حجتالاسلام پارسانیا گفت: اگر ما ولایت فقیه نداشتیم، بالطبع فاصله و گسل دولت-ملت حل نشده بود و در جنگ هشت ساله ما قطعا شکست میخوردیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، جلسات آموزشی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی، در دفتر تبلیغات اسلامی، نمایندگی تهران، با حضور اساتید و صاحب نظران حوزه علوم انسانی برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، رئیس قطب بنیادهای نظری و نظام متقن علوم انسانی دفتر تبلیغات اسلامی در ابتدای این جلسه با اشاره به مبانی کتاب هفت موج اصلاحات به این نکته مهم و اجمالی اشاره کرد که نظام آموزشی مدرن، نظریههای مدرن خودش را میآورد و در هیچ کدام از این نظریهها، فقه درون معرفت آنها جایگاهی ندارد؛ وی در ادامه به سوالات حاضران پیرامون این کتاب پاسخ داد. گزارش مشروح این جلسه به همت طلیعه تهیه که در ادامه میآید:
فرهنگ معاصر ما، فرهنگ دوگانه است
دو نکته قبل از ورود به این سؤالات باید گفته شود: نکته اول اینکه من توصیه میکنم دو یادداشت دیگر در کنار این کتاب خوانده شود؛ یک مقالهای تحت عنوان نظریه و فرهنگ که در کتاب «روش شناسی انتقادی حکت صدرایی» آمده است. اینکه یک نظریه چگونه به وجود میآید و یک مسئله را پاسخ میدهد درآن مقاله آمده است. دو بخش دیگر این کتاب که یکی بحث میرزای نائینی و مبحث تاسیس عدالتخانه و بحث دیگر ولایت فقیه است، ما درباره این دو بخش گفت وگویی داشتیم درباره بحث با جناب آقای ثبوت که در رسانهها منتشر شده است.
حال این سوال پیش میآید که نظریه چگونه بوجود میآید؟ در مقاله اول اشاره شده است که هر نظریه از یک زمینههای هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناسی که در فرهنگ وجود دارد استفاده میکند و در گفت وگوی دوم ذکر شد که دقیقا میرزای نائینی و امام خمینی(ره) دارند این کار را میکنند. ماکس وبر هم، در زمینههای خاص خودش دارد این کار را میکند. این نظریه با فرهنگ خودش تعامل دارد. نظریههای غیر بومی خودش مسئله ساز است. مقاله نظریه فرهنگ یک گام قبل تر از این است.
آیا انقلاب اسلامی ایران توانست فاصله ملت و دولت را از بین ببرد؟
دوستان سوال فرمودهاند که آیا انقلاب اسلامی ایران توانست فاصله ملت و دولت را از بین ببرد؟ ببینید فرهنگ معاصر ما، فرهنگ دوگانهای است. دو کانون فرهنگی وجود دارد. یک پیشینه تاریخی با مراکز مولد مربوط به خودش که اسلام و ایران و تشیع است. دوم فرهنگی است که، از جهان مدرن تاثیرات جدی پذیرفته است و وارد جهان ما هم شده است و بخشی از ذهنیت جامعه ما رو به تصرف خود درآورده است. کانونهای ورود این جریان چیست؟ مدخل فرهنگ اول برمیگردد به حوزهای علمیه، مساجد، خانواده وفرهنگ عمومی. نظام آموزشی مدرن هم نظریههای مدرن خودش را میآورد در هیچ کدام از این فرهنگ مدرن فقه درون معرفت آنها جایگاهی ندارد. این دستگاه فقه را ابژه خود قرار میدهند.
امام(ره) طرح مسئله دولت ـ ملت را با ولایت فقیه حل کرد
حال سوال دقیقتری میشود پرسید؛ آیا با این دو کانون و دوپارگی انقلاب اسلامی فاصله ملت – دولت را از بین برد؟ درجواب اولا باید دید بخشی از یک فرهنگ با زمینه دینی، برای آنها فاصله از بین برده شده است؛ فاصله حکومتهای غیرمشروع بود که از بین رفت. این مقدار را حکومت دینی حل کرد واز طرفی مسایل جدیدی را به وجود آورد. مسئله جدید کارآمدی است. مسئلهای که حل کرد گسل دولت-ملت بود. امام(ره) طرح مسئله دولت – ملت را با ولایت فقیه حل کرد؛ اما تا این مسئله حل شد، مشکل اقتدار نظامی وسیاسی وغیره با اقتدار جهانی مطرح شد. اگر ما ولایت فقیه نداشتیم، بالطبع فاصله و گسل دولت-ملت حل نشده بود و در جنگ هشت ساله ما قطعا شکست میخوردیم. مسئله بعد از جنگ سازندگی وکارآمدی است. مثل یک کوهپیمایی است که به هر قلهای میرسید افق جدیدی هویدا میشود، البته آسیبهای بعدی که میآید ممکن است کل هویّت را زیر سؤال ببرد. یعنی شما به لحاظ کارآمدی نتوانید عمل کنید و مشکلاتی به وجود بیابد که مردم را نسبت به اصل قضیه بدبین کند.
انقلاب اسلامی ایران یک حیات فرهنگی جهان اسلام بود
ما در هیچ مقطع تاریخی این گونه رابطه دولت-ملت را شاهد نبودیم که در جایی کار پلیس شود عبادت و رفتن به جنگ شود شهادت. سؤال دیگر این است که آیا نظام توانست در حوزه علم واقتصاد درست پیش رود و کارآمدی داشته باشد؟
آیا جنگ از دل ولایت فقیه بیرون آمده است یا این قدرت انقلابی که از قطب بندی جهانی خارج شد باعث این درگیریها شد؟ قرن بیستم قرن انقلابهای رهایی بخش است اما این انقلابها هیچ کدام از استعمار بیرون نیامده است. انقلاب اسلامی ایران یک حیات فرهنگی جهان اسلام بود که از نظم موجود جهانی بیرون آمده بود.
خود ولایت فقیه هزینهاش مواجهه با این مشکلات و جهان است. آیا مسائل فرهنگی ما به تنهایی مولود خود ماست (که بخشی از آن هست)، یا مولود این جهان و تمدنی است که داریم با آن مقابله میکنیم؟ دوباره تاکید میکنم که اگر ما این مسائل را حل نکنیم ممکن است مردم به اصل قضیه شک کنند.
ولایت فقیه ظرفش، ظرف منجی است
ولایت فقیه ظرفش، ظرف منجی است. شما اگر انتظار را بردارید، تئوری ولایت فقیه فرو میریزد. ما در ارتباط با امام زمان (عج) سه نوع برخورد میتوانیم داشته باشیم: اولین برخورد، یرخورد تکوینی است به این معنا که انسان کامل سبب متصل بین زمین و آسمان است و خلیفه الله و بقیه الله است، که البته این یک بحث عرفانی است و در اینجا مقامی که ولی معصوم دارد، نه قابل غصب است و نه قابل تصرف؛ این از بحث ما کاملا بیرون است. بحث دوم برخورد ما با انسان کامل و امام به لحاظ تشریع است و نوع تعاملی که ما باید داشته باشیم این بحث دو فاز دارد. یک به لحاظ حقیقتش و دوم به لحاظ واقعیتش. به لحاظ حقیقتش این است که، بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، ولایت متعلّق به ولی معصوم است، اما به لحاظ واقعیّت این اتفاق افتاد، خیر؛ به لحاظ واقعیت امام زمان(عج) غایب است. همان طور که امام در زمان بودنشان نایب میگذارد مثل مالک اشتر، در زمان غیبتشان نیز نائب عام میگذارد، مثل مقام فقاهت و عدالت؛ یعنی کسی که این دو درآن تبلور پیدا کرده باشد این نایب عام است. در فقه سیاسی شیعه دو بحث داریم یکی اینکه چگونه باید حکومت کرد و دیگری اینکه چه کسی باید حکومت کند؟ در مورد هر دو بحث است.
آیا جنگ از دل ولایت فقیه بیرون آمده است یا این قدرت انقلابی که از قطب بندی جهانی خارج شد باعث این درگیریها شد؟ قرن بیستم قرن انقلابهای رهایی بخش است اما این انقلابها هیچ کدام از استعمار بیرون نیامده است. انقلاب اسلامی ایران یک حیات فرهنگی جهان اسلام بود که از نظم موجود جهانی بیرون آمده بود.
در طول تاریخ شیعه تا قبل از انقلاب اسلامی این تحقق پیدا نکرده بود. به لحاظ منطقهای شاید اعمال شده است، اما در این حد اعمال نشده بود.
عشق مردم به امام(ره) با کاریزمای ماکس وبری متفاوت است
ولایت فقیه به لحاظ حقیقتش و واقعیّتش قوامش به امام زمان (عج) است. به لحاظ حقیقت یعنی چی؟ یعنی اگر اعتقاد به ولایت وامام زمان(عج) گرفته بشود واین مثلاً دروغ باشد ولایت فقیه دورغ است. به لحاظ واقعیّت، به هر مقدار عشق به امام زمان(عج) حضور داشته باشد و عینیّت داشته باشد ولایت فقیه قابل تحقّق و عینیّت است. ضرب آهنگ رسیدن به انقلاب اسلامی با ضرب آهنگ نیمه شعبان همخوانی دارد. عشق مردم به امام با کاریزمای وبری متفاوت است؛ عشق مردم حول شخص نمیچرخید، این کاریزما کاریزمای امام زمان(عج) است. اگر امام مورد عشق مردم بود وآنگونه مورد استقبال واقع شد به دلیل عشق امام زمان(عج) بود. همین الان عشق به امام زمان(عج) را بگیرید ولایت فقیه فرو میریزد. مردم چون ولی فقیه را نایب امام زمان(عج) میدانستند، اوامرش را مطاع بودند. مردم عشق به فقاهت وعدالت دارند وفقاهت یک دنیای عقلانیت پشت آن خوابیده است. این کاریزما فقط یک کنش عاطفی نیست بلکه عاطفه ایست که متوجّه کنش عقلانی فقاهتی است.
لذا امام جامعه باید در مکانیزم همین عقلانیت عمل بکند. در کاریزمای وبری عقلانیتی وجود ندارد و اگر وجود هم داشته باشد، صرفا یک عقلانیت ابزاریست و عقلانیتهای دیگر درآنجا مرجعیت ندارد. کانت عقل را کشته و دیگر متافیزیک و عقل عملی وجود ندارد، ولی در جهان اسلام این طور نیست وکاریزمایی که شکل میگیرد در حول این عقلانیّت است، لذا خطرات کاریزمای وبری در اینجا امکان وجودی ندارد. در اینجا امام جامعه باید درچارچوب عمل کند و اگر از چارچوب خارج شود کاریزما فرو میریزد واین به خاطر آن انتظار است. چون ما انتظار امام زمان (عج) را داریم، از دلش ولایت فقیه بیرون میآید. انقلاب، مشروعیتش را از امام زمان(عج) میگیرد و مبارزه و مقاومتش را از امام حسین(ع) میگیرد و لذا اگر شما پانزده شعبانی داشتید بدون عاشورا، انقلاب اسلامی محقق نمیشد.
رحلت امام خمینی(ره) مصادف با فروپاشی بلوک چپ شد و جریان روشنفکری چپ با یک افول جهانی مواجه شد و لذا سابقه پنج دهه روشنفکری چپ اران نیز در پنج ماه با افول جدی مواجه شد و روشنفکری ایران دربست به فضای لیبرالیستی میل کرد.
شاهان قبل ابزاری برای حل گسل جامعه و دولت نداشتند و این دستگاه معرفتی در سابق وجود نداشت. در اهل سنت این گسل را با نظریه خلافت تا حدی حل کردند. ما در دولت عثمانی این گسل را نداریم. این گسل را جناب شاه طهماسب چگونه حل میکند؟ میگوید من نماینده علما هستم. اگر روشنفکران بخواهند این گسل را حل کنند باید فرهنگ دینی را حذف کنند. اگر فرهنگ دینی وجود داشته باشد گسل چگونه حل میشود؟ قدرت باید دینی شود. لذا روشنفکران گسل را در سکولار کردن فرهنگ مردم میدانند، در دنیوی کردن مردم میدانند. این گسل برای این حل نمیشود که جامعه تاخّر تاریخی دارد، فرهنگش قرون وسطایی دارد (این تاخّر تاریخی نُقل مجالس اوایل دهه هفتاد بود). نوعا روشنفکران فرهنگ را متهم میکنند که این فرهنگ باید عوض شود.
مفاهیم سکولار زیست شهری، باید جایگزین این تاخّر فرهنگی شود. به زعم روشنفکران در این فرهنگ خردورزی ممکن نیست. شما در آثار امثال آخوندزاده به صراحت میبینید که این ملت با دولت همکاری نمیکند. باید زد توی سر فرهنگ و آن را تغییر داد.