سید صمصامالدین قوامی میگوید: لقب باقر العلوم برای پیشوای پنجم ما یک رمز در فرهنگ شیعه است. امام خمینی(ره) به ایشان در وصیت نامه خود اشاره میکنند و امام(ع) را مایه مباهات شیعه میدانند.
به گزارش شبکه اجتهاد، پیشرفت علمی، تولید علم و توسعه از چشم اندازهای مهمی است که همواره مورد تأکید قرار گرفته است اما در میراث شیعه چه اندوختهای برای این نیازها میتوان یافت؟ مطالعه مدیریت علمی باقرالعلوم درسهای مهمی در نواندیشی و شکل دهی جریانهای روشنفکری به ما میدهد.
حجتالاسلام والمسلمین سیدصمصام الدین قوامی، مدیر بنیاد فقهی مدیریت اسلامی، مدرس خارج فقه مدیریت اسلامی حوزه علمیه قم و برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۸۳، در گفت وگو با قدس آنلاین به تحلیل مدیریت جامعه علمی توسط امام باقر(ع) پرداخته است.
چرا امام باقر(ع) در دوره خود رویکرد علم آموزی را تقویت کرد؟
قوامی: عصر امام باقر(ع)، دارای ویژگیهای خاصی است. دوره امویان به سرآمده بود و در حال تحویل حکومت به عباسیان بود. کاتالیزوری هم در این بین به نام مروانیان حضور داشتند که عبدالملک مروان حاکم آنها بود. این نقل و انتقال مثل انقلاب بود. رژیمی از بین رفته و رژیمی دیگر حاکم جامعه شد و خود به خود وضعیت سیاسی جامعه بدون ثبات شد. یکی از خصوصیات رژیمهایی که قرار است جانشین شوند، حمایت از جناحهای مخالف حکومت قبلی است. همین اقدام توسط عباسیان صورت گرفت و آنها از اهل بیت پیامبر(ص) به عنوان مخالفان حاکمیت امویان حمایت کردند، اما زمانی که بر صدر خلافت نشستند از تعهدات اولیه خود کاستند. به هر حال، در این مقطع این فرصت برای فعالیتهای فکری و فرهنگی پدید آمد.
امام باقر(ع)، از سال ۹۵ ه. ق امامت را تحویل گرفتند، ولی از سال ۶۳ تا ۸۱ و در دوره امامت پدر ایشان امام سجاد(ع)، پنج قیام صورت گرفته بود که به این تشنج سیاسی کمک کرده و وضعیت نابسامانی ایجاد کرد.
دیدگاه امام باقر(ع) در این وضعیت این بود که با حرکتهای علمی باید به انجام وظیفه خود بپردازند و مستقیماً قیامهایی را که رخ میداد، تأیید نمیکرد. باقرالعلوم در ادامه اقدامهای سیاسی امیرالمؤمنین(ع)، قیام خونین اباعبدالله الحسین(ع) و مکتب معنوی امام سجاد(ع)، نهضت آزاداندیشی را در جامعه اسلامی محقق کرد. مدیریت ایشان در این دوره مدیریت بحران است و تبدیل تهدید به فرصت. به عبارت دیگر، با اتکا به مدیریت امام(ع)، تهدید سیاسی به یک فرصت علمی تبدیل شد. تأسیس دانشگاه، تربیت شاگردان و ترسیم مدینه فاضله علمی از جمله اقدامهای ایشان در این ایام است.
این اقدامات به راحتی رخ نداد زیرا مردم جامعه آن ایام از جهالتی تاریک برخوردار بودند چراکه از زمان پیامبر(ص) سه – چهار نسل گذشته بود و در این فاصله هم بحثهای علمی بسیار کم مطرح شده بود؛ لذا عوام از نظر سطح علمی بسیار پایین و خواص هم دچار انحرافهای عقیدتی بودند.
از طرف دیگر در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شاهد ورود اندیشههایی از ایران و سایر نقاط به مرزهای اسلامی هستیم، ظهور و بروز زنادقه، اشاعره، جبریون و… نمونهای از آثار این رخداد فرهنگی است.
با وجود این تحولات مثبت و منفی فرهنگی شرایط سیاسی جامعه چه میشود؟
قوامی: شرایط سیاسی جامعه مکاتب فکری را شکل میدهد. وقتی یک نظام سیاسی ثبات دارد، مرزهایش بسته و دانشها نظاممند است اما در آن روزگار چون نظام سیاسی ثبات نداشت، هر کسی از هر دری وارد شد و توانست حدیث جعل کند، لذا به اندیشههای موجود نمیشد اعتماد کرد.
طبقه نخبه هم متأثر از حاکمیت بودند. نمونه بارز آن فرقه جبریه است که افکار و اندیشههای معاویه را در راستای اهداف سیاسی خود ترویج میکردند. جامعه عصر امام باقر(ع) جامعهای با چنین وضعیتی است که نه به طبقه نخبه آن میتوان اعتماد کرد و نه توده مردم از یک پایگاه علمی برخوردارند که قابل اعتنا و توجه باشد.
وجود این گرایشهای علمی که بحرانهای سیاسی در جامعه ایجاد کرد موجب شد شکل گیری مکتب علمی امام باقر شد؟
قوامی: سیاستمداران معمولاً دانشمندان را در اختیار خود میگیرند. در دنیای امروز هم مرسوم است که حکومتها مغزها را به نفع خود و در جهت سیاستهای خود به کار میگیرند؛ فرقی هم نمیکند که این مغزها در حوزه تکنولوژی باشد یا در حوزه فلسفه و مباحث اندیشهای. هدف به کارگیری اندیشمندان و دانشمندان در مسیر اهداف و در قلمرو سیاستهای خویش است. امام باقر(ع) وضعیت نابسامان جامعه را دید و سلطه فکری حکومت را هم شاهد بود، در این وضعیت امام(ع) از راه گسترش فکر و اندیشه وارد عمل شد.
یعنی پاسخ فکری به جریانهای موجود؟
قوامی: بله! آنچه در جامعه آن روز رخ داد، یک جریان فکری بود که از طرفی به دلیل بی ثباتی سیاسی از هر دری وارد میشد و از طرف دیگر به دلیل خواست حاکمان به یک جریان مشخص تبدیل شده بود که علاوه بر تأثیر بر نخبگان و قرار گرفتن این عده در معادلات سیاسی، عوام را نیز به یک جریان همسو و همراه با حکومت تبدیل کرده بود. بنابراین، این جریان فکری منحرف باید با یک جریان سالم و متصف به وحی به مسیر صحیح بازمیگشت، بنابراین امام باقر(ع)، با راه اندازی یک جریان فکری سالم به کمک این فضای مسموم آمد. فضای علمی آن روز، یک فضای آلوده خلیفه پسند بود که گرهای از مشکلات جهان اسلام باز نمیکرد و تصفیه این آب آلوده کار هر کسی نبود، و اگر این اتفاق هم نمیافتاد یقیناً ضربات جبران ناپذیری بر اندیشه اسلامی وارد میشد.
دانشهایی که تولید شده بود، دانشهای مسموم بود. فقه، فقه آل محمد(ص) نبود. در علم کلام، عقاید انحرافی زیادی وارد شده و در سایر علوم نیز چنین اتفاقی رخ داده بود. دانشمندان منحرف، دانش آلوده و فضای علمی مسموم، سه عنصری بودند که به بازسازی نیاز داشتند. امام باقر(ع) برای دفع زوایاروشنی منحرف از هر سه عنصر مهم یاد شده، به تربیت شاگردان فرهیخته و ترمیم فکر اندیشمندان منحرف و نیز وارد کردن دانش متصف به وحی و اصلاح آنچه به عنوان دانش در جامعه بود پرداخت که این اقدام به پاکسازی فضای علمی از انحرافها ختم میشد. بیش از سی درصد از احادیث باقی مانده از اهل بیت(ع) از امام باقر(ع) است که نشانه تلاش گسترده علمی امام برای رفع و دفع این مشکلات است.
علاوه بر این، مدیریت علمی امام و تبدیل تهدیدها به فرصت قابل توجه است؛ باقرالعلوم دانشهای آلوده را تصفیه و دانشمندان آلوده را تزکیه کرد. اینها سیاستهای مهمی بود که امام(ع) وظیفهای برای خود دانسته و بتدریج به آن اقدام کرد.
جامعه چطور آماده پذیرش این اصلاحات فرهنگی شد؟
قوامی: پس از یک دوره تلاش امام باقر(ع)، جامعه به بلوغ فکری رسید و متوجه شد این آب مسموم که به اسم علم به آنها خورانده میشود، پاسخگوی عطش آنها نیست. وقتی جامعه متوجه بیماری خود شد، نسخه درمانی امام کارساز شد.
حکم بن عتیبه در تفسیر آیهای از سوره حجر که در آن به هوشیاران و اندیشمندان اشاره شده است، میگوید: به خدا قسم، محمدبن علی(ع) مصداق بارز این آیه است. اهمیت این تعبیر ایشان به این دلیل است که «عتیبه» در عصر خویش مثلهانگتینتون در عصر ماست و مصداق روشنفکری است. این فرد اعتراف میکند که امام(ع) نمونه بارز و مصداق عینی روشنفکری است. اگر چه این فرد در ابتدای امر به صورت منتقد، ناقد و ناقض وارد شد، اما زمانی که حرف حق را میشنود، در مقابل عظمت حق، حق را بیان میکند.
نکتهای که باید عرض کنم این است که علم خود به خود خضوع میآورد و این فرد هم در مقابل عظمت علمی منحصر به فرد امام باقر(ع) خاضع میشود و حرفی را میزند که ممکن است با عقایدش سازگار نباشد. بیشترین احترام را به عالمان، مخالفان آنها میگذارند چون علم را در تقابل با او مینگرند و لذا از عظمت آن بیشتر از موافقان آگاهند. هشام بن عبدالملک که یک دیکتاتور در عصر امام بود، به ایشان میگوید: من هیچ دروغی از تو در ذهن ندارم. شما تا ابد آقای عرب و عجم هستید مادامی که قریش مثل شما را در خود دارد. نمونههای فراوانی از این اعترافها در تاریخ موجود است.
با همه مهجوریت سیاسی امام(ع)، بیشتر دانشمندان آن دوره به عظمت علمی ایشان معترف شدند و حتی کسانی که از نظر مذهبی و اعتقادی اختلاف نظرهایی داشتند نیز در کلاس درس ایشان حاضر شدند. بلوغ فکری به حدی رشد کرد که دیگر نگرانی افکار مسموم حکومتی وجود نداشت. نکتهای که بحث ما را کامل میکند این است که از امام باقر(ع) در متون شیعی به عنوان «باقرالعلم بعدالنبی» یاد میشود؛ یعنی بعد از اقدام علمی پیامبر(ص) در مدینه، امام(ع) به یک اقدام مهم دست زد.
بین فاصله زمانی حیات پیامبر(ص) تا امام باقر(ع) جامعه اسلامی درگیر جنگ و اختلافهای سیاسی بود و فرصت کمتری برای تحقق جامعه علمی پیش میآمد.
نقش مدیریتی امام باقر در ساماندهی جامعه علمی آن دوره چگونه بود؟
قوامی: سازماندهی، برنامه ریزی، نظارت و هماهنگی، چهار اصل اصلی در حوزه مدیریت است. ما در بحث مدیریت منابع انسانی موظف به کادرسازی هستیم. عرصههای مدیریت مختلف است. مثل مدیریت استراتژیک، بحران، توسعه، علمی و… و. همچنین، دو حوزه رفتار سازمانی و فرهنگ سازمانی در حوزه علم مدیریت مطرح است که چارچوب اصلی فرایند کلی مدیریت هستند. امام(ع)، این اصول را کاملاً مراعات کردند.
امام(ع) در بعد سازماندهی، به تأسیس دانشگاه دست زدند. علت موفقیت و ماندگاری دانشگاه امام(ع) با وجود امواج مخالف فراوانی که وجود داشت، استحکام آن در بعد علمی و معنوی است.
وظیفه دوم یک مدیر، برنامه ریزی است. امام باقر(ع) در برنامه ریزی نیز بسیار موفق عمل کردند. در برنامه ریزی یک مدیر میگویند باید ابتدا هدفی را در نظر بگیرد و با توجه به همان هدف راهکارهایی را برای پیشبرد اهدافش تعیین نماید. برنامه ریزی، کوتاه مدت، میان مدت یا بلندمدت است. برنامهها باید آینده نگرانه باشند، فقط امروز را ببینند، متقن و استوار باشند. با این اوصاف، مدیریت امام باقر(ع) را که یک مدیریت علمی است، بررسی میکنیم. ایشان در این مدیریت خود، برنامه ریزی دارند، اولاً انحرافهای عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و… را برشمردند و برای هر یک از این انحرافها نیروی انسانی تربیت کردند تا علم مسأله محور تولید شود. تربیت نیروهای متخصص در هر حوزه، یکی از شاخصههای مدیریتی امام است.
بر اساس همین برنامه ریزی، علم تولید کردند، حدیث گفتند و به تدوین احادیث دستور دادند و کم کم نظام آموزشی هدفمند تدوین کرد که ثمره آن فقه آل محمد(ص) است که مایه مباهات شیعه است. بعد دیگر از اصول مدیریت، نظارت بود که امام(ع) نیز در این بخش بسیار موفق عمل کرد. امام(ع) نظارت خوبی بر نظام آموزشی خود داشت؛ اولاً هر کسی را به کار نمیگرفت، یعنی استعدادسنجی میکرد اما متأسفانه در دانشگاهها و حوزههای ما، این نکته فراموش شده است. امام باقر(ع) خود را از جنگ و سیاست فارغ کرد و برای مدیریت علمی فرصت پیدا کرد.
آنچه امروزه جامعه علمی ما از آن رنج میبرد، ضعف در مدیریت علمی است.
قوامی: دقیقا همین طور است. نیازسنجی، مهمترین نکتهای است که از مکتب علمی امام(ع) باید درس گرفت. مدیریت مغزها خیلی مهم است که متأسفانه بعضی وقتها مغفول میماند. تأسیس رشتههای تخصصی، مسأله محوری در علم و نیازسنجی نسل جوان، بسیار مهم است. باید ببینیم نسل جوان به چه علومی بیشتر توجه دارند.
نسل جدید به علومی مثل شبیه سازی، مباحث هستهای و سلولهای بنیادی و… توجه ویژهای دارد. ما باید به پیروی از امام باقر(ع) مغزها را سازماندهی کنیم. «باقر»، یعنی شکافنده باشیم. باید جوانان را باور کنیم، امام(ع) هم جوانان را تربیت میکرد. بنابراین، باید از سازماندهی ایشان درس بگیریم و دانشگاه و حوزه را به رشتههای مورد ابتلا درگیر کنیم. علم تولید کنیم و تمسک به دانش غربیها را نشان تفکر و اندیشمندی ندانیم.
متأسفانه جامعه علمی ما با این معضل مواجه است که حرفهای تاریخ مصرف گذشته غربیها را با ولع تمام تکرار میکند. بزرگی میگفت دو چیز به ما ضربه زد یکی ترجمه و دیگری مونتاژ؛ ترجمه در علم و مونتاژ در صنعت، این دو معضل در عصر امام(ع) به شکل دیگری وجود داشت، اما امام(ع) و شاگردان او با این مسأله برخورد کردند و از آنچه با هدف تحریف وارد شده بود، با استدلال عقلی و علمی به نفع جهان اسلام بهره گرفتند. رهبری هم در توصیههایشان همه را در علم آموزی به بومی شدن دعوت میکردند؛ یعنی استوار شدن برداشتههای خود.
به نظر من، لقب ایشان یک رمز در فرهنگ شیعه است. امام خمینی (ره) به ایشان در وصیت نامه خود اشاره میکنند و امام را مایه مباهات شیعه میدانند؛ یعنی شیعه همواره باید در حال یافتن و تعالی باشد.