استاد رشاد با اشاره به سخنان استاد هادوی تهرانی مبنی بر اینکه سلفیهای سنی، نص گرا هستند اظهار داشت: بنده ترجیح میدهم این تعبیر را به کار ببرم که از «نص بسندگان» هستند چنانکه «خردبسندگی» هم مانند «نص بسندگی» عیب است و نباید مجموعه هویت یک جامعه نخبگانی و علمی را متهم کنیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، همایش ملی «اجتهاد عقل گرا» با پیام آیتالله جعفر سبحانی و سخنرانی استاد علیاکبر رشاد و استاد مهدیهادوی تهرانی به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و همکاری برخی نهادهای علمی در قم برگزار شد.
برگزاری مناظره علمی با موضوع «جایگاه عقل و نقل در اجتهاد کلامی» با حضور حجج اسلام والمسلمین محمدحسن قدردان قراملکی، محمدمهدی گرجیان، محمدتقی سبحانی و رضا برنجکار و نیز رونمایی از کتب و آثار، از بخشهای این همایش ملی بود. گزارشی از همایش پیشروی شما قرار میگیرد.
کلیک کنید: همایش «اجتهاد عقل گرا» در قاب تصویر
عقلانیت با آیین خاتم چه در اصول و معارف و چه در احکام ناسازگاری ندارد
متن پیام آیتالله جعفر سبحانی به همایش ملی اجتهاد عقلگرا بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا(نساء، ۱۷۴)
قرآن، هدیه و رحمت و داروی شفابخشی است که خداوند از سر لطف به انسانها ارزانی داشته است و گنجینهایست که گوهر آن هیچگاه پایان نمییابد و فروغی است که هرگز خاموشی نمیپذیرد.
از نظر قرآن، فقط یک دین از جانب خدا فروفرستاده شده است و تمام رسولان، مأمور به تبلیغ آن شدهاند، زیرا دین نوح، همان دین ابراهیم و دین او، دین پیامبران بعدی حتی دین خاتم پیامبران است، چنانکه میفرماید: «إِنَ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» (آلعمران، ۱۹).
مقصود از اسلام، تسلیم شدن و سر فرودآوردن در برابر خدا است. در حالی که از طرف خداوند، دین واحدی بر تمام بشر عرضه شده، اما تکالیف بندگان در زمانهای گوناگون مختلف بوده است. پیامبران با دین واحد ولی با شرایع گوناگون برای هدایت مردم مبعوث شدهاند. قرآن در عین تأکید بر وحدت دین، بر تعدد شرایع تصریح میکند. آنجاکه میفرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَه وَ مِنْهاجا» (مائده، ۴۸). تو گویی، آیین الهی نهر فیاضی است که همه پیامبران از آن بهرهمند میشوند، ولی هر کدام از راهی و طریقهای که با شرایط زمان و مکان و استعدادهای امتهای خود، مناسب است، وارد میشوند.
خداوند، شریعت پیامبر اسلام را شریعت کامل معرفی میکند و از آنجا که دین به کمال خویش نایل شده، دیگر لزومی ندارد که وحی رسالی برای این اکمال تداوم یابد. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا» (مائده: ۳).
آیین خاتم، با عقلانیت رابطه تنگاتنگی دارد. اصول، معارف و احکام فردی و اجتماعی و اخلاقی آن در بسیاری از موارد با برهان و دلیل عقلی قابل تفسیر است و در یک تعبیر کوتاه، دین محمدی (ص) با حکم عقل و خرد عجین شده و در مواردی که خرد، حق داوری دارد، کوچکترین تفکیکی میان آن دو نیست. اصول دین با تعقل و خردورزی اثبات میشود. در قرآن هم دلایل عقلانی بر این امر مطرح شده است و نیز روایات معصومین (علیهم السلام) نیز گویای این مطلب است.
الاهیات نهج البلاغه و کتاب توحید صدوق، همگی حاکی از هماهنگی عقل و دین است.
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «بالعقل عرف العباد خالقهم … و عرفوا به الحسن من القبیح» (کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۹). عقلانیت آیین محمدی، به قلمرو معارف و اصول عقاید منحصر نیست، بلکه اساس فروع آن را نیز تشکیل میدهد که به برخی از آنها در آیات قرآن تصریح شده است:
.«أَقِمِ الصَّلَوه لِذِکْرِى» (طه، ۱۴).
«أَقِمِ الصَّلاه إِنَّ الصَّلاه تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر» (عنکبوت، ۴۵).
ازاینرو، به دلیل عقلانیت احکام الهی است که پیامبر اسلام در حدیثی میفرمایند: «حلال محمد حلال الی یوم القیامه وحرامه حرام الی یوم القیامه» (کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۵۸).
البته راز جاودانگی شریعت اسلام هم در هماهنگی احکام اسلامی با ساختار وجودی و فطرت و عقل انسان است.
بیشک اموری که برخاسته از فطرت آدمی است در طی اعصار و قرون ثابت است. عالمان و فقهای اسلام علاوه بر این امر، با تمسک به اصول ذیل، حکم هر مسئلهای را مشخص میفرمایند: ۱. حجیت حکم عقل؛ ۲. قاعده اهم و مهم؛ ۳. گشودن باب اجتهاد؛ ۴. پیروی از قواعد حاکم فقهی نظیر نفی حرج و نفی ضرر.
بنابراین شریعت اسلام جاودانه و تا ابد میتواند پاسخگوی همه نیازهای دینی آدمیان باشد.
اما مع الاسف، علی رغم عقلانیت اصول و معارف و احکام اسلام، گروهی از مسلمانان صدر اسلام، با پیروی از اندیشه خرافی پدران خود در عصر جاهلیت، بحث و جدل در معارف و عقاید را نوعی مخالفت با شریعت تلقی میکردند و کمکم مسأله تفکیک خرد از شریعت پدید آمد. ازجمله آنها انکار اختیار و آزادی انسان و اعتقاد به جبر است، درصورتیکه اسلام منادی آزادی و اختیار است. اگر انسان را مجبور و فاقد اختیار بدانیم، اعزام پیامبران و رنج مصلحان لغو خواهد بود. قرآن در این باره میفرماید: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ“(کهف، ۲۹)
همچنین حکومت اموی، مسأله قضاء و قدر را بیش از هر چیز ترویج میکرد تا بتواند وضع حاکمیت بر جامعه را معلول آن قلمداد کند و از این طریق، مردم را درباره هر نوع نابسامانی به سکوت وا دارد.
ابوهلالی عسکری میگوید: «معاویه نخستین کسی بود که گفت تمام کارهای بندگان با اراده خدا انجام میگیرد» (مفید، الاوائل، ۱۳۷۱ق، ج۴، ص۱۲۵). وقتی عایشه همسر پیامبر از معاویه بازخواست کرد که چرا بیعت فرزند خود را به مردم تحمیل کردی، وی در پاسخ گفت: «خلافت یزید قضاء و قدر الهی است و بندگان درباره آن از خود ا ختیاری ندارند» (ابنقتیبه، الامامه والسیاسه، بیتا ج۱، ص۱۶۲). کمکم این مسأله از دودمان اموی به دیگران سرایت کرد و ارتکاب هر عمل قبیحی ازجمله کشتن امام حسین را به قضاء و قدر الهی نسبت میدادند، درصورتیکه اعتقاد به قضاء و قدر هیچ منافاتی با حریت و آزادی انسان ندارد.
بنابراین سرآغاز تفکیک عقلانیت از دین و شریعت به تفکرات عصر جاهلی و حاکمان اموی بر میگردد.
البته هماهنگی معارف و احکام اسلام با عقلانیت، به این معنا نیست که ما میتوانیم مصالح و مفاسد و رموز و ملاکات تمامی احکام شریعت را به طور کلی درک کنیم، به گونهای که دیگر نیازی به وحی نداشته باشیم، زیرا سنتهای عصر جاهلی هنوز هم در زمان ما به گونهای رواج دارد. و گرچه تجربه اخیراً به برخی از ملاکات احکام پی برده است، مانند ضررهای خوردن گوشت میت و خوک ولی ممکن است مصالح و مفاسد بسیاری از احکام تا رستاخیز روشن نشود،
منظور این است که میان عقل و وحی نباید تعارض وجود داشته باشد و اگر هم تعارض نمایان شد از یکی از دو حال خارج نیست:
یا در مقدمات برهان، مغالطه و اشکالی رخ داده که حکم عقل را دچار اشتباه کرده است.
و یا برداشت ما از کتاب و سنت برداشت صحیحی نبوده و به گونهای در فهم ما اشتباه رخ داده است.
بنابراین، عقلانیت با آیین خاتم چه در اصول و معارف و چه در احکام ناسازگاری ندارد.
و این سازگاری و هماهنگی بین عقل و دین تا بدان جاست که قاعده مشهور بین فقها و عالمان دین که ” کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل ” مکرر در تقریرات علمی آنان رخ مینماید.
در پایان، ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای برگزارکنندگان همایش، محققان و پژوهشگران و اساتید امیدوارم طلاب و محققان عزیز با استمداد از دو حجت الهی باطنی و ظاهری (عقل – انبیا و ائمه اطهار) در بالندگی علوم عقلی (کلام، فلسفه) و علوم نقلی (فقه، اصول، تفسیر و حدیث) و صیانت از مرزهای معرفتی و اثبات کارآمدی دین در عرصههای مختلف و نقد شبهات ملحدان و مخالفان اسلام و تشیع موفق و مؤید باشند. والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
اجتهاد ضرورتاً عقل گراست
استاد مهدی هادوی تهرانی: داستان درگیری عقل و دین، داستانی کهن در تاریخ ادیان است. از همان آغاز که انبیای الهی دعوت خود را آغاز کردند بحران عقل و دین شروع شد. البته تلقی ما از عقل باید در بحثهایی که پیرامون عقل و دین صورت میگیرد روشن شود، چون گاهی که کلمه عقل را به کار میبریم مقصودمان عقل به معنای فلسفی کلمه است یعنی وادیای که در آن برهان به معنای خاص کلمه جاری است که این معمولا در موارد خاص توسط اشخاص بسیار متخصص مطرح میشود.
اما بسیاری از آن چه که به عنوان عقل مطرح است و احیانا تعارضات عقل و دین از آن یاد میشود عقل فلسفی به معنای خاص کلمه نیست بلکه یک مفهوم عرفی از عقل است ک این مفهوم عرفی دایره گسترده دستاوردهای بشری را که از طریق وحی به دست نیامده شامل میشود به این دلیل گاهی حتی در تعابیر برخی از بزرگان معاصر خودمان دادههای علوم به عنوان مباحث عقلی مطرح میشود در حالی که عقل به معنای مصطلح خاص فلسفی آن در بسیاری از علوم و دانشهایی که داریم به آن معنا جریان ندارد.
در واقع دستاوردهایی که در حوزههای مختلف بشری وجود دارد به آن معنایی که در فلسفه به طور خاص از آن به عنوان عقل و بحث برهانی یاد میکنیم نیست به خصوص در برخی از زمینهها بسیار با محدودیتها مواجه است، این بحران بین عقل و دین در ادیان باعث گرایشهایی بوده مثلا مسیحیت که به یک معنا در بعضی جهات به دلیل برخی از تجربیات تاریخی در مواجهه با برخی از مشکلات به یک معنا پیشگام بوده در همین بحران گرفتار جریانی به نام ایمان گرایی بوده است.
ایمان گرایان که بین خوشان نیز طیفهای مختلفی را تشکیل میدهند گاهی قائلاند به این که ایمان مستقل از عقل است و برخی از آنها فراتر از این رفتهاند و گفتهاند عقل و ایمان با یکدیگر درگیر هستند آن جایی که عقل ایمان جایی ندارد. گاهی اینها در تلاشاند که بگویند باور، عقلانی نیست و سازگاری ندارد، چیزی که با عقل ناسازگار است حوزه ایمان میباشد، این نگاه نقطه مقابل آن نگاهی است که ما در حوزه مباحث اسلامی با آن مواجه هستیم.
ما بر این باور هستیم که عقل یکی از دو حجت است، البته این تعبیر که حجت ظاهر و باطن تعبیری است که در آن حدیث معروف جمود عقل و جهل وارد شده ولی اصل این مساله جز مسلمات برای کسانی است که با فرهنگ قرآن و فرهنگ اصیل اسلام ناب که تجلی آن در مکتب اهل بیت(ع) است آشنا باشند؛ برخلاف آن نگاهی که حوزه ایمان را در جایی قائل است که زمینهای برای عقل و فهم بشری نباشد اسلام اصرار دارد بر این دارد که دانستن مقدمه باور است.
البته توجه داریم که علم غیر از ایمان و دانستن غیر از باور کردن است، گاهی در تعابیر بزرگانی چون علامه طباطبایی احساس میشود مرز بین باور و علم گویا دقت نشده است، با اینکه ایشان بسیار شخصیتی دقیق است، برخی از جاهایی که ما به علم یاد میکنیم درواقع حوزه باور است چون علم به معنایی اضطراری است.
بدین معنا که اگر مقدمات یک دانش برای من فراهم شود حصول آن دانش قهری است مثلا دانش حسی اگر چشم من سالم باشد و در فاصله مناسبی قرار بگیرم که نور کافی از آن به چشم من برسد من آن را میبینم و این دیدن به صورت قهری برای من اتفاق میافتد، در علم خیالی؛ خیال به اصطلاح فلسفی یعنی همان صورت حسی که در خزانه خاطر من است به صورت قهری شکل میگیرد.
در بحث عقلی ساده ترین نظریه که در واقع یک نظریه آموزشی است و روشی برای آموزش تلقی میشود نظریه تقشیر است که به ما میگوید وقتی جزئیات را میبینیم و پوسته جزئیات را برمی داریم، آن چه میماند مفهوم کلی است این نظریه تقشیر در واقع یک نظریه آموزشی است همه این مسائل اضطراری بودن علم را نشان میدهد که اگر مقدمات فراهم شد علم حسی یا خیالی یا عقلی را خواهیم داشت اما باور یا ایمان امری اختیاری است.
ممکن است کسی بداند ولی باور نداشته باشد یقین بالاترین مرتبه علم است در حالی که یقین داشتن به لحاظ علمی، جهد در مقابل ایمان است، وادی ایمان، وادی فعل اختیاری است و علم از نظر اسلام، مقدمه است؛ علم نوعی اتمام حجت است و اگر کسی بر او حجت تمام شد و باور کرد عقاب سنگین تری خواهد داشت.
دعوای عقل و دین باعث شده در ادیان مختلف ما با سه گرایش مواجه باشیم. یک گرایش رویکردی نص گراست که بر متون مقدس اصرار دارد، گرایشی دیگر گرایش عقل گراست که نقطه مقابل گرایش نص گراست و اصرار دارد بر عقل، عقلی که در این موارد به کار میرود مقصود آن عقل خاص فلسفی مدرک کلیات نیست بلکه مقصود دادههایی است که بشر از پی وحی به دست میآورد. جریان سومی که در ادیان شکل گرفته جریان رویکرد جامع گراست و میخواهد بین عقل و نقل و عقل و نص، جمع کند این سه رویکرد در همه ادیان الهی وجود داشته و باعث شده مذاهب دراین ادیان با این سه روبکرد شکل بگیرند مثلا در مسیحیت، یک جریان نص گرا و عقل گرا و جامع گرا داریم.
مسیحیت شرقی یا ارتدکسها جریان نص گرای مسیحی هستند و مسیحیت غربی یا پرتستانها نیز جریان عقل گرای مسیحیاند و این میانه کاتولیکها که لفظ آن به معنای جامع است مدعیاند که ما بین عقل و دین جمع کرده ایم، البته گرایشهایی که در خود هر یک از این مذاهب وجود دارد و ذیل آن تقسیمات دیگری است.
در اسلام نیز با همین سه گرایش مواجه هستیم یعنی رویکرد نص گرا داریم که در حوزه اسلامی شیعی به عنوان اخباری و در حوزه سنی به عنوان ظاهری از آنها یاد میکنیم، اخباریهای شیعه و ظاهریهای سنی اصرار بر این دارند که باید بر متون مقدس توجه داشته باشیم. البته این گرایشها طیفبندی میشود مثلا اخباری گری در شیعه با دو جریان مهم مواجهایم یکی اخباری گری کهن است که مرحوم صدوق و پدر بزرگوارشان نماینده این جریاناند و یکی اخباری گری نوین است که امین استرآبادی سلسله جنبان آن است و البته جریان اصلی اخباری گری که به عنوان جریانی مهم در تاریخ تشیع مطرح است همین است که توسط امین استرآبادی راه افتاد؛ آن اخباری گری کهن بر متن اصرار دارد و اهم توجه به جمع آوری روایات بوده است.
میراث روایی شیعه عمدتا توسط جریان اخباری حفظ شده است، یعنی اخباریها این خدمت را به شیعه کردهاند که این میراث روایی را حفظ کردهاند حتی برخی از دوستان معاصر عملا گرایش آنها اخباری بود و دنبال حدیث رفتند و این خدمتی بود که اخباریها به شیعه کردند هر چند که اخباری گری به خصوص در جریان امین استرآبادی بسیار خطر آفرین و منجر به این شد که مرحوم بهبهانی آن حرکت مهم را آغاز کند تا این جریان اخباری گری که خطری بسیار بزرگ برای شیعه بود با آن مقابله شود.
دشمنان اسلام به گرایشهای اخباری و نص گرای اسلامی علاقهمند هستند. نماینده مهم این گرایش در اهل سنت جریان سلفی است، حنبلیها هم اخباریاند به این دلیل فقه سلفی بسیار به فقه حنبلی نزدیک است، در این باره سلفیها قائل به انفتاح باب اجتهاد هستند، سلفیهای انتفاحی اما اخباریاند اینها به شدت نص گرا هستند و مخالفان اسلام به این نوع تفکر علاقه دارند و به این دلیل از ابتدای انقلاب اسلامی میبینیم که جریانات نص گرای سنی علیه جمهوری اسلامی ایران تقویت میشوند.
از وهابیت و سلفی گری تا داعش همه سلفی هستند سلفی گری و نص گرایی افراطی بهترین عامل برای از بین بردن دین است و دشمنان با این موضوع آشنا هستند که وقتی یک جریان، نص گرای افراطی شد عملا قدرت تطابق دین با موقعیتها از بین میرود و این دین نمیتواند در صحنه حیات بشری عرض اندام کند به این دلیل این جریانات به شدت مورد توجه مخالفان اسلام است.
البته نقطه مقابل این جریانات یعنی دیدگاه افراطی آن هم تا حدی برایشان مفید است چون این دیدگاهها باعث میشود نظریاتی مخالف جریان دینی مطرح شود چون افراطیون عقل گرای ادیان که اسلام جریان قیاسی و جناب ابوحنیفه نماینده حوزه فقه محسوب میشود اینها این زمینه را دارند که هر جایی که احساس شود نیاز است یک نظری مخالف نظریات قالب ارائه شود، از اینها به نحوی از آن کمک گرفته شود اما هیچ وقت هیچ جریان عقل گرای افراطی توسط دشمنان اسلام به صورت سیستماتیک مورد حمایت قرار نگرفتند در حالی که جریانات نص گرا به شدت حمایت سیستمی شدند به دلیل آثار سویی که برای دین واسلام دارند.
در مقابل دو جریان نص گرای افراطی و عقل گرای افراطی، جریانی که تشیع و اهل بیت(ع) بر ان اصرار داشتند و باید این جریان را بفهمیم و تقویت کنیم همان جریان جامع نگر است و این جریان، عقل و دین را با هم میپذیرد اما برای هر کدام حوزهها و شرایط ویژگیهای خاصی را مطرح میکند و تجربه تاریخی شیعه نشان داده این توانایی را دارد که بتواند در شرایط مختلف پاسخگوی نیازهای روز براساس مبانی و نصوص دینی باشد و اصول فقه شیعی تجلی گاه تلاش دانشمندان شیعه برای یافتن روشهایی بوده که از یک سو مورد پذیرش دین باشد و از سوی دیگر سازگار با دستاوردهای عقل باشد.
اصول، تجلی این نگرش جامع بوده است و اصول در شیعه فرصتی برای علمای شیعه برای جمع بین عقل و دین است، همچنین اجتهاد نمیتواند عقل گرا نباشد اجتهاد ضرورتا عقل گراست.
در نظریه اندیشه مدون تلاش کردهایم این نکته را توضیح بدهیم که در هر زمینهای از حیات بشر اسلام یک سیستم کامل را ارائه کرده و شامل فسلفه و اخلاق و مکتب و حقوق و …است، باید هر چه بیشتر با منابع دینی آشنا شویم و با فهم مسائل روز تلاش کنیم از زاویهای بالاتر به پاسخویی شبهات بپردازیم.
نیازمند فلسفه اجتهاد و سلسله دانشهای بنیادین و مبناپرداز هستیم
استاد علی اکبر رشاد با اشاره به سخنان استادهادوی تهرانی مبنی بر اینکه سلفیهای سنی، نص گرا هستند اظهار داشت: بنده ترجیح میدهم این تعبیر را به کار ببرم که از «نص بسندگان» هستند چنانکه «خردبسندگی» هم مانند «نص بسندگی» عیب است؛ فرمودند سلفیان نص بسنده هستند. نباید مجموعه هویت یک جامعه نخبگانی و علمی را متهم کنیم.
اما سرّ برگزاری این همایش این بود که بوی نوعی «نص بسندگی» به مشام میرسید و ما در این زمینه نگران شدیم؛ ما باید به گذشته خود برگردیم که سلفی شیعه است.
سلفی شیعی، عکس سلفی سنی است؛ غیر از دو بزرگوار فقیهین عقلیین و جریانی که اهتمام به تصلب یا شبه تصلب بر نص داشت که شاید در آن مقطع تاریخی این مطلب درست و دقیق بود که حتی متون فقهی ما نیز عین نصوص روایی باشد.
شاید در ظرف تاریخی خودش تحفظ بر متون لازم بود، اما مقطعی که این سلیقه و عقیده و این تشخیص آمد سبب شد برخی به شیعه ایراد گرفتند که شیعه، فقه پرفروغ ندارد و فقه شیعه، عقلی نیست بلکه عموما روایات است، درحالیکه هنر فقهای نسل دوم شیعه التزام بر نصوص و متون به زیبایی و دقت بود.
این دو بزرگوار آمدند این شبهه که اهل سنت طرح کرده بودند را پاسخ دادند این که عقل چه جایگاهی در شیعی دارد و فقه ما تا چه میزان میتواند پرفروغ باشد ظرفیت فقه شیعه را در این ظرفیت نشان دادند.
گفته شد که الرساله شافعی اولین کتاب اصول است درحالیکه چنین نیست، بزرگانی چون مجدد بروجردی فرمودند و از معاصرین مراجع هم به چنین مطلبی تفقه کردند اما این مطلب دقیق نیست.
مسلم اینکه حضرات صادقین موسس دانش اصول هستند هرچند که در مقام تدوین ممکن است عامه، پیشی گرفته باشند و اگر بپذیریم و مقام تدوین را از تاسیس جدا کنیم قطعا، الرساله، کتاب اصولی نیست بلکه کشکولی از مباحث فقهی، اصولی، تفسیری و قواعد است.
بنابراین دانش اصول با الرساله تاسیس نشده است و مسلما دانش اصول را صادقین (ع) تاسیس کردند ضمن اینکه قواعد اصولی، عقلی و عقلایی است ولی شیخ مفید اول کسی است که اصول فقه جامع شیعه را تدوین کرد هرچند متن اصلی این کتاب به دست ما نرسید تا زمان محقق کرکی متن بوده و که بنا به سفارش التذکره را تلخیص کرد ولی دوشاگرد برجسته وی یعنی شیخ طوسی و سید مرتضی دو کتاب عظیم نوشتند که اکنون این دوکتاب در اختیار ماست.
مرحوم سید مرتضی میگوید که من به دو دلیل به تفکیک اصول شیعه از اصول عامه پرداختم؛ یکی به این جهت که آنها مبادی را با مسائل خلط کردند و دوم اینکه اصولا چون تمام علم اصول بر تمام کلام مبتنی است و چون کلام ما با کلام عامّه کاملا متفاوت است پس اصول فقه ما هم با اصول فقه عامه باید متفاوت باشد.
از آن جایی که اصول فقه مبنا دارد و همه قوائد اصولی است قیاس هم همین طور است قیاس گاهی بر اساس مبانی کلامی و معرفت شناسی رد میکنیم هر چند روایت داریم ولی اساس مباحث عقلی است برخی از مطالبی که به عنوان منطق در مبادی اصول مطرح است از آن جایی که در آن زمان چیزی به نام معرفت شناسی مطرح نبوده است.
مرحوم شیخ طوسی نیز همین مطلب شیخ مرتضی را مطرح میکند به عنوان ضرورت تدوین مستقل شیعه این مساله را مطرح میکند که تفاوت مبانی بین شیعه و عامه موجب ان است که اصول که از بناهای کلام است تفکیک کنیم
عقل گستره بسیار وسیعی را در حوزه معرفت دینی عهده دار است؛ تقسیمی که برخی اعاظم حوزه تحت عنوان «تقسیم ثلاثی» مطرح میکنند بنده فکر میکنم کامل نیست، بلکه عقل حجت ساز است؛ اگر عقل به کار بسته نشود، حجیت کتاب و سنت و سمع هم اثبات نمیشود. عقل مبناپرداز است و مبانی را تولید میکند و در فقه هم مبناساز است.
گاهی احساس میشود که اصول فقه در حال تضعیف است و مباحث عقلی اصول در چارچوبهای فعلی در خلال مباحث دیگر پخش شده است. به نظر میرسد باید به روش و منش سلف برگردیم یعنی نیاز داریم اصول را توسعه دهیم، به کارکرد عقل و سهم عقل را توجه بیشتری کنیم و در فقه مبسوط دیگری بنویسیم. این اتفاق نمیافتد جزاینکه به این حیث مبناها توجه کنیم.
اجتهاد خود نیازمند فلسفه اجتهاد است. ما نیازمند یک سلسله دانشهای بنیادین و مبناپرداز هستیم که قهرا رنگ فلسفی دارد، عقل مبنا پرداز است و مبانی را تولید میکند همان اصول فقه ما مبنایش را از عقل دریافت میکند.
همایش اجتهاد عقل گرا با چاشنی مناظرهای بر سر عقل و مکتب تفکیک
براساس این گزارش، پایان بخش همایش مناظره علمی با موضوع «جایگاه عقل و نقل در اجتهاد کلامی» با حضور حججاسلام والمسلمین محمدحسن قدردان قراملکی، محمدمهدی گرجیان، محمدتقی سبحانی و رضا برنجکار بود.
حجتالاسلام برنجکار: انسانیت انسان، وابسته به عقل است، به تعبیر قرآن، کمال و انسانیت انسان به واسطه عقل است و ارزشمندترین چیزی که انسان دارد عقل است و بدون عقل هیچ معرفتی شکل نمیگیرد.
در غرب وقتی از عقل سخن گفته میشود نوعا در مقابل سه چیز قرار میگیرد گاهی عقل گرایی در برابر ایمان و گاهی عقل در برابر تجربه گرایی و و گاهی نیز در مقابل دین قرار میگیرد.
در جهان اسلام بیشتر عقل مقابل نص و عقلگرایی در مقابل نص گرایی قرار دارد، اینکه عقل انواع و اقسامی دارد و عقل مفهوم نگر یا عقل ریاضی اینها در کتاب روش شناسی علم کلام بحث شده است.
بهتر است از طریق کارکردهای عقل به این بحث ورود کنیم در این راستا پنج کارکرد برای عقل بیان کرده ایم که شامل کارکرد نظری و کارکرد عملی و کارکرد ابزاری و کاردکرد استنباطی و کارکرد دفاعی است.
در این کتاب یاد شده براساس پنج کارکرد و تعاملی که عقل با وحی انجام میدهد، هشت فعالیت عقلانی در عرصه دین بیان کردهایم که برخی از اینها مستقلاند و برخی در تعامل عقل و وحی به نتیجه میرسند، ما در علم کلام هم عقل نظری را به رسمیت میشناسیم و هم عقلی که به هستها و نیستها میرسد و هم عقل عملی را قبول داریم.
در بحث عقل یکی از نزاعهای مهم در بین متکلمان، عقل عملی بود و اشاعره تا به امروز عقل عملی را به رسمیت نشناخته اند؛ ما در علم کلام هر دو را به رسمیت میشناسیم. کارکرد سوم عقل نیز کارکرد استنباطی است، معتقدیم این اجتهاد عقل گرا واژهای نادرست است اساسا اجتهاد، کاری عقلی است یکی از کارکردهای عقل، عقل استنباطی و اجتهادیک کارعقلی است و ما اجتهاد نقلگرا نداریم؛ اجتهاد یک فرآیند عقلی است.
تعامل عقل و وحی نیز یک مساله مهم است ما معتقدیم اگر عقل فعالیت نکند ما از نقل نیز محروم میشویم.
حجتالاسلام گرجیان در ابتدا با تعجب از دفاع حجتالاسلام برنجکار از عقل گرایی درخواست کرد که جای او با آقای برنجکار عوض شود؛ در ادامه نیز با ذکر عباراتی از میرزا مهدی اصفهانی به نقد عقل گرایی از منظر مکتب تفکیک پرداخت: مکتب تفکیکیها تطوراتی در خصوص عقل دارند که باید در دو مرحله بیان شود زیرا در اول ادعا میکنند «اگر قرار بود آموزههای دینی بر اساس عقل بنا شود شرایع از بین میرفتند و وقتی تفکیکیها عقل را به دو قسم عقل متصل و عقل منفصل تقسیم میکنند و در ادامه میرزای اصفهانی عقل بشری را خطابردار میداند؛ عقلی که فیلسوفان از آن دم میزنند حجت شیطان است و در استدلالی میگوید انسانها میتوانند به بهانه اشتباه از آن تبعیت نکنند و خداوند نتواند به سبب پیروی نکردن مؤاخذه کند.
در نگاه حکما براهینی که عقلی است به مجبور بودن خدا میانجامد که به شدت باید از عقل بشری و تقید پرهیز کرد که وهم و تخیل را به همراه میآورد.»
تفکیکیها از تطور اولیه خود دست کشیدند که سعی کردند بگویند باید میان روش عقلی و وحیانی تفکیک گذاشت و در نگاه مرحوم حکیمی همه بزرگان تفکیکی هستند و حتی مرحوم حکیمی ملاصدرا را نیز تفکیکی سترگ دانسته است؛ به سرعت روش خود را عوض کردند و در کتاب خود اصرار کردم بگویم مرحوم حکیمی مطالب بزرگان را تقطیع کرده است.
حجتالاسلام سبحانی: عنوان همایش موضوع مهمی است؛ باب تحقیق و پژوهش در مورد آرای دیگران دارای قواعدی است آن چه تاکنون از سوی مخالفان تفکیک یا اخباری گری مطرح شده نیاز به تحیقیق و پژوهش دارد.
اگر قرار است بر سر عقائد و آراء متفکران سخن بگوییم مناظره مسیر دیگری دارد و باید متون آورده شود و شواهد گفته شود؛ نمیدانم آقای گرجیان نماینده فیلسوفان هستند یا نماینده متکلمین؟
فرمایش شما هم خارج از بحث بود و هم چیزی که گفتید دقیق نیست؛ من و آقای برنجکار به نمایندگی از مکتب تفکیک اینجا نیستیم و نماینده آراء خودمان هستیم؛ مقالات زیادی برای عقل نوشتم و یکی از دغدغههای جدی ما مباحث عقل و نقل است و اگر قرار است از اندیشهای توضیح بدهم باید از قبل هماهنگ میشد.
باب تحقیق و پژوهش در اندیشههای دیگران قواعدی دارد اما آنچه تا کنون از سوی مخالفان تفکیک و مخالفان اخباری گری ارائه شده است را به عنوان یک پژوهشگر تاریخ اندیشه میگویم کامل نیست؛ آنچه تا کنون در ادبیات فارسی عقل از دیدگاه متکلمان و مکتب تفکیک نوشته شده مطالبی بدون دقت است؛ بسیاری از کسانی که در باب اخباری گری سخن گفتهاند یک بار آثار ابن تیمیه را نخواندهاند و کتاب امین استرآبادی را ندیدهاند.
در خصوص همین عبارتهایی که آقای گرجیان در نقد میرزامهدی اصفهانی خواندند هم باید گفت ادعاهای وی نسبت به عقل در خصوص تلقی فیلسوفان است؛ میرزای اصفهانی نسبت به عقل از منظر فیلسوفان ۶ اشکال اساسی دارد که عبارتهای خوانده شده ناظر به آن است؛ میرزای اصفهانی یک عقل گرای مجد و مصر در حوزه اصول و فروع است و تعابیری که در باب عقل آورده است بعید میدانم مجتهدی از مجتهدان معاصر مانند آن در باب حجیت عقل سخن گفته باشد.
میرزامهدی اصفهانی عقل را حقیقا از منابع حجت میداند و عقل را عقل حقیقی در حجیت و استنباط نمیآورند؛ ایشان در کتاب اصولی خود در باب عقل آن را حجت میداند و عقل را چیزی معرفی میکند که شیئیت شیء به آن فهمیده میشود؛ فیلسوفان تلقی خاصی از عقل دارند و دیگران را خارج از عقل میدانند و در حالی که خود از دسترسی به عقل حقیقی دور هستند.
اشاعره معتقد به حسن و قبح نیستند و همه مبادی و قواعد فیلسوفانه را نیز به کار میبرند؛ وقتی میرزای اصفهانی عقل را نقد میکند منظورش عقل فلسفی است و معتقداست مبانی عقلگرای فیلسوفان قدرت تبیین را ندارد؛ وی معتقد است که عقل نور است و انسانی که با این نور حقیقت را مشاهده میکند حجت است و در تعبیر مرحوم اصفهانی این عقل «مابه الحجج» حجتهای دیگر است.
دبیر همایش نیز یکی از طرفین مناظره بود؛ حجتالاسلام قدردان قراملکی گفت: در کره زمین نمیتوان یک نفر را پیدا کرد که ادعا کند طرفدار عقل نیست بلکه همه عقل را فضیلت میدانند؛ داعیان عقل ممکن ست از آن تعابیری جدید ارائه دهند.
مفهوم عقل از نظر بنده قوه مدرکه انسان است که نه فقط کلیات بلکه جزئیات را نیز درک میکند؛ دکتر برنجکار تعریف عقل را از منظر کارکرد آن نشان دادند و من نیز میخواهم عقل را مصداقی معرفی کنم؛ همه گرایشها عقل را دارند اما محوریت در موقع تعارض تعیین میکند این فرد نص گرا است یا عقل گرا؟
در زمان پیامبر اسلام ابوذر غفاری و سلمان فارسی وجود داشتند که روایت شده اگر ابوذر بفهمد در دل و عقل سلمان چه میگذرد آن را تکفیر میکرد؛ تکفیر هشام نیز توسط شاگرد دیگر امام انجام گرفته است
شیخ صدوق و ابوی بزرگوارش متعبد بودند و نمیگوییم عقل گرا نیستند اما باید پرسید بین نقل و عقل در هنگام تعارض کدام را ترجیح میدهند. شیخ مفید به شیخ صدوق گفته است تو بهتر بود همان محدث میماندی؛ صدسال طیف نص گرا بر شیعه حاکمیت پیدا کردند و شیخ مفید عقل گرایی را حاکم کرد. عباراتی که از میرزای اصفهانی آمده را نمیتوان توجیه کرد.
حجتالاسلام برنجکار: در سال ۸۰ که یک کتاب در خصوص امیر مؤمنان نوشتم که اولین مقاله از اولین جلد آن در باب عقل بود؛ نیاز داریم بدون بی طرفی آثار را بخوانیم و از یکدیگر خبر داشته باشیم.
درست نیست عقل را مساوی با دیدگاههای یک فیلسوف یا تلقی فلاسفه بدانیم؛ افق دید خود را باید گسترده و اطلاعات خود را بیشتر کنیم؛ افلاطون میگوید اگر از عالم حس جدا نشویم به عقل نمیرسیم که ارسطو میگوید عقل از همین محسوسات کلیات را انتزاع میکند و عالم مثل نیست. کانت هم میگوید ایدههای عقل مفاهیمی است که از مجرای مقوله زمان و مکان و مقولات دوازده گانه نگذشته باشد. اینها تلقیهای مختلفی از عقل است.
همه تلقیها در جای خود بحث شده است و اگر همه دیدگاهها را ببینید نمیگویید که فلان شخص ضد عقل است بلکه میگوید دیدگاهی متفاوت در خصوص عقل دارد؛ اعتراض تفکیکیها به فلاسفه این است که عقل را قبول ندارند؛ ۴ تا از اصول دین مبتنی بر عقل عملی و بر اساس حسن قبح عقلی است.
قاعده حسن و قبح عقلی قاعدهای است که همه قواعد به آن وابستگی دارد؛ عقل عملی است که میگوید باید با معجزه نبی را بپذیرم؛ بر اساس عقل فلسفی نمیتوان بسیاری از امور بدیهی را اثبات کرد.
چرا به میرزا مهدی اصفهانی میگویید اخباری؟ آن مرحوم شاگرد میرزای نایینی است اخباری نیست.
معتقد هستیم که وحی بر اساس عقل اثبات میشود حسن و قبح از نظر فلسفه ماده جدل است و متکلمین حسن قبح را وجدانی میدانند؛ متکلم خطاب به فیلسوف او را مخالف عقل میداند زیرا با عقل وحی اثبات و فهمیده میشود؛
برای فلسفه جایگاه قائل هستیم و وحی و عقل را در بالاترین رتبه میدانیم که مفاهیم معرفت شناختی و وجود شناختی عقلی را تبیین کند و در اختیار فلسفه قرار دهد؛ هشام ابن حکم میگوید رنگ را در نهایت جوهر میداند و عرض را قبول ندارد و عالم را عبارت از جوهر و معنا میداند.
حجتالاسلام گرجیان: در عباراتی دقیق و فنی به طرف دیگر مناظره یعنی آقایان سبحانی و برنجکار پاسخ داد که بخشهایی از آن در ادامه میآید: من بیگانه از آثار دکتر برنجکار نیستم و مقالهای که اشاره کردند را هم خواندم؛ اصلا بی اطلاع از آثار وی نیستم که به من کنایه میزنند و حمله میکنند.
مرحوم میرزا قائل به عقل بود آن را مانند چراغی میداند که خارج از وجود انسان است نه قوهای از قوای نفس؛ این نور خارجی چه ارزشی دارد و چه کار میخواهیم با این بکنیم در حالی که فیلسوف عقل را مرتبه والای نفس میداند.
در خصوص اشتراکاتی که داریم باید صحبت کنیم: من هم یک نوع عقل را چراغ میدانم اما مرحوم میرزا و مرحوم که نفی عقل متصل را دارند که من نمیپذیرم.
جای سؤال وجود دارد چراغ عقل که از بیرون آمده تا روشنایی به وجود تاریک نفس بدهد، ذات اضافه نیست که باید در کنار دیگری مفهوم پیدا کند؟ عقل متصل نفسانی که حقیقتی مجرد است و میتواند با عقل منفصل ارتباط برقرار کند.
حجتالاسلام سبحانی: هرچه بیشتر صحبت میکنیم مشترکات معلوم میشود؛ مباحث عقل سه لایه وجودشناسی، نفس شناسی و معرفت شناسی دارد و اولین قدم این است که بین اینها خلط نشود؛ مباحث وجود شناختی عقل در فلسفه بسیار بحث شده است و و بحث امشب ما معرفت شناسی است و در باب وجود شناسی باید گفت میرزامهدی اصفهانی مبتنی بر روایات عقل را واحد مجرد بسیط میداند که مخلوق است.
فیلسوفان و حتی ملاصدرا قائل هستند عقل غریضه است که در عباراتی در شواهد الربوبیه و شرح اصول کافی بحث شده است؛ نظریه صدرا این است: یک اطلاق عقل در حوزه کیهان شناسی و یک عقل در حوزه نفس داریم و تصریح میکند که فیلسوفان عقل را در رتبه نفس شناسی غریضهای میدانند که استعداد قبول صور دارد و در مقابل متکلمان قائل هستند که عقل مجموعهای آگاهیها و معلومات است.
تفاوت میان میرزای اصفهانی و ملاصدرا این است که ملاصدرا اطلاق عقل در وجود شناسی را تصریح به اشتراک لفظی میکند و عقل را در اینجا امری بالقوه میداند که از طریق مفاهیم بالفعل شده و به تدریج به عقل بالمستفاد تبدیل میشود و میتواند صور را از عقل فعال دریافت کند.
کسی اگر نظریه عقل نفسانی را از دیدگاه فیلسوفان ما بداند اشتراکات لفظی را جزء مسلمات میداند.
از آقای قراملکی تعجب میکنم که سیر تاریخی سریع بیان کردید؛ چگونه از ابوذر و سلمان به میرزامهدی اصفهانی رسیدید؟ یعنی سلمان عقل گرا و ابوذر نقل گرا بود؟ در مورد هشام حداقل ۷۰۰ صفحه در ۱۰ سال گذشته کار شده است. اینگونه در باب تاریخ و اندیشهها قضاوت نکنید.
در پایان نیز حجتالاسلام قراملکی در خصوص نپرداختن به نقل در این مناظره انتقاد و گزارههایی از چیستی نقل ارائه کرد.
رونمایی از کتب و آثار منتشرشده پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
گفتنی است، در این همایش علمی از کتب و آثار ویژه همایش با عناوین فلسفه عقل جلد اول (نقد عقل جزئی در فلسفه اسلامی) و فلسفه عقل جلد دوم (نقد عقل در مدارس حدیثی میرداماد و صدرالمتألهین) نوشته محمدعلی اردستانی، نقد مکتب تفکیک؛ دفتر اول: مبانی نوشته محمدحسن قدردان قراملکی، نقد مکتب تفکیک، دفتر دوم: مسائل نوشته محمدحسن قدردان قراملکی، روششناسی علم کلام با عنوان فرعی «نگاهی تطبیقی انتقادی به روش فلسفی و تفکیکی» نوشته حمیدرضا شاکرین و مجموعه سه جلدی مقالات همایش اجتهاد عقلگرا رونمایی شد. همچنین، در بخش دیگر این همایش، از اساتید و پژوهشگران برتر این پژوهشگاه تجلیل شد.
لازمبه ذکر است، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، انجمن علمی کلام اسلامی و انجمن فقه و اصول حوزه علمیه قم، مجمع عالی حکمت اسلامی، مرکز تخصصی کلام اسلامی امام صادق(ع) و پایگاه استنادی علوم جهان اسلام(ISC) از همکاران علمی و اجرایی برگزاری این رویداد بودند.