اینکه ادعا شده است، زائد بودن گاه به معنای متورم شدن یک مساله ولو مفید است با ورودهای غلط و حاشیه سازیهای کاذب، حرف حقی است و بنده نیز در فصل اول از کتاب زوائد اصول به آن پرداخته و مثالهایی زدهام. اما اینکه ادعا کنید برخورد امام با زوائد از این قسم است و ایشان مثلاً با عنایت به محیط صدور آیه و روایت از قیل و قالهای زائد میکاهد و مقصودشان از زوائد این طور چیزهاست و نه حذف یک مسأله اصولی، موجبات شگفتی بنده شد!
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام علی فرحانی مدرس خارج فقه نظامهای اسلامی چندی قبل در سخنانی اظهار کرده بود: یک عده مشکلشان با علم اصول این است که علم اصول، متورم است. پس باید علم اصول را تهذیب کنیم. برای اینکه تورم علم اصول را حل کنند، چه کار میکنند؟ از علم اصول کم میکنند. میگویند این باب اضافی است، یا این مساله اضافی است، یکی یکی مسائلی و ابوابی را پاک میکنند. مثلا میگویند که مقدمه واجب را حذف کنیم، زیرا ثمره عملی ندارد. حقیقت شرعیه را حذف کنیم، زیرا ثمره عملی ندارد.حالا سوالم این است که شما از کجا فهمیدید که ثمره عملی ندارد؟ آن عمل را که غایت قرار دادید، چیست که این چون به آن سیبل شلیک نمی کند، پس اضافی است؟ آن بزرگوارانی که میخواهند عمل را توضیح دهند، غالباً آن عرصه عملی را که سیبل کار قرار میدهند نه فقه طهارت تا دیات است. یعنی میگویند که الان شما یک دور جواهر الکلام نوشتهای، کجا از مقدمه واجب استفاده کردهای؟ در مکاسب کجا از مقدمه واجب استفاده کردهای؟
نکتهی دیگر اینکه مرحوم امام خمینی راهکارشان این است که که برای حل مشکل تورم ما ابواب را حذف نمیکنیم.این ابواب علم، زبان شناسی کلام امام معصوم هستند. کلام معصوم، در یک محیط خاص عقلایی انشاء شده است. اساساً در نظام عقلا، محیط های مختلفی داریم که هر محیطی، عوارض خاصی به خطاب اعطا می کند. کلام شارع، مربوط به یکی از این محیطها است. و …..
حجتالاسلام محمدتقی اکبرنژاد در پاسخ به اشکال فوق یادداشتی منتشر کرده است که متن آن را میخوانید:
سلام علیکم؛ مطالبی که حضرتعالی در نشست دبیرخانه مفتاح ایراد کرده بودید، دو بار با دقت مطالعه کردم تا مطمئن شوم مرادتان را درست دریافت کردهام و بعد از مطالعه آرزو کردم کاش حضرتعالی هم پیش از این، کتاب «زوائد اصول» را و اگر فرصت نداشتید، دست کم تنها فصل اول آن را مطالعه میکردید تا مقصود نگارنده از زوائد اصول و انواع آن و اشکال و جوابهای ناظر به هر کدام از آنها برایتان روشن میشد. با این حال، در این مختصر نکاتی را خدمت حضرتعالی عرض میکنم.
۱- قطعا اگر مسألهای در اصول مستقیماً در استنباط حکم فقهی کلی دخالت نکند ولی در خدمت اصلی باشد که آن اصل در خدمت استنباط است، زائد نخواهد بود. البته در این صورت نباید به عنوان یک مسأله مستقل اصولی مطرح شود. بلکه باید ذیل همان مسألهای که به حل آن کمک میکند، بیاید. با همین توجه، لازم بود شما مثالهایی میزدید و نشان میدادید که کدام مسائل متهم به زائد بودن در اثبات مسائل مفید اصولی قرار گرفتهاند. مثلاً مقدمه الواجب گرچه خودش برأسه در استنباط دخالت ندارد اما مقدمه اثبات اصل کذا و کذا است و بدون آن، شیرازه چند اصل مفید و لازم از هم میپاشد. اما شما حتی یک مثال هم برای این مطلب نزدید و صد البته ما که مدعی هستیم زوائد یا حقیقت شرعیه یا مشتق زائد هستند، با عنایت به تمام ابعاد مسأله بوده است و لزوماً دنبال رابطه مستقیم نبودهایم.
۲- آوردهاید که قائلین به زائد بودن، ملاکشان از طهارت تا دیات است در حالی که میتواند اعم از اینها باشد و احتمالاً مقصودتان فقه نظام و امثال آن باشد. اما به این مطلب پاسخ ندادید که کسانی که مثلا مقدمه الواجب یا حقیقت شرعیه را از صدها سال پیش در فضای همان فقه سنّتی مطرح کردهاند و در همان فقه سنّتی (علی فرض) فایده ندارد و زائد است، چطور تصور میکنید که ایشان فقه نظام را تصور کرده و برای آن قاعده سازی کردهاند تا چند صد سال بعد به کار آید؟! دست کم از کسی که این ادعا را دارد، انتظار میرود که موارد متعددی را رو کند و مثلاً بگوید صحیح و اعم اگر در طهارت تا دیات مفید نیست، در فلان مسائل مستحدثه یا فقه نظام مفید است. بنده کماکان منتظر مثالهای عینی متعدد شما هستم.
۳- اینکه ادعا شده است، زائد بودن گاه به معنای متورم شدن یک مساله ولو مفید است با ورودهای غلط و حاشیه سازیهای کاذب، حرف حقی است و بنده نیز در فصل اول از کتاب زوائد اصول به آن پرداخته و مثالهایی زدهام. اما اینکه ادعا کنید برخورد امام با زوائد از این قسم است و ایشان مثلاً با عنایت به محیط صدور آیه و روایت از قیل و قالهای زائد میکاهد و مقصودشان از زوائد این طور چیزهاست و نه حذف یک مسأله اصولی، موجبات شگفتی بنده شد! زیرا صریح کلام امام عزیز این است که بسیاری از بحثهای اصولی از اساس زائدند و هیچ ثمری در فقه ندارند و باید حذف شوند و نباید استاد و طلبه عمرشان را پای آنها بگذارند.
در ادامه بخشهایی از کلام ایشان را تبرکا میآورم تا حقیقت کلام ایشان روشن گردد.
«تنها باید به مباحثی از اصول اکتفاء شود که مقدمه واقعی(و نه فرض) برای استنباط است؛ به گونهای که اگر نباشد نظام فقه از هم بپاشد و مهرههایش از هم بگسلد. اما چیزی که در واقعیت فقه دخالت ندارد، پرداختن به آن اتلاف عمر و انحراف از هدف است. اگر ترس آن نبود که بحث به درازا بکشد، برایت مسائلی را میشمردم که علمای اصول از قدیم و جدید بحثهای مفصلی را در اطراف آنها شکل داده اند، در حالی که استنباط حکم شرعی بر هیچ یک از آنها متوقف نیست.»
«من در این دوره از تدریس از ادله عقلیه مطلقا اجتناب کردم. زیرا با وجود طول بحث، بسیار کم ثمر است از طلاب و علمای اصول(ایدهم الله) انتظار میرود که در عمر شریف خویش گشاده دستی نکنند و آنچه را که فایده فقهی ندارد، کنار بگذارند و همت بلندشان را صرف مسائل مفید و منتج نمایند.»
ایشان از فوائد علمی دفع دخل کرده و اضافه میکند:
«کسی خیال نکند که آن مباحث گرچه فایده عملی ندارند، اما ثمره علمی دارند! چرا که این خیال، فاسد است. روشن است که اصول علمی آلی برای استنباط فقهی است. وقتی که این ثمره را نداشته باشد، پس چه فایده علمی دیگری دارد؟! علم آن چیزی است که حقیقتی از حقایق دین یا دنیا را برایت روشن سازد وگرنه اشتغال به آن مصداق اشتغال بما لا یعنیه است.»
از باب محبتی که خدمتتان دارم، بروشور کامل فرمایشات امام را به ضمیمه این نوشتار منتشر میکنم تا به مطالعه و مداقّه در کلمات ایشان کمک کرده باشم و بحمدالله با تقوایی که از شما سراغ دارم، آسوده خاطرم که حاضر نخواهید شد حرفهای خودتان را از زبان امام عزیز بزنید. کما اینکه این مسأله قبح خود را در حوزه از دست داده است.
سلام و درود خدا بر شما