اختصاصی شبکه اجتهاد: در مورد وضعیت حکومت در شبه جزیره عربستان پیش از اسلام به این نکته مهم باید توجه کرد که در نواحی مرکزی حجاز پیش از اسلام به طور قطع حکومت واحد وجود نداشته است و تنها چهار شهر مطرح بیشتر وجود ندارد و غیر این چهار شهر واحهها و مجموعه چادرهایی بوده اند که در کنار هم تشکیل یک واحه را میدادهاند.
در نتیجه غیر از این چهار شهر ما اثری از حکومت و حکومت داری نمیتوانیم پیدا کنیم و وضعیت دولت شهرها مخصوص به خود بوده است. یکی از این چهار شهر، جده است که در آن وضعیتی که بتوان آن را حکومت محسوب کرد وجود ندارد. با این حال به دلیل بندری بودن و رفت وامد زیاد در آن،اما ثبات حکومتی خاصی نداشته است. در طائف قبیله بنی ثقیف حاکم بوده اند که نظام اداره این شهر بر اساس نظام قبیلگی این قبیله تعیین شده بود.
در شهر مکه هم که پیامبر در آن مبعوث شدند ما شاهد دولت به معنای متداول آن نیستیم و نظام قبیلگی در آن حاکم بود، با این تفاوت که نسبت به شهرهای دیگر کمی پیشرفته تر بود. از وقتی که جد اعلای پیامبر قصی بن کلاب مدیریت این شهر را در اختیار گرفت ساماندهیهایی برایامور مختلف شهر که بیشتر آن مربوط بهامور اجتماعی بود را آغاز کرد. این ساماندهیها شامل اداره خانه خدا یا فراهم آوردن تسهیلاتی برای زائران خانه خدا یا فرماندهی سپاه قریش در جنگها بود که ایشان برای این کارها تقسیم کاری انجام داده بود و مدیریت قبیلهای مکه را یک گام به جلوتر برده بود. در زمان بعثت پیامبر به دلیل اینکه این مناصب برخی در اختیار بنیهاشم و برخی در اختیار بنیامیه بود وحدت و همگرایی و انسجام درونی مکه هم از بین رفته بود.
اما وضعیت یثرب که بعد از هجرت پیامبر و به مناسبت حضور ایشان مدینه النبی نام گرفته بود از وضعیت مکه پایین تر بود و ساختارهای مرسوم حکومت به شیوه مکه را نیز نداشت. در یثرب سه قبیله زندگی میکردند که هر کدام مسائل خود را جداگانه حل و فصل میکردند. اولی قبیله اوس، دومی قبیله خزرج و سوم یهودیهایی بودند که به شکل مهاجر در آنجا زندگی میکردند. یهودیها در قلعههای خود بودند و اوس و خزرج هم که در درون شهر بودند حتی دولت شهر قبیلهای مکه را هم نداشتند؛ یعنی شهری بود که با مسامحه میتوان نام شهر بر آن نهاد و مجموعهای از چادرها و خانههای خشتی بود.
پیامبر در چنین فضایی به بعثت رسیدند که وضعیت چهار شهر مهم حجاز این وضعیت را داشتند و پیامبر حکومت خود را در یثرب با این وضعیتی که شرح داده شد بنا کردند. بدون تردید نفس هجرت پیامبر و تشکیل حکومت در مدینه مرحله بالاتری برای عرضه احکام دینی به وجود آورد چرا که پیامبر اگر تنها به دنبال مسلمان کردن افراد بودند این کار در مکه هم قابل اجرا بود و تا وقتی که پیامبر قصد تشکیل حکومت نداشتند قریش هم پس از ناکامیهایی که درمواجهه اولیه با پیامبر و مسلمانان داشتند با ایشان کنارامده و عملاًتن داده بودند که پیامبر دیگران را به اسلام دعوت کند. این موضوع برای قریش از اهمیت کمتری برخوردار بود؛ آنچه قریش را نگران میکرد این بود که پیامبر در جای دیگری حکومت تشکیل بدهد و تصمیم پیامبر برای هجرت به مدینه برای آنان نگران کننده بود. اگر چنین نبود قریش باید هم از هجرت اولیه مسلمانان به حبشه و هم از هجرت مسلمانان به یثرب استقبال کنند،اما میبینیم که مخالفت میکنند تا جایی که پیامبر مجبور میشوند هجرت خود را مخفیانه انجام دهند.
پس از آن هم بسیاری از مهاجران به مدینه مخفیانه هجرت میکردند. راز این مخالفت در این است که آنها میدانستند پیامبر در پی تشکیل حکومت است و تشکیل حکومت از سوی پیامبر در مدینه یک خطر کاملاً جدی برای قریش به حساب میآمد.
از سوی دیگر، تجربه حکومتی ۱۰ ساله پیامبر فوق العاده مهم است چرا که پیامبر توانستند در جایی که حتی دولت شهر وجود نداشت حکومتی تاسیس کنند که بعد از ۱۰ سال دامنه نفوذ و اقتدار این حکومت در ناحیه شمالی تا مرزهای روم و از جنوب تا یمن را در بر بگیرد.
ابن خلدون در مقدمه معروف خود که به مباحث مهم جامعه شناختی و سیاسی و فلسفه تاریخ اشاره میکند قسمتی را اختصاص داده است به این موضوع که: «عربها دورترین مردم از حکومت الملک بوده اند» یعنی از اینکه حاکم باشند و بتوانند حکومت داری کنند و توان اداره جامعه را داشته باشند، عربها در آستانه بعثت پیامبر دورترین مردم بودند و از دیگر مناطق عقب تر بودند و تجربه درخوری نداشتند.
پیامبر در چنین جامعهای کار را شروع کردند که در فاصله ۱۰ سال حکومتی مقتدر را به مرکزیت مدینه ایجاد کردند با مرزهای طولانیای که عرض شد. بدون تردید حکومتی که پیامبر ایجاد کردند در مقایسه بااموزههای دینی باید سنجید، نه در مقایسه با پیشینه حکومت در شبه جزیره که اینچنین پیشینهای وجود نداشته است.
بیشترین پیشینه حکومت در عربستان نظام قبیلهای بوده است. نظام حکومتی و ادارهامور شهر پیش از بعثت پیامبر و تاسیس حکومت توسط ایشان بر مدار قبیله تعریف و تفسیر میشد در حالی که ایشان حکومت را در سایه اندیشه بلند اسلامی ایجاد کردند که در مسیر تعالی مردم از سوی خداوند ایجاد شده بود و منهای حکومت نمیشد این ارزشها را به حد مطلوب رساند.
پیامبر این حکومت را در حد شایستهای تشکیل دادند و این تجربه حکومت، با سازو کاری که پیامبر برای دوره گذار طی کردند و تبدیل جامعهای از آن وضعیتی که شرح داده شد به وضعیت جدید هنوز که هنوز است شایسته بازخوانی و الهام گیری است. به رغم اینکه در مورد زندگی پیامبر کارهای بسیار زیادی صورت گرفته و این موضوع یکی از مهمترین محورهای تاریخ اسلام است که بیش از محورهای دیگر در مورد آن کتاب نوشته شده است، با این حال باید اعتراف کرد که نسبت به شناخت تجربه حکومتی پیامبر و مدیریت توسعهای که پیامبر اتخاذ کرده بودند هنوز آگاهیهای تحلیلی نداریم. از این رو این حوزه احتیاج مبرمی به کارهای پژوهشی و تحقیقاتی دارد.
با این حال این حکومت و روال حکومت داری در طول تاریخ حکومتهای اسلامی فراز و نشیبهای فراوانی داشت که مطالب زیادی را در این زمینه میتوان عنوان کرد. با این حال در نخستین تجربه حکومتی پس از پیامبر اختلافی اتفاق افتاد که برای ما پیروان مکتب اهل بیت اتفاق صحیحی نبود و به اعتقاد ما نقصان اصلی که در پی این اتفاق در حکومت پیامبر ایجاد شد این بود که فردی که فهمی بی شائبه از دین دارد در محور حکومت قرار نگرفته و انکار این موضوع تحولات زیادی به دنبال داشت.
با این حال اینکه حکومت یک شأن الهی است و هر کسی نمیتواند ادعای حکومت کند به عنوان یکامر مسلم در میان همه باقی ماند اگر چه شکلها مختلفی از حکومت در این مسیر ایجاد شد. یعنی در تمام این دورهها از خلافت بنیامیه تا بنی عباس و بعد از آن خلافت فاطمیان مصر یا حتی خلافتامویان اندلس، همه به دنبال این بودند که به شکلی مشروعیت این موضوع که جانشین پیامبر هستند را ایجاد کنند. این نکته فوق العاده مهمی است که این باور که حکومت بر مردم از ناحیه خداوند باید ابلاغ شود و نیازمند نصب الهی است به عنوان یک ذهنیت عمومی نزد همه بود. حتی در دوره خلافت عباسی حکومتهای نیمه مستقلی که در ایران و شرق حکومت اسلامی وجود داشتند، تائیدیه خلافت و جواز حاکم بودن خود را از خلیفه دریافت میکردند و مشروعیت آنها منوط به تائید خلیفه بود.
با این حال پس از پیامبر شکلهای مختلفی از حکومت ایجاد شد که اگر به چهار خلیفه نگاه کنیم هر کدام با شیوه خاصی انتخاب شدند: خلیفه اول در نتیجه یک شورا به خلافت برگزیده شد، خلیفه دوم به نصب نص خلیفه اول به حکومت رسید، خلیفه سوم توسط شورایی که اعضای آن منتخب خلیفه دوم بودند برگزیده شد وامیرالمومنین هم با مشارکت عمومی مردم به خلافت برگزیده شد. یعنی هر چهار خلیفه به شیوه مختلفی به حکومت رسیدند که نشان از عدم پایداری سیاسی است. بعد از این هم خلافت بنیامیه با شیوه تغلب و غلبه بر دیگران به قدرت رسیدند. در این میان تنها شیوه انتخاب امیرالمومنین سازگاری تام و تمامی با شیوه پیامبر دارد.