شبکه اجتهاد: یک سخنران معروف در یک گردهمایی در قم گفته است که ریشه سکولاریسم در حوزه علمیه است و یکی از شواهدی که بر این مدعا آورده، موضوعات مطرح در درسهای خارج حوزه علمیه است. به ادعای این سخنران محترم حتی یک درس خارج مرتبط با مسائل حکومتی در قم و نجف و مشهد و اصفهان وجود ندارد. به تعبیر این سخنران فقه رایج در حوزههای علمیه «بیربط به زندگی» است. این یادداشت حاشیههایی است کوتاه بر آن سخنرانی که از حواشی کم اهمیت آغاز کرده و به نکات مهمتر ختم میشود.
۱- درسهای خارج در حوزه علمیه مرحله نهایی آموزش روش اجتهاد هستند؛ و بیش از آنکه معطوف به نظریهپردازی جدید باشند، ناظر به آموزش میراث گذشته و نقد آن با هدف تربیت ذهن طلاب و آمادهشدن برای اجتهادند. در این کلاسها روش حل مسأله آموزش داده میشود؛ نه آنکه مسألهای حل شود. اصولاً کلاس درس برای چنین هدفی طراحی نشده است. اگر کسی میخواهد کارنامه حوزههای علمیه را در مطالعه امور حکومتی بررسی کند، به جای سرشماری درسهای خارج، باید محتوا و تعداد پایاننامهها، مقالات پژوهشی، مجلات تخصصی فقهی و کتابهای منتشرشده از سوی محققان حوزوی را زیر ذرهبین بگذارد. مدعای سخنران محترم پس از بررسی این آثار قابل ارزیابی خواهد بود.
۲- برای ارزیابی مدعای دیگر سخنران مذکور یعنی بیربطی فقه رایج در حوزهها به زندگی نیز میتوان عناوین درسهای خارج را به صورت اجمالی مرور کرد: ازدواج و طلاق، ارث، قضاء، شهادات، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، ولایت امر، متاجر یا همان خرید و فروش، قصاص، دیات، حدود و… . به این عناوین میتوان چند عنوان دیگر را نیز افزود که در درسهای خارج حوزه امروز جاری است؛ مثل فقه مدیریت، فقه رسانه، فقه التربیه، فقه قراردادهای بین الملل و امثال آن. گمان نمیکنم سخنران محترم این عناوین و یا حتی فتاوای فقهای قدیمی در این ابواب فقهی را بیربط به زندگی بدانند. احتمالاً اطلاعات ایشان از حوزه علمیه دقیق نیست و یا این که مسامحه و مبالغهای در کلام رخ داده است. معمولاً خطابه دور از مبالغه نیست.
۳- سخنران محترم، تصریح کردهاند که بررسی سخنان گذشتگان و مسائل حلشده در حوزهها رسم است و باید از این مرحله گذشت. پرسش آن است که آیا از نظر ایشان همه آنچه فقیهان سابق گفتهاند جزو مسائل حل شده است و دیگر نیازی به بازپژوهی آن فتاوا نیست؟ آیا ایشان و همفکران ایشان میپذیرند که همان «مسائل حلشده» امروز مبنای حکومت اسلامی باشد؟ و آیا نظریهپردازی و راهگشایی به سوی آینده مسیری به جز آگاهی از گذشته و نقد گذشته دارد؟
۴- یکی از مشکلات رایج در فضای علمی ایران همیشه این بوده است که رابطهای بین دانشگاه و صنعت برقرار نیست. علمی که در دانشگاه تولید میشود، در صنعت به کار نمیآید و نیازی که صنعت دارد در دانشگاه برآورده نمیشود. به بیان دیگر ارتباط بین تولید و مصرف دانش وجود ندارد. به نظر میرسد میتوان همین مدل را در رابطه بین حوزه و حکومت با دقت بیشتری بررسی کرد؛ شاید شباهتی در بین باشد! بهعنوان مثال در اوایل خرداد ماه سال ۱۳۹۷ قانون آیین دادرسی کیفری و نیز قانون مجازات اسلامی، پس از سالها اجرای آزمایشی، بدون آنکه در صحن علنی مجلس مورد بررسی قرار گیرد، به قوانین دائمی تبدیل شدهاند. در واقع دستگاه قضائی بدون ارجاع قانون به فضای عمومی نقد و حوزه علمیه، یک قانون را تصویب و اجرا کرده است. بهنظر میرسد برای طراحان و مجریان این قانون، درس خارج قضا و فقیه ساکن در حوزه علمیه چندان محلی از اعراب ندارد. البته نمونه مشهور دیگری هم در خاطر اهالی سیاست مانده است؛ زمانی که یکی از فقیهان شورای نگهبان اجازات اجتهاد مراجع را مربوط به امور آخوندی دانست و تصریح کرد که برای جایی مثل مجلس خبرگان این اجازهها فایده ندارد. وقتی در فرایند تأیید صلاحیت نامزدهای نمایندگی مجلس خبرگان که کرسیهای آن مختص فقیهان است، نظر فقیهان ارزشی ندارد، شاید نتوان به سادگی اهالی حوزههای علمیه را «ریشه سکولاریسم» معرفی کرد. میتوان نمونههای دیگری نیز از بیاعتنایی دستگاههای حکومتی به فقه و فتوای فقیهان ذکر کرد تا روشن شود که اگر بپذیریم که حوزه علمیه سکولار است، احتمالاً مقصر آن، نه حوزهها که دستگاههای حکومتی هستند.
۵- سکولار دانستن حوزه، سخن تازهای نیست؛ بیش از بیست و سه سال پیش یکی از تئوریسینهای نامآور جناح موسوم به اصلاحات در مقالهای در شماره ۲۴ ماهنامه کیان نوشت: «بر خلاف ظواهر امر که تأسیس دولت دینی …. را فرایندی مخالف با جریان عرفیشدن (چه به معنای وحدت و ادغام دو نهاد دین و دولت و چه به معنای سیطره قواعد قدسی بر حوزه امور عمومی) میپندارند، ادعا این است که در چشماندازی دوربردتر، پدیده دولت دینی در عصر مدرن، مهمترین عامل شتابدهنده فرایند عرفیشدن است». آن تئوریسین به صراحت گفته بود که در آینده حوزههای علمیه مختص فقهالعباده خواهند شد و تمام عرصه عمومی دین را حکومت به خود اختصاص خواهد داد. تا اینجای ماجرا شاید چندان مهم نباشد؛ ولی آنچه این ماجرا را جالب میکند آن است که سخنران مورد اشاره این یادداشت، در همان دوران دست به کار انتشار یک فصلنامه شد و در مقالهی اول از نخستین شمارهی آن، نقدی طولانی بر سخنان آن تئوریسین نوشت. آن تئوریسین، امروز ویلچرنشین شده است؛ ولی گویا ناقد آن روز و سخنران امروز، تسلیم مدعای او شده است.
۶- بر اساس آنچه در کتابهای جامعهشناسان دین آمده است، یکی از نشانهها و بلکه یکی از معانی سکولارشدن، کاهش نقش نهاد دین در اجتماع است؛ یعنی روحانیت که نقشهای متعددی را بر عهده داشته است به مرور این نقشها را به نهادهای دیگر واگذار میکند. امروزه مردم برای درمان بیماریها به روحانیان و حکیمان مراجعه نمیکنند و فرزندان خود را به مکتبخانهای با مدیریت یک ملای حوزوی نمیفرستند. امروزه حتی قضاوت که بر اساس فقه شیعه حق و وظیفه فقیه است، بر عهده تحصیلکردگان رشته حقوق است. امروزه حتی خواندن یک عقد ازدواج ساده کار یک روحانی نیست و این وظیفه را یک دفترخانه ازدواج انجام میدهد.
۷- سخن مهمتر آن که اگر ورق برگردد و حوزه دیگر سکولار نباشد و تمام درسهای خارج از بام تا شام به بررسی مسائل روز حکومتی اختصاص یابند و چنانکه سخنران محترم گفتهاند به صورت «سیر از عین به ذهن» عمل کنند و اسیر ذهنیات نباشند، آیا دستگاههای تقنینی و اجرایی حکومت، نتایج تحقیقات حوزهها را چون ناشی از تحقیق است خواهند پذیرفت یا آن که دست به انتخاب خواهند زد و آنچه مطابق نظر خودشان باشد را عمل میکنند؟
۸- و آخرین و مهمترین حاشیه، که دیگر حاشیه نیست و عین متن است، این پرسش اساسی است که اصولا سکولاریسم چیست؟ آیا سکولاریسم همان نیست که بگوییم عبادات فردی ربطی به زندگی ندارد و زندگی اقتصاد است و روابط بین الملل و سیاست؟ در چند کتاب که در سالهای اخیر درباره سکولارشدن در ایران منتشر شدهاند یکی از شاخصهای سکولارشدن را «متوجه شدن از آخرت به دنیا» دانستهاند. سکولاریسم صورتی ساده دارد و آن همان تصوری است که سخنران محترم دارد؛ یعنی خصوصیشدن دین؛ ولی چهره اصلی سکولارشدن نه در خصوصی شدن دین، که در تفسیر دنیاگرایانه دین است. تفسیری که متولیان امر دینی را با پرسشهای دنیوی به چالش میکشد و چون پاسخی باب طبع نمیگیرد، آنان را به عرصه خصوصی هل میدهد و خود متصدی یافتن پاسخ میشود. مباحثات