اشاره: نوشته حاضر برگرفته از سخنان علماء در باب مدرسه فقهی قم و نجف میباشد. در این نوشته از مصاحبههای کتاب «جایگاهشناسی علم اصول»، کتاب «روشهای تحصیل و تدریس» و مصاحبههایی از آقایان منتظری، محقق داماد، محمدجواد فاضل و میرمحمد یثربی و روش تدریس حضرات آیات بروجردی و خویی و… بهره گرفته شده است.
شبکه اجتهاد: یکی از تقسیمبندیهای رایج دروس خارج مبتنی بر مکاتب یا مدارس فقهی و اصولی میباشد لذا برای شناخت شیوه درس خارج لازم است تا این مکاتب شناخته شوند. اگرچه بعضی منکر وجود مکاتب مختلف فقهی اصولی در حوزه علمیه میباشند لکن با توجه به تفاوتهای مشهود در شیوه فقاهت و نحوه ورود و خروج در مسائل و مواجهه با ادله و تفاوت در روش تدریس و روش نگارش و حتی موضعگیریهای سیاسی حداقل میتوان از وجود مدارس فقهی اصولی در این زمینه خبر داد که براساس این مدارس فقهی اصولی سبکهایی در درس خارج پدید آمده است.
تاریخچه پدید آمدن مکاتب فقهی ـ اصولی معاصر
با ظهور علامه وحید بهبهانی در حوزههای علمیه تفکر اخباریگری رو به ضعف نهاد و علم اصول رونقی تازه گرفت و بحثهای عقلی در حوزهها قوتی تازه یافت و دوره جدیدی از فقه و اصول آغاز گردید. بزرگانی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء، ملامحمد مهدی نراقی، میرزای قمی، سید بحرالعلوم و سیدعلی طباطبایی «صاحب ریاض» تربیت یافته مدرسه وحید بهبهانی میباشند که بهطور عمده علم اصول معاصر نشأت گرفته از آنهاست. با قوت گرفتن علم اصول شخصیتی در حوزههای علمیه ظهور کرد که میتوان او را بنیانگذار علم اصول معاصر دانست. مرحوم شیخ انصاری که بنیانگذار علم اصول معاصر است غیر مستقیم از این سفره بهره برده است و با واسطه شاگرد علامه بهبهانی بوده است. البته باید توجه داشت که فقه و اصول مرحوم شیخ تا حدی انتزاعیتر است؛ بنابراین مرحوم شیخ انصاری اصول و فقه صناعی را در نجف رشد داد و بعد از ایشان توسط بزرگانی چون مرحوم آخوند خراسانی و شاگردان ایشان با همان اسلوب و روش ادامه یافت؛ بنابراین منشاء پیدایش مدرسه نجف را میتوان شیخ انصاری و به تبع ایشان آخوند خراسانی و شاگردان ایشان دانست. مرحوم میرزای شیرازی «صاحب فتوای تنباکو» هم از شاگردان به نام شیخ انصاری میباشد. فرق اساسی میرزای شیرازی با دیگر شاگردان شیخ انصاری همچون آخوند خراسانی این است که میرزای شیرازی زمانی به درس شیخ میآید که مبانی خاص خود را دارد و شخصیت علمی او شکل گرفته است. ایشان از شیراز برای زیارت به نجف آمده بود که در مواجهه با شخصیت علمی شیخ انصاری در نجف میماند. سبک میرزای شیرازی به وحید بهبهانی نزدیک است و منطبق بر سبک شیخ انصاری نمیباشد اگرچه شباهتهای زیادی به هم دارند. آنچه به عنوان سبک سامراء مطرح است حاصل کار میرزای شیرازی و شاگردان ایشان میباشد. یکی از شاگردان میرزای شیرازی شیخ عبدالکریم حائری میباشد که دارای ابتکارات خاصی در فقاهت میباشند. با آمدن مرحوم حائری به قم مدرسه دیگری تأسیس میشود که روش فقاهتی خاص خود را دارد و به مکتب قم مشهور است؛ بنابراین آنچه به عنوان سبک نجف، قم و سامراء مشهور است از همین برهه زمانی جدی میشود.
پس از آخوند خراسانی مکتب نجف توسط شاگردان ایشان میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی و شیخ محمد حسین اصفهانی استمرار مییابد و در دوره بعد آیتالله خویی که شاگرد هر سه نفر آنها میباشد بزرگترین نماینده سبک نجف میباشد و در عصر حاضر هم شاگردان آیتالله خویی به همان شیوه و سبک نجف کار را ادامه دادهاند؛ اما سبک سامراء اگرچه مروجّینی داشته است و آیتالله فشارکی و برخی شاگردان میرزای شیرازی پیرو سبک ایشان میباشند چندان دوامی نمییابد. مرحوم حائری اگرچه شاگرد آخوند خراسانی هم میباشد لکن بیشتر متأثر از میرزای شیرازی و مکتب سامراء میباشد و در حقیقت مکتب قم ادامه مکتب سامرا میباشد. آیتالله بروجردی هم اگرچه درس خوانده نجف است لکن وقتی برای تحصیل به نجف میرود که شخصیت علمیاش شکل گرفته است. بعد از نجف هم بر سبک خود که بیشتر متأثر از قدما و مرحوم بهبهانی است کار علمی میکند و با ورود به قم و پس از بررسی روش مرحوم حائری و بررسی کتاب دررالاصول به تکامل مکتب قم میپردازد. در حقیقت آیتالله بروجردی با نوآوریهای ویژه خودشان روش مرحوم حائری را تکامل میبخشد؛ بنابراین سبک قم پس از مرحوم حائری توسط مراجع ثلاثه بعد از ایشان و بعد توسط آیتالله بروجردی تکامل مییابد. پس از ایشان، شاگردان آیتالله حائری و آیتالله بروجردی، حضرات آیات امام خمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی، سید محمد داماد، سید احمد زنجانی، فاضل لنکرانی، علی و لطفالله صافی گلپایگانی و سیدعلی محقق داماد این سبک را پیگیری میکنند. با توجه به حضور مرحوم حائری در مکتب سامراء، مکتب قم و سامراء شباهتهای فراوانی به هم دارند و در حقیقت مکتب قم تکامل یافته مکتب سامراست؛ بنابراین در مدارس حوزوی با دو شاخه اصلی وحید بهبهانی و شیخ انصاری روبهرو هستیم. مکتب وحید بهبهانی به سامرا میرود و در قم به تکامل میرسد. مکتب شیخ انصاری در نجف میماند و توسط مرحوم آخوند و شاگردانش و سپس آیتالله خویی ادامه داده میشود.
با توجه به فشارهای دولت صدام بر حوزه نجف و اخراج ایرانیان از عراق تعداد زیادی از دانش آموختگان و پیروان سبک نجف از دهه ۵۰ به ایران آمدند. با ادامه شرایط و عدم شرایط مطلوب در عراق، حوزه نجف رو به ضعف نهاد بهطوری که در دهه ۶۰ بخش اعظم مدرسان و طلاب نجف در قم حضور داشتند، در دهه ۷۰ و ۸۰ عرض اندام سبک نجف به اوج خود رسید به گونهای که وجهه غالب دروس با مکتب نجف است اما سبک قم اگرچه واقعگرایانهتر است اما به دلیل آنکه به کار و تلاش فراوان و حجم بسیار مطالعه نیاز دارد وارثان کمتری پیدا کرد و به مرور رو به افول نهاد اما مکتب قم همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
آیتالله حائری آنگونه که از کتابهایشان پیداست در عنایت به متون روایی مانند آیتالله بروجردی نبودند و تا حدودی مانند سبک نجف، قواعدی و اصولی بودند ولی تدریجاً وضعیت علمی حوزه قم به سمت متنگرایی پیش رفت. عامل این مطلب تا حدی خود حاج شیخ و پس از ایشان مراجع ثلاث و از همه مهمتر آقای بروجردی بودند.
امتیازات مدرسه فقهی نجف و قم
مدرسه نجف دارای فقهی صناعی است، صناعت محوری آنست که در مسئله فقهی مطرح شده ابتدائاً بدون مراجعه به روایات و منابع اصیل فقه «کتاب و سنّت» تأسیس اصل میشود و بعد از دستیابی به مقتضای اصل، به بررسی روایات میپردازیم. به بیان دیگر ابتدا اصل عقلی یا عملی در آن مسئله استخراج میشود سپس به متون دینی مراجعه میشود؛ بنابراین سبک نجف تلاش فراوان در پرورش مسائل اصولی دارد و با تکیه فراوان بر علم اصول به استنباط میپردازد. فقهِ مبتنی بر مبانی اصولی آنست که مبانی اصولی و قواعد بدست آمده از علم اصول سرنوشت مباحث فقهی را تا حدّ زیادی روشن میکند و در این مدرسه تلقی موضوعات مبتنی بر آن قواعد میباشد و کمتر تلقی موضوعات مبتنی بر عرف میباشد در مدرسه نجف در استنباط فقهی بر اقتضائات اصل و قواعد عملی تکیه میشود و سپس به سراغ نصوص و متون دینی میروند. مدرسه قم بیشتر از مدرسه نجف به فهم عرفی از روایات تکیه میکند و در برداشت از روایات فقهی معتقد نیست اصول صناعی و فهم معقول را کمتر باید دخالت داد. اجتهاد عرف محور اصل را بر فهم آیات و روایات قرار میدهد. مدرسه قم ابتدا آیات سپس روایات را مورد بررسی قرار میدهد و سپس به رفع تعارض و جمعبندی ادله و بررسی شواهد مختلف میپردازد و اگر در متون دلایل کافی برای صدور حکم نباشد به اصول عملیه مراجعه میکند؛ بنابراین در بررسی و ورود به مسائل مدرسه قم ادله قرآنی و حدیثی را بر اصول عملیه مانند برائت و … مقدم میداند. در مدرسه قم به علّت توجه ویژه به متون و ارتباط اولیه و تنگاتنگ با متون حجم علم اصول کاهش فراوانی مییابد و از تورّم علم اصول جلوگیری میشود. دوره اصول مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری «درر الاصول» اگرچه با نظر به کفایه نوشته شده است امّا این مطلب را تأیید میکند و دو ویژگی گرایش به عرفیات و پرهیز از تورم علم اصول در اثر ایشان مشهود است.
در مدرسه نجف با تکیه جدی بر اصول، فقه کلیشهای میشود ولی در مدرسه قم از انعطاف بیشتری برخوردار است و صِرف وجود قواعد اصولی در رسیدن به نتیجه فقهی راهگشا نیست لذا استنباط در مدرسه قم منعطفتر است و ذوقیات تأثیر ببیشتری در نتایج فقهی دارد. بهطور کلی هر قدر شخص میکوشد براساس قاعده فکر کند و پیش برود اندکی از متون و نصوص دور میشود. اگر نوشتههای مرحوم آیتالله خویی را با تحقیقاتی که در قم منتشر میشود مقایسه کنید به این نتیجه میرسید که حوزه نجف بیشتر به قواعد و مباحث کلی اصول اعتنا دارد و حوزه قم در درجه اول به متون روایی و جنبههای دلالی، رجال و نسخ مختلف اهمیت بیشتری میدهد. البته توجه به این نکته نیز لازم است که حوزه قم انشعاب از حوزه نجف و سامراست و مرحوم حائری همدوره و هم بحث آقای نائینی در نجف بوده است. از این رو مدرسه قم وامدار نجف است و از طرف دیگر این دو مدرسه در طول حیات علمی خود با هم تعامل و داد و ستد علمی دارند و از همدیگر تأثیر پذیرفتهاند.
مرحوم آیتالله خویی برای علم اصول رفیعترین جایگاه را قائل بود امّا به عنوان مثال آیتالله بروجردی روش فقهای نجف را روشی افراطی در استفاده از علم اصول میدانست و میکوشید با توجه به چند عنصر تعیینکننده یعنی تاریخ فقه و سیر تطوّر هر مسئله در بستر زمان، توجه به اقوال اهل سنت به عنوان قرائنی برای فهم روایات ائمه علیهمالسلام و توجه به اصول متلقات و با تمسک کمتر به اصول عملیه و صنایع اصولی، دیگر خود را به گوهر شریعت نزدیک کند؛ بنابراین مطالب شاید بتوان گفت مدرسه قم ناظر به مدرسه نجف و درصدد رفع مشکلات روشی نجف سبک جدیدی را پایهگذاری کرده است که مبتنی بر تعبّد عمیق بر روایات، عرفگرایی و بررسی تاریخچه مسئله میباشد. فقیه پرورش یافته در قم توجه ویژهای به بررسی و تحلیل روایات نشان میدهد از همین روی در این مدرسه تحلیلهای عقلانی که موجب توجه کمتر به روایات و یا تأسیس اصل میشوند را کمتر شاهدیم. فقیه مدرسه قم نگاه نزدیک و ملموسی به عرف دارد. بر خلاف فقیه مدرسه نجف که فقه را بیشتر با معقولات پیوند میزند مدرسه قم سعی میکند از دریچه معقولات عرفی به تحلیل روایات بپردازد. به همین جهت فقهای مدرسه قم ابایی ندارند که نیم نگاهی به تاریخ بیندازند و روایات را از دریچه واقعیت تاریخی آن تحلیل نمایند مثلاً گاهی روایات خلاءهایی دارند که با توجه به وضعیت متعارف و معمول در فرض روایت و کمک گرفتن از تاریخ و پیشفرضهای زمان گفتگو و …، روایت قابل تحلیل میشود.
یکی از مسائل شاخص در بررسی نظریات فقهی در مدرسه قم بررسی تاریخچه تطور احکام در این زمینه است. این که علمای پیشین راجع به یک فرض چگونه میاندیشیدند و چه حکمی میدادند برای فقیه قم اهمیت دارد.
مدرسه قم ابتدا اصول و مسائل برگرفته از ائمه «اصول متلقات» را از مسائل تفریعی فقهی که در استنباط آنها رأی و اجتهاد به کار رفته جدا میسازد، تاریخ پیدایش مسئله و تطورات بعدی آن را در ادوار مختلف مورد بحث قرار میدهند و با حذف زوائد و تکیه بر اصل مسئله به بررسی مطلب از متون میپردازند.
مدرسه قم در بررسی احادیث، آنها را دستهبندی میکند و از حیث سند و متن مورد بررسی قرار میدهد. فقهای قم در رجال تبحّر دارند و رجال را در طبقاتی دستهبندی کردهاند و بهطور دقیق هر طبقه و افراد آن را میشناسند. مراجعه به خود متون و عدم اکتفاء به کتابهای واسطه و نقل قولها از ویژگیهای مدرسه قم است. با توجه به اینکه قائل هستند فقه شیعه ناظر به فقه اهل سنت است فقه مقارن بر ایشان مهم است و به فقه اهلسنت و آرای آنها نظر دارند و قائلند در مواردی، فقه شیعه بدون آگاهی از مبانی اهل سنت قابل فهم نیست. چرا که شیعیان در جامعه اهل سنت زندگی میکردهاند و در حکومت اهل سنت میزیستهاند و در مواجهه با مسائل آن جامعه فقه شیعه شکل گرفته است لذا برای شناخت فقه شیعه باید فقه اهل سنت را خوب شناخت. در مواجهه با مسائل، احادیث را دستهبندی میکنند و دلایل اصلی را در مسائل بیان میکنند و از پرداختن به دلایل حاشیهای صرفنظر میکنند. مثلاً اگر ده دلیل دارد یکی دو دلیل که ریشه اصلی مطلب است را میپردازند و صرف وقت بیشتر را زائد میدانند.
بین منابع فتوایی تفکیک و طبقهبندی قائلند و به متون قدیم به عنوان اصول متلقات اصالت میدهند.
معتقدند جوامع حدیثی موجود امامیه مانند کتب اربعه و غیر آنها ناقص هستند و مؤلفین آنها همه اصول حدیثی را در آنها نقل نکردهاند و از طرفی دستهای از آن اصول حدیثی اکنون در دسترس ما نیستند لکن از طرف دیگر از متقدمین کتابهایی در متن فقه و فتوا داریم که آن اصول احادیث مفقوده در اختیار مؤلفین آنها بوده است. نتیجه اینکه این قبیل کتابهای فتوایی باقیمانده از متقدمین فقهای ما که به نام «اصول متلقات» نامیده میشوند مزایایی نسبت به کتب فتوایی بعدی دارند و مفاد و حتی الفاظ روایات کتابهای حدیثی مفقوده در اینها منعکس و مندرج است؛ بنابراین در صورت موجود بودن یک شهرت فتوایی در آن کتابها و در صورت تعارض آن کتابها با کتب اجتهادی و استنباطی دورههای بعد اصول متلقات تقدم دارند و میتوان بر وفق شهرت موجود در آنها فتوا داد. چرا که این شهرت کاشف از وجود احادیث ویژه و نظر معصوم است که اکنون آن احادیث با مشخصات کامل در دسترس ما نیستند.
کتاب اصول متلقات مانند هدایه و مقنع شیخ صدوق، مقنعه شیخ مفید، رسائل علمالهدی، نهایه شیخ طوسی مراسم سلّار، کافی ابوالصلاح، مهذّب ابن براج و … فقط به منظور درج مسائل و موضوع مرویه از ائمه با تقید به حفظ الفاظ و عبارات آنها تدوین شدهاند؛ بنابراین اصول متلقات در مقابل فروعات و مسائلی که حدیث خاصی در آنها نیست بلکه بر پایه مسائل دسته اول و مدارک آنها توزیع و استنباط شدهاند برتری دارند. موارد قلیل کاربرد فقهی مسائل اصول را به خوبی میشناسند و از پیچیدهگویی و گم ساختن مطالب در لفافه اصطلاحات به شدت پرهیز میکنند.
یکی از علماء که در جلسه درس آیتالله خویی شرکت میکرده است خاطره جالبی دارد. ایشان میفرماید وقتی در درس شرکت کردم ایشان میگفت روایات این بحث دو دسته هستند مطلقات و مقیدات لذا جمع اطلاق و تقیید میکنیم و … همین طور یکسری بحث اصولی میکرد. گفتم آقا روایات را بیاورید بخوانیم ببینیم سند آن چیست؟ دلالت آن چیست؟ گفت قبلاً که حالی داشتیم مستمسک مرحوم آقای حکیم را میآوردیم و از روی آن میخواندیم! گفتم موقعی که حال داشتید تازه مستمسک را میآوردید؟ باید وسایل و کتابهای مادر را بیاورید.
البته شاید علت اتخاذ چنین شیوهای در نجف این بوده است که این قبیل کارها را باید خود طلاب انجام دهند و درس برای بیان کلیات و رفع اشکال علمی طلاب است و عمده فعالیت علمی بر دوش طلبه بوده است و طلاب به فعالیت علمی سنگین اشتغال داشتهاند. شاید یکی از دلایل گرایش به اصول در نجف توجه به این شیوه آموزشی بوده است.
از زمان آقای بروجردی توجه به رجال و درایه در مدرسه قم جایگاه ویژهای یافت. مرحوم آقای بروجردی هنگامی که در بروجرد بودند شاگرد قاعدهگرای مهمی نداشتند. در آن زمان مطالعات رجالی فراوانی داشتهاند و وقتی به قم میآیند حاصل تحقیقات خود را در مدرسه قم ترویج میدهند. یکی از ویژگیهای روش ایشان این است که اگر در مسئلهای مثلاً ده روایت نقل شده این ده روایت را به دو روایت میرساند یعنی پس از تجزیه و تحلیل معلوم میشد که در واقع دو روایت بوده است. یکی از مبانی ایشان این بود که هر گاه در مسئلهای چند روایت وجود دارد میفرمودند در مییابیم که ائمه در اینجا اجمالاً چیزی فرمودهاند ولو تفصیل دقایق آن برای ما روشن نشود زیرا روات حدیث نقل به مضمون میکردهاند. از همین رو ایشان به فقه مشافههای «گفتاری» که سینه به سینه از بزرگان به ما رسیده است بسیار اعتقاد داشت.
در مدرسه قم اندیشیدن صرف در مسئله کافی نیست بلکه در هر مسئلهای باید تاریخ و شجرهنامهاش هم بررسی شود چرا که معتقدند فضای شکل گرفتن آن بحث و مسئله نیاز و فضای شکلگیری سؤال در فهم دقیق آیات و روایات کمک شایانی میکند. یکی از ویژگیهای مدرسه قم در مبحث معاملات عرفی بودن و در مبحث عبادات به روایات اهمیت دادن، روایات را تحلیل کردن، مسلط بودن به روایات و تاسیس اصل نکردن میباشد.
ناگفته نماند که سبک اجتهاد قم به دلیل کار و تلاش فراوان و حجم بسیار مطالعه وارثان کمتری پیدا کرد و کم کم رو به افول نهاد.
سبک نجف طلاب را به کار علمی طولانی مدت و سنگین و پرورش بحثهای جدّی اصولی و تمحیض در درس فرا میخواند. در صورتی که در قم فضا آنقدر علمی شکل نگرفته است به اعتقاد برخی تفاوت میان مدرسه قم و نجف متأثر از عوامل دیگری نیز بوده است و آن عوامل نیز در ایجاد گرایشهای مختلف علمی در قم و نجف تأثیر داشته است.
موقعیت نجف برای طلبهها با قم تفاوت فراوانی دارد. از همین رو به نظر میآید بعضی از موفقیتهایی که در نجف بود در قم حاصل نشده است. تفاوت اصلی در موقعیت اجتماعی طلاب در این دو مدرسه است. دانشجویی را در نظر بگیرید که برای تحصیل به یک کشور خارجی مسافرت میکند، او اگر واقعاً مجد باشد و بی آنکه وقتش را تلف کند درس بخواند پیشرفتش از دانشجویی که در وطن خود مشغول تحصیل است به مراتب بیشتر خواهد بود. چرا که دانشجویی که در وطن خودش است، اشتغالات و گرفتاریهای ناگزیری دارد، دانشجویی که جلای وطن کرده، مناسبات و روابط اجتماعی او را ندارد. او یک روز باید در محافل خانوادگی شرکت کند، یک روز برایش میهمان میآید، روز دیگر او باید به جایی برود و … اما همسانش در خارج از کشور و در مکان غربت فقط سرگرم اشتغالات علمی خودش است. او میتواند در عرض یک ماه به اندازه یکسال دیگران کار علمی بکند و شاید از این رو حدیث داریم که علم در غربت حاصل میشود. طلابی که به نجف میرفتند به ویژه زمانی که هنوز امکانات حمل و نقل به راحتی امروز مهیا نبود، تقریباً حالتی شبیه به آن دانشجوی سفر کرده داشتند. آنها پیاده یا با مرکب و غیره و به دشواری راه میسپردند و به نجف میرسیدند. همین که قدم به آنجا میگذاشتند دیگر از همه وابستگیها منقطع میشدند نه از خانواده خود خبردار میشدند و نه از سلامتی یا حیات و ممات بستگانشان خبری میرسید و همه هم و غمشان متوجه تحصیل میشد و عزمشان را جزم میکردند تا از آن چند سالی که اقامت داشتند بهره لازم را ببرند. کسانی که در آن فضا بودند به مدد فضای علمی متمحض در دانشاندوزی میشدند و به موفقیتهای شایانی میرسیدند حتی اگر در کوچه دو طلبه به هم میرسیدند یا در گعدهها و … مناظره علمی بین طلاب برقرار بود و اگر ایرانی بودند چون به زبان عربی مسلط نبودند، منبر هم نمیرفتند؛ اما در ایران طلبه منبر میرود و باید برای تبلیغ وقت بگذارد بنابراین باید وقت زیادی را صرف مطالعه برای سخنرانی در منبر و حفظ آیات و روایات و حکایات بنماید. در قم هم اگر کسی بتواند خود را از تعلقات اجتماعی منقطع کند و به درس و بحث بپردازد همان نتیجه را میتواند بگیرد البته با توجه به دنیای امروز باید راهی را جست که میان درس خواندن و رسالت اجتماعی طلبه امروز جمع حاصل شود.
مدرسه نجف در درس دادن به سبک پیچیده گرفتن گرایش دارد و مدرسه قم به بیان ساده و روشن.
مدرسه نجف مدرسه مختصرنویسی و مغلقنویسی رمزنویسی است اما مدرسه سامراء و قم تمایل به سادهنویسی و روشنویسی و بدون رمز نوشتن، خوش قلم بودن و روان بودن داشت. اگر محصولات فکری مکتب نجف را با محصولات مکتب قم مقایسه کنیم به روشنی متوجه خواهیم شد فقهای قم به دنبال سادهگویی هستند و فقهای نجف به دنبال خلاصهگویی. مثلاً کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی یکی از محصولات نجف به شمار میرود که در حدود ۴۰۰ صفحه بسیار موجز و خلاصه یک دوره فشرده اصول را بیان کرده و ضمن نقد تمام اقوال گذشتگان نظرات خود را نیز بیان داشته است و دارای عباراتی پیچیده و مغلق است و هنر نگارش را به نمایش گذاشته است؛ اما کتاب دررالاصول مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یا تهذیب الاصول آقای سبحانی یا تفصیل الشریعه مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی بسیار ساده تنظیم شده است و حداقل مسائل علوم برای فهمیدن متن کتابها کافی است. یکی از شاگردان درس آیتالله بروجردی در مورد درس ایشان بیان میدارد: «ما از بیان روان و ساده آیتالله بروجردی خیلی خوشمان میآمد، درس را جوری میگفت که طلبهها بفهمند، به قول خودش میگفت درس نباید با عبارات گیجکننده همراه باشد»
در نجف مفصّلگویی در درسها رواج داشت و همه نظرات تبیین میشد اما در مدرسه قم این رجعت رخ نداد. در مقایسه کفایهالاصول و دررالاصول مشخص میشود گرایش به مباحث عقلی در فقه و اصول در نجف بیشتر است در حالی که در قم گرایش به عرف بیشتر است. یا مثلاً در مقایسه کتاب المکاسب حضرت امام که در سالهای قبل از مرجعیت آیتالله بروجردی نوشته شده با کتب نجف در همان زمان کاملاً تفاوتها به چشم میآید.
حتی آیتالله بروجردی که در نجف درس خواندهاند وقتی به قم میآیند و کتاب دررالاصول مرحوم حائری را میبینند میفرمایند: «وقتی به قم آمدم کتاب دررالاصول مرحوم شیخ عبدالکریم را دیدم و با شاگردان ایشان صحبت کردم. احساس کردم که این کتاب سلیقهای از خودش نشان داده است که باید این روش در قم دنبال بشود»
علاوه بر مباحثی که مطرح شد نکته بسیار مهم دیگری در میان است که نمیتوان از آن غفلت کرد «زمان و مکان هم روی این سبکها تأثیرات فراوانی داشتهاند».
مدرسه قم در بطن حوادث سیاسی و اجتماعی بوده است ولی حوزه نجف به دور از این فضا بوده است. لذا حوزه علمیه نجف یک حوزه انتزاعی است. حوزهای است که به علوم و مسائلی میپردازد که از عینیت جامعه به دور بوده است اما حوزه علمیه قم یک حوزه انضمامی و تاریخی است و مرکز علمی طلاب از سرتاسر عالم اسلام است، مدرسه قم سعی دارد که مسائل علمی را ناظر به شرایط امروز تولید کند و در تعامل با اهل سنت هم باشد. مدرسه سامراء نیز که در شهر اهل سنت برپا شد و شرایط خاصی داشت با مسائل اجتماعی درگیر بود چنانکه فتوای میرزای شیرازی و مبارزات شاگردان این مکتب از جمله شیخ فضل الله حاکی آنست.
سبک نجف به طرح مسائل و فروعی میپردازد که خیلی اوقات مصداق ندارد و یا ثمره علمی یا عملی ندارد اما سبک قم ناظر به واقع و پاسخگو به مسائل روز و درگیر با مسائل اجتماعی و سیاسی و درصدد بازتولید تاریخی معارف در عصر خود است.
مدرسه قم و سامرا دین را به عرصه سیاست بر میگردانند و در پرداختن به مسائل سیاسی از حوزه نجف جلوتر هستند. لذا میبینیم در جریان مشروطه نمایندگان مکتب سامراء از جمله شیخ فضل الله نوری نسبت به مشروطه مواضعی دقیقتر از میرزای نائینی و مدرسه نجف میگیرند فلذا مرحوم نائینی بعد از مواجهه با آثار مشروطه و اعدام شیخ فضلالله کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله را جمعآوری میکند.
همان مدرسه قم است که امام خمینی مجدّد فقه شیعه را به پا میدارد تا با لمس مشکلات دنیای جدید و توجه به عناصر تعیینکننده زمان و مکان در فقه بسوی پی افکندن فقه اجتماعی شیعه حرکت کند.
گرایش به تبلیغ و سفرهای تبلیغی که به عنوان یک اصل در مدرسه قم پذیرفته شده است از ویژگیهای مدرسه قم و سامراست لذا شرایط تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی نیز در ایجاد این مدارس علمی نقش به سزایی داشتهاند.
توجه به نقاط ضعف و قوت مدرسین این دو مدرسه و روشهای تدریس درس خارج آنها به طلاب کمک میکند تا از حیرانی نجات یابند و با کنار گذاشتن نقاط ضعف و تکیه بر نقاط قوت سریعتر به اهداف درس خارج نائل شوند.