شبکه اجتهاد: هنگامی که سخن از سیره سیاسی به میان میآید، ناخواسته پای موضوع سیاست. یعنی قدرت و دولت نیز به میان میآید و به نوعی، رفتاری، سیاسی قلمداد میشود که به قدرت، مرتبط با معطوف باشد. به همین دلیل، سیاست را شناسایی رفتاری دانسته اند که با حکومت یک سرزمین ارتباط دارد، و میکوشد با سایر دولتها رابطه برقرار کند. رفتار سیاسی، رفتاری است که با حاکمیت سیاسی ارتباط دارد یا آن را به نقد میکشد یا با آن مبارزه میکند و یا اینکه در صدد برپایی و گسترش حاکمیت جدید است. شاید چنین تلازمی در شناسایی رفتار سیاسی، بسیاری از تحلیل گران سیره سیاسی پیامبر را قانع کند که آن حضرت در دوره سیزده ساله تبلیغ و دعوت مشرکان به اسلام درمکه، تلاش و قصدی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی و ایجاد دولتی با مشخصههای مورد نظر خویش نداشته است.
عصر مکه، آغاز حاکمیت الهی
از نظر برخی سیره نویسان، حضرت محمد (ص) در مکه مردم را بنا بر وظیفه بشارت و بیم، به دین خدا فرا میخواند، اما در سخت ترین شرایط و بحرانهایی که گریبانگیر خود و قومش بنیهاشم میشد (مثل محاصره در شعب ابی طالب) هرگز برای بر هم زدن نظم اجتماعی مکه از ابزار شورش علیه صاحبان قدرت استفاده نمیکرد. حتی هنگامی که قریشیان یاران نزدیک او و تازه مسلمانان را شکنجه و اذیت میکردند، برای وادار کردن یاران خود به واکنشهای شدید، از قبیل ترور سران مکه یا ضربه زدن به استقرار و امنیت مکه و یا شکستن بتهای مکه و هتک حرمت آنان؛ رفتاری که در میان برخی از پیامبران پیشین مثل حضرت ابراهیم (ع) سابقه داشت، تلاش نمیکرد. بلکه همواره مومنان را به صبر و شکیبایی دعوت مینمود و برای دشمنان و کافران، هدایت و بصیرت طلب میکرد. این وضعیت تا هنگام هجرت، همچنان برقرار بود و پیش از هجرت در ملاقاتهایی که آن حضرت به طور مخفیانه با سران مدینه در عقبه اول و عقبه دوم داشت، هرگز سخنی از برقراری دولت به میان نیامد. ایشان در این ملاقاتها و در متن عهدنامهها جز بر ایمان به خدا و وفاداری به خودش و اینکه او را یکی از خود بدانند، تاکید نکرد.
اما پس از هجرت رسول خدا به یثرب و استقرار در این سرزمین، بتدریج نشانههایی از توافق قبایل ساکن در مدینه و اطراف آن برای اطاعت مطلق از ایشان پدیدار شد. از این زمان، قبایل مسلمان و غیر مسلمان در مدینه بر پذیرفتن رهبری ایشان اتفاق نظر پیدا کردند و بتدریج تصرفات و رفتارهای آن حضرت در برخورد با مسلمانان بومی، مهاجر، یهودیان و پیش آمدهای مدینه و اطراف آن تفاوت پیدا کرد و جنبههای آمرانه، الزام آور و در نهایت، سیاسی و حکومتی در آن نمود یافت. این موضوع، بتدریج گسترش یافت و آن حضرت آشکارا مهمترین جنبههای حکومت، یعنی در اختیار داشتن قدرت تصمیم گیری سیاسی و اعمال سیاستها از راه جنگها، صلح نامهها، پیمان نامه و… را عهده دار شد.
بر خلاف این دیدگاه، برخی دیگر مثل تیجانی اعتقاد دارند که در مکه نیز نشانههای زیادی از تفکر و رفتار سیاسی پیامبر وجود دارد و نقطه مرکزی دعوت ایشان در دوره مکی تشکیل امت اسلامی برای نفی حاکمیت شرک و کفر و ایجاد حاکمیت الهی بوده است. بر اساس این دیدگاه اگر چه پیامبر در مکه موفق به تشکیل دولت اسلامی و سازمان سیاسی نشد، اما فعالیت مسلمانان در آنجا تا حد بسیار زیادی اهداف دولت را تامین میکرد و مشرکان با همین دید به آنها مینگریستند. امام خمینی بارها بر این نکته تاکید ورزیده که جنگهای انبیا و کوششهای آنان برای استقرار نظامی عادلانه بوده است. از نظر ایشان با مراجعه به تاریخ میتوان دریافت که بعضی از آنها تشکیل حکومت داده و احکام حکومتی داشته اند، ولی زندگی آنها مثل روسای جمهور و سلاطین نبوده است. تیجانی بر خلاف عدهای که دوران مکه را دین اعتقادی، فردی و غیر سیاسی تلقی میکنند، مدینه را در امتداد مکه سیاسی، باز تعریف مینماید. از نظر او، بسیاری از مستشرفان و کسانی که از آنها متأثرند. وقتی دیده اند که در سورههای مکی از مباحث مربوط به توحید، قیامت، ثواب و عقاب بحث شده است. پنداشته اند که قرآنِ نازل شده در دوره مکه، صرفاً روی اصول اعتقادی تکیه دارد و طبیعتاً دین، فردی و غیر سیاسی بوده و قرآن، بعد از هجرت پیامبر به مدینه وارد مباحث سیاسی شده است. گویا از نظر آنها هجرت، تغییر جوهری در اصل رسالت تلقی میشود، نه صرف تغییر شرایط و شکل دعوت.
تیجانی به منظور اثبات دیدگاه خود، از میان سورههای قرآن، سوره اعراف را بر میگزیند که بین مفسّران در مکی بودن آن، اختلافی وجود ندارد. این سوره، به گونهای منطقی بین مباحث معرفتی و بنیادهای انسان شناسانه و هستی شناسانه با تجربه تاریخی رسولان گذشته و ره آورد وحیانی آنها ارتباط برقرار ساخته و محصول آن را در اختیار پیامبر گرامی اسلام قرار میدهد تا در تعامل با قریش و تنظیم رفتار سیاسی خود از ان بهره گیرد. بنابر گفته تیجانی محتوای سیاسی سوره اعراف را میتوان در دو بخش مهم بررسی کرد:
الف) مبانی معرفتی تفکر سیاسی در مکه: حدود نیمی از آیات سوره اعراف به تبیین این مبانی پرداخته اند: آیاتی که به مخلوق بودن انسان میپردازند و به صورت ضمنی به حاکمیت الهی اشاره دارند. بدین معنا که بر خلاف دیدگاه غربیها، منشأ جامعه بشری بر بی دینی و بی قانونی نبوده است. علاوه بر این به اعتقاد تیجانی بخش دیگری از آیات سوره اعراف به خلافت و جانشینی مردم میپردازند که برای اقامه توحید سیاسی، نماینده و جانشین رسولان خواهند شد؛ این گونه که اگر رسولی، خود موفق به اقامه عدالت شد، در این صورت فضل خداوند شامل حال همه مومنان شده است، اما اگر حیات رسول، کفاف نداد. همانند موسی و عیسی (ع)، در این صورت، اصلِ برپایی دولت توحیدی بر عهده مومنان خواهد بود.
ب) تجارب پیامبران: در ۱۱۳ آیه از سوره اعراف، تجارب حضرت آدم، نوح، هود، صالح، شعیب، لوط و موسی (ع) بیان شده است. حضرت موسی که قوم بنی اسرائیل را در استضعاف میدید، هیچ گاه دعوت به توحید نکرد بلکه به صورت مستقیم به رویارویی با فرعون پرداخت. مسؤولیت او اعتلای قوم مستضعف و پایین کشیدن فرعون مستکبر و در نهایت، ایجاد حاکمیت الهی در زمین بود. این نشان میدهد که چالش اصلی میان فرعون و موسی درباره «حاکمیت الهی» روی زمین است.
میثاق با خدا، مبنای دولت اسلامی
تیجانی در نهایت، تاکید میکند که یادآوری تجربه رسولان در میان اقوام گذشته در مکه و رویارویی رسول اکرم با سران قریش، زمینه سازی تشکیل امت اسلامی و ایجاد دولت را فراهم کرد. اگر پیامبر در پی چنین هدفی نبود، به یادآوری تجربه طولانی رسولان گذشته از زبان قرآن نیاز نداشت، اما یادآوری آن تجربهها، نشانه تداوم آن جدال با حاکمیت قریش در مکه است. گرچه فعالیتهای پیامبر در دوران مکی به تشکیل دولت منجر نشد، اما تا حد بسیار زیادی، اهداف دولت را تامین میکرد و مشرکان هم با همین منظر به مسلمانان مینگریستند. زیربنای دولت اسلامی پیامبر را میثاق اسلامی مبتنی بر توحید، مستحکم میکرد. که بر اساس آن، انسانها از سلطه دیگران آزاد میشدند. این آزادی به انهدام قدرت سیاسی قریش منتهی میشد. البته بزرگان قریش هنوز به منبع اقتصادی خود متکی بودند و همین باعث حاکمیت و قدرتشان شد. اما قرآن با مردود دانستن سلطه سیاسی و منابع توجیه کننده حاکمیت در مکه، عملاً پیامبر اکرم و یارانش را در مقابل آنان قرار داده تا با تشکیل امتی از مومنان، حکومت دینی را بر پا دارند.
راهبرد هجرت
مکه، ساختاری قبیلهای داشت و افراد در قبیله و به وسیله آن، هویت و جایگاه خود را به دست میآوردند. روابط بین قبایلی در طول ۱۳ سال بعثت پیامبر نقش مهمی در گسترش اسلام در مکه ایفا کرده بود. قبیله در جریان دعوت، دو نقش کاملاً متفاوت برای پیامبر داشت: از یک سو زمینه محاصره شدن دعوت را برای دشمنان فراهم میکرد و از طرف دیگر، همین قبیله، سپر حمایتی برای پیامبر و نیز مسلمانانِ اهل قبیله بود و عاملی اساسی برای زنده مانده دعوت به شمار میرفت و مسلمانان را وادار میکرد که در پی راهی برای در هم شکستن این محاصره قبیلهای باشند. ان گونه که ابوطالب، عموی پیامبر، و حتی مخالفان پیامبر به دلیل همپیمانی و روابط قبیلگی، در مقابل سایر طوایف، به حمایت از محمد (ص) پرداختند.
این روابط پیچیده قبیله ای، اجازه تصفیه تازه مسلمانان به قریش را نمیداد، زیرا از یک طرف هر گونه حمله جسمی خونین علیه هر فردی از افراد قبیله، آتش جنگ داخلی را در مکه بر میافروخت و از سوی دیگر نیز پیروزی پیامبر به معنای پیروزی و سروری طایفه بنیهاشم در برابر دو طایفه بنی امیه و بنی مخزوم (عموزادگان بنیهاشم) بود. با وجود اینکه در چنین شرایطی تلاش برای جلب نظر افراد به اسلام بسیار دشوار بود، اما پیامبر از این فرصتهای ساختاری بهره جست و توانست طی ۱۳ سال تبلیغ در مکه حدود ۱۵۴ نفر را به اسلام دعوت کند.
رحلت ابوطالب (ع) و خدیجه (س) اندیشه هجرت و خروج از مکه را در ذهن پیامبر و مسلمانان تقویت کرد. به همین دلیل با تشدید آزار قریش و انسداد دعوت اسلامی در سال دهم هجری، پیامبر در جستجوی اقوام و قبایل دیگری برآمد که آمادگی بیشتری برای دعوت داشتند و امید میرفت که خاک سرزمین شان برای نشو و نمو اسلام مناسبت تر و مساعدتر باشد. در راستای همین راهبرد نگاه به بیرون بود که پیامبر به تنهایی آهنگ طائف و کنده کرد. به گفته ابن سعد: «پیامبر در موسم حج به دیدار و دعوت قبایل پرداخت و به نزد عقبه، گروهی از قوم خزرج را بدید» آنان دعوت پیامبر را پذیرفتند و به ناگاه یثرب به مرکز توجه محمد (ص) در راستای راهبرد هجرت بدل شد. عقبه اول و عقبه دوم یا بیعت جنگ؛ زمینههای حقوقی و سیاسی لازم برای هجرت به یثرب و شکل گیری دولت مستقل پیامبر و ظهور «دوله النبی» را در یثرب تدارک نمود.
قبایل یثرب با حفظ استقلال داخلی از حیث آداب و رسوم و قلعههایی که برای هنگام جنگ ساخته شده علاوه برای یثربیان، اسلام را برای بهبود اوضاع داخلی خود امنیت اجتماعی و آرامش روحی پذیرفتند؛ چیزی که سرشت عربِ یثرب نیازمند آن بود. پیامبر با آگاهی از ساخت قبایلی یثرب و میل باطنی یثربیان به اسلام، پس از پیمان عقبه اول و بنا به درخواست اوس و خزرج، تصمیم به اعزام مصعب بن عمیر گرفت. تلاشهای تبلیغی مصعب و همکاری نخستین مسلمانانِ از انصار، مقدمات پیمان عقبه دوم و هجرت تاریخی مسلمان را به یثرب فراهم ساخت. پیمان اخیر که در ذی حجه سال سیزدهم بعثت در نیمههای شب، میان پیامبر و ۷۲ مرد و زن یثربی منعقد شد، تعهدات الزام آور سیاسی و نظامی مهمی در بر داشت. بر اساس این پیمان، رسول خدا به آنان اطمینان داده بود که در هر شرایطی در کنار انصار خواهد ماند و در صورت پیروزی به میان قوم خود، قریش مکه بر نخواهد گشت. پیمان عقبه دوم، زمینه اهی حقوقی و سیاسی لازم را برای هجرت به مدینه و شکل گیری دولت مستقل پیامبر و ظهور «دوله النبی» در «مدینه النبی» تدارک کرد. این پیمان، جایگاه و پایگاه تازهای را برای آن حضرت به وجود آورد که بستر آن، مجموعهای از افراد قبایل متعدد، ولی جدای از هم بودند که قدرت مرکزی و نظم سیاسی فراگیر و رهبر و رئیس نداشتند تا پراکندگی آنان را از میان بردارد و به امورشان، انتظام بخشد. این پیمان در حالی به وقوع پیوست که پیامبر به دور از خصومتهای یثربیان قرار داشت، از این رو، بالاتر از درگیریها و کشمکشهای قبیلهای قرار گرفت. یثرب، مرکز کشاورزی به شمار میآمد که از راه قافلههای تجارتی قریش، بسیار دور و در نتیجه، از نفوذ اقتصادی و اجتماعی مکیان در امان بود همین وضعیت، شرایط امکان را برای ظهور دولت – شهر پیامبر فراهم کرد. بدین ترتیب، رسول خدا توانست با تکیه بر تجارب انبیای گذشته، مردم دیار خود را زا وضعیت استضعاف آمیزِ خود، آگاه و آنان را به سوی برپایی حاکمیتی الهی رهنمون سازد؛ چیزی که بعدها با پیمان مسلمانان جدید در عقبه ثانی گره خورد و در نهایت، به تاسیس دولت دینی پیامبر در یثرب منجر شد.