی از رفتارشناسی پارادوکسیکال برای برآمدگان از یک نهاد علمی است را ارائه دهم.
سخنران فیضیه که سالهاست به یُمن همراهی و پشتیبانی نهادهای برون حوزوی در میان حوزویان تلاش فراوانی داسته تا جایگاهی بیاید و کرسی پیدا کند؛ گاه آن چنان بی ضابطه و غیر روشمند حرف میزند که برای هر کسی غیر از ایشان میتوانست بارها بحران بیافریند و اسباب زحمت شود. آخرین سخنرانی وی اما از جنسی دیگر است.
سخنران فوق الذکر در یک خودزنی سیاسی در مهد حوزه؛ حوزه را مهد سکولاریسم خواند و آن را کارخانه تولید مرجع معرفی و تلاش کرده حوزه را سهیم در وضع موجود نشان دهد.
در این نوشتار نه در مقام نفی و اثبات وجود سکولاریسم در حوزه هستم و نه در صدد بیان نقش حوزه در وضع موجود جامعه؛ بلکه آن چه مورد توجه است بیان این نکته است که این سخنان ساختارشکنانه و مقایسه آن با مفاد و پیام اصلی نظریه «حریت و روحانیت» آن گاه که رفتار حوزه و حوزویان در مورد این دو واقعه سنجیده میشود میتواند یکی از سه ره آورد زیر را به همراه داشته باشد:
۱- همراهی حوزه با ادعای سخنران در پذیرش عملی سکولاریسم
ره آور اول رفتارشناسی حوزویان در مواجه با این دو واقعه القاء کننده این گمانه است که گویا اکثریت حوزه و اعاظم و بزرگان قوم در حوزههای قم و نجف و مشهد و اصفهان و…برخلاف اندکی از ایشان که آن را فاجعه خواندند و بدان عکس العمل نشان دادند پیام سخنران فیضیه را عملاً تایید کردند و سکولاریسم را پذیرفتند.
به بیان دیگر گویا حوزه و حوزیان منتظر بودند کسی این مکنون ذهنی ایشان را علنی کند که این اتفاق هم افتاد و لذا نه تنها اسباب دلخوری ایشان را فراهم نکرد بلکه با سکوت هم دلانه آن را تایید هم کردند.
این احتمال آن گاه قوی تر میشود که در برابر طرح موضوع« حریت و روحانیت» کسانی ورود پیدا کردند که هیچ احتمالی داده نمیشد که ایشان وارد این مقوله شوند و موضع گیری کنند اما در باب این سخنرانی اخیر حتی فقیهان نوپیدایی که به تازه گی لباس مرجعیت بر تن کرده اند نیز حاضر نشدند ورود پیدا کنند.
ولی این احتمال با برخی ابهامها مواجهه است که از آن جمله میتوان به شان علمی و جایگاه و تراز معرفتی سخنران اشاره کرد. توضیح این که : نظریه پرداز «حریت و روحانیت» دارای وزانتی علمی و تراز استانداردی در بحثهای روشی بود و به همین جهت سخنان وی نه تنها شنیده بلکه برای بسیاری حجت بود اما سخنران فیضیه بدان جهت که سالهاست سخنانی خلاف عرف علمی میگوید و نوعاً هم شنیده نمیشود لذا شنیده نشد و حوزه و حوزویان از کنار آن سخنان مانند سخنان پیشین وی گذشتند.
۲- سعه صدر حوزویان و رشد عقلانیت انتقادی در میان ایشان
ره آورد دوم یا احتمال دوم این است که امیدوارانه بگوئیم تفاوت رفتاری حوزویان در این دو واقعه به رشد عقلانیت انتقادی حوزویان بر میگردد و نشان از سعه صدر آنان است.
به بیانی دیگر برخلاف دهه هفتاد حوزویان و دیگر همراهان حکومتی ایشان از چنان رشدی یرخوردار شده اند که دیگر در برابر انتقاداتی این گونه نه تنها عصبی نمیشوند بلکه متواضع شده و خود و رفتارهای خویش را پیامبرانه نمیدانند و از دیگران انتظار تمجید ندارند سخنانی که در دهه هفتاد بر زبان برخی منتقدان جاری شد.
این احتمال هم البته شواهد دارد از جمله این که حوزه قم و نجف چند صباحی است تن به طرح پارهای انتقادات جدی و گاه تند نسبت به متدهای آموزشی و متنها و استوانههای خویش داده و با طراحان این طرحهای اصلاحی رفتاری آمیخته با سعه صدر داشته است.
ولی این احتمال هم امیدی بیش نیست چرا که برخوردی که در برخی مدارس با اساتیدی که دگر اندیش اند و گاه سخنانی از جنس نواندیشی میزنند چه در اصل دعوت و چه در تداوم همکاری میشود از نواقض جدی این احتمال اند.
به این نکته بفزایید که کرسیهای ارائه دیدگاه نیز در درون حوزه کمتر در اختیار کسانی است که بر خلاف جریان فکر میکنند.
۳- فقدان حُریت/ آزادگی لازم در میان حوزه
احتمال سوم همان است که قبلاً توسط مرحوم مطهری و در دهه هفتاد ذیل مقوله « حریت و روحانیت» مطرح شد که عبارت از تضعیف یا فقدان حریت لازم در نهاد روحانیت در فرض گره خوردن به قدرت است.
مطهری با طرح مقوله نسبت معکوس حریت روحانیت و حکومتی شدن آن سالها قبل آن را به عنوان آفتی برای روحانیت و حوزه اهل تسنن مطرح کرد و حوزه شیعی را از آن مبرا میدانست و لذا آن را آزادتر از رقیب سنی اش میخواند.
طرح سکولار بودن حوزه و فقه آن هم در مهد فقاهت و عدم عکس العمل جدی به آن گمانه سوم را بیشتر تقویت میکند و این احتمال را که حوزه شیعی از حریت لازم در دفاع از خویش برخوردار نیست را از دو احتمال دیگر قوی تر میکند.
به هر حال واقعه یا فاجعه فیضیه هر چه باشد نه آخرین سخن در این مقوله است و نه تنها سخن؛ این حوزویان هستند که باید به خانه تکانی بپردازند تا شاید در انتخاب محبوبهها و مرادان خویش به خطا نروند. (برگرفته از کانال شخصی حجتالاسلام علی شفیعی)
ظاهرا نویسنده محترم برداشت صحیحی از سخنان رحیم پور ازغدی نداشته اند
سکولار بودن حوزه دو معنا دارد:
الف. حوزه از نظام حمایت سیاسی کافی نمی کند
ب. حوزه از نظام حمایت علمی و فکری کافی نمی کند: «حوزههای علمیه نمی توانند سکولار باشند این که ما به مسائل نظام کار نداریم به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریزم است» (رهبر انقلاب، ۱۹/۷/۱۳۹۱)
نقد نویسنده محترم درباره گزینه الف است اما سخن آقای رحیم پور ازغدی درباره گزینه ب است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
انصاف مطلب این است که در مورد تتمامی انتقادات وارده دو انتقاد هست
۱-عدم تلقی صحیح مطالب
۲-علنی مطرح کردن نقادی ها به جلسه بازی کردن در زمین منافقانی بود که در این چند روزه تا توانستند مرجعیت و روحانیت را زدند
و السلام
اصلی ترین مطلب رو نگفتند که انتقاد آقای پورازغدی از چه جنس و انتقاد آقای سروش از چه جنسی بود!!