از این جهت است که هر تحول و تغییر باید با دقت و تأمل و مطالعه تمام جوانب قضیه و حتی جانب اجرایی کار همراه باشد، چرا که هر طرح ناپخته و عجولانه راه اصلاح را برای مدتی مسدودمی سازد و به اصل قضیه لطمه میزند.
با التفات بدین نکته باید کار تحقیق و بررسی در خصوص کتابهای درسی حوزه را در رشته اصول فقه شروع کرد. مرحله اول این کار بررسی نظام درسی فعلی و شناسایی نقاط قوت یا ضعف آن است. بی شک اگر معتقد باشیم که نظام فعلی نظام احسن است به مرحله دوم این کار وارد نخواهیم شد. ولی بعد از اقرار و اعتراف به وجود کاستیها و نارساییها در برنامه معمول به مرحله دوم میرسیم که آیا اکنون کتابهای مناسبی برای جایگزینی موجود است یا نه؟ اگر نه باید در مرحله سوم به فکر تدوین کتابهای درسی مناسب و سفارشهای لازم در این زمینه بود.
از آن جا که آیتالله شهید سیدمحمدباقرصدر «حلقات الاصول» را پس از تقریباً دو دوره درس خارج و با ملاحظه هندسه کلی علم اصول تدوین و در سه سطح مختلف به قصد کتاب درسی شدن عرضه کردهاند و آن را در نظر خود جایگزین مناسب و مطلوبی برای کتابهای درسی رایج در دوره سطح میدانستند، طبعاً بعد از بحث و بررسی از کتابهای درسی قدیم و تبیین نقاط ضعف آنها، این بحث در اولویت قرار میگیرد که آیا حقا دوره «حلقات الاصول» جانشین شایسته و بایسته ای برای کتابهای قدیم است یا نه؟ و با چه معیارهایی میتواند کرسی تدریس درعلم اصول را احراز کند. بر این اساس محورتحقیق و پژوهش، شناسایی نقاط ضعف کتب فعلی و قرار گرفتن «حلقات» الاصول به جای آنهاست.
و این مهم بدون توجه به مقدمه شهید آیتالله صدر بر «حلقات الاصول» میسر نیست. ایشان در مقدمه ارزشمند خود نقاط ضعف متون درسی معمول را به خوبی بررسی کرده است که ما چکیده آنرا در این جا میآوریم.
اشکالات متون درسی رایج از دیدگاه شهید صدر
۱٫ کتابهای درسی رایج از «معالم الدین» تا «کفایه الاصول» دستاورد تکامل علم اصول بعد از صاحب کفایه راشامل نیست و لذا بسیاری نکات به نقل از محقق نائینی یا محقق عراقی یا مرحوم اصفهانی در درسهای خارج مطرح میشود که در دوره سطح ابداً به گوش طلاب نخورده است. شاید مرحوم مظفر با تألیف «اصول الفقه» در صدد پر کردن این خلأ بود ولی کتاب او ناهماهنگ باکتابهای درسی در مرحله قبل و بعد است و مشتمل براشکالهای دیگری است که اشاره میشود.
۲٫ قرار دادن «معالم الدین» در مرحله اول نظام آموزشی و سپس «رسائل» و «کفایه الاصول» در مرحله دوم و سوم در شیوه رایج بر اساس آن بوده که مباحث علم اصول از زبان صاحب معالم تاصاحب کفایه به تدریج گسترش کمی و کیفی یافته است. پس معالم که تاریخ تالیفش جلوتر از همه بوده است، چون مباحث آن نسبت به کتابهایی که بعداً نوشته شد ابتدایی تر است باید مقدم باشدو بر همین اساس باید رسائل بر کفایه مقدم گردد. در صورتی که رعایت اصل تدریج در برنامه آموزشی هر علمی به معنای آن نیست که مطابق با سیرتاریخی آن علم حرکت کنیم وهر کتابی پیشترنوشته شده، آن را در مرحله اول برنامه درسی قرار دهیم. بلکه باید آخرین تحقیقات و دست آوردهای علم اصول را در سه سطح مختلف عرضه داشت.
۳٫ کتابهای درسی رایج (به جز اصول فقه) از طرف مؤلفان آنها بدین منظور نوشته نشده که محور تدریس و تدرس باشد بلکه آنان آراء و افکار و آخرین تحقیقات خود را طرح و از مبانی خوددر برابر اقران و امثال دفاع کردهاند، ازاین رو میبینیم گاه برخی مقدمات استدلال حذف شده و گاه امری متأخر در بحثی متقدم اخذ شده است ویا ثمره بحث و ارتباط آن با دیگر مباحث به خوبی تبیین نشده است و گاه اصطلاحاتی در لابه لای بحث به کار گرفته شده است که شرح آن بعداً میآید. همه اینها به خاطر آن بود که مؤلف خود را در برابر کسانی میدید که احاطه به علم اصول دارند و تنها در صدد اثبات دیدگاههای خود بوده است.
۴٫ در مرحله سطح باید تصویری گویا و نسبتاً کلی از مباحث علم اصول در ذهن طلاب نقش بندد؛ به طوری که اگر کسی خواست آموزش علم اصول را در دوره خارج ادامه دهد، مقدمات لازم را فراهم کرده باشد و اگر خواست به همان مقدار خوانده شده در دوره سطح اکتفا کند، اطلاعات کلی لازم را در اختیار داشته باشد. بنابراین لازم نیست در مرحله سطح مباحث را به نقطه نهایی برسانیم و تمام ادله و ایرادات را ذکر کنیم. ولی این نکته در رسائل و کفایه رعایت نشده است.
۵٫ گاه چند مبحث مهم اصولی در کتابهای درسی رایج تحت یک عنوان مانند عنوان «مقدمه الواجب» یا «ضد» آمده است. در صورتی که با تکامل کمی و کیفی علم اصول ضرورت دارد که هر یک از آن مباحث مهم به طور مجزا و با عنوانی مستقل ذکر شود تا ارزش علمی بحث محفوظبماند و طولانی شدن بحث محصلین را خسته و سردر گم نکند.
اشکالات «اصول الفقه» از دیدگاه شهید صدر (ره)
۱٫ ناهم آهنگی کتاب «اصول الفقه» با کتابهای درسی قبل وبعد از آن. در این کتاب، آرای جدید محقق نائینی و محقق اصفهانی مورد اشاره قرار گرفته است ولی در رسائل و کفایه دوباره بحثها به شکل قدیم خود برگشت داده شده است.
۲٫ با آن که در «اصول الفقه» بسیاری مباحث از جمله مبحث «مقدمه الواجب» از باب الفاظ جدا و به باب ملازمات عقلی برده شده است. ولی این تغییر درحد قالب باقی مانده است و به جوهر و عمق بحث ارتباط نیافته است و لذا بحث باز هم شکل بحث لفظی به خود گرفته است.
۳٫ برخی مباحث کتاب مانند اعتبارات ماهیت درباب مطلق و مقید و بحث حسن و قبح ذاتی به قدری گسترده مطرح شدهاند که در کتاب بالاتر چیزی اضافه دیده نمیشود و برخی مباحث به اختصار آمده است. از این رو مطالب خود کتاب در یک سطح نیستند (۱).
ویژگیهای کتاب درسی مطلوب در علم اصول
۱٫ مقبولیت علمی مؤلف یا مؤلفین.
۲٫ طرح مباحث علم اصول در طی چند مرحله و در چند سطح مختلف همراه با گسترش کمی وکیفی مباحث در خلال آن مراحل.
۳٫ استفاده از دست آورد تحقیقات متأخرین و افکار بلند برخی اصولیون متأخر در کتب درسی وطرح آن به طور مناسب با سطح علمی طلاب.
۴٫ اشاره به برخی آراء متقدمین و سیر تحول بحث و مراحل تاریخی آن در برخی موارد و در آغاز بحث.
۵٫ انسجام و وحدت رویه درهر کتاب و وجود هم آهنگی درارتباط با کتاب بالاتر.
۶٫ پرهیز از طرح مباحث بسیار دقیق و پرمناقشه که باید در درس خارج و به عنوان نقطه نهایی بحث طرح شود.
۷٫ تقسیم و تبویب مباحث و نیز عنوان بندی آنها مطابق با شکل شناخته شده و مورد قبول مشهور هر چند مورد تأیید مؤلف نباشد. ولی البته مؤلف میتواند روش پیشنهادی خود را در ضمن طرح کند و زمینه بحث گفت وگوی دیگران پیرامون آن را فراهم آورد تا به تدریج درصورت شایستگی مقبولیت پیدا کند.
۸٫ برخورداری از ادبیات وانشای عربی خوب و پرهیز ازلغات و ترکیبات غریب وعبارت پردازیهایی که در آثار غیرعلمی دیده میشود ونیز پرهیز از پیچیدگیهای لفظی و ایجاز مخل یا اطناب ممل.
۹٫ رعایت تقدیم و تأخیر لازم در طرح مباحث
۱۰٫ فراهم آوردن مقدمات اصولی لازم برای تثبیت هر مطلب و مفروض گرفتن مقدماتی که در سابق اثبات شده باشد.
۱۱٫ طرح مبانی مشهور به طور عموم. این کار با طرح بعضی مبانی غیر مشهور که قابل تأمل و بررسی است منافات ندارد، ولی در هر صورت مؤلف نباید متکی به آراء شخصی خود باشد و کتاب نمایانگر آراء نهایی او باشد.
۱۲٫ رساندن مباحث در هر قسمت به نقطه روشنی و حتی المقدور تقویت یک نظر در نهایت تا مباحث معلق و بی نتیجه رها نگردد.
۱۳٫ آموختن کیفیت طرح هر بحث و نحوه ورود و خروج و روش استدلال و بیان ثمره یا ثمرات آن و ارتباط منطقی هر بحث با مباحث دیگر.
۱۴٫ فراهم آوردن زمینه تحقیق و مراجعه به منابع اصلی از طریق ارجاعات مؤلف در برخی موارد.
اشکالات قابل طرح پیرامون «حلقات الاصول»
۱٫ در سراسر «حلقات الاصول» به سه بحث اصولی معروف یعنی حقیقت شرعیه، صحیح و اعم و مشتق هیچ اشاره ای نشده است (شاگرد برجسته شهید صدر یعنی آیتالله سید محمودهاشمی با استفاده ازتقریرات استاد شهید این سه بحث را تلخیص و در حلقه سوم قبل از بحث معانی حرفیه گنجانیده است).
۲٫ تکیه و اصرار ایشان بر نظر شخصی خود درباب قاعده عملی اولی که معروف به «مسلک حق الطاعه» است، با این که مشهورمتاخرین برخلاف آن رفتهاند و لذا نظریه ایشان در حد تقریبات مذکور در حلقات همچنان مستبعد ومستغرب است.
۳٫ انتخاب برخی عناوین جدید و غریب و دوری از عناوین شناخته شده که برای مراجعه کننده به منزله آدرس بحث است مانند: «وفاء الدلیل بدور القطع الموضوعی» (درحلقه دوم وسوم)، «الاحراز الوجدانی للدلیل الشرعی غیر اللفظی» و نیز «درجه الوثوق فی وسائل الاحرازالوجدانی» (در حلقه دوم)، نیز «قاعده تنوع القیود واحکامها» (درحلقه دوم) ونیز «اثبات الدلیل لجواز الاسناد» (درحلقه دوم که در حلقه سوم عوض شده وتحت عنوان «اثبات الاماره لجواز الاسناد» آمده است) و نیز «ابطال طریقیه الدلیل» (درحلقه سوم) و یابحث «ترتب» و «اجزاء» که به عنوان خودش طرح نشده است.
۴٫ به کارگیری برخی اصطلاحات و لغات غیر مأنوس در حلقه اول و دوم مثل «تنوین تمکین» (در بحث اطلاق) و نیز «ملابسات» (در موارد متعدد) ونیز «انطباعات» (در بحث اطلاق در اسم جنس) و یا تعبیر «بعین الاعتبار» و یا «تطعیم» (در موارد مختلف).
۵٫ نسبت به برخی مباحث نتیجه روشنی اخذ نشده است وتکلیف بحث روشن نیست: مثل بحث «مفهوم شرط» یا «دلالت جمع معرف باللام برعموم» (در حلقه دوم)
۶٫ تطویل در برخی مباحث که چه بسا گفته شود در مقایسه با مباحث دیگر استحقاق بحث مبسوط ندارد مانند: بحث ازمسلک حق الطاعه (در حلقه اول و دوم) و نیزبحث از «وسائل الاحراز الوجدانی» یعنی تواتر، اجماع و سیره متشرعه (در حلقه دوم)
۷٫ ایجاز مخل وناکافی بودن توضیحات مانند: بحث از جواز مخالفت قطعیه در علم اجمالی ثبوتا (در حلقه دوم) ونیز بحث از حسن و قبح عقلی و بحث از نسخ (که در حلقه دوم در مقایسه با اصول الفقه بحث ازجانب افراط به جانب تفریط کشیده شده است.) و نیز بحث «مقدمات حکمت» درباب اطلاق که ایشان آن را مترادف با قرینه حکمت قرار داده است و بس (درحلقه دوم) و نیز بحث از «نسبت التصاقیه» و «توقف تصادفی» در بحث مفهوم شرط (درحلقه دوم)
۸٫ تعقید در برخی مباحث (در خصوص حلقه دوم) مانند: بحث «قاعده تسامح در ادله سنن» یا «مفهوم وصف» یا در آن بخش از بحث صیغه امر که گوید «ظاهر کل کلامان مدلوله التصدیقی اقرب ما یکون للتطابق والمصداقیه للمدلول التصوری» و یا اواخر بحث «استحاله التکلیف بغیر المقدور» و یا در بحث حرمت ضد خاص در آنجا که استاد شهید پاسخ استدلال را میآورد.
این اشکالها و دیگر اشکالاتی از این قبیل در مقایسه با مزایای کتاب ناچیز است؛ در عین آن که میتوان گفت برخی اشکالها از اساس قابل قبول نیست و میتوان توجیه مناسبی برای روش شهید صدر (ره) ذکرکرد.
پی نوشت:
۱- علاوه بر اشکالات فوق میتوان به نقصان بحث اصول عملیه ونیز کمی تطویل در مباحث حجت اشاره کرد.
نویسنده: رضا اسلامی- فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره ۲