در قاموس تشیع و سازمان حوزههای علمیه «مرجعیت» رفیعترین جایگاهی است که تاکنون شناخته شده است. در کنار احترام و توجه به سایر کارکردهای روحانیت، این جایگاه «نیابت عام» امامت محسوب شده و نقطهٔ اتکای تشیع در زمان غیبت امام معصوم است. اما مسیر رسیدن به این جایگاه چگونه است و دقیقاً چه کسانی به این «منصب غیر انتصابی» میرسند؟ این یادداشت تلاش میکند سیر رسیدن به جایگاه مرجعیت را از زاویهای متفاوت و باتوجه به شرایط جدید و البته به صورت خلاصه مورد ارزیابی قرار دهد.
شبکه اجتهاد: در یکصد سال اخیر مراجع تقلید شیعه در ایران بهصورت کاملاً فردی مراحل رشد را سپری نمودهاند. عالمانی که سالهای سال در پی تربیت طلاب بودهاند و بهواسطهٔ امتیازات خاص علمی و تقوایی مورد توجه قرار گرفتند و کرسی درسیشان روزبه روز گسترش پیدا کرد. «شخصیت حقیقی» آنان بدون تبلیغات خاصی مورد استقبال و توجه حوزویان قرار گرفت و عموم حوزویان و مردم مرجعیت را در آنان متعین میدانستند.
آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی نخستین نمونهٔ مورد توجه این یادداشت است. جایگاه حقیقی وی بهگونهای بود که به درخواست حوزویان و برخی علما برای بازتأسیس و برگرداندن رونق پیشین حوزهٔ علمیه قم وارد این شهر شد. نمونهٔ دوم آیتالله بروجردی است که با توجه به جایگاه خاص علمی و تقوایی وارد شهر قم شد و دو دهه مرجعیت مطلق ایران و به تعبیری جهان تشیع را برعهده داشت.
در بررسی دهها مورد از مراجع سدهٔ اخیر نیز این روند رشد و رسیدن به جایگاه مرجعیت کاملاً صادق است. اساساً تا نسل امروز مراجع تقلید جریانهای فکری بههیچعنوان بستر رشد و رسیدن به جایگاه مرجعیت نبودهاند؛ بلکه این مسیر به صورت کاملاً فردی طی شده و جریانسازی، پس از رسیدن به جایگاه مرجعیت بوده است؛ به تعبیر دیگر، جریانهای مختلف فکری تحت تأثیر مراجع بودهاند.
تنها مواردی که میتواند به نوعی بستر رشد برای مراجع پیشین محسوب شود وابستگیهای قومیتی بوده است؛ ترکزبان یا لرزبان و خراسانی و… بودن در مقطعی میتوانست در گسترش جایگاه مرجعیت مؤثر باشد. اما این تأثیر در مقایسه با جریانهای فکری سطحی بسیار نازل دارد که از بحث ما خارج است. در برخی موارد هم دولت پهلوی تلاش کرد با محدودکردن یک مرجع و حمایتهای ضمنی از مرجعی دیگر آنگونه که تصور میکرد نهاد مرجعیت را دچار تغییر کند که عملاً این برنامه با شکست مواجه شد.
ضمن آرزوی طول عمر برای یکایک مراجع عظام تقلید، نگاهی دقیق به مراجع نسل بعدی نشان میدهد روند طی نمودن مسیر مرجعیت تحول جدی خواهد داشت و جریانها مرجعساز خواند بود؛ نه اینکه مراجع جریانساز باشند! بدین صورت که مراجع نسل بعدی عملاً بر بستر جریانهای مختلف فکری، فرهنگی و سیاسی مطرح خواهند شد و گویا روش رشد براساس جایگاه حقیقی عملاً به اتمام رسیده است.
نگاهی به مراجع احتمالی نسل بعد نشان میدهد اکثر آنان جریانهای فکریای مانند حوزه انقلابی، حوزه مستقل، حوزه سنتی، جریان تقریبی، جریان ضدتقریبی و… را نمایندگی میکنند و حامیان این جریانها تمام تلاش خود را برای تبلیغ و معرفی علمای مورد نظر خود بهکار میبرند. شاید در نگاه نخست این تغییر نهتنها منفی نیست، بلکه نشان از اقتضائات روز جامعه دارد؛ اما سوگمندانه باید گفت نتیجهٔ سبک جدید معرفی مراجع چیزی جز بالا رفتن سطح تخاصمات مراجع نسل بعدی نخواهد بود؛ چراکه این روند برخلاف مسیر فردی، تابع شرایط مختلفی است. در مبانی فکری جریانها و چگونگی موضعگیریهای آنان افراد و مسائل مختلفی سهم تأثیر دارند و روند کار خارج از ارادهٔ افراد است؛ بهنوعی شبیه حزبگرایی است؛ مراجع برآمده از جریانها قاعدتاً تحت تأثیر تصمیمات جریانها خواهند بود. ازسوی دیگر متأسفانه برخی جریانها ـ که بالاتر به نام برخی از آنها اشاره شد ـ گاه تنشهای بسیاری با یکدیگر دارند و تبعاً و طبعاً مراجع برآمده از این جریانها نیز از این تنشها و تخاصمات مصون نخواهند بود.
نگرانی نگارنده، فراتر از دغدغهٔ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نسبت به نهاد مرجعیت، هشدار نسبت به احتمال بروز تنش و اصطکاکهای جدی بین مراجع نسل آینده است؛ امری که تأثیر منفی آن بر جامعهٔ دینی کشور بر همگان هویداست. حمید عنایتاللهی- مباحثات