شبکه اجتهاد: درباره ورود کم سابقه مرجعیت به قائله اخیر پاکستان حرف و حدیث زیاد است اما آنچه این حقیر را متامل مینماید سازوکار معیوبی است که شیعه در ساختار امت – مرجعیت در حال حاضر با آن روبروست. ماجرا از یکشنبه هفته گذشته و با اعلام خبر حمله مزدوران داعش به کارگران معدن در نزدیکیهای شهر کویته مرکز ایالت بلوچستان پاکستان که از قضا از قوم و نژاد هزاره بودند آغاز شد.
حملات داعش را اگر به چند دسته تخریبی، ارعابی و جهادی تقسیم بندی کنیم این حمله از دسته حملات ارعابی قلمداد میشد که در آن فاکتور ایجاد ترس و وحشت در جماعت هدف با استفاده از حربه دهشتناک ذبح انسان، مطمح نظر است. همین امر باعث شد در پاکستانی که دستگاه امنیتی آن ادعای عدم وجود سازمان یافته داعش را در خاک خود دارد، ظن و تحلیلها به سمت تبیین این واقعه به عنوان یک عملیات مزدورانه برود؛ یعنی یکی از طرفهای ذی نفع مانند هند (به جهت نارضایتی از کریدور اقتصادی چین پاکستان و نقش جدی بلوچستان در این امر) و یا عربستان (به جهت نافع شدن از تشدید اختلافات مذهبی و احیای گروهکهای تکفیری کم زور شده پاکستان که میتوانست با رویکرد سیاسی اخیر پاکستان- عربستان هم بیربط نباشد) این مزدوران را در ازای پول و سلاح به انجام این عملیات تطمیع نموده است.
اما برای مردم هزاره و خانوادههای داغدار این واقعه معنای دیگری سوای همه این تحلیلها داشت. برای هزاره این واقعه در ادامه سلسله کشتارها و ربوده شدنها و ظلمهایی بود که در دهههای پس از آوارگی از افغانستان و مهاجرت به هند تحت سلطه بریتانیا تا به امروز مدام در حال رخداد و تکرار بوده است. لذا این فاجعه بار دیگر صبر ایشان را لبریز نمود و به طغیانی برای احقاق حقوق فراموش شده ایشان بدل شد. خانواده شهدا در اقدامی اعتراضی جنازههای شهدا را در سرمای سوزان بلوچستان روی زمین گذارده و خواستار حضور و پاسخگویی نخست وزیر نسبت به وعدههای داده شده در کارزار انتخاباتی شدند.
از سوی دیگر برای دولت و دستگاه حاکم پاکستان این امر زوایای دیگری نیز داشت. سرکوبها و ربایش هزارهها و بلوچها همانطور که گفته شد از دیرباز عامل تنش میان مردم این منطقه و دستگاه امنیتی و به تبع آن دولتهای حاکم بوده است. سرکوب و فشار و ربایشی که گویا روش مورد علاقه دستگاه امنیتی در مقابله با اقلیتهای قومی و مذهبی موجود در پاکستان است. بخصوص گروههایی که کمترین بویی از ارتباط با خارج از مرزها را بدهند رفتاری شدید و برخوردی مقتدرانه را خواهند دید. تصور کنید عدهای شبانه به خانه فردی که مظنون به ارتباط با گروهکهای جدایی طلب مورد حمایت هند در بلوچستان یا فردی که مظنون به ارتباط با زینبیون و ایران است وارد شده و مرد خانه را میبرند. این بهت و ایجاد ارعاب با فاکتور بی خبری تکمیل تر هم میشود بدین صورت که خانواده فرد مفقود نه میدانند کدام ارگان ایشان را ربوده و نه میدانند در کدام زندان است و نه میدانند به چه جرمی و نه حتی میدانند که زنده است یا نه. مواردی از ربایش تا بیش از ده سال هم ادامه یافته و مواردی هم جسد بی جانشان بازگشته است.
این رفتار و فشار البته استثنائاتی نیز داشته و دارد و این تبعیض و استاندارد دوگانه است که هزارهها یا بلوچها یا شیعیان را بیشتر میخروشاند. چراکه این رفتار کمتر در برابر گروههای تحت حمایت عربستان یا امریکا صورت میپذیرد. گروههای تکفیری و مسلحی که دستشان به خون صدها پاکستانی آلوده است اما نه تنها مورد عتاب و عقاب واقع نمیشوند بلکه بعضاً شاهد به رسمیت شناخته شدن ایشان به عنوان یک حزب یا گروه سیاسی قانونی نیز بوده ایم. این قبیل تبعیضها که نشان از نفوذ مذهبی و سیاسی و بروکراتیک عربستان و آبای او یعنی امریکا و انگلیس در بدنه حاکم پاکستان دارد هر وجدان بیداری را معذب مینماید. اگر این نبود میشد رفتار قهری هر قدرت حاکمهای را در برابر ناامن کنندگان داخلی و دخالت کنندگان خارجی و بخصوص تجزیه طلبان درک نمود؛ که به درستی تجزیه طلبی و مزدوری علیه منافع ملی در هر ملکی، ناپذیرفتنی است.
علیای حال پس از آغاز تحصن خانواده شهدا و شیعیان کویته، گروههای مختلف شیعی نیز در شهرهای دیگر پاکستان پای کار اعتراض آمده و مطالبات مختلفی را در عرض و طول مطالبات مردم کویته به میدان آوردند که این در جای خود نیز البته جای تحلیل و بررسی دارد؛ اما خواسته محوری حضور نخست وزیر در کویته و در کنار خانواده شهدا و گوش سپردن به مطالبات ایشان بود. پاسخ عمران خان به این خواسته منطقی به نظر نگارنده در جایگاه یک رجل سیاسی و حکومتی ایضا منطقی بود. او باور داشت اگر این نوع از درخواست که آن را نوعی «گروکشی» قلمداد نمود، تبدیل به رویه شود دیگر اداره کشور ممکن نخواهد بود. از طرفی شیعیان نیز معتقد بودند عمران خانی که خود از همین طریق (اعتراضات خیابانی بلندمدت و گروکشی و باج گیریهای سیاسی) دولت قبل را برکنار کرده و به قدرت رسیده است حق ندارد چنین حرفی بزند.
اما در روز ششم اعتراضات و کشمکشهای مابین دولت و قوم هزاره علیرغم انتظار از علما و فضلا و مسئولین وزارت خارجه برای محکومیت این حادثه و عرض تسلیت به شیعیان ستمدیده بلوچستان و سکوت مرگبار ایشان ناگهان از دفتر آیتالله مکارم شیرازی بیانیهای صادر میشود که سطحی دیگر از جریان کشتار هزاره را هدف قرار میدهد. ایشان علاوه بر محکومیت کشتار و عتاب بر دولت پاکستان و مقامات امنیتی به دلیل عدم تامین امنیت محبان اهل بیت «ع» یک خواسته دیگر را نیز مطرح مینمایند و آن را اینگونه عنوان میکنند: «همانگونه که علمای اعلام در پاکستان درخواست نموده اند، اینجانب از خانوادههای معظم این شهداء خواهش میکنم که مراسم تدفین عزیزانشان را در اسرع وقت برگزار نمایند.»
این بیان با توجه به شور و هیجان اعتراضی که در شهرهای پاکستان میان علما و فضلای پاکستانی در شهرهای مختلف به پا شده بود میتواند دو معنا داشته باشد. یا آن که روحانیون پاکستان با مردم درخواستهای کف میدان و پشت پرده متفاوتی دارند و یا آن کسانی که با دفتر آیتالله توانستهاند ارتباط بگیرند و تاثیرگذار ظاهر شوند صلاحی خلاف جریان مطالبه شیعیان دیدهاند که این درخواست را ابراز داشته اند. علیای حال هرچند به نظر نگارنده بیانیه آیتالله مکارم موجب حفظ صلح و ثبات و حفظ آبروی شیعیان و به نوعی قدرت نمایی مرجعیت در ماجرایی بود که ممکن بود شیعیان را به سمت رویارویی با نظام حاکم در سطح خشونت بار بکشاند؛ اما سوال اصلی نوشتار حاضر این است که سازوکار ورود مرجعیت در کارزارهای این چنینی دقیقا چیست؟
چطور میشود که در واقعهای این چنین یکی از مراجع عظام ورود اساسی دارد – در حالی که ایشان فاقد جمعیت مقلد معتنابهی در آن منطقه از پاکستان هستند – و الباقی مراجع از جمله آقایان سیستانی که مقلدین زیادی نیز در آن منطقه دارند یا آیات عظام وحید و نوری همدانی و غیرهم هیچ عکس العملی ندارند. چطور است که در این حادثه ایشان ورود میکنند اما در حوادث مشابه و حتی بدتر از این بعضاً عکس العملی ندارند؟ اساسا سازوکار این عکس العملها و تاثیرگذاریها چیست؟ از کدام کمسیون بررسی بین المللی آغاز میشود و نهایتا به تایید کدام مرجع آگاه میرسد؟ تنها مورد متمایزی که در این واقعه رخ مینمایاند که در وقایع قبل وجود نداشته است: ماندن پیکرهای مطهر شهدا بر روی زمین است و شاید این امر مذموم در فقه و اخلاق است که ایشان را به صدور بیانیه ترغیب نموده است. اگر نه از نگاه یک مخاطب بیرونی پاکستانی یا ایرانی این سطح از بیانیه در مقابل سکوتهای گاه و بیگاه دیگر امری خلاف رویه و عجیب مینمایاند.
به هر روی صدور بیانیه و پایان تحصن و دفن شهدا بیانگر احترام و عزتی است که شیعیان اقصی نقاط عالم همچنان برای علما و بزرگان و مراجع عظام تقلید خویش قائلاند لذا حمایت متقابل مادی و معنوی از مظلومین و محرومین این ایالت قدمهای بعدی این بیانیه تاثیرگذار است که مرهمی بر آلام بسیار و با قدمت ایشان نیز باشد. باید باور داشت که این واقعه یعنی میتوان در مورد سازوکار اعمال قدرت مرجعیت در جهان تشیع به صورت فعالانه تدبیر و تحقیق نمود و از این ظرفیت تاریخی شیعه همچون تجربههای تاریخی به یادماندنی میرزای شیرازیها (تحریم تنباکو) و سیستانیها (جهاد با دواعش) و خمینیها بهره جست.
حسین شیخیان- شعوبا