ما امروز در یک مرحلهی سرگشتگی بین این دوگانهها قرارگرفتهایم که برزخی بین نور و ظلمت یا خلأ و امتلاء هستیم و همهچیز در برزخ است و چهارچوب روشن واضحی ندارد و این ابهام معنایی و مفهومی در همهچیز وجود دارد. مفاهیم هم دچار این سرگشتگی شدهاند. حال در این مرحله چه نقشی میتوان ایفا کرد؟
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی با موضوع «دین و سیاست در تمدن غرب معاصر» از سلسله نشستهای تخصصی کارآمدی فقه در عرصهی نظام سازی، توسط گروه فقه سیاسی دانشگاه باقرالعلوم برگزار شد. در این نشست که در دانشگاه باقرالعلوم واقع در شهر مقدس قم برگزار شد، دکتر محمود حیدر از اساتید دانشگاه و از اندیشمندان لبنانی، به سخنرانی پرداخت.
وی شخصیتی شناختهشده در جهان عرب است. اهتمامات فکری او در مثلث اندیشهی سیاسی، تصوف و عرفان و فلسفه است. البته کارهای محمود حیدر، غالباً کتابخانهای و پژوهشی نیست بلکه مطالعات میانرشتهای و انضمامی نیز دارد. او بر روی عرفان محیالدین و عرفان صدرایی و عرفان مرحوم امام کارکرده و در این ارتباط، نظراتی نیز دارد.
محمود حیدر از افراد نادری است که خلاّق اصطلاحات و معانی بوده و دست به جعل سیاقها و پردازشهای لغوی تازه میزند. به عنوان مثال، او از دوگانهای به نام حضور و حاضریت استفاده میکند و نشان میدهد که مفهوم حضور با مفهوم حاضریت فرق دارد.
کتابهای وی در این سه حوزه فراوان است. ازجملهی آنها کتابی به نام «الفقیه الاعلی» است که در مورد فقه متعالی است. او همچنین کتاب دیگری دارد به نام «لاهوت الغلبه» که در آنجا از ریشههای ایدئولوژیکی و دینی نظام جهانی سلطه، سخن میگوید؛ یعنی جریانهای سلطهای غرب را بر نظامی دینی مبتنی میکند.
محمود حیدر همچنین در حوزهی سکولاریسم نیز تلاش کرده و در مورد ریشههای بازگشت غرب به دین، تحقیقات ارزندهای دارد. او سابقه سردبیری دو مجلهی مشهور را نیز در کارنامه دارد: یکی به نام «مدارات الغربیه» که در حوزهی غربشناسی کار میکرد و اندیشههای غربی به زبان عربی ترجمهشده بود. در این مجله، مسائل استراتژیک جهان شرق و اسلام، با عینک متخصصان غربی مطرح میشد. از این مجله، ۱۴ شماره چاپ شد و بعد به دلایلی، متوقف شد. مجلهی دیگری که او هماکنون سردبیری آن را بر عهده دارد، «الاستغراب» است که مربوط به حوزهی غربشناسی است و در هر شماره آن از این مجله، سه مقاله از نویسندگان ایرانی، منتشر میشود. این مجله در مغرب عربی، پدیدهای شده است و نزدیک به هزار شماره از این مجله را فقط در مراکش، تقاضا میکنند.
محمود حیدر یک مرکز مطالعات بنیادین دارد که نقش خوبی در ترجمهی مقالات فارسی و غیره دارد. در یک جمله، مواجههی ایرانیها با اینگونه افراد، سرنوشتساز است. چون اطلاعات دو طرف از یکدیگر، اطلاعاتی کاملاً سطحی و ناقص است و هر دو طرف نیز عطش دارند که به عمق مطالب یکدیگر پی ببرند و لذا اینگونه جلسات، به این مطلب، کمک شایانی میکند. گزیدهای از صحبتهای دکتر حیدر بهقرار زیر است:
ساختار تمدن و دین در غرب
دکتر محمود حیدر در ابتدا گفت: بازگشت دین به جامعهی غرب، یک مسئله و پرسش وجودی و یا اقتضای وجودی و آنتولوژیک است و این مقوله، بهنوعی میتواند در بازسازی مناسبات دین و تمدن در غرب فعال باشد. این پرسش میتواند به آنجا بینجامد که ساختار تمدن و دین در غرب از نوساخته شود.
در غرب، تلاش شد که دین از نظام حاکمیت سیاسی و نظریههای دولت حذف شود. اتفاقی که افتاد، حذف دین ازنظریهها و تطبیقهای دولت بود نه اینکه دین از جامعه و فرهنگ حذف شود. در متن و عمق جامعهی بشری، دین همچنان مقتدر و تأثیرگذار بوده و هست. لذا نظام سلطه فقط توانست دین را از یک لایههایی از جریان سیاست، حذف کند. پروژهی حذف دین به اغتشاش و آشفتگی ساختارهای فکری و علمی – اجتماعی منجر شد.
روشها و منهجها و معرفتهای ساختارها دچار آشفتگی شد و نتوانستند خلأ دین را در حاکمیت سلطه با قانون یا چیز دیگری پر کنند. قانون نمیتوانست کار دین را انجام دهد.
مسیحیت از حضور سکولاریسم در غرب، قویتر بود اگرچه در لایههای پسین اجتماعی بود. حضور دین مسیحیت در لایههای زیربناییتر، بر سکولاریسم غالب بود. نقد و نقض دین در قرن گذشته به اوج خودش رسید؛ یعنی به اهریمن سازی و شیطنت سازی همهی مقولات دینی در عرصهی دولت و حکومت منجر شد.
افراد سکولار، در عصر تنویر و مخصوصاً در دو قرن اخیر، به دنبال تخریب چهرهی متافیزیکی دین بودند و به دنبال تضعیف آن بودند؛ یعنی کاری کردند که نهتنها مبانی فلسفی متافیزیک را تضعیف کردند؛ بلکه با مدیریت ذهن و روان و جریان روانشناسی جامعه، یکجور تخریب اعتقادی و شیطنت سازی هم انجام دادند؛ یعنی درواقع نسبت به مقولهی دین، یکجور شر پنداری و تخریب اعتباری و شیطنت سازی انجام دادند و گفتند که منشأ مفاسد ویرانههای فکری انسان همان دین است که انسانها را خیالپرداز و غیرواقع نگر میکند.
سکولاریسم سه مدل دارد
وی در یک تقسیمبندی، سکولاریسم را به سه قسم، تقسیم کرد و گفت: البته متافیزیک سه مدل دارد. مدل اول متافیزیک دینی است. البته به معنای دینی غربی که در جریان سکولاریسم بهنقد آن پرداختند. مدل دوم، متافیزیک سکولاریسم است. مثل مفهوم ایدئولوژیک که تعاریف مختلفی دارد. مثلاً در نظریه عدالت «رالز» که از پردهی جهل حرف میزند، یک نوع متافیزیک است؛ یعنی به یک نقطهای که میرسند به پردههای پسینی وصل میکنند که قابلفهم نیست. اصلاً نفس این حرف از جنس همان ایدئولوژیک است.
مدل سوم، متامتافیزیک است که متافیزیکی فراتر از این متافیزیک است. ایشان، در تعریفی که در بحث وحدت وجود و مفهوم خداوند متعال و مفهوم مطلق، بیان کرده، این متافیزیک قسم سوم را خیلی برتر و فراتر از متافیزیکی میداند که در فیزیک کوانتوم مطرحشده است. در متافیزیک کوانتوم، متافیزیک سنتی، مطرحشده است و مقولات فرا جسمی داخل فیزیک شده است؛ اما این متافیزیکی که ایشان میگوید، لایهای فراتر از متافیزیک سابق است و نمیتواند موضوع برای فیزیک کوانتومی قرار بگیرد. متافیزیک، با بحثهای یونانی شروع شد ولی ناقص و ناتمام ماند و باعث این مصیبتها شد و لذا ما باید به تأسیس ساختار فلسفی – مفهومی- معنایی متافیزیک بپردازیم به تعبیر دیگر ما باید فلسفهی جدید الهیات بسازیم و الهیات را نه به معنای الهیات یهودی یا مسیحی که دارای خلأهای زیادی است بلکه باید الهیات جایگزینی را مطرح کنیم تا این معضل حل شود. چون آن خلأهای الهی متافیزیک مسیحیت و یهودی، در چهرهی لیبرالیسم و کاپیتالیسم و سکولاریسم خودش را نشان داد و ما باید یک الهیات و متافیزیکی درست کنیم که این مشکلات را نداشته باشد.
ظهور عرفانهای کاذب در غرب
این اندیشمند لبنانی در ادامه گفت: دین در تمدن مدرنیستی، فعال است. مسئلهی بازگشت موج جدید به مسائل دین در غالب عرفانهای نوظهور یا معنویتگراییهای فکری که در ایران هم این مسئله مورد حساسیت بوده، برای پوشاندن خلأ نظریههای تمدنی و شکافها و رخنهها و نفوذهای تمدنی اتفاق افتاده است؛ یعنی اینطور نیست که آنها خیلی برای انسانها دلسوزی کنند بلکه ازآنجهت که میدانند انسان از جهت آنتولوژیک با بحران روبهرو شده و لذا هر چه شاخصههای تمدنی را کاملتر عمل میکنند، انسان بیشتر در گل فرو میرود و آسیبپذیرتر میشود. لذا بازگشت موج جدید دین برای پوشاندن این شکافهای تمدنی است و ما میتوانیم در این لحظه، نقش داشته باشیم؛ یعنی بهجای اینکه آنها بخواهند با عرفانها یا ادیان مسیحی و … شکافهای نظریه تمدنی خود را پر کنند، ما میتوانیم با دین اسلام ایدهای ارائه دهیم که خلأ این نظریههای تمدنی رفع شود. ایشان اصطلاحی به نام «مدرنیسم طغیانگر» دارند که این باعث آشفتگی و بههمریختگی کل این دستگاه شده است. چون وضعیت موجود، اقتضای یک سازمان جدیدی از اندیشه و عمل در این تمدن را دارد.
بحرانی به نام برزخ
وی با خاطرنشان کردن اینکه جهان در برزخی بین نور و ظلمت قرار دارد گفت: ما امروز در یک مرحلهی سرگشتگی بین این دوگانهها قرارگرفتهایم که برزخی بین نور و ظلمت یا خلأ و امتلاء هستیم و همهچیز در برزخ است و چهارچوب روشن واضحی ندارد و این ابهام معنایی و مفهومی در همهچیز وجود دارد. مفاهیم هم دچار این سرگشتگی شدهاند. حال در این مرحله چه نقشی میتوان ایفا کرد؟
تمام فلاسفه، مدخل اصلی خلاقیتهای تئوریکی و فلسفه سازی بودهاند. فلاسفه، به دلیل اینکه مسئلهی دین گنجایش بیشتر یا ایجاد ظرفیت بیشتری برای تولید اندیشه بوده است و لذا به آن پرداختهاند و البته سکولاریسم، نمیتوانست استغنای مطلق، از دین داشته باشد بلکه از دین کمک گرفته است.
جریان تاریخی بورژوازیان
دکتر محمود حیدر یک جریان تاریخی را اشاره کرد و گفت: جریان جناح تاریخی بورژوازیان در غرب که از سرمایهداران بودند و برخلاف فئودالها، با کلیسا، ارتباط هیمنه ای نبود و نسبتاً مستقل عمل میکردند و انقلاب فرانسه برای تحقق اهداف اقتصادی و ارزشافزودههای اقتصادی و مالی بورژواها، اتفاق افتاد ولی برای تحقق یک سکولاریسم واقعی بود. اینها دین را مزاحم تحقق اهداف بورژوایی خود میدانستند. لذا با جریانهای مختلف ازجمله جریان انقلاب فرانسه، امتداد سکولاریسم را به نفع جریان اقتصادی، تولیدی و کاپیتالیستی خودشان، راه انداختند و تقویت کردند و الآن بعدازاین جریان سکولاریسم با نوعی خلأ مواجه هستیم و حالا چگونه باید این خلأها را پر کرد و این لحظهای است که ما باید آن را شکارکنیم و بر روی آن کارکنیم. حتی جریان تئوری پردازی بر روی سکولاریسم، یک جریان قدرتمندی است؛ چون میخواستند سکولاریسم را در غالب یک ایدئولوژی به جهان تحمیل کنند. کسی مخالف وجود یک نظریهای در کنار نظریه دین نبود ولی اینها با این سیستم فکری – فلسفی، یک نوع تحمیل عقیده برجهان را از خلال نظامهای دموکراسی در پیش گرفتند و گفتند که دموکراسی و کاپیتالیسم و… از اصول ضروری سکولاریسم است. این جریان سکولاریسم بهعنوان یک ایدئولوژی تحمیلی بر همهی جهان عرضه شد و اینیک اشتباه بود ولی آنها تا همین الآن هم نتوانستند به نیاز معنایی انسانها پاسخ بدهد؛ یعنی سکولاریسم از ارادهی پاسخ به معنا خواهی انسانی برای معنادار کردن زندگی انسانها، بازماند.
ایمان پروتستانی منجر به تشکیل دو دولت شد. یکی دولت انگلیسی و یکی هم دولت آمریکایی که هر دو مبتنی بر اندیشهی پروتستانی و دینی اتفاق افتاده است. مجموعهای از صوفیان پروتستان و متأثر از یهودیت به آمریکا رفتهاند و تأسیس آمریکا مبتنی بر یک تصوف مسیحی و پروتستانی است.
تناقض در قانون اساسی آمریکا
استاد دانشگاه لبنانی در ادامه خاطرنشان کرد: در قانون اساسی آمریکا، دو متناقض و دو اصل ناسازگار با یکدیگر را میخواستند وارد قانون کنند. یکی اینکه عالیترین حضورها و فعالیتها و تأثیرها، مربوط به سکولاریسم باشد؛ یعنی کاری کنند که دین و دولت کاملاً از هم جدا شود؛ و دیگر اینکه عالیترین تأثیرگذاریها را برای دین لحاظ کنند. این دو اصل، با یکدیگر سازگاری ندارد. البته آنها از پیش میدانستند که با سکولاریسم و دین زدایی، امکان تحقق اهداف تمدنی، کلان و حتی تحقق اهداف سکولاریسمی خودشان را در حوزه اقتصادی نخواهند داشت و لذا ناچار بودند که مبتنی بر فضاهای دینی در تسخیر نظریههایی مثل نظریه استعمار، نظریه دموکراسی، بندهای دینی را به کار بگیرند.
حضور دین در مبانی فلسفی غرب
وی در ادامه گفت: دین، در مبنای فلسفی تئوریکی، فعال و حاضر است. دین میتواند و این ظرفیت را دارد که در حل معضلات عالیترین سطوح زیست اجتماعی و تمدنی، سهم ایفا کند.
ما وقتی میتوانیم از میراث اسلامی بهعنوان یک ظرفیت حل معضلات تمدنی، یاد کنیم و نام ببریم که مشی صابرانه ای با تراث داشته باشیم. شتاب در ردّ میراث، قبل از دستیابی به عمق تراث و شتابزدگی در تعامل با میراث درست نیست. ما باید فهم دقیقی از قرآن و روایات داشته باشیم. البته سکولارها هم همین کار را میکنند؛ ولی ما با تفکر و دقت و خلاقیت و تدبر در تراث، میتوانیم به نقطههای کارآمدی در حل معضلات امروز برسیم.
نیکولا بردیا، یک جداشدهای از مارکسیست است و نظریهای دارد که دین، وظیفهی ابدی روح است و بهنوعی با نظریه روح هگل پیوند میخورد؛ یعنی اساساً اگر دین نباشد، صحبت کردن از امور کلی معنی ندارد. وقتی ما میتوانیم از امور کلی وجودی بحث کنیم که دین را بپذیریم. لذا بحث هایگل بدون دین درست نیست. همینکه یک نفر از این وجود و کینونت حرف میزند، یعنی پای مقولهی دین در وسط است.
ابعاد عصر روشنفکری
وی برای سکولاریسم سه مرحله تصویر کرد و ادامه داد: عصر روشنفکری بر سه سیاق یا بر سه بعد، جریان دین زدایی و سکولاریسم را پیگیری کرده است: یکی اینکه در سکولاریسم، ازنظر معرفتی و متافیزیکی، سعی شده که معرفت دینی حذف شود و معرفتشناسی پوزیتتیویست را ارائه دادهاند. یک سیاق و مشی سیاسی داشت که حذف ارگانیزشن های دینی بود و تلاش کردند که نقش نهاد دین، در سیاست را حذف کنند و یا به حداقل برسانند و بعد سوم هم بعد زیباییشناختی، اخلاقی، عاطفی، ادبی بوده که خواستند با این مسئله، با مسئله خدا و الله مواجهه کنند. درواقع سکولاریسم معرفتی و سیاسی و جمالی و ادبی که جاذبههای زیادی داشت؛ ولی امروز این جاذبهها در نقش روشنفکر عربی – اسلامی وجود ندارد و لذا بحران درستشده است؛ اما این لایقین و عدم یقین و حالت احتضاض در مسئله، در غرب بهنوعی علاج شده است. یک متفکر و فیلسوف غربی، این لا یقین را با تلاشهای آزاد اندیشه، از بین میبرد و خیلی راحت جایگاه خود را عوض میکند و پوست میاندازد؛ یعنی یک فیلسوف غربی قبلاً میگفت من مدرنیسم هستم و الآن میگوید پستمدرنیسم هستم؛ لذا حالت لایقین برای یک فیلسوف غربی، بحران کمتری ایجاد میکند؛ ولی برای روشنفکر تهران و بغداد و قاهره حل این بحران، سختتر است. البته یک بحران نسبی گری در سه حوزهی سکولاریسمی و تلاش برای سکولار سازی هست ولی در اینجا، آن کارآمدی خودش را ندارد.
بحران ذائقهی فکری
وی در ادامه خاطرنشان کرد: در جهان اسلام با بحران ذائقهی فکری و بحران کمبود و فقر فکری مواجه هستیم. دستگاههای مولد اندیشهی ما، به اقل رسیده است. میتوانیم اندیشههای دیگران را جمع کنیم و ارائه بدهیم ولی تولید اندیشهی ما با بحران مواجه شده است. بهعبارتدیگر انسداد تولید اندیشه داریم. ایران امید ماست و شرایط خوبی دارد که در این لحظههای خاص، سامانههای تولید اندیشه را برای پر کردن آن خلأها ایجاد کند.
فلسفهی سکولار و فلسفهی دینی، مدتهای زیادی بر سر مقولهی ایمان و عقل درگیر بودند و لذا باید این کمبود فکری را با تولید ذائقه که ایجاد مذاق تولید جدید اندیشه است، پاسخ داد؛ یعنی این کمبود را نمیتوان بدون تولید ظرفیت جدید پاسخ داد؛ یعنی باید ظرفیتی ایجاد بشود و این ظرفیت، خلأها را پر کند.
داستان ملاقات پاپ و هابرماس
در بحث پست سکولاریسم به داستان ملاقات دوستانهی هابرماس با پاپ اشاره میکنم. هابرماس بهعنوان نمایندهی جریان جهانی سکولاریسم و عقل و پاپ هم نماینده جهانی دین بود. هابر ماس به پاپ گفت: این جهان بههمریخته، حاصل آشی است که ما پختیم. باید طرحی برای جمعکردن بین جریان عقل و دین، ریخت.
این روحیه که کلاً فکر کنیم سکولار امری نجس است که باید به کناری رانده شود و فقط بر اساس دین جلو برویم، این جواب نمیدهد. امروز خوانش های جدید و مدرن از سکولاریسم را بررسی کنیم، بسیاری از این خوانشها از پایگاههای دینی تولید میشود؛ یعنی دقیقاً کشیش و کلیسا واتیکان و پروتستان تزریق اندیشه به سکولار میکنند و لذا اگر به بعضی از کشیشها گفته شود که سکولار نیستی، ناراحت میشود. خلاصه این دو نفر جمع شدند و برای اولین بار است که در این سطح، جمع بشوند که مرجع اول و رأس سکولاریسم و مرجع اول و رأس دین در حوزهی مسیحیت باهم جمع شدهاند و هر دو بر ضرورت جمع بین عقل و دین توافق کردهاند. البته اساساً اگر ما بتوانیم مفهوم ایمان و عقل را بازآفرینی کنیم، از نوع مدل تولید اندیشه، قضیه فرق میکند و مدلی که ما ارائه میدهیم با مدل آنها فرق میکند. آنها تعبیر به آتشبس میکنند. قرنها از برخورد بین عقل و دین گذشته و به یک اشباع دوطرفه رسیده است و هر دو طرف پذیرفتهاند که هرکدام از دو طرف به رفع خلأهای موجود در طرف دیگر بپردازد؛ یعنی جریان سکولار به رفع خلأهای عقلی دین میپردازد و جریان دین به رفع خلأهای معنوی سکولاریسم میپردازد. این همان نگاه تکاملی به مسئله دین و سکولاریسم است. چون نگاه حذف دو طرف ممکن نیست. لذا عملاً طرح پست سکولاریسم به وجود آمده است.
سؤال اساسی چیست؟
وی در پایان گفت: حال سؤال این است که آیا در اسلام میتوان بین بارش غیرارادی و بهنوعی قهری محصولات مدرنیستی و بین این واقعیت بیرونی که با ابزارهای مدرنیست میخواهیم مدرنیسم را از بین ببریم، وجه جمعی پیدا کنیم؟
ما در دنیای مدرنیسم، غرق هستیم و همهچیز ما مدرنیستی است و لذا یک روز که صفحهی تلگرام بسته میشود، صدای همه درمیآید. حال اگرچه افکار ما مدرنیستی نیست ولی اشیائی که در اختیارداریم همه، مدرنیستی است. آیا اسلام با این واقعیت بیرونی که همان غرق شدن در محصولات مدرنیستی است، چه برخوردی دارد؟
بههرحال چطور میشود حضور ایمان و عقل و واقعیت دینی را با حضور مدرنیسم بهعنوان یک واقعیت جهانی در نگاهها و تحلیلها و فلسفهها بررسی کرد و آیا این مسئله در اسلام، قابلطرح هست یا نیست.