بحث درباره «مهدورالدم بودن» یکی از مسائل مسلّم و پذیرفتهشده در فقه شیعه است و در دین مبین اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است. این مسئله، در حقیقت، یکی از ابزارهای الهی برای ایجاد رعب و هراس در دل دشمنان و مخالفان دین به شمار میآید. حکم به مهدورالدم بودن در فقه اسلامی ظرفیت ویژهای برای مقابله با جبهه کفر، نفاق و معاندان دین دارد و از سوی خداوند متعال در چارچوب مقررات و شرایط خاص خود به آن تصریح شده است.
به گزارش شبکه اجتهاد، نهاد مرجعیت در فقه شیعه جایگاهی بیبدیل دارد که حفظ آن، تضمین بقای دین و ایمان است. در شرایط کنونی، تهدیدات مستقیم علیه ولی فقیه و مرجعیت، نیازمند واکنشی فقهی و دقیق است. حجتالاسلام والمسلمین حمید وحیدی، مدرس سطوح عالی حوزه علمیه در گفتگویی با «حوزه» به بررسی «ظرفیت فقه شیعه در صدور حکم مهدورالدم بودن برای تهدیدکنندگان نهاد مرجعیت» پرداخته و راهکارهای عملی مقابله با این تهدیدات را روشن ساخته است. نقش همگرایی مراجع و صدور فتوای جمعی، محور اصلی این تحلیل گفتمانی است.
محورهای اصلی این گفتوگو
مفهوم فقهی و فتوایی مهدورالدم بودن در مواجهه با تهدید علیه ولی فقیه
تفاوت فتوا و حکم قضایی و ظرفیت فقه شیعه در دفاع از کیان دین
نقش مطالبهگری طلاب و مؤمنان در مطالبه صدور فتوا از مراجع
ضرورت پیشگیری بهموقع از انحرافات و حفظ جایگاه نهاد مرجعیت
سابقه تاریخی صدور فتوا در برابر تهدیدات علیه مرجعیت و دین
ملاحظات اجتماعی و رسانهای در صدور فتوا و ضرورت پیشگامی علما
لزوم ایجاد نهاد هماهنگکننده میان مراجع و همگرایی بیانیههای مشترک
در ابتدا، مفهوم و ماهیت فقهی حکم مهدورالدم بودن شخص در فقه شیعه را توضیح دهید.
وحیدی: بسم الله الرحمن الرحیم؛ بحث درباره «مهدورالدم بودن» یکی از مسائل مسلّم و پذیرفتهشده در فقه شیعه است و در دین مبین اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است.
این مسئله، در حقیقت، یکی از ابزارهای الهی برای ایجاد رعب و هراس در دل دشمنان و مخالفان دین به شمار میآید.
حکم به مهدورالدم بودن در فقه اسلامی ظرفیت ویژهای برای مقابله با جبهه کفر، نفاق و معاندان دین دارد و از سوی خداوند متعال در چارچوب مقررات و شرایط خاص خود به آن تصریح شده است.
قرآن کریم نیز در آیات متعددی به این مسئله اشاره کرده است؛ آن هم به صورت کلی و عمومی. به این معنا که هر مؤمنی در هر نقطه و شرایطی که بتواند، اجازه دارد چنین حکمی را اجرا کند.
فلسفه مهدورالدم بودن و تهدید حیات تهدید کنندگان اسلام
تعبیر صریح قرآن در اینباره، جمله «فَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» است که دلالت بر بیارزش بودن جان دشمنان دین و مشروعیت سلب حیات از آنها در شرایط معین دارد.
این حکم، گرچه در محدوده و سازوکار مشخصی در فقه اسلامی تعریف شده است، اما اصل مسئله و کلیت آن، بهعنوان ابزاری مهم و تأکید شده در آیات الهی، جایگاه برجستهای دارد.
نکته قابل توجه در این زمینه آن است که دشمنان اسلام به دلیل نداشتن ارتباط قلبی و حقیقی با خداوند متعال، از مقوله مرگ و نیستی، بیش از هر چیزی هراس دارند.
قرآن در این زمینه میفرماید: «لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاهٍ»؛ یعنی آنان را حریصترین مردم بر زندگی خواهید یافت.
این افراد به شدت دلبسته دنیا و بقای حیات مادی خود هستند و مرگ را به هیچوجه برنمیتابند.
بهویژه درباره یهودیان، قرآن بارها این معنا را تکرار کرده و فرموده است که اگر واقعاً مدعی دوستی خداوند هستند، چرا از مرگ گریزانند؟ چرا طلب مرگ نمیکنند؟
در حالیکه در فرهنگ اسلامی، شهادتطلبی و جانفشانی در راه خداوند متعال، آرمانی والا و ارزشی ارزشمند شمرده میشود و همواره مؤمنان، پیر و جوان، آرزوی شهادت در راه خدا را در دل دارند.
چنین روحیه و باوری در آموزهها و تعالیم آنها وجود نداشته و ندارد، بلکه در نقطه مقابل، حساسیت فراوانی نسبت به بقای حیات دنیوی خود دارند.
اسلام نیز از همین نقطهضعف دشمن بهره گرفته و با صدور حکم عمومی اعدام در موارد خاص و معین، سعی در ایجاد رعب در دل آنان دارد؛ تا بهواسطه ترس از مرگ، از انجام بسیاری از فسادها و اقدامات ضد دینی خودداری کنند.
در حقیقت، این حکم الهی، نه از سر خشونت بیضابطه، بلکه یک اقدام مهربانانه برای جلوگیری از گسترش فساد در جامعه و پیشگیری از بدبختی بیشتر خود آنان و دیگران است.
در چنین چارچوبی، اسلام از حکم مهدورالدم بودن بهره برده است.
نمونه عینی این مسئله را میتوان در حکم صادرشده درباره سلمان رشدی مشاهده کرد که از سوی مرحوم امام خمینی رحمهالله علیه صادر شد.
در آن حکم، امام خمینی رحمهالله علیه تصریح کردند که این اقدام باید به گونهای انجام شود که «دیگری جرئت نکند مرتکب چنین گستاخی و خطایی شود».
به این معنا که زندگی سخت و پررنج و وحشتی که فرد پس از اعلام عمومی مهدورالدم بودنش خواهد داشت، درس عبرتی برای دیگران گردد و مانع تکرار چنین گستاخیهایی شود.
دیدگاه فقه شیعه در مهدورالدم بودن شخص
در فقه شیعه، مصادیق مشخص و معینی برای حکم مهدورالدم بودن وجود دارد.
از جمله در زمینه جنایات جنگی که در برخی روایات از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نقل شده، ایشان درباره برخی از افراد در جنگ جمل، حتی پس از صدور حکم وجوب قتلشان، میفرمودند که این افراد نه قابل توبهاند و نه شایسته بخشش.
برخی از افراد، یکی دو نفر از اصحاب حضرت، از ایشان درباره امکان عفو این اشخاص پرسیدند که حضرت صریحاً فرمودند این حکم قابل بخشش نیست.
همچنین، در سیره پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نیز نقل شده که درباره برخی اشخاص، حکم مهدورالدم بودن را صادر فرمودند و اجازه هیچگونه گفتوگو، چانهزنی و تخفیفی درباره آن حکم نمیدادند.
این رویکرد بهویژه در مورد کسانی که علناً، رسانهای و گسترده تهدید میکردند، به دین و نهاد ولایت جسارت مینمودند، گناهان فراگیر داشتند و حرمتها را میشکستند، مورد توجه قرار داشت.
در چنین مواردی، حکم صادرشده، حکمی غیرقابل نقض و تخفیف بود. در روزگار کنونی نیز همین ظرفیت در فقه شیعه وجود دارد که میتوان از آن بهره برد.
اگر بخواهیم مجاهده فقهی فقهای اسلام را در حفظ دین معنا کنیم، دقیقاً باید در چنین مواردی نقشی برای فقیه در خط مقدم جبهه مقابله با ابلیس و سپاهیان شیطان تعریف کنیم.
اگر بنا باشد مصداقی برای این مجاهدت فقهی معرفی شود، به نظر میرسد همین صدور فتوایی است که بتواند در القای رعب و ترس در دل دشمنان دین اثرگذار باشد.
حذف و نابودی محوریت شیعه در مانیفست صهیونیستها
شایسته است علما و فقهای ما در شرایط فعلی، با بررسیهای لازم در این باب تصمیمگیری کنند و صرفاً به صدور بیانیههای عمومی اکتفا نشود؛ چرا که گشودن این باب، اگر با سستی و بیمبالاتی همراه گردد، بسیار خطرناک خواهد بود.
نکته قابل توجه در این زمینه آن است که طبق اسناد و گزارشهای موجود، در مانیفست چهار مادهای اخیر که از سوی صهیونیستها ارائه شده، در ماده سوم بهصراحت مسئله «حذف محوریت شیعه» را مطرح کردهاند.
آنان به این نتیجه رسیدهاند که وجود مرجعیت شیعه و پرچمداری این نهاد ریشهدار، میتواند موجودیت آنها را به خطر اندازد و هستیشان را تهدید کند. به همین دلیل در این طرح اخیر، بهطور رسمی و آشکار بر حذف و نابودی محوریت شیعه تأکید شده است.
در چنین شرایطی، موضوع صرفاً مخالفت با یک شخصیت حقیقی یا وابستگی عاطفی و ارادت به یک فرد نیست؛ بلکه مسئله به نهاد مرجعیت و محوریت عالم ربانی در شیعه برمیگردد که در روایات ما بهعنوان «حجه الحجه» یاد شده است.
در تعابیر روایی آمده است که «الراد علیهم کالراد علینا»؛ مخالفت با نهاد مرجعیت و علمای ربانی، در حکم مخالفت با امام معصوم علیهالسلام است.
انتقاد علمی به یک روایت یا یک فقیه محترم، در جای خود امری علمی و پذیرفتنی است و تفاوت ماهوی با دشمنی و ضدیت با محوریت مرجعیت و نهاد ولایت دارد.
اما اگر کسی بخواهد در صدد ضدیت و مخالفت در جهت حذف با این محوریت برآید، این مسئله قطعاً مصداق محاربه، افساد و مخالفت با امام معصوم علیهالسلام خواهد بود و مطابق عناوین مختلف فقهی میتوان حکم مهدورالدم بودن را در حق او جاری دانست.
مسئله مهدورالدم بودن در خصوص کسی که ولی فقیه را تهدید میکند، مصداق کدام یک از عناوین محارب، مفسد فیالارض یا عنوان دیگری است؟
وحیدی: اگر بخواهیم به تعبیر طلبگی و فنی، از موضع «وضعیت حقیقیه» بحث کنیم، یعنی در مقام بیان کلیات و عناوین کلی فقهی موضوع را بررسی کنیم، این بحث، بحثی گسترده و متنوع است و بررسی عینی و خارجی آن نیز لازم است.
یک وقت در مقام بحث نظری و مبنایی هستیم، و یک وقت در مقام مصداقیابی در میدان عمل.
حالا اگر در همین مصداق معاصر که درگیر آن هستیم، یعنی تقابل میان ایران و رژیم صهیونیستی، ملاحظه کنیم، خواهیم دید که عناوینی که بر اساس آنها میتوان حکم مسلم شرعی و فقهی مهدورالدم بودن را بر یک شخص بار کرد، محدود به یک عنوان نیست.
ظرفیت فتوا برای مقابله با ناعدالتیهای دادگاههای بینالمللی
از جهات متعدد میتوان برای چنین شخصی که در شرایط فعلی این تهدید را محقق ساخته و دست به چنین کارهایی زده، فتوای مهدورالدم بودن صادر کرد.
من تأکید میکنم بر «فتوا»؛ نکته مهم و ظریفی اینجا وجود دارد. اگر تصور شود این مسئله، صرفاً قضاوت و حکم قضایی است، ما ناچار به ورود در سازوکارهای حقوق بینالملل و محدودیتهای آن خواهیم شد و این تلقی صحیحی از ماجرا نیست.
همان خطایی که در قضیه حکم حضرت امام خمینی قدس سره درباره سلمان رشدی رخ داد. عدهای گمان کردند این حکم، قضاوت است؛ در حالی که موضوع، قضاوت قضایی و حکم دادگاه صالحه نبود. آنچه امام فرمودند، «فتوا» بود.
در فتوای فقهی، سخن از اخبار حکم شرعی دین است. فقیه، وقتی فتوا میدهد که فلان مسئله واجب است یا فلان عمل حرام است، در واقع استنباط و برداشت خود از منابع دین را اعلام میکند و آن را به جامعه مؤمنان میرساند.
بنابراین، ما باید جهان را با ظرفیت فتوا در فقه شیعه آشنا کنیم. اینکه بدانند در مکتب ما، غیر از رسیدگی در دادگاههای قضایی و در کنار آن، نهاد مستقلی به نام فتوا وجود دارد که این سازوکار میتواند فقیهی را مانند مرحوم میرزا شیرازی به این نتیجه برساند که فلان معاهده بینالمللی، در حکم محاربه با امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف است.
محاربه با امام معصوم یعنی بزرگترین جنایتی که یک فرد میتواند مرتکب شود؛ زیرا امام، نماینده و ولیّ خدا و حجّت الهی بر زمین است و محاربه با امام یعنی محاربه با خدا. فقیه با استفاده از همین ظرفیت، میتواند یک معاهده بینالمللی را در بالاترین سطح به چالش بکشد و منقضی بداند.
جنایات نتانیاهو و ترامپ مصداق محاربه است یا افساد فیالارض؟
در زمان ما و در شرایط فعلی، در مواجهه با این مسئله معاصر، دقیقاً با همین مقوله مواجه هستیم. فردی که در قتل فرماندهان ما دست داشته و به اعتراف و اقرار خود، در این اقدامات مشارکت داشته است؛ شخصی که بدون تردید مصداق بارز «افساد فیالارض» است.
همه میدانند که پشتوانه اصلی این جنایات، اعم از قتلها، غارتها و جنایات جنگی، چه مستقیم و چه با واسطه، مجموعه آمریکا و رژیم صهیونیستی است. اکنون اینان با یک تهدید علنی وارد میدان شدهاند.
از یک سو، این اقدام آنها، مصداق آشکار افساد است. از سوی دیگر، فتنه است و «الفتنه أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ». از طرفی دیگر، محاربه است.
و محاربه در فقه، به معنای «تشهیر سیف لِإخافهِالناس» و کشیدن سلاح برای ترساندن مردم است.
حالا این سلاح ممکن است پیش از این از طریق ارسال تسلیحات و حمایتهای لجستیکی باشد. اما امروز صریح و بیپرده، با سلاح خودشان وارد مرزهای ما شده و اقدام کردهاند.
این حرکت، هم محاربه است، هم افساد، هم فتنه و هم محاربه با امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف. چرا؟
چون مخالفت آنها صرفاً با شخص حقیقی مقام معظم رهبری بهعنوان یک مرجع تقلید شیعه نیست. قطعی است که دشمنی آنها با کل کیان شیعه و با پرچمداری شیعه در جهان اسلام است.
مشکل آنها با آن چیزی است که باعث شده این پرچم و محوریت در جهان اسلام برافراشته بماند.
همین است که در آن مانیفست چهار مادهای صهیونیست ها بهصراحت در ماده سوم مسئله «حذف محوریت شیعه» است. این مسئله فقط و فقط مخالفت با شخص نیست. اینجا مسئله، مخالفت با نهاد مرجعیت و ولایت فقیه در فقه شیعه است.
به تشخیص منِ مرجع تقلید، این شخص واجبالقتل است
تمام این عناوین ـ از محاربه گرفته تا افساد فیالارض، فتنه، تهدید دین و محاربه با امام زمان ـ بدون آنکه نیاز به اثبات در دادگاه قضایی داشته باشد، در دایره «فتوای فقیه» جای میگیرد.
یعنی فقیه میتواند بهعنوان یک مفتی، بر اساس شناخت و اخبار از حکم شرعی، اعلام کند که «به تشخیص منِ مرجع تقلید، به نص صریح قرآن و روایات، این شخص واجبالقتل است.»
در اینجا ممکن است محدودیتهایی برای مراجع معظم و فقهای ما در رسانهای کردن این فتوا وجود داشته باشد.
به همین دلیل، ما پیشنهادهایی در این زمینه داریم. مثلاً میتوان این حکم را بهصورت مشروط و معلق بر تحقق برخی شرایط صادر کرد.
یعنی اگر تلاش جدی برای عملی ساختن این تهدید صورت گرفت، در آن صورت فقیه بهعنوان مرجع تقلید، حکم به مهدورالدم بودن او را اعلام و اجرا میکند.
این حکم بر همه مسلمین جهان، اعم از شیعه و سنی، لازمالاجرا خواهد بود. چنانکه مرحوم امام رحمهالله علیه نیز در حکم سلمان رشدی، نفرمودند فقط بر شیعیان، بلکه بر هر مسلمانی واجب دانستند.
جالب اینجاست که برخی از کسانی که برای نابودی سلمان رشدی تلاش کردند، اصلاً شیعه نبودند، اما چون فتوا، فتوایی جهانگیر و مطبوع فطرت انسانی و مطابق با حکم صریح قرآن بود، اثر خود را در عالم گذاشت.
چقدر خوب شد که سلمان رشدی به مرگ طبیعی نمرد. خدای متعال او را زنده نگه داشته تا این زندگی فلاکتبار و ذلتبارش، نماد و شعاری شود برای عبرت دیگران؛ تا هر از گاهی به او حمله شود، و هر بار زخمی بخورد و تا آخر عمرش بداند که مرجعیت شیعه چه قدرت و نفوذی دارد.
مرجعیت شیعه، فقهای امامیه، مراجع تقلید ما ـ که من خاک پایشان هستم و افتخار میکنم به بوسیدن دستشان ـ در مسائل شخصی و منافع فردی هیچگاه حساس نیستند و دغدغه آبروی خود را ندارند. آنان عدالت و تقوایشان بر ما مسلّم است و اگر لازم باشد از آبرویشان هم میگذرند تا دین خدا و مرزهای عقیده و ایمان حفظ شود؛ یعنی ما چنین انسانهای بزرگی داریم.
تهدید فقها و نهاد مرجعیت، یعنی تهدید اسلام و دیانت جامعه
امروز اگر نقطهای برای دفاع از مرزهای اسلام باشد، دقیقاً همینجاست. نباید اجازه داد که کسی جرئت جسارت و تهدید به نهاد مرجعیت شیعه و محوریت دین را داشته باشد.
دین ناب، در مکتب اهلبیت علیهمالسلام معنا میشود و به فرموده خود حضرت حجت روحی و ارواحنا فداه: «فی الحوادث الواقعه فارجعوا إلی رواه حدیثنا»؛ یعنی در رخدادهای مهم و حساس، راهی جز رجوع به فقهای شیعه نیست.
زدن فقهای شیعه و نهاد مرجعیت شیعه، یعنی زدن دین، زدن اسلام، و نابودی ریشههای دیانت در جامعه.
اگر جایی هست که باید خود را فدای دین کرد و جان و مال و آبرو را در راه خدا داد، همینجاست. اگر جایی هست که در خط مقدم دشمن را زمینگیر کرد، همینجاست. اگر نقطه دیگری مؤثرتر از این نقطه بود، فقهای ما قطعاً آنجا حاضر میشدند.
تاریخ گواه است که مراجع تقلید، در مسائل شخصی کمترین دغدغه را داشتهاند. آنان همواره اولویتشان، دین خدا و حفظ مرزهای ایمان بوده است.
امروز اگر نقطهای مهمتر از این مرز وجود میداشت، حتماً ما نیز بر آن تأکید میکردیم و اصرار میورزیدیم. اما در شرایط فعلی، مهمترین مرزی که میتوان و باید از آن دفاع کرد، همین جاست؛ و در این میدان است که میتوان به تعبیر فقها، «ماده فساد» را حذف کرد.
به صراحت عرض میکنم، دفع ماده فساد در اینجا، از هر واجب شرعی دیگر، حتی از نهی از منکر هم واجبتر و مقدمتر است.
چطور میشود این مطالبه را از مراجع برای اعلام مهدورالدم بودن شخصی که نهاد مرجعیت و ولیفقیه را تهدید میکند، آغاز کرده و در بین مراجع شیعه در جایجای کشورهای اسلامی این مسئله را مطالبه کرد؟
وحیدی: واقعاً مطالبهگری از پایین و از سمت طلاب و بدنه حوزه اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر ما بتوانیم این مسئله را به گوش بزرگان و مراجع محترم برسانیم و درباره آثار و پیامدهای مثبت آن گفتگو کنیم، میتوانیم نتیجه بزرگی بگیریم.
واقعاً باید درباره تأثیر این کار صحبت کرد؛ اینکه صدور چنین فتوایی میتواند در سطح جهان یک زلزله رسانهای و اجتماعی ایجاد کند.
شما خودتان کار رسانهای کردهاید و میدانید اگر مجموعهای از فقهای شیعه در کنار هم، در نهایت دقت و رعایت ملاحظات رسانهای و اجتماعی، درک صحیحی از سوءبرداشتها و سوءتفاهمهایی که ممکن است به وجود بیاید داشته باشند، باز هم میتوانند تصمیمی تاریخی بگیرند.
مرحوم امام خمینی رحمهالله علیه هم در زمان خود، با وجود تمام این ملاحظات، پای حکم اعدام سلمان رشدی ایستادند.
تهمتهای فراوانی هم به ایشان زدند. هزینههای زیادی هم برای این مسئله پرداخت شد. رسانههای غربی، حجم بیسابقهای از اتهامزنی و تبلیغات منفی به راه انداختند و ما هم در آن مقطع کمهزینه ندادیم. اتهام تروریسم و برچسبهای سیاسی را فراوان شنیدیم.
باید دنیا را با ظرفیت و قدرت فقه شیعه آشنا کرد. باید به آنها بفهمانیم که همانطور که خودشان قواعد و خطوط قرمزی دارند و بر آن حساسند و اجازه تخطی از آن را به کسی نمیدهند، ما هم در اسلام، بهویژه در مکتب اهلبیت علیهمالسلام، خطوط قرمز خدشهناپذیر و ضوابط قطعی داریم و هیچکس اجازه ندارد به آن نزدیک شود.
اگر کسی چنین جسارتی کند، ما برای دفاع از این مرزها، از آبرو، از جان و از همه چیزمان میگذریم. در اینجا خوب است مجدداً بر آن روایت شریف از امام حسن عسکری علیهالسلام تأکید کنیم که فرمودند: «عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطونَ فِی الثَّغرِ الَّذی یَلی إبلیسَ و عَفاریتَهُ». یعنی فقهای شیعه، مرزداران حقیقی دیناند؛ همانهایی که در خط مقدمی ایستادهاند که در آنسوی مرز، خود ابلیس و لشکرش مستقر شدهاند.
این مرزبانی امروز، پدافند معنوی و علمی جهان اسلام است و خط مقدم آن فقهای شیعه هستند. شما الان میبینید این تهدیدها که متوجه نهاد مرجعیت و ولایت فقیه است، کاملاً برنامهریزی شده و هدفمند است؛ برنامهای برای تضعیف جایگاه مرجعیت و دور کردن مردم از این نهاد اصیل.
وقتی که دشمن چنین نقشه و برنامهای دارد، ما هم باید در همان خط مقدم و در همان جبهه بایستیم. هر کس در جایی وظیفه دارد. همانطور که آن جوان در صنایع موشکی و آن مرزبان در پدافند نظامی از مرزهای کشور مراقبت میکند، فقیه نیز میتواند در قالب کار علمی و فتوا، نقش تعیینکننده و ضربهزننده خود را ایفا کند. این کار اصلاً کمتر از آن مجاهدتهای نظامی نیست.
اقدام مناسب و به موقع فتوای فقیه در ایجاد رعب و وحشت جبهه کفر
خدای متعال میداند چه تأثیر و چه برکتی میتوان به یک فتوا داد. چه قدرت رسانهای و تبلیغاتی میتوان در جهان از این مسئله ساخت.
حتی اگر در عمل، کاری هم صورت نگیرد، صرف صدور یک فتوا که مثلاً اگر کوچکترین اقدامی در جهت عملیاتیکردن این تهدید انجام شود، فقهای ما حکم مهدورالدم بودن این شخص را صادر میکنند، میتواند حساب کار را دست دشمن بدهد.و این خودش یک بازدارندگی جدی است.
شاید اصلاً نیازی به اقدام عملی هم نباشد. همین که سردمداران استکبار بفهمند چنین فتوا و موضع جدیای در کار است، برایشان کافی است که از ادامه تهدیدات خود دست بکشند.
همانطور که درباره سلمان رشدی دیدید که فتوا بهقدری نافذ و مقتدرانه بود که او سالها در وحشت و ذلت زندگی کرد.
پس این مطالبهگری از سوی طلاب، حوزویان، بدنه دیندار جامعه و حتی از سمت نخبگان فرهنگی و رسانهای باید جدی گرفته شود.
به همان شکلی که آن جوان در صنایع موشکی زحمت میکشد و آن مرزدار در پدافند نظامی شببیداری میکشد، فقیه هم میتواند در جایگاه خود با یک فتوا، نقشی سرنوشتساز در دفاع از دین ایفا کند.
اگر این کار انجام شود، خدا میداند چه ثمرات و برکاتی خواهد داشت. حتی اگر در ظاهر و در عمل، فتوایی برای شخص خاص صادر نشود، صرف معلقکردن فتوا بر تحقق برخی شرایط و اعلام اینکه «در صورت کوچکترین حرکت عملی در راستای این تهدیدات، ما حکم مهدورالدم بودن صادر خواهیم کرد»، کفایت میکند.
این بازدارندگی، خود اثر بزرگی دارد و دشمن جرئت نخواهد کرد که به این سادگیها به مرزهای عقیدتی و دینی ما نزدیک شود.
ما در اینجا با مجموعهای از عناوین فقهی و حقوقی مواجه هستیم که همگی در این مسئله مهدورالدم بودن چنین اشخاص جنایتکاری جمع شده است.
این افراد در واقع مرتکب عناوین متعددی از محاربه، افساد فیالارض، فتنهانگیزی، و تهدید مستقیم اساس دین شدهاند و فقه شیعه در این زمینه ظرفیت ویژهای برای برخورد دارد.
نکته بسیار مهم این است که در چنین مواردی اگر اقدام در زمان مناسب صورت نگیرد، پشیمانیهای بعدی هیچ سود و ثمری نخواهد داشت.
نمونهای از عدم اقدام فتوای فقیه در زمان مناسب
نمونه تاریخی روشنی که در این زمینه وجود دارد، ماجرای شهادت مرحوم نواب صفوی است.
نقلهای متعددی از ناراحتی شدید امام خمینی رحمهالله علیه در آن ماجرا وجود دارد. امام در آن مقطع، تلاش بسیاری کردند که جلوی اعدام نواب را بگیرند، اما موفق نشدند.
بعد از آن، به تصریح تاریخ، مرحوم امام فرمودند که «حالا دیگر فایدهای ندارد.» و تأکید داشتند که ما سالها باید چوب این سکوت و بیتفاوتی را بخوریم؛ سکوتی که شاید در آن لحظه نباید اتفاق میافتاد.
همین هم شد؛ چرا که از همان نقطه، بابی گشوده شد. بابی به نام سیدکشی، عالمکشی، مجاهدکشی، و در این کشور، از زمان شهادت نواب تا پیروزی انقلاب اسلامی، سالها هزینههای سنگین و تلفات فراوان دادیم.
چهبسا اگر همان زمان، یک برخورد جدی و قاطع در قالب یک تهدید علنی و صریح صورت میگرفت؛ تهدیدی که اعلام میکرد: «اگر به خودتان اجازه بدهید و دست روی یک طلبه انقلابی، مجاهد، و شیعه بگذارید و او را اعدام کنید، ما واکنش قاطعی خواهیم داشت»، شاید مسیر امور به گونه دیگری رقم میخورد.
البته در منطق توحیدی و معرفتی ما، واژه «ای کاش» و «شاید» وجود ندارد. ما بر اساس مشیت و تقدیر الهی حرکت میکنیم.
نکته اینجاست که در حفظ این نهاد الهی و مقدس، بزرگترین مسئولیت بر عهده خود متولیان این نهاد، یعنی فقها و مراجع عظام تقلید است. این مرجعیت را باید مراجع بزرگوار از دستبرد و از تیررس دشمنان حفظ کنند. و این به هیچ وجه دفاع از نفس و از شخص نیست.
مراجع و فقهای شیعه همواره در طول تاریخ ثابت کردهاند که مرجعیت را بهعنوان یک منصب شخصی و برای اثبات نفس نمیخواهند. مرجعیت در فرهنگ شیعه، منصب خدمتگزاری به اهلبیت علیهمالسلام و پاسداری از دین است. این معنا را هم در مواضع و موضعگیریهای عملی و تاریخی مراجع بزرگوار بهوضوح میتوان دید.
در مورد مراجع و فقهای شیعه، خیال ما از این جهت راحت است که این بزرگواران در طول تاریخ هیچوقت اهل هوا و هوس نبوده و دغدغه آنها منفعت شخصی و موقعیت دنیوی نیست.
هر کسی هر برداشتی میخواهد داشته باشد، اما وقتی امام خمینی رحمهالله علیه فرمودند: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد»، این را از سر علاقه شخصی و دفاع از منصب خود نفرمودند.
این توصیه از جنس همان دغدغهای بود که امام معصوم علیهالسلام در روایات فرمودند: «امام، رکن دین است. امام، نظام مسلمین است. امام، دلسوز و پدری مهربان برای امت خویش است.»
نهاد مرجعیت در فقه شیعه جایگاه صیانت از دین و هدایت مردم است
امام خمینی هم بهعنوان فقیه جامعالشرایط و نائب امام زمان، به همان سیره عمل میکرد و دفاع از ولایت را نه برای شخصیت حقیقی خود، بلکه برای حفظ دین و امت اسلامی واجب میدانست. چون او بهدرستی میدانست که راه نجات امت در پیروی از امام و رهبری است.
امروز هم شرایط همان است. دشمنی با نهاد مرجعیت، دشمنی با شخص خاص نیست.
دشمنی با دین و دینداری است. نهاد مرجعیت تنها نقطه اتصال سالم، مطمئن و کمآسیب با دین حقیقی است.
این جایگاه، در عصر غیبت، همان جایگاهی است که از آن بهعنوان حجت خدا در زمین یاد شده است. مرجعیت در فقه شیعه، نه جایگاه شخصی، بلکه جایگاه صیانت از دین و هدایت مردم است.
وقتی تهدید متوجه نهاد ولایت فقیه و مرجعیت میشود، به طریق اولی، کیان دین و اساس دیانت در خطر میافتد.
اصلاً موضوع فراتر از بحث شخص است. در چنین شرایطی، سکوت و بیتفاوتی مساوی است با باز شدن بابی که عواقب سنگین آن دامنگیر دین و جامعه خواهد شد؛ همانطور که در ماجرای شهادت نواب صفوی شاهد آن بودیم.
در تاریخ، نمونه و مصداقی از این دست بوده که شخصی مرجع تقلید یا نهاد مرجعیت را تهدید کند و در واکنش به آن، علیه او حکم یا فتوایی اعلام شود؟
وحیدی: اساساً پیشنهادم این است که موضوع را در این سطح محدود نکنیم. مسئله فراتر از صرف تهدید یک مرجع یا نهاد مرجعیت است؛ بحث، در حقیقت محاربه با اصل دین و زدن بنیان اسلام و شیعه و ریشهکنی معارف صحیح الهی است. در این مسئله تردیدی وجود ندارد. خود آنها هم امروز بهصراحت اعلام میکنند.
در طول تاریخ نیز ما از این نمونهها کم نداشتهایم. در میان علمای شیعه، موارد متعددی بوده که عالمی مشاهده میکرد یک فرد منحرف، چه به لحاظ فکری و چه عقیدتی، در حال کشاندن دین به انحراف است.
در چنین مواقعی، آن عالم دینی بدون تعارف و با صراحت، او را تکفیر میکرد، نامه مینوشت، بیانیه صادر میکرد، فتوا میداد و حکم به ارتداد او را صادر مینمود. این در تاریخ تشیع، نه تنها کم نبوده، بلکه موارد متعددی از آن را میتوان برشمرد.
بنده از آیات قرآن و سنت نبوی و سیره معصومین علیهمالسلام این مسئله را استفاده کردهام.
رضایت الهی در گرو بیعت با ولی فقیه برای نابودی دشمنان اسلام
اجازه بدهید اصلاً ریشه این موضوع را در متن قرآن کریم و سیره رسول خدا و ائمه علیهمالسلام بررسی کنیم.
آیه «فَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» را یکبار بازخوانی کنیم؛ این که چرا قرآن در جایی به ولی جامعه اسلامی دستور میدهد هرجا که این افراد را یافتید، در خواب و بیداری، در استراحت یا غیر آن، آنها را بکشید.
حقیقت آن است که هدف از این حکم، آن است که دیگر احدی جرئت نکند در آن مسیر قدم بگذارد. این حکم برای آن است که رعب و وحشت در دل دشمنان دین مستقر شود؛ بهطوری که دیگر کسی حتی به فکر چنین گستاخی نیفتد. این یک ابزار بازدارنده است.
باید دانست که مهمترین سلاح مؤمنین، سلاح قلبی آنان است؛ همان سکینهای که خداوند نازل میکند: «فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِهِمْ».
آن آرامش درونی که در دل مؤمنان قرار میگیرد و آن رعب و ترسی که در دل دشمنان اسلام میافتد، کارکردش از هر بمب و جنگافزار مرگبار، مؤثرتر است.
این را کاش درک میکردند. همین را امروز در جامعه خودمان میبینیم. جوانی که شاید ظاهر مذهبی هم ندارد، حجاب کامل هم ندارد، حتی سابقه دینی هم در زندگیاش نبوده، اما وقتی بهواسطه این سکینه الهی در صحنه نماز جمعه یا راهپیمایی حاضر میشود و رگ گردنش از غیرت و تعصب دینی بیرون میزند، این را باید نشانه همان سکینه الهی دانست که بر قلبها نازل میشود.
آیه بیعت نیز نکته لطیفی دارد. خداوند نمیفرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یقاتلون یا اذ یجاهدون» بلکه میفرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَ». یعنی رضایت الهی از آن لحظه است که مؤمنین میآیند و بیعت میکنند؛ همان حضور در نماز جمعه، در تظاهرات، در میدان جهاد نرم. این مصداق همان بیعت است.
همین حضورها، خدا را خشنود میکند و در ادامه آن است که: «فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِهِمْ». این سکینه، دل مردم را آرام و دل دشمنان را آشفته میکند.
رسانههای خارجی خودشان اذعان میکنند که با وجود آنهمه تجهیزات و پدافند و امنیت چندلایه، باز هم مردمشان از ترس به پناهگاهها میخزند، اما در اینجا، مردم عادی ما در اوج بمباران هم در کوچه و خیابان و نماز جمعه حاضرند.
این همان قدرت معنوی است که قرآن هم میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ» که نهفقط به معنای تجهیز نظامی، بلکه به معنای فراهم کردن هر وسیلهای است که بتواند رعب در دل دشمن بیندازد؛ از جمله صدور فتوا و اعلام موضع فقهی.
رعب و وحشت در دل دشمنان از طریق فتوای فقهاء
ما وظیفه داریم این القای رعب را در دل دشمن ایجاد کنیم. از نظر فقهی، مهمترین راهش همان فتوای شرعی است؛ نه اینکه فقط ارتش و سپاه ما سلاح در دست بگیرند.
ما طلبهها هم سهم خود را در جهاد داریم. وقتی که ارتشی آموزش نظامی میبیند و موشک و سلاح آماده میکند، طلبه نیز موظف است فتوایی بدهد که همان اثر را در جبهه دشمن بگذارد. به نظر میرسد امروز، زمان بیانیه و فتوای فردی مانع جنایت، جنایت کاران نیست.
باید فتوای جمعی صادر شود. نهاد مرجعیت شیعه بهعنوان یک کل باید در این میدان وارد شود. مراجع بزرگوار باید گرد هم آیند و در یک اجماع علنی و قدرتمند، این مسئله را مصداق «أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ» بدانند.
این همان «یداللّه» است که وقتی در کنار هم قرار گیرد، قدرت و برکت مییابد. آنگاه خداوند هم وعده داده که بر این جهاد فی سبیلاللّه برکت میدهد و آثار و نتایج بزرگش را خواهد دید. این قطعا همان کاری است که باید در این زمانه انجام شود.
اگر فرض کنیم که شخص مرجعیت، یعنی خود شخص ولی فقیه، تهدید شود؛ آیا در این صورت لازم است که خود ایشان مستقیماً وارد شده و حکمی صادر کنند یا این تهدید صرفاً تهدید به شخص محسوب میشود و تهدید به نهاد مرجعیت تلقی نمیشود و در اینجا آیا لازم است که مراجع دیگر وارد شده و فتوا دهند یا همان حکمی که ولی فقیه صادر میکند، کفایت میکند؟
وحیدی: در این مسئله ملاحظات رسانهای و اجتماعی بسیار اهمیت دارد. در تعابیر امیرالمؤمنین علی علیهالسلام آمده که حضرت میفرمایند:
«من آنچه را که وظیفه شرعی و مسئولیت اجتماعیام بود، گاهی نمیتوانستم اجرا کنم؛ چون مردم ظرفیت آن را نداشتند.» یعنی نحوه پذیرش و آمادگی جامعه در قبال یک حکم شرعی، در تکلیف و مسئولیت مرجع و ولی امر مؤثر است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبههایشان فهرستی از بدعتها را بیان میکنند و میفرمایند: «با اینکه تمام تلاشم را کردم، با همه جهاد فرهنگی و اجتماعی که انجام دادم، اما برخی از این بدعتها را نتوانستم از میان مردم بردارم.»
چون جامعه آمادگی پذیرش آن را نداشت. این سخن یعنی در صدور فتوا و حکم شرعی، باید به سوءتفاهمها و برداشتهای نادرست احتمالی هم توجه داشت و این ملاحظات را در نظر گرفت.
در چنین شرایطی، به نظر میرسد باید افرادی در جامعه دینی پیشگام شوند و به تعبیر من «پیشمرگ ولی جامعه» باشند. یعنی عدهای باید فداکارانه جلو بروند، حرف را بزنند، خطشکنی کنند و مسیر را باز کنند.
همانگونه که در میدان جهاد نظامی، نیروهای خطشکن جلو میروند و میدان را برای حرکت سپاه آماده میکنند، در عرصه جهاد فرهنگی و دینی نیز همین قاعده برقرار است.
ما وظیفه داریم در دفاع از این نهاد حیاتی که در آن، شخصیت حقیقی ولی فقیه موضوعیت ندارد، بلکه اصل نهاد مرجعیت و ولایت مطرح است، پیشدستانه وارد میدان شویم.
نگذاریم کار به جایی برسد که خود امام جامعه، بهدلیل ملاحظات اجتماعی و احتمال سوءبرداشتهایی که ممکن است در جامعه شکل بگیرد، ناچار شود از صدور فتوا خودداری کند.
وظیفه ما و دیگران است که بهعنوان حامیان مرجعیت، این بار را به دوش بکشیم و این مطالبه را با روشهای مناسب و در قالبهای مختلف پیگیری کنیم.
قطعاً این حرکتها مؤثر خواهد بود. چرا که دشمنان دین، بیش از آنکه از قدرت نظامی ما بترسند، از نیروی ایمان و اراده معنوی ما وحشت دارند.
این همان نکتهای است که در طول تاریخ، قدرت بازدارندگی مکتب اهلبیت علیهمالسلام بوده و هست.
در این زمینه، در خصوص بحث مرجعیت و بهطور خاص درباره موضوع مهدورالدم بودنِ شخص تهدیدکننده مرجعیت و ولایت (رئیس جمهور آمریکا)، تا به حال اقدامی جدی و کامل صورت گرفته است؟
وحیدی: امروز حوزه علمیه نیازمند یک نهاد هماهنگکننده میان مراجع تقلید است. البته نمیخواهم بگویم که هیچ تلاشی نشده یا فعالیتی صورت نگرفته؛ بحمدالله زحمات فراوانی کشیده شده و ما قدرشناس آن هستیم. اما در شرایط حساس و خطیری که اکنون با آن مواجهیم، بهشدت جای خالی یک مدیریت منسجم و فعال در این حوزه احساس میشود.
باید مجموعه مدیریت معظم حوزه و نیز شخصیتها و بزرگانی که در بدنه حوزه حضور و فعالیت دارند، بهطور جدی وارد میدان شوند.
زمان آن رسیده که این عزیزان شخصاً درب منازل مراجع معظم تقلید را بزنند و گفتوگو کنند. اگر جایی اقتضا داشته باشد که مدیران حوزه التماس کنند و درخواست جدی داشته باشند، همین جاست.
حوزه علمیه باید نهادی داشته باشد که در این قبیل مسائل مهم و حیاتی، جلسات مشترک و نشستهای هماهنگ برگزار کند.
یکی از علل اصلی موفقیتهای بزرگ روحانیت و حوزههای علمیه در دوران نهضت امام خمینی رحمهالله علیه و انقلاب اسلامی، همین انسجام و همفکری و نشستهای مشترک میان مراجع و علمای طراز اول بود.
در همان دوران، مراجع بزرگ در کنار هم قرار میگرفتند، بیانیههای مشترک میدادند و در مقابل تهدیدهای رژیم ستمشاهی، مواضع واحد و قدرتمندی اتخاذ میکردند. این را شما میتوانید در نامهها و بیانیههای سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ ملاحظه بفرمایید.
آن ایام، مراجع مسلم و شناختهشدهای مثل مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی، و دیگر بزرگان، بیانیههای مشترک با امضاهای متعدد منتشر میکردند؛ گاه هفت یا نه مرجع در کنار هم.
بهنظر میرسد امروز در قم این مسئله تا حدی کمرنگ شده است. در نجف اشرف، به دلیل سبک خاصی که در تعامل میان علما و فقها حاکم است، این هماهنگی بیشتر وجود دارد.
علمای نجف به دلیل مباحثات مستمر و نشستهای علمی مشترک، درک بهتری از مواضع یکدیگر دارند؛ ولی در قم، این ارتباطات ضعیفتر است و البته این تقصیر مراجع نیست؛ بلکه ضرورت دارد نهادهای واسط و مدیریتی فعال شوند و شرایط را بهگونهای فراهم کنند که علما، فقها و مراجع معظم در موضوعات مهم و حیاتی، نشستها و رایزنیهای بیشتری داشته باشند.
اگر این نهادهای هماهنگکننده و ارتباطی تقویت شود و مراجع تقلید معظم ارتباطات منظمتر و مشترک بیشتری برقرار کنند، قطعاً برکات فراوانی در پی خواهد داشت.
امروز ما به واسطه اسلام، عزیزیم و این عزت بهواسطه اجتماع ماست و عزت در اجتماع است.
اینکه گاهی دیده میشود یک مرجع تقلید نامهای به دیگری مینویسد و دیگری در پاسخ عبارتی میفرستد، ولی در بدنه حوزه و جامعه حتی طلبهها هم از این ارتباطات مطلع نمیشوند، بازتاب رسانهای ندارد و اثر عمومی آن دیده نمیشود.
تصور کنید روزی را که همه مراجع معظم تقلید در یک بیانیه مشترک و در چند جمله حسابشده و ماندگار که بتواند در فضای رسانهای تبدیل به «چکشهای تبلیغاتی» مؤثر شود، موضع واحدی اتخاذ کنند.
آنوقت ماجرا کاملاً متفاوت خواهد شد؛ هم در درون حوزه و کشور، و هم در سطح جهان اسلام و حتی در میان امتهای مسلمان و افکار عمومی دنیا.
این کار باید در عرصه بینالمللی هم رخ بدهد. در بعضی ادیان دیگر، بهویژه در مسیحیت کاتولیک، این هماهنگیها سالهاست که وجود دارد. بهعنوان نمونه، ابلاغیهای از رأس کلیسای واتیکان صادر میشود و آن ابلاغیه، تا در روستاهای کوچک و مناطق دورافتاده آفریقا هم با همان نظم و هماهنگی اجرا میشود.
این الگو در عین حال که در برخی بخشهای آن قابل نقد است، اما در هماهنگی و انسجام، الگویی قابل استفاده است.
عزت و قدرت در اجتماع و انسجام است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبهای فرمودند: «کافران هم اگر با یکدیگر متحد شوند، خدا به آنها برکت میدهد.» اکنون که وقت آن است، باید این دغدغه در حوزه علمیه ایجاد شود.
باید نشستهای مشترک و بیانیههای هماهنگ میان مراجع برگزار شود. گرچه هماهنگ کردن چنین مجموعهای دشواریهایی دارد و بزرگان ملاحظات خاص خود را دارند، اما وقوع چنین اتفاقی، قطعاً برکات عظیمی خواهد داشت و اقتدار نهاد مرجعیت را بیش از پیش تثبیت خواهد کرد.
(شایان توجه است، این گفتگو قبل از صدور فتوای آیات مکارم شیرازی و نوری همدانی در حکم محارب بودن ترامپ و نتانیاهو است.)