اگر کسی به هر دلیلی اندیشههای آیتالله هاشمی شاهرودی را نمیپسندد شخصا ورود کند و نقد کند؛ اما اینکه یک تقابل ساختگی و تصنعی و جعلی میان آیتالله هاشمی شاهرودی و میان استادشان آیتالله شهید صدر ایجاد کند تا از این رهگذر طرفی ببندد و در این دعوایی که ایجاد میکند بتواند دیدگاه خودش را پیش ببرد، این روش هم غیر اخلاقی و هم غیر علمی است و به نظر میآید که باید از شجاعت و صراحت لازم برخوردار باشیم و اخلاق و عِلمیّت را رعایت بکنیم و مطالبی را به بزرگان نسبت ندهیم که آنها به صراحت خلاف آن را گفتهاند و در کتابها و آثارشان هم موجود است.
به گزارش شبکه اجتهاد، پس از رحلت حضرت آیتالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی از شاگردان برجسته شهید صدر، حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی از اساتید حوزه در گفتوگویی مباحث جنجالی درباره دیدگاههای شهید صدر درباره ولایت فقیه مطرح کرد که حواشی زیادی در پی داشت.
براساس تحلیل برخی از اساتید مطالب حجتالاسلام محلاتی بیشتر ناظر بر این موضوعات است: ۱- ولایت فقیه تلفیقی از ولایت با مبدأ الهی و وکالت از سوی مردم است. ۲- نقش ولی فقیه بیشتر نقش نظارت دینی است. ۳- نظریه شهید صدر تفسیری حداقلی از ولایت است. ۴-از نظر شهید صدر فقها، حق تصدی حکومت و کشورداری ندارند.
ما نیز برای بررسی و روشن شدن بیشتر موضوع با حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین ملکزاده از مدرس سطح خارج حوزه علمیه قم در باب اندیشه سیاسی شهید صدر به گفتوگو نشستیم که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
چکیده گفتوگو:
برخی گمان کردهاند که منطقه الفراغ یعنی منطقه خالی از حکم؛ اینگونه نیست. شهید صدر به تصریح در کتابهای خود از جمله حلقات تأکید میکند که هیچ حادثه و واقعهای خالی از حکم نیست.
عبارات شهید صدر به قدری در این معنا صراحت دارد که جای هیچ گونه برداشت دیگری نیست و اگر کسی برداشت دیگری را مطرح کند یا این است که اساساً عبارات ایشان را حتی برای یک بار نخوانده است و یا اینکه هدف دیگری دنبال میکند.
منطقه الفراغ نظریهای نیست که شهید صدر یک بار آن را مطرح کند و تمام شود. کتاب اقتصادنا آغاز طرح این نظریه است اما پایان این نیست.
وقتی درس امام در نجف آغاز شد شهید صدر یکی از عموزادگان خودشان یعنی شهید محمد بن محمدصادق صدر را به شکل خاص امر کرد که به عنوان نماینده و سفیر شهید صدر در درس امام حاضر شود.
در این فضا(مبارزه با حکومت بعثی عراق) یکی از طلاب، نظر شهید صدر را در مورد امام خمینی پرسید. شهید صدر پاسخ دادند خط ایشان نزدیکترین خط در جهان به خط ما و شخص ایشان محبوبترین افراد عالم در نزد ما است. این زمانی است که استاد شهید صدر یعنی آیتالله خوئی زنده است و در نجف حضور دارد.
برخی از افراد به امام مراجعه میکردند و میگفتند در فلان مسأله ما از شما تقلید میکنیم اما نظر شما برای ما دردسر ساز شده است. ما در این مسأله به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام افراد را به شهید صدر ارجاع میدادند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید صدر به وسیله شاگردان خودش به امام خمینی پیغام میدهد و از امام خمینی کسب تکلیف میکند برای انجام وظایف خودش. این مطلب بهتآور است… مثل یک سربازی که از فرماندهی خودش در مورد وظیفهاش سوال میکند. وقتی برخورد شهید صدر با امام این است انتظار دارید شاگردان ایشان با امام چطور برخورد کنند.
شهید صدر در عین اینکه برای مردم جایگاه بسیار بالایی قائل است قائل به ولایت مطلقه فقیه است.
امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب از اشخاص مختلفی خواستند که نظرها و پیشنهادهای خودشان را درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بنویسند و ارائه کنند. شهید صدر هم مینویسند.
اینکه گفته شود ولی فقیه امور را به مردم بسپارد و نظارت کند، اگر به این معنا باشد که ولی فقیه مردم را در ادارهی حکومت مشارکت بدهد، آیا انسان عاقلی پیدا میشود که به جز این فکر کند؟!
اینکه برخی میگویند مرحوم هاشمی شاهرودی نقد تندی به استاد خودشان داشتهاند و از اینجا خواستهاند نتیجه بگیرند مرحوم شاهرودی به دیدگاه اشخاصی مثل آیتالله مصباح یزدی نزدیک شدهاند و برای مردم جایگاهی قائل نیستند، اساساً اینگونه نیست. اینجا همان دعوای قدیمی مقبولیت و مشروعیت مطرح است.
اگر کسی در رد یا تأیید یک اندیشه یا صاحب اندیشه دیدگاه خاصی دارد یا میخواهد نقد خاصی نسبت به شخص خاصی وارد بکند نیازی نیست که پشت شخصیت و آراء و اندیشههای فرد بزرگی سنگر بگیرد.
آیا میان نظریه شهید صدر و مرحوم هاشمی شاهرودی در باب منطقه الفراغ و اینکه آیا این قلمرو، قلمروی آزادی انسان و اختیار اوست و شهروندان در مورد آن تصمیم میگیرند یا حکومت اسلامی، تقابلی وجود دارد؟
ملکزاده: یکی از نظریات معروفی که به وسیلهی نابغهی مجاهد، علامهی عالیمقام آیتالله شهید سید محمد باقر صدر مطرح شده است نظریه منطقه الفراغ است. منطقه الفراغ برای نخستین بار در کتاب اقتصادنا مطرح گردید. کتاب اقتصادنا نه تنها نخستین منبع بلکه مفصلترین منبع برای طرح و ارائهی نظریه منطقه الفراغ است. شهید صدر در اوایل جلد دوم از این کتاب به شکل مختصر و اجمالی و به منطقه الفراغ اشاره میکند و در بخش پایانی جلد دوم که بخش پایانی کتاب اقتصادنا است به صورت مفصل به منطقه الفراغ میپردازد. بحث از منطقه الفراغ در این بخش ذیل بحثی کلی به عنوان “مسئولیه الدوله فی الإقتصاد الإسلامی: مسئولیت حکومت در اقتصاد اسلام” مطرح میشود. در اصطلاح ایشان دولت به معنای حکومت به کار رفته است نه قوه مجریه. شهید صدر از قوه مجریه تحت عنوان “السلطه التنفیذیه” نام میبرند.
منطقه الفراغ عبارت است از منطقه و محدودهی خالی از تشریع حکم الزامی از سوی شارع مقدس. به بیان دیگر شهید صدر منطقه الفراغ را در حوزه مباحات مطرح مینماید و مباح نیز یکی از احکام شرعی است اما حکم شرعیِ غیر الزامی. برخی گمان کردهاند که منطقه الفراغ یعنی منطقه خالی از حکم؛ اینگونه نیست. شهید صدر به تصریح در کتابهای خود از جمله حلقات تأکید میکند که هیچ حادثه و واقعهای خالی از حکم نیست. همهی امور عالم دارای حکم است؛ اما منطقه الفراغ حکم الزامی یعنی وجوب و حرمت ندارد. حکمی که در منطقه الفراغ وجود دارد الإباحه بالامعنی الأعم است که شامل استحباب، کراهت و اباحه بالمعنی الأخص میشود.
شهید صدر معتقد است ولی فقیه و حاکم شرعی جامعه اسلامی میتواند بر اساس مصالح امت و شرایط زمان و مکان در این منطقه به وضع قوانین الزامی بپردازد. عین عبارات ایشان در کتاب اقتصادنا ذیل عنوان “منطقه الفراغ لَیست نقصا” چنین است: “و لا تدل منطقه الفراغ علی نقصٍ فی الصوره التشریعیه أو إهمالٍ من الشریعه لبعض الوقائع و الأحداث. بل تُعبّر عن إستیعاب الصوره و قدره الشریعه علی مواکبه العصور المختلفه لأن الشریعه لم تترُک منطقه الفراغ بشکل الذی یعنی نقصاً أو إهمالاً و إنما حددت للمنطقه أحکامها بمَنحِ کل حادثه صفتها التشریعیه الأصیله مع إعطاء ولی الأمر صلاحیه منحِها صفهً تشریعیهً ثانویهً حسب الظروف. فإحیاء الفرد للأرض مثلاً عملیهٌ مباحهٌ تشریعیاً بطبیعتها و لولیِ الأمر حقُ المنعِ عن ممارستها وفقاً لمقتضیاتِ الظروف. والدلیل علی اعطاء ولیِ الأمر صلاحیاهٍ کهذه لِملإ منطقه الفراغ هو النص القرآنی الکریم یا ایها الذین آمنوا أطیعو الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم” شهید صدر از اینجا شروع میکنند به طرح استدلال نه برای وجود منطقه الفراغ چرا که وجود منطقه الفراغ قطعی است و همه میدانند بخشی از امور دارای حکم غیر الزامی است بلکه استدلال شهید صدر ناظر به این امر است که ولی امر یعنی حاکم جامعه اسلامی و حکومت اسلامی دارای این صلاحیت منحصر به فرد است که با قوانین الزامی منطقه الفراغ را پر کند. عبارات شهید صدر به قدری در این معنا صراحت دارد که جای هیچ گونه برداشت دیگری نیست و اگر کسی برداشت دیگری را مطرح کند یا این است که اساساً عبارات ایشان را حتی برای یک بار نخوانده است و یا اینکه هدف دیگری دنبال میکند که البته حمل بر صحت آن است که عبارات شهید صدر را نخوانده است و رجماً بالغیب نکاتی گفته است. این بحث شهید صدر چند صفحه ادامه دارد و ایشان مثالهای فراوانی ذکر میکند که تمام این مثالها در این باب است که حکومت اسلامی منطقه الفراغ را پر میکند.
منطقه الفراغ نظریهای نیست که شهید صدر یک بار آن را مطرح کند و تمام شود. کتاب اقتصادنا آغاز طرح این نظریه است اما پایان این نیست. در آثار بعدی ایشان نیز بحث از این موضوع یا روح این نظریه وجود دارد تا آخرین بحثی که از شهید صدر وجود دارد و امروز در اختیار ما است یعنی چهارده جلسهای که شهید صدر تحت عنوان سنن تاریخی در قرآن به بحث تفسیر موضوعی قرآن پرداخته است. شهید صدر در این بحثها نیز در آخرین جلسه دوباره بحث منطقه الفراغ را مطرح میکند. عین عبارات ایشان چنین است: بینما منطقه التفاعل بین الخطین بین خط علاقات الإنسان مع الطبیعه و خط علاقات الإنسان مع أخیه الإنسان منطقه التفاعل و المُرونه تشکّلُ فی الحقیقه الأساس لما أسمیناه فی کتاب اقتصادنا بمنطقه الفراغ. تشکّل الأساس للعناصر المَرنه و المتحرکه فی التشریع الإسلامی … و من هنا نؤمن بأن الصورهَ التشریعیهَ الإسلامه الکامله للمجتمع هی فی الحقیقه تحتوی علی جانبین؛ تحتوی علی عناصرَ ثابه و تحتوی علی عناصرَ متحرکه و مَرِنَه و هذه العناصر المتحرکه و المرنَه التی تُرِک للحاکم الشرعی أن یملأها” عناصر متحرک و منعطف که در اختیار حاکم شرعی گذاشته شده است تا آن را پر کند. این عبارات آخرین درسی است که ایشان تدریس کرده و منتشر شده است و پس از این، متن و گفتاری از شهید صدر (غیر از چند خاطره از دوران حصر ایشان) وجود ندارد بنابراین کسی نمیتواند مدعی شود که شهید صدر در اقتصادنا گفته است که پر کردن منطقه الفراغ با احکام الزامی در اختیار ولی امر است و نه با شهروندان اما بعداً تبدل رأی برای ایشان حاصل شده است.
بنابراین اگر ببینیم شاگردان شهید صدر از جمله استاد معظم ما آیتالله سید کاظم حائری (حفظهالله) یا مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی و دیگر بزرگان در مورد منطقه الفراغ به این گونه سخن میگویند که پر کردن منطقه الفراغ وظیفهی حکومت اسلامی و ولی امر است، عین دیدگاه استادشان است و در این جهت هیچ تفاوت دیدگاهی حاصل نشده و وجود ندارد. اساساً شهید صدر بحث مفصل در مورد منطقه الفراغ را به عنوان یکی از متفرعات بحث کلی “مسئولیه الدوله فی الإقتصاد الاسلامی” آورده است. خود این عنوان نشاندهندهی این است که وقتی شهید صدر میخواهد مسئولیت حکومت اسلامی را توضیح دهد، نظریه منطقه الفراغ را طرح میکند. اگر کسی به فهرست اقتصادنا هم نگاه میکرد از فهرست نیز میتوانست این را متوجه شود که منظور شهید صدر چیست. در اینجا شهید صدر به هیچ وجه نمیگوید که قانونگذاری در این منطقه در اختیار مردم است بلکه بارها و بارها تأکید میکند که قانونگذاری و پر کردن این منطقه خالی با قوانین و احکام الزامی در اختیار ولی امر و حکومت اسلامی است. البته آشنایان با فقه و فقاهت و از جمله اندیشه شهید صدر این را به وضوح میدانند که قانونگذاری به وسیله حکومت اسلامی و حاکم اسلامی فقط و فقط در چارچوب مصالح نوعیه یعنی مصالح مردم باید باشد. اگر حاکم اسلامی منفعت شخصی یا حزبی یا خانوادگی خودش را در نظر بگیرد و بر اساس آن قانون بگذارد اساساً یکی از شرایط اصلی ولایت امر یعنی عدالت را از دست داده است و از عدالت ساقط است. ولی امر برای تشخیص مصلحت امت هر مقدار که لازم باشد باید دست به مشورت بزند، تحقیق کند، از کارشناسان نظرخواهی کند و حتی اگر لازم شد با کلیت مردم از طریق سازوکارهایی نظیر انتخابات که میشود تعبیه کرد مشورت کند. این امر جزئی از نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه است نه اینکه نظریهای جدا باشد و به ولایت فقیه اضافه شود.
آیا مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی در برخی ابعاد مخصوصاً فقه سیاسی و نظریه ولایت فقیه از استاد خودش یعنی شهید صدر فاصله گرفته است و هر چه بیشتر به اندیشههای امام خمینی (ره) و تفسیری از ولایت فقیه که در ایران در اوایل انقلاب وجود داشت نزدیک شده است؟
ملکزاده: لازم است از دو بٌعد این مسأله بررسی شود. اولاً اینکه آیا اساساً میان دیدگاه امام و شهید صدر در مورد حکومت اسلامی و ولایت فقیه تقابلی وجود داشت. ثانیاً اینکه آیا شاگردان شهید صدر و از جمله آیتالله هاشمی شاهرودی علیرغم اینکه شاگرد شهید صدر بودند استاد خود را رها کردند و خودشان را با فضای جدید تطبیق دادند و متناسب با شرایط ایران به سمت امام خمینی (ره) آمدند؟ این دو سطح از بحث که یکی جنبهی نظری و دیگری جنبهی عملی دارد، از جهات مختلف در هم تنیده هستند. دلیل این امر آن است که ما از یک سری شخصیتهای عملگرای صرف سخن نمیگوییم. در عرصهی سیاست کنشگران سیاسی داریم که بیش از اینکه فکر کنند اقدام میکنند و نمیشود مبانی روشنی برای آنها ترسیم کرد. شاید تنها مبنای آنها بدست آوردن و نگهداری قدرت به هر قیمتی است. تفاوت سیاستمدار و سیاستباز همین است که سیاستباز بر موج سوار میشود و به راحتی به سمتی که موج قدرت حرکت میکند تغییر جهت میدهد. در اینجا با چنین اشخاصی مواجه نیستیم بلکه با اشخاصی (امام خمینی، شهید صدر و آیتالله هاشمی شاهرودی و دیگر شاگردان شهید صدر) مواجه هستیم که پیش از هرگونه اقدامی به اندازه کافی اندیشیدهاند، تئوریپردازی کردهاند، تدریس کردهاند و به قلم آوردهاند؛ یعنی تمام مراحل علمی را طی کردهاند و در ساحت نظریهپردازی و در ساحت نظر دیدگاههای کلان و خط مشیهای خود را مشخص کردهاند و سپس اقدام کردهاند. لذا اقدام ایشان اقدامی صامت نیست بلکه اقدامی به نطق آمده و گویاشده به وسیله مواضع تئوریک ایشان است؛ بنابراین برای مورد مداقه قرار دادن اعمال این افراد نمیتوانیم از دیدگاههای نظری آنها فارغ باشیم و بالعکس بررسی دیدگاههای نظری آنها نیز نیازمند این است که اعمال آنها را نیز مورد بررسی قرار دهیم.
مصاحبهای به وسیلهی ماهنامه پاسدار اسلام[۱] با مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی انجام شده است. در بخشهایی از این مصاحبه رابطه امام خمینی و شهید صدر تا حدودی تبیین میشود. از این جهت این مطالب اهمیت ویژه دارد که آیتالله هاشمی شاهرودی یکی از آن چند نفری بودند که به عنوان رابط ویژه میان امام خمینی و شهید صدر اقدام میکردند و مورد اعتماد هر دو طرف بودند. لذا از این جهت مطالب ایشان بسیار ارزشمند و قابل استفاده است. یک نکته که در این مصاحبه آمده این است که وقتی دانشجویان ایرانی ساکن کشورهای اروپایی به سراغ امام میآمدند و عرض میکردند که مطالب شهید مطهری را در نشریات خودشان در انجمنهای اسلامی دانشجویان منتشر کردهاند و علاقمند هستند که حرفهای تازهتری داشته باشند و از امام میخواستند شخص دیگری را معرفی کنند، امام در آن زمان این دانشجویان را به شهید صدر ارجاع میدادند. این نشان از عمق شناخت امام از شهید صدر دارد و میداند که اگر دو متفکر باشند که میتوانند پاسخگوی پرسشهای جوانان دانشجوی مسلمان در اروپا باشند، شهید مطهری و شهید صدر هستند. نه اینکه از دیگران نفی کنیم بلکه این دو نفر از نگاه امام در رأس هستند.
نکتهی دیگر این مصاحبه این است که آیتالله شاهرودی گفتهاند که در درس خارج امام شرکت میکرده و تقریرات درسهای امام را مینوشته و این تقریرات را احیاناً به شهید صدر نشان میداده و ایشان خیلی استقبال میکرده است. از جمله این موارد وقتی است که امام بحث حکومت اسلامی را در درس فقهشان مطرح کردند. آیتالله شاهرودی این درسها را نوشته است و در قالب جزواتی به شهید صدر عرضه کرده است. آیتالله شاهرودی در این مصاحبه میگوید: «جزوهها را خدمت آقای صدر میبردم. ایشان بسیار مجذوب این جزوهها شده بودند و یک روز در درس فقه خود مطرح کردند. درس فقه ایشان صبحها بعد از درس امام در مقبره کوچک آلیاسین در نجف که مقبره جد مادری ایشان بود برگزار میشد. ایشان در درس فقه این موضوع را مطرح کرد که فلانی دو جزوه از درسهای آیتالله خمینی را آورده و به من داده که نقطه عطفی در تاریخ اسلام است و یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، صغار مؤمنین، اطفال و مهجورین به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیت رسیده است. آنگاه فصل مشبعی درباره اهمیت این دیدگاه و اینکه نقطه عطفی در تاریخ است صحبت کرد.» این نشان میدهد که شهید صدر نه تنها به دیدگاههای امام نقد و اشکال ندارد بلکه اینطور استقبال کرده و به وجد آمده و به تعبیر آیتالله هاشمی شاهرودی «شهید آیتالله صدر طوری صحبت کرد که گویی عقدهای در دلش باز شده بود و ابعاد این بحث را باز کرد که در تاریخ شیعه سابقه ندارد که یک مرجع تقلید از یک بحث معمولی فقهی که مرحوم شیخ در مکاسب به مناسبتی بدان متعرض شده است، بحث مهمی را استنباط کند و مطرح سازد. ایشان با خواندن آن جزوات خیلی خوشحال شد و گفت به همه شما توصیه میکنم این جزوهها را بگیرید و از آنها استفاده کنید و به درس ایشان هم بروید. این نظریه، تحول بزرگ و دیدگاه جدیدی در فقه و بسیار ارزشمند است.»
در قسمت دیگری از این مصاحبه آیتالله هاشمی شاهرودی میگوید: «در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان (شهید صدر) درس نبود. ایشان در مسجد جواهری و مسجد طوسی درس میداد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبهها هم زیاد بودند. ایشان بهجای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد.» شهید صدر روز ۲۲ بهمن ۵۷ را روز تحقق آرزوهای پیامبران خدا نامید. این جمله، بسیار سنگین است و نشان میدهد شهید صدر تا چه اندازه به انقلاب اسلامی ایران نظر مثبتی داشته است. مطلب دیگر آیتالله هاشمی شاهرودی این است که دیدگاه و فهم و برداشت شهید صدر همانند دیدگاه امام بود «منتهی هر کدام با ادبیات خود بیان میکردند که به نظر من بینش یکسانی است.» یعنی آیتالله هاشمی شاهرودی اساساً دوگانگی میان این دو دیدگاه احساس نکرده است با این که شاگرد هر دو نفر بوده است. در برخی اظهارنظرها و مصاحبهها به گونهای القاء میشود که آیتالله هاشمی شاهرودی فقط شاگرد شهید صدر بوده و بعداً به اقتضاء شرایط ایران به سمت امام گرایش پیدا میکند در حالی که چنین نیست و ایشان در نجف هم در درس امام شرکت میکرده است. همچنین آیتالله هاشمی شاهرودی در این مصاحبه بیان میکند تنها کسی هم که در زمان حصر امام در نجف به دیدن امام رفت شهید صدر بود. در قسمت دیگری از این مصاحبه نیز جمله معروف شهید صدر را نقل میکند که «ذوبوا فِی الامامَ الخُمینی کَما ذابَ هُوَ فِی الاسلام». شهید صدر این نکته را هم به طلابی که در نجف بودهاند گفته است و هم به شاگردان خودشان که به ایران آمده بودند.
از سخنان دیگران نیز این برداشت میشود که تا چه اندازه رابطه امام و شهید صدر باهم نزدیک بوده است و شهید صدر چه اندازه به امام ارادت داشته است. از جمله اینکه شاگردان شهید صدر نقل کردهاند که وقتی درس امام در نجف آغاز شد شهید صدر به شکل خاص یکی از عموزادگان خودشان یعنی شهید محمد بن محمدصادق صدر (پدر مقتدی صدر که بعدها به شهید صدر ثانی معروف شد) را به شکل خاص امر کرد که به عنوان نماینده و سفیر شهید صدر در درس امام حاضر شود. مقصودشان نیز این بود که این را بیان کنند که علم، هدف و شخصیت امام را قبول دارند. سید محمد صدر نیز در درس امام شرکت میکرد و تقریرات درس امام را نیز نوشته است. پس از حاضر شدن سید محمد صدر در درس امام، شهید صدر به همین مقدار نیز اکتفا نکرد بلکه برای امام پیام هم فرستاد که حضور سید محمد صدر از طرف ما در درس شما به این معنا است که ما شما را به عنوان یک رهبر اسلامی و دینی و رهبر این مسیر حق قبول داریم.
در برههای از زمان تلاش میشد نشان دهند که به نوعی بین امام و سایر مراجع در نجف اختلافاتی وجود دارد. از جملهی این شخصیتها شهید صدر بود. بهانهای که میتوانستند برای اختلاف میان امام خمینی و شهید صدر در نجف طرح کنند این بود که از آنجا که امام خمینی علیه حکومت ایران اقدام میکرد و حکومت بعثی عراق هم دارای اختلافاتی با حکومت ایران بود لذا حکومت بعثی عراق به اطرافیان امام تا حدودی آزادی عمل داده بود. حتی اینها برای استفاده از برخی امکانات مانند رادیو فرصتهایی داشتند. طبیعتا این در یک مقطع کوتاه تاریخی بود. از طرف دیگر شهید صدر مشغول مبارزه با حکومت بعثی عراق بود. این را بهانه کرده بودند که بگویند اطرافیان امام با حکومت بعثی عراق ارتباط دارند در حالی که شهید صدر دارد با این حکومت مبارزه میکند. این امر فضای بدی در میان طلبهها ایجاد کرده بود. در این فضا یکی از طلاب نظر شهید صدر را در مورد امام خمینی پرسید. شهید صدر پاسخ دادند خط ایشان نزدیکترین خط در جهان به خط ما و شخص ایشان محبوبترین افراد عالم در نزد ما است. این زمانی است که استادِ شهید صدر یعنی آیتالله خوئی زنده است و در نجف حضور دارد. نزدیکترین نزدیکان شهید صدر در نجف حضور دارند. در عین حال شهید میگوید که خط ایشان نزدیکترین خط در جهان به خط ما و شخص ایشان محبوبترین افراد عالم در نزد ما است. چنین سخنانی مانند آبی بر آتش بود که جلوی بسیاری از فتنهها را گرفت.
نکتهای که وجود دارد این است که شهید صدر از طریق تقریرات شاگردانش که در درس امام نیز شرکت میکردند بحثهای امام را دیده بود. اقدامات و موضعگیریهای امام را هم دیده بود. با وجود تمام این شناختها میگوید که نزدیکترین خط در کل عالم به خط من خط امام است. خط همان بینش، نوع نگرش و افکار است. منظور این نیست که در هیچ جزئی از مطالبشان اختلاف نظر وجود ندارد چون بالاخره دو فقیه هستند اما در عین حال به نظر میرسد تمام این شواهد که بیان شد مؤیدی باشد بر همان جمله آیتالله هاشمی شاهرودی که اینها هر دو یک بینش داشتند و یک اندیشه را مطرح میکردند اما با دو ادبیات متفاوت. هر دو در یک راستا و در یک مسیر بودند؛ بنابراین القاء این دوگونگی اندیشه میان امام و شهید صدر صحیح نیست.
نکتهی دیگر این است که یکی از نظریات شهید صدر بحث مرجعیت موضوعیه است. شهید صدر طرحی داشت به نام مرجعیت موضوعیه که این طرح را به همراه شاگرد ممتاز خودشان یعنی آیتالله سید کاظم حائری تنظیم کرده بودند و این را برای شاگردان خاص خودشان مطرح میکردند. شاگردان ایشان نقل میکنند در زمانی که شهید صدر بر روی این طرح کار میکرد به شاگردانشان فرموده بود که مرجعیت من هنوز مرجعیت موضوعیه نیست و مرجعیت موضوعیه در آینده باید ایجاد شود ولی من از شما میخواهم که از اکنون به خودتان تلقین کنید که مرجعیت من هدف نیست بلکه مرجعیت من ابزار و راهی است برای اسلام. من از شما میخواهم از اکنون این را به خودتان تلقین کنید زیرا ممکن است در آینده لازم شود که شما به جای این مرجعیتی که به آن دل بستهاید از مرجعیت دیگری حمایت کنید. این مطلب را شهید صدر گفت و بعد از تأملی کوتاه گفت مثلا شاید لازم باشد شما در آینده از مرجعیت امام خمینی حمایت کنید و اگر چه من میدانم شما در آینده به وظیفهتان عمل میکنید اما باید از الآن به خودتان تلقین کنید تا در آینده برای انجام تکلیف در فشار روحی قرار نگیرید. این مطلب را زمانی شهید صدر گفته است که هنوز فاصله زیادی با پیروزی انقلاب اسلامی داریم و هنوز امام خمینی به عنوان شخص منحصر به فرد مطرح نیست بلکه مرجعی از مراجع و عالمی از علماء است و دارد مبارزاتی انجام میدهد در عین حال شهید صدر ذهن شاگردان خود را آماده میکند که از مرجعیت او به راحتی دل بکنند و به مرجعیت امام خمینی منتقل شوند. شاهد دیگر در این قسمت این است که برخی از افراد به امام مراجعه میکردند و میگفتند در فلان مسأله ما از شما تقلید میکنیم اما نظر شما برای ما دردسر ساز شده است. ما در این مسأله به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام افراد را به شهید صدر ارجاع میدادند. شدت مقبولیتی که شهید صدر نزد امام به لحاظ فقهی داشتند نیز جالب است که از میان تمام مراجع آن زمان امام به شهید صدر ارجاع میدادند که فوقالعاده است.
نکتهی دیگر اینکه کسی گمان کند افرادی به خاطر برخی منافع شهید صدر را رها کردند و سمت امام آمدند تهمتی است به شهید صدر، امام خمینی و شاگردان شهید صدر. به جهت اینکه شأن هر سه نفر از این بالاتر است و این خواست و امر شهید صدر بوده است. شهید صدر یکی از نوابغ علم اصول است و در علم اصول منقح کرده است که فعل امر با واسطهای که ذکر میکند و نسبت ارسالیه و نسبت طلبیه که مطرح میکند بالنتیجه ظهور در وجوب پیدا میکند. ایشان از فعل امر استفاده میکند و میگوید ذوبوا. هم به لحاظ صیغه فعل، که صیغه امر است و از آن الزام و وجوب برداشت میشود و هم به لحاظ ماده فعل، ذوب مطرح شده است. نمیگوید به امام خمینی نزدیک شوید، نمیگوید از او حمایت کنید، نمیگوید با او همراهی کنید بلکه از تعبیر ذوب استفاه میکند. ذوب همان فنا است یعنی دیگر خودتان را نبینید و فقط او را ببینید و خواست خودتان را در خواست او فانی کنید چون او هم خواست خود را در خواست اسلام فانی کرده است.
نکتهی جالب دیگر این است که در چند مقطع در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید صدر به وسیله شاگردان خودش به امام خمینی پیغام میدهد و از امام خمینی کسب تکلیف میکند برای انجام وظایف خودش. این مطلب بهتآور است. به جهت اینکه شهید صدر به لحاظ علمی خودش را یک فقیه جامعالشرایط میداند در حدی که با وجود امام، آیتالله خوئی و سایر علما در نجف و قم، رسالهی عملیه میدهد و طبیعتاً خود را اعلم از سایر فقها و دیدگاه خود را صائبتر میدانسته است. در عین حال چون امام خمینی در رأس قرار گرفته است همانند یک فرد عامی که از مجتهد خودش استفتاء میکند و نظر میخواهد برخورد شهید صدر با امام خمینی این است. مثل یک سربازی که از فرماندهی خودش در مورد وظیفهاش سوال میکند. وقتی برخورد شهید صدر با امام این است انتظار دارید شاگردان ایشان با امام چطور برخورد کنند.
با توجه به تفسیری که از دیدگاه شهید صدر در مورد منطقه الفراغ ارائه دادید و با تأکیدی که در مورد قرابت بسیار فراوان اندیشه امام و شهید صدر بیان کردید، نظریه شورا و مشورت و نقش مردم در حکومت اسلامی با توجه به دیدگاه امام و شهید صدر چگونه تبیین میشود؟
ملکزاده: برخی اینگونه تصور میکنند که مراجعه به آراء عمومی و مشورت با مردم یا مشورت با کارشناسان امری است که به اقتضاء انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی در دورهی معاصر به نظریهی حکومت اسلامی و ولایت فقیه اضافه شد. به نوعی نظریه ولایت مطلقهی فقیه را یک نظریه و نظریهی شورا و مشورت را نظریهی دیگری میدانند که ایندو به یکدیگر ضمیمه شدهاند یعنی میتوانست بدون این انضمام نیز حکومت اسلامی شکل بگیرد. در حالی که این درست نیست. اگر کسی با اندیشه اسلامی به خوبی آشنا باشد میداند که چنین مطلبی وجود ندارد. بنده این مطلب را در برخی از نوشتههای خودم از جمله در کتاب فقیه در قامت حاکم جامعه اسلامی توضیح دادهام که ولی فقیه بنا بر آیات، احادیث و ادلهی شورا و مشورت (چند صد روایت در مورد شورا و مشورت در اسلام وجود دارد) و از جمله سیره عملی حاکمان اصلی اسلام همچون رسولالله (ص) و أمیرالمؤمنین (ع) در امور عمومی جامعه و تصمیمات حکومتی به فراخور مورد و متناسب با نیاز از مشورت با کارشناسان و متخصصان فراوانی بهرهمند میگردد همچنان که مراجعه به آراء مردم در انتخاب بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی رییس جمهور و امثال وی نیز از جمله مصادیق بهرهگیری از رأی و نظر جمهور و عموم مردم و اهمیت دادن به آراء و دیدگاههای آحاد جامعه و خرد جمعی در اداره امور مملکت است. باز هم تأکید میشود که مهم و کلیدی تلقی کردن رأی و نقش امت در نظام امت و امامت و مطلوبیت انجام مشورت با مردم و کارشناسان و رجوع به آراء عمومی و اهمیت دادن به دید و نظر مردم در حکومت اسلامی یک امر تشریفاتی و یا قراردادی و یا یک امر وارداتی و الگو گرفته از نظامهای سیاسی و حکومتی دیگر نیست بلکه امری کاملا الهی و قرآنی مبتنی بر شریعت اسلامی و برخواسته از متن دین و مستند به آیات و روایات فراوان است.
وقتی در مصاحبهای در نوفل لوشاتو از امام خمینی پرسیدند که چه نوع حکومتی را میخواهید در ایران بنا کنید؟ آیا میخواهید دموکراسی را در ایران پایهگذاری کنید؟ امام نفی نمیکند منتهی میگوید یک نوع دموکراسی دیگر. نمیگوید دموکراسی نباشد بلکه میگوید یک نوع دموکراسی دیگر؛ یعنی امام کاملا از قبل از پیروزی انقلاب به این مطلب اذعان دارد که ما میخواهیم نوعی از مردمسالاری را داشته باشیم که بعدا تحت عنوان جمهوری اسلامی در نظر گرفته شد که همین دیدگاه بعداً به لحاظ گسترش نظریِ ابعاد آن و تکمیل این نظریه که در اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری نیز به وضوح وجود دارد، برای آن تعبیر مردمسالاری دینی به کار رفت. لذا باید به ترکیب صفت و موصوفی دین و مردمسالاری در تعبیر مردمسالاری دینی به عین عنایت نگاه کنیم و حقیقتاً آن را یک نوع مردمسالاری بدانیم که وصف و صفت دینی دارد و در کلیت و کلیات و محتوا از دین مبین اسلام نشأت گرفته است نه اینکه دینی را چیزی و مردمسالاری را چیزی جدا و بیگانه از آن بدانیم. این عنایت در ترکیب صفت و موصوفی جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. ممکن است این دیدگاه به گونهی دیگری هم تبیین شود و آن اینکه مردم سالاری دقیقا ترجمهی دموکراسی است و این مفهوم به اصطلاح منطقی جنس و دینی فصل ممیز آن است. یکی از انواع دموکراسی، دموکراسیای است که ارزشهای دینی به عنوان چارچوب و قالب کلی در آن لحاظ میشوند و در همان چارچوب و قالب کلی برای افراد و آحاد مردم جامعه نیز حق رأی و انتخاب وجود دارد. پس مردمسالاری جنس و دینی فصل آن است چنانکه جمهوری، جنس و اسلامی فصل ممیز است. این هم در اندیشه امام وجود دارد و هم بسیار پررنگ در اندیشه مقام معظم رهبری وجود دارد و هم از آثار شهید صدر چنین استفادهای میشود و هم در دیدگاههای مرحو مهاشمی شاهرودی دیده میشود.
شهید صدر در عین اینکه برای مردم جایگاه بسیار بالایی قائل است قائل به ولایت مطلقه فقیه است. این نظر هم در کتاب الفتاوی الواضحه مطرح شده است و هم در کتب دیگر ایشان. در الفتاوی الواضحه وقتی تقسیمبندی از فقه ارائه میکنند یک تقسیمبندی چهارگانه است؛ عبادات، اموال، سلوک خاص (رفتارهای خانوادگی و اجتماعی انسان) و سلوک عام. سلوک عام رفتارهای ولی امر مسلمین در عرصهی حکومت، قضاوت، جنگ، روابط بینالملل و… است؛ یعنی ایشان بخشی از فقه را (فقه الحکومه به معنای اخص کلمه) برای بررسی رفتارهای ولی امر مسلمین در این عرصهها قائل هستند. یکی از عبارات الفتاوی الواضحه این است: «المجتهد المطلق إذا توافرت فیه سائر الشروطُ الشرعیه فی مرجع التقلید جاز للمکلَّف أن یقلّده کما تقدم و کانت له الولایه الشرعیه العامه فی شئون المسلمین شریطهَ أن یکون کفوءاً لذلک من الناحیه الدینیه و الواقعیه معاً». فقیه که دارای شرایط لازم باشد دارای ولایت شرعیهی عامهای در شئون مسلمین است. ولایت او عمومیت دارد به همهی شئون مسلمین البته به شرط اینکه دارای کفایت لازم از نظر دینی و همچنین عملی در خارج باشد. در قسمت دیگر این کتاب که رسالهی عملیهی شهید صدر است آورده است که «و إذا أمر الحاکمُ الشرعی بشیءٍ تقدیراً منه للمصلحهِ العامّه وجبَ اتباعُه علی جمیعِ المسلمین و لایُعذَر فی مخالفتِه حتی من یَری أن تلک المصلحه لا أهمیهَ لها». این نکته بسیار مهم است. یکی از بحثهایی که مطرح است این است که اگر فقیه حاکم مصلحتی را تشخیص داد که مصلحت امت، مردم و کشور است و شخصی بنا بر تشخیص خودش آن امر را مصلحت نمیداند، آیا باز هم موظف است که از ولی فقیه و حاکم جامعه تبعیت کند؟ البته واضح است که وظیفهی شرعی دارد که حتی الإمکان به ولی فقیه و حاکم جامعه اسلامی پیغام دهد و دیدگاه خود را از باب نصیحتی که نسبت به امام مسلمین باید داشته باشد دیدگاه خود را مطرح کند. فرض بفرمایید که ولی فقیه نظر او را دید و با کارشناسان زیادی مشورت کرد و پس از همهی این کارها باز هم تأکید کرد که مصلحت چیز دیگری است. در این حالت شخصی که این امر را مصلحت نمیداند آیا وظیفه تبعیت دارد؟ شهید صدر معتقد است اگر حاکم شرعی به چیزی امر کرد در حالی که این را بر اساس مصلحت عامه تشخیص داده بود، تبعیت از او بر همهی مسلمین واجب است و هیچ کسی حتی شخصی که آن مصلحت را دارای اهمیت نمیبیند در مخالفت با امر ولی فقیه معذور نیست یعنی حق مخالفت ندارد. در تعلیقهای که بر کتاب منهاج الصالحین دارند نیز اینگونه آوردهاند که و «أما إذا کان الحکم علی أساس ممارسهِ المجتهد لولایتِه العامّه فی شئون المسلمین فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفه و لا یجوز لالعالم بالخطأ أن یجری علی وفق علمه». اگر حکم بر پایهی اعمال ولایت عامهی مجتهد در شئون مسلمین باشد نقض آن حتی با علم به مخالفت با مصحلت، جایز نیست و برای شخصی که علم به خطای این دیدگاه دارد جایز نیست که مطابق با علم خودش عمل کند. این خیلی جالب است. میگویند قطع حجت است. اگر شخص قطع دارد که این مخالف مصلحت است شهید صدر میگوید حق ندارد طبق نظر و قطع خودش عمل کند بلکه باید طبق نظر حاکم شرع عمل کند. مثال حداقلی این است که حاکم شرع حکم کرد که همهی مسلمین موظف هستند فردا که میتواند سیام ماه رمضان یا اول ماه شوال باشد را روز اول شوال بدانند و روزه نگیرند، اگر کسی هم بداند فردا اول شوال نمیتواند باشد طبق بیان شهید صدر باید طبق حکم حاکم عمل کند و حق مخالفت ندارد.
بنابراین شأن ولی فقیه فراتر از نظارت و اشراف است؟
ملکزاده: یکی از جاهای دیگری که دیدگاه شهید صدر میتواند آشکار شود، مطلبی است که درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران(البته چندین روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) تدوین کردهاند. امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب از اشخاص مختلفی خواستند که نظرها و پیشنهادهای خودشان را درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بنویسند و ارائه کنند. شهید صدر هم مینویسند. البته گذشته از فراخوان عام امام، گروهی از علما و روحانویون لبنانی نیز نامهای به شهید صدر مینویسند و نظر ایشان را درباره طرح جمهوری اسلامی ایران جویا میشوند و ایشان نیز در مقام پاسخ به این پرسش، در حقیقت طرح پیشنهادی خود برای قانون اساسی جمهوری اسلامی را هم ارائه مینماید. در قسمتی از این متن، ایشان میفرماید: «إن المرجعیه الرشیده هی المعبِّر الشرعی عن الاسلام و المرجِع هو النّائب العام عن الإمام من الناحیه الشرعیه و علی هذا الاساس یتولّی ما یلی: أن المرجِع، هو الممثّل الأعلی لِلدّوله و القائد الاعلی للجیش؛ مرجعیت رشیده بیانگر شرعی اسلام است. مرجع، از جانب امام (ع) از جهت شرعی نائب عام است؛ بنابراین متصدی امور ذیل است: شخصیت اعلی حکومت است. رهبر اعلی نیروهای نظامی است.» تا اینکه میفرمایند: حتی برای ریاست سلطهی تنفیذیه (یعنی ریاست قوهی مجریه) یا شخص ولی فقیه شخصی را پیشنهاد میکند یا اینکه اگر شخصی یا اشخاصی پیشنهاد شدند، این را امضاء میکند. این هم جایگاه دیگری است که برای او (ولی فقیه) قرار داده است و میگوید که امضا و تأیید او نیاز است.
کار دیگری که انجام دهد این است که «علی المرجِعیه تعیین الموقف الدستوری للشریعه الاسلامیه؛ قانون اساسی را بر اساس شریعت اسلامی مشخص و تطبیق کند.» و کار دیگری که انجام دهد این است «علیها البتُّ فی دستوریه القانون التی یعیّنُها مجلسُ اهلِ الحلّ و العقد لملأ منطقه الفراغ»؛ اینکه یک سازوکاری تعبیه کند تا قوانینی که در پارلمان گذاشته میشود، بر اساس قانون اساسی باشند که آن نیز به نوبه خود بر اساس شریعت اسلامی است (در واقع چیزی مثل شورای نگهبان مدنظر ایشان بوده است). وظیفهی دیگری را که برای ولی فقیه در نظر گرفتند این است که او یک محکمهی عالیهای را در نظر بگیرد، برای اینکه اگر در این امور پیش گفته یعنی ریاست جمهوری و مجلس و … اختلافی ایجاد شد (اختلاف بین سران قوا) این اختلاف را حل کند. بعد میفرماید: «إنشاءُ دیوانِ المظالم فی کلّ البلاد»؛ بحث قوهی قضائیه را وظیفهی ولی فقیه میداند. در ادامه میفرماید: یک مجلسی را درست کند که جمعی (ایشان تعداد صد نفر را مطرح میکند) از فرهیختگان و روحانیون و علما و امثال ذلک در آنجا جمع شوند (چیزی مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام) و کار این جمع را اینگونه میگوید: تشکیلات اداری برای پیگیری فرامین ولی فقیه. شهید صدر همینطور موارد مختلف دیگری را ذکر میکند. ایشان حتی مجلس خبرگان را پیشنهاد میکند و در مورد انتخاب شخص ولی فقیه میگوید: «أن یُرشّحَه أکثریهُ أعضاء مجلس المرجعیه» یعنی یک مجلس مرجعیتی باشد که اکثریت آنها یک شخصی را پیشنهاد کنند.
ایشان همهی این موارد را برای ولایت فقیه به طور کامل میشمارند تا میرسند به این عبارت: «النیابه العامه للمجتهد المطلقِ العادلِ الکفوء عن الام»؛ نیابت عامه از جانب امام زمان (ع) برای مجتهد مطلقی است که عادل و با کفایت باشد. سپس مطابق با توقیع أما الحوادث الواقعه میفرمایند: «فإن هذا النص یدل علی أنهم (یعنی مراجع و فقها) المرجِع فی کلّ الحوادثِ الواقعه بالقدرِ الذی یتصل بضمان تطبیق الشریعه علی الحیاه لأن الرجوع الیهم بما هم رواه أحادیثهم و حمله الشریعه یعطیهم الولایه» اینها در همهی حوادثی که رخ میدهد به آن مقداری که مربوط به اجرای شریعت در زندگی است محل رجوع امت هستند. برای اینکه رجوع به فقها از آن جهت که آنها راویان حدیث و حاملان شریعت هستند میباشد لذا به آنها ولایت میدهد. سپس شهید صدر ولایت را معنا میکند. اولین جملهای که در معنای ولایت میآورد این است: «بمعنی القیمومهِ علی تطبیق الشریعه»: ولایت فقیه یعنی قیمومت و سرپرستی بر اجرای شریعت در زندگی بشر. نکتهای که وجود دارد این است که ایشان قبل از آن تعبیر «بضمان تطبیق الشریعه علی الحیاه» را آورده است. میدانید که کلمهی «الحیاه» اسم جنس است و اگر قیدی برای آن آورده نشود با جریان مقدمات حکمت، به اصطلاح مشهور دارای اطلاق و یا به تعبیر اینجانب طلق است. شهید صدر یک عالم اصولی است و کلمات را دقیق استفاده میکند. علاوه بر آن این متن نوشتاری است که مخاطب آن علما هستند. پس در این صورت وقتی ایشان از این لفظ به شکل مطلق استفاده میکند و میگوید «الحیاه» یعنی شامل همهی ابعاد زندگی میشود. فقیه، سرپرست و قیّم اجرای شریعت در زندگی بشر است. حال اگر این مطلب را به نظریهی منطقه الفراغ ضمیمه کنیم، دیگر عرصهای باقی نمیماند که احکام صادره از سوی فقیه در آن عرصه، مُحَکَّم، لازم الإتّباع و لازم التّبعیه نباشد.
شهید صدر بعد از اینکه معنای اول ولایت را گفتند به آن ضمیمه میکنند؛ «و حق الإشراف الکامل من هذه الزاویه»؛ از این جهت ولی امر دارای حق اشراف کامل است. اینکه عبارت اول تعمداً یا غفلتاً نادیده گرفته شود که انگار اصلا وجود ندارد، و یکدفعه به سراغ حق اشراف رفته شود و گفته شود این یعنی نظارت پس ولی فقیه باید عقب بایستد و فقط نظارهگر باشد بیانصافی و نادرست است. در این حالت به نوعی مدیریت فقیه مدیریت اشکها و لبخندها میشود. اگر مردم به مسیر خوبی رفتند لبخند بزند و اگر در مسیر غلطی حرکت کنند ابراز ناراحتی کند.
همچنین این که برخی میگویند شهید صدر معتقد است حاکمیت، بر اساس قاعدهی شورا حق مردم است و این قاعده، ادارهی امور را به حوزه آنها سپرده تا با نظارت نائب امام، انجام دهند بسیار عجیب است که کسی از این بخواهد محدودیت ولایت فقیه را بفهمد. از یک طرف گفته شد که اساساً نظریهی شورا، یکی از دو رکن اساسی حکومت اسلامی است. شخص رسولالله (ص) نیز مشورت میکرده است. مگر ما ایشان را متصل به علم غیب نمیدانیم؟! مشورتی که پیامبر (ص) در جنگ احد انجام داد منجر به شکست و شهادت حمزهی سیدالشهدا شد؛ یعنی پیامبر (ص) بخاطر این مشورتها هزینههایی به این گزافی داده است. امیرمؤمنان (ع) دائما مشورت میکرد و بخاطر این مشورتها هزینه میداد. از جمله اینکه امیرالمؤمنین (ع) برخی از کارگزاران حکومت که اختلاس کردند و نامناسب درآمدند را یک به یک بر اساس مشورت انتخاب کردند و نظر خودشان این نبوده است و بر حضرت تحمیل شده است. پس نشان میدهد که اساساً مشورت یک امر تشریفاتی یا به دلیل رعایت حال غربیها یا اینکه جهانیان چه میگویند نیست. این جزء اسلام است و اگر کسی به آن عمل نکند به اسلام عمل نکرده است. لکن مشورت با کارشناسان و مشورت با مردم میتواند در قالب سازوکارهای خاصی تعریف شود؛ مثلا در زمان حاضر چگونه با همهی مردم مشورت کنیم. پیامبر اکرم (ص) میتوانست همهی مردم را در مسجد مدینه جمع کند و نظراتشان را بپرسد. الان که نمیتوان کل مردم را در یک میدانی جمع کرد و نظراتشان را پرسید لذا از طریق انتخابات از مردم نظرخواهی میشود. یا بوسیلهی شوراها مشورت میشود مثلا در امور فرهنگی و علمی، شورای انقلاب فرهنگی؛ در امور سیاسی، اجتماعی و امور کلان جامعه، مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ در امور امنیتی، شورای عالی امنیت ملی و در امور نظامی، جمعی از فرماندهان نظامی باشند؛ یعنی شوراهایی به شکل قانونی مشخص شوند و سازوکار مناسب خود را پیدا کنند.
اینکه گفته شود ولی فقیه امور را به مردم بسپارد و نظارت کند، اگر به این معنا باشد که ولی فقیه مردم را در ادارهی حکومت مشارکت بدهد، آیا انسان عاقلی پیدا میشود که به جز این فکر کند؟! یعنی آیا کسی هست که فکر کند شخص فقیه شخصا! و به تنهایی، بتواند تمام احکام الهی را در جامعه پیاده کند؟! آیا این شدنی است و آیا اصلا به عقل انسان چنین مطلبی خطور میکند؟! در فقه ما هم گفته شده و فقها نیز گفتهاند که اگر فقیه حکومتی تشکیل میدهد مردم هم موظفند به او کمک کنند. اوامر و نواهی الهی را که فقیه استنباط کرده است و یا احکام حکومتی را که فقیه انشاء میکند، مردم زیر نظر و با سرپرستی ولی فقیه به اجرا در میآورند. طبیعتاً اگر مردمی نباشند که به ولی فقیه در ادارهی امور حکومت اسلامی کمک کنند اصلا حکومت اسلامی شکل نمیگیرد و تحقق پیدا نمیکند.
اینکه برخی میگویند مرحو مهاشمی شاهرودی نقد تندی به استاد خودشان داشتهاند و از اینجا خواستهاند نتیجه بگیرند مرحوم شاهرودی به دیدگاه اشخاصی مثل آیتالله مصباح یزدی نزدیک شدهاند و برای مردم جایگاهی قائل نیستند، اساساً اینگونه نیست. اینجا همان دعوای قدیمی مقبولیت و مشروعیت مطرح است. شهید صدر هم در عباراتشان دارند. هم شهید صدر و هم دیگران از جمله آیتالله مصباح قائلاند که ما یک مشروعیت الهی داریم یعنی خداوند این جایگاه را به امام و فقیه میدهد که البته تعیین پیامبر و امام، تعیین به شخص و تعیین فقیه، به وصف است. مقام پیامبر و امام، مقام اکتسابی نیست اما مقام فقیه، اکتسابی است؛ بنابراین در این جهت یک مشروعیت الهی داریم که از طرف خداوند به ولی فقیه داده میشود که البته تعیین فقیه، تعیین بالوصف است نه تعیین به شخص و یک مقبولیت اجتماعی داریم که این ظرف تحقق ولایت فقیه است. به بیان دیگر عنوانی در فقه داریم که بسط ید نام دارد. در حقیقت اقبال و استقبال، همراهی و تبعیت مردم سبب میشود که یک فقیه بسط ید لازم را برای اجرای احکام الهی و تشکیل حکومت اسلامی پیدا کند. اگر مردم با او همراهی نکنند او چنین بسط یدی را ندارد. پس مردم مهم و لازماند و باید باشند.
نکته دیگر این است فقیهی که اقدام به تشکیل حکومت اسلامی کند کاری برای شخص خودش انجام نمیدهد بلکه کار برای مردم است وگرنه فقیه میتواند در یک گوشهای مشغول عبادت خودش باشد و مقامات معنوی و روحانی خودش را بالا ببرد و علم کسب کند؛ اما وقتی فقیه موظف میشود که در عرصهی اجتماع بیاید و حکومت تشکیل دهد به مردم هم گفته میشود که شما از این فقیه تبعیت کنید تا حکومت اسلامی شکل گیرد و احکام الهی جریان پیدا کند، چرا که این امر به مصلحت خود مردم است. چون خیر مردم در این است. در حقیقت مردم از این فقیه بخاطر خود فقیه پیروی نمیکنند. بلکه مردم از این فقیه به خاطر مصلحت خودشان پیروی میکنند. کما اینکه در رجوع به هر متخصص دیگر هم همینگونه است.
در مجموع بنده میخواهم بگویم اگر کسی در رد یا تأیید یک اندیشه یا صاحب اندیشه، دیدگاه خاصی دارد یا میخواهد نقد خاصی نسبت به شخص خاصی وارد بکند نیازی نیست که پشت شخصیت و آراء و اندیشههای فرد بزرگی سنگر بگیرد. اگر کسی به هر دلیلی اندیشههای آیتالله هاشمی شاهرودی را نمیپسندد شخصا ورود کند و نقد کند؛ اما اینکه یک تقابل ساختگی و تصنعی و جعلی میان آیتالله هاشمی شاهرودی و میان استادشان آیتالله شهید صدر ایجاد کند تا از این رهگذر طر˚فی ببندد و در این دعوایی که ایجاد میکند بتواند دیدگاه خودش را پیش ببرد، این روش هم غیر اخلاقی و هم غیر علمی است و به نظر میآید که باید از شجاعت و صراحت لازم برخوردار باشیم و اخلاق و عِلمیّت را رعایت بکنیم و مطالبی را به بزرگان نسبت ندهیم که آنها به صراحت خلاف آن را گفتهاند و در کتابها و آثارشان هم موجود است.
مفتاح
[۱] ماهنامه پاسدار اسلام، سال سی و چهارم، شماره ۴۰۵-۴۰۶ آبان و آذر ۱۳۹۴، ص ۱۲