عضو هیأت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: شناخت پدیدههای نو مثل فیسبوک به آسانی نیست و فقیه آنگاه که به مبارزه با ابزار میپردازد باید کارکردهای اجتماعی و میزان اقبال جامعه به آن ابزار و نوع استفاده را بداند. این شناخت، نیازمند مشاوره با کارشناسان اجتماعی و متخصصان رسانهای است. اینکه در بسیاری از موارد، فتوا علیه ابزار با شکست مواجه شده و جامعه متدینان آن را نپذیرفتهاند به این دلیل است که برخی فقها در تشخیص مصداق و شناخت کارکردهای ابزار به خطا رفتهاند.
به گزارش شبکه اجتهاد، دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دربارۀ تأثیر مدرنیته بر حوزه و زندگی حوزویان گفتگویی با «عصر ایران» داشته است که با هم میخوانیم:
مواجهه و استفاده علما و فقها از ابزار و تکنولوژیهای مدرن چه بود؟ آیا تسلیم شدند یا مقابله کردند؟ و اساساً در شناخت ابزار و استفاده از ابزار چه موضعی داشتند؟
فراتی: قبل از اینکه وارد بحث نگاه علما و فقها به تکنولوژیهای جدید شوم، خاطرهای را از مرحوم محمدتقی فلسفی نقل میکنم. ایشان در خاطرات خود ذکر میکند:
“اولین بار که میخواستم با میکروفون در مسجد سید عزیزالله بازار تهران سخنرانی کنم، عالمان درجه اول حضور داشتند و هول داشتیم بابت بلندگو. مرحوم حاج میرزا عباسعلی اسلامی که نبش سبز میدان، عطاری داشت قبل از اینکه مردم بیایند، رفت بلندگو را نصب کرد، ولی پارچههای سیاه شبستان مسجد و حیاط را روی جعبه بلندگو کشید که پنهان باشد و کسی نبیند.
دستگاهش را هم در یک حفاظ طاقچهْ مانند گذاشته بود که معلوم نشود. با چنین وضعی آنجا منبر رفتم، با میکروفون شروع به صحبت کردم، مردم دیدند همانجا که نشستهاند صدا را خوب میشنوند. قدری به همدیگر نگاه میکردند، کم کم داشت حرف درست میشد، پنج دقیقهای که صحبت کردم، دیدم حاج میرزا عباسعلی بلندگو را قطع کرد. مردم دیگر صدای من را درست نمیشنیند، بعد همانها که احتمال مخالفتشان داده میشد یک مرتبه فریاد زدند، آقا صدا نمیآید. حاج میرزا عباسعلی با تدبیرِ بازاری خود، با این کارش قضیه را مثبت کرد و تا آخر منبر دیگر کسی اعتراض نکرد.”
دقت در این خاطره نشان میدهد که مرحوم فلسفی از واکنش علما و متدینین در استفاده از میکروفون نگران است. وی در خاطره دیگری از اعتراض کسی میگوید که گفته بود “میکروفون مضمار است.”
این خاطره و امثال آن را در شناخت و واکنش ابتدایی متدینین و علما در برابر ورود فناوریهای نوین به ایران میتوان فهمید و تحلیل کرد.
البته واکنش و اعتراض به تکنولوژی غربی، صرفاً از طرف متدینان یا پامنبریها نبود، بلکه گاهی فقها و علما در برابر آن فتوا میدادند.
گاه اعتراضات از آن جهت بود که آنچه از غرب میآید ساختۀ کفار است و با عناوینی چون نفی سلطه کفار، نفی تشبّه به کفار، نهی از مودّت و دوستی با کفار و نجاست کفار، به حرمت استفاده از مصنوعات غربی حکم میدادند.
از پرسش و پاسخی که فقهای اوایل قرن چهاردم هجری درباره “شرکت اسلامی اصفهان” به دست آمده است، عناوین ذکر شده را میشود برای مبارزه با استفاده از مصنوعات غربی استفاده کرد.
شرکت اسلامی در سال ۱۳۱۶ با حمایت حاج آقا نورالله اصفهانی در اصفهان تشکیل شد و هدف آن بومیسازی صنایع و تولیدات داخلی بود. افرادی که مخالف تأسیس این شرکت بودند از چنین تعابیری در نقد مصنوعات غربی استفاده کردند.
مرحوم آخوند خراسانی در پاسخ به استفتائاتی درباره حکم شرعی امتعه و البسه بلکه مطلق اجناسی که از اجانب و غیر اهل اسلام خریده میشود، در صورتی که مثل آن را خود مسلمانان داشته باشند، اینگونه پاسخ میدهد: “بیع و شراء با کفار که موجب تقویت کفار است و سبب ضعف مسلمین میشود جایز نیست و همچنین سایر امور از معاشرت با ایشان.”
آسید کاظم یزدی هم در پاسخ، به نفی سلطه کفار و نفی تقویت آنها استناد میکند و در متنی که در حمایت از شرکت اسلامی صادر میکند بر لزوم عدم تشبّه به کفار تأکید دارد.
ایشان میفرماید: “بسی شایسته و مناسب و به موقع و محل است که عموم مومنین مهما امکن از البسه اقمشه خارجه متحرز باشند. بلکه سزاوار این است که در سایر جهات، حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار از وضع و طرز کفار خود را برحذر و برکنار دارند.”
اینها نشان میدهد که اگر فقها و متدینین ما در گذشته با ساختهها و تکنولوژی غرب به گونهای مبارزۀ ایدئولوژیک میکردند، بیشتر بیم سلطه و تقویت کفار و ترس از دوستی و همرنگی مومنان با آنها علت مخالفت بوده است.
به عبارت دیگر پاسخهایی که فقها دادهاند، ناظر به ذات مصنوع و ساخته غرب نبوده است بلکه کفر و ساخته کفار بودن نقش اساسی در این فتاوا داشته است. آنها تصور میکردند شاید حمایت از تولیدات داخلی، برخی از این اشکالات را برطرف کند؛ هرچند میدانیم اشکال تشبه به کفار به طور کامل نفی نمیشد اما تولیدات داخلی سبب میشد فقها راهی برای حل چنین شبهاتی پیدا کنند.
آنچه در میان ساخته و تکنولوژیها در دوره اخیر تبدیل به مسئله جدیتر شد، بحث رسانههای جدید و نو بود و در واقع موضع علمای ما در قبال رسانههای جدید بسیار شدیدتر بود.
در محصولات دیگر، ذات محصول به خودی خود دارای اشکال نبود و از آن جهت که ساخته دست کفار بود، موضوع عناوین فقهی قرار میگرفتند اما ذات رسانه صرف نظر از اینکه چه کسی سازندۀ آن است، اعتراضات و واکنشهای زیادی به همراه داشت.
رادیو، تلویزیون و سینما از آن جهت که موسیقی و محتواهای حرام را نشر میدادند و آلات نشر حرام بودند، مورد اشکال فقها قرار گرفته بود. رسانههای جدید تنها تحت عناوینی مثل سلطه و تقویت کفار، تشبه به کفار و نجاست کفار مورد اعتراض نبودند بلکه از این جهت که رسانه است و زیر عناوین آلت نشر حرام و اشاعه فحشا و کتب ضلال قرار میگرفتند مورد نقد و اعتراض فقها واقع میشدند.
رسانههای عصر جدید خود را از قید و حصر مکتوب رها کرده بودند و به رسانههای صوتی و تصویری مبدّل شده بودند. همانگونه که عنوان کتاب ضلال نیز به عنوان رسانه ضلال تبدیل شده بود.
از این رو بیشتر، موضع سلبی فقهای ما در برابر رسانههای جدید نه از جهت غربی بودن و ساخت کفار بودن آن بود، بلکه از جهت محتوای این مصنوعات جدید بود. به همین دلیل ظهور تکنولوژیهای نو و پیشرفته در حوزه رسانه، موجب تکرار همان مخالفتهای گذشته میشد؛ مخالفت و در نتیجه ممنوعیت ویدئو در سالهای دهه شصت، مخالفت و ممنوعیت گیرندههای شبکههای ماهوارهای که همچنان ادامه دارد، امروزه هم مخالفت با اینترنت ذیل مخالفتها از نوع دوم قرار میگیرد.
اگرچه مخالفت با اینترنت هیچگاه به معنای مخالفت با همه اینترنت نبود و شاید بتوان پیشگامی برخی از مراکز حوزوی را یکی از دلائل آن دانست اما همواره سخنانی علیه دنیای وب از حوزهها شنیده میشود و بخشی از جریانهای حوزوی به شدت علاقمند هستند که محدودیتهایی علیه دنیای وب ایجاد کنند.
بحث من درباره محتوای مستهجن یا پایگاههای نمایش برهنگی نیست، زیرا پیشتر از آنکه یک مسئله فقهی باشد یک مسئله اخلاقی است و در بسیاری از کشورهای غیرمسلمان هم برای چنین پایگاههایی، ممنوعیتها و محدودیتهایی اعمال میشود و موضع سلبی نسبت به چنین محتوایی در نگاه مذهبی جای تردید نیست، اما گاهی به خاطر وجود محتوای مستهجن یا محتوای ضد دینی، حکم نفی کل داده میشود. چنانچه در داستان ممنوعیت ویدئو در دهه شصت و ماهواره مشاهده کردیم که برخی از علمای ما کلیّت ویدئو و ماهواره را نفی کردند و استفاده از آنها را حرام دانستند.
با ورود وب و گوشیهای هوشمند، ارتباطات رسانهای وارد دنیای جدید شده و مانند ورود هر رسانه نو، مخالفتها و اعتراضات فقهی ممکن است از سرگرفته شود؛ مثل سرویس مکالمه تصویری اپراتور سوم تلفن همراه که با مخالفتهایی روبرو شد و برخی از مراجع تقلید قم در قبال اپراتور نسل سوم تلفن همراه موضع گرفتند.
برخی از مراجع تقلید قم در پاسخ به استفتائی فرمودند “به یقین مفاسد این کار از فوائد آن بیشتر است و منشأ مفاسد جدیدی در جامعه ما که متأسفانه درگیر مفاسد مختلفی است، خواهد شد و با توجه به این، ضرورتی برای این اصل این کار نیست. بنابراین شرکتهای خصوصی و دولتی باید از آن دوری کنند.”
استدلال این پاسخ در فرمایش یکی از مراجع تقلید قم مبتنی بر مفسده اکثری است و مفسده حداکثری باعث حرمت استفاده از این وسیلهها میشود. گرچه این ابزار دارای کاربردهای حلال و درستی است اما این کاربردها حداقلی است و توان معارضه با مفسده حداکثری را ندارد.
همین استدلال را میتوان در فتوای حرمت چَت میان دختر و پسر و عضویت در شبکههای اجتماعی هم جستجو کرد.
آیتالله مکارم شیرازی در پاسخ به چرایی حرمت فیسبوک آن را به شهری تشبیه میکند که مظاهر فساد نمایان و دسترسی به فساد آسان است. من متن آیتالله مکارم را به خاطر طولانی بودن نمیخوانم، اما کلیت محتوا این بود که عرض کردم.
اینکه استدلال و تمسک به عناوینی مثل کتب ضاله برای شبکههای اجتماعی از جهت فقهی چه میزان درست است، شاید در صلاحیت من نباشد اما با نگاه تاریخی و اجتماعی به اینگونه فتواها، عدم پذیرش اجتماعی فتاوا را حتی از جانب متدینان خواهیم دید؛ یعنی مرجع فتوا میدهد اما جامعه متدین تبعیت نمیکند.
بسیاری از کاربران فیسبوک را متدینین و مقلدین همین مراجع تشکیل میدهند و تعداد زیادی از طلاب و فضلا در این شبکهها و دیگر جوامع مجازی حضور دارند.
رویهای وجود داشته است که پس از مدتی مخالفت با تکنولوژیها و رسانههای جدید، به مرور زمان مخالفتها فراموش میشوند و هیچ متدینی امروزه با میکروفن، بلندگو، تلویزیون، رادیو، سینما و ویدئو مخالف نیست، موافقت متدینین با ابزارهای جدید نشاندهنده عدم موفقیت این فتاوا است. به گمان بسیاری، اشتباهی که اینجا اتفاق افتاده است، اشتباهِ ناشی از تشخیص مصداق توسط فقیه است.
تعیین و تشخیص مصداق، شأن فقیه نیست. شناخت پدیدههای نو مثل فیسبوک به آسانی نیست و فقیه آنگاه که به مبارزه با ابزار میپردازد باید کارکردهای اجتماعی و میزان اقبال جامعه به آن ابزار و نوع استفاده را بداند.
این شناخت، نیازمند مشاوره با کارشناسان اجتماعی و متخصصان رسانهای است. اینکه در بسیاری از موارد، فتوا علیه ابزار با شکست مواجه شده و جامعه متدینان آن را نپذیرفتهاند به این دلیل است که برخی فقها در تشخیص مصداق و شناخت کارکردهای ابزار به خطا رفتهاند.
امروزه ما دچار این مشکل شدهایم که فقها به ابزاریت تکنولوژیها و محتوای آن نگاه میکنند و در طرف دیگر مشکل عدم تبعیت مقلدین از این فتاوا را داریم. بنابراین باید مسیر دیگری برای تبیین دیدگاههای فقهی و دینی به تکنولوژیهای جدید تعریف کرد، مشکل مومنان را بررسی کرد و به آنان راهی نشان داد.
تغییراتی که ورود مفاهیم و ابزار مدرن در زندگی حوزویان و بیوت مراجع ایجاد کرد، چیست؟
فراتی: به رغم اینکه در سالهای آغازین ورود تکنولوژیهای جدید، برخی از فقها در قبال بهرهوری و استفاده از آن مقاومت کردند، اما گسترۀ شبکه نفوذ روحانیت به ویژه مرجعیت شیعه بیشتر بر اثر استفاده بهینه از همین ابزارها بوده است.
طبیعتاً از زمانی که تلگراف وارد ایران شد، فتاوای مراجع نجف در نقاط مختلف جهان گسترش پیدا کرد و مقلدین بدون اینکه مثل گذشته مدتها بگذرد تا فتوای مرجعشان را بشنوند، سریع میفهمیدند و بدین گونه متوجه شدند که مرجع اعلای آنها در نجف چه ایده یا چه نظر فقهی دارد و توانستند بر قدرت مرجعیت شیعه بیفزایند. شاید بتوان گفت اساساً ظهور مرجعیت عام در جهان تشیع محصول استفاده از ابزارهای جدید در دوره مدرن بوده است.
علاوه بر اینکه استفاده از ابزارهای جدید به گسترش مرجعیت کمک کرد، به نظر من اینترنت و فضای مجازی، بیوت فیزیکی و محدود یک مرجع را در شهری مثل قم یا نجف به یک بیت مجازی تبدیل کرد که تمام مقلدین و مریدان آنها میتوانستند از سراسر کره زمین با مرجع ارتباط برقرار کنند، بدون اینکه به نجف یا قم سفر کنند و استفتائات خود را بپرسند؛ حتی به صورت اینترنتی وجوه شرعی خود را پرداخت کنند.
به همین دلیل تصورم این است که مراجع نه تنها از اینترنت اعراض نکردند بلکه تلاش وافری به کار بستند تا از ظرفیت این تکنولوژی نوین برای مقاصد تبلیغ و آموزش دینی استفاده کنند.
برخی از مراجع مثل آیتالله سیستانی از نخستین کسانی بودند که خدمات اینترنتی را به شهرهای مذهبی مثل قم و نجف آوردند. نمونه دیگر، استفاده گستردۀ تلفن همراه در میان حوزویان و مراجع جهان تشیع است. در این راستا دفتر بسیاری از مراجع از ظرفیتهای این تکنولوژی ارتباطی نوین، مانند سامانههای متمرکز ارسال پیام کوتاه برای ارتباط با مقلدین و افراد جامعه بهره جستند.
لذا ما هر چه که به سمت تکنولوژیهای نوین رفتیم، نه تنها موجب محدود شدن قدرت و اقتدار دفاتر و بیوت مراجع نشد بلکه گستره فراختری برای آنها فراهم کرده است.
حتی ممکن است یک مرجع بنا به دلائل خاص سیاسی و اجتماعی رو به محدودیت برود، دفترش بسته شود یا از حضور فیزیکی در محفل درسی ممنوع شود، اما دفتر مجازی او توانسته است خلأ چنین محدودیتهایی را برای وی پر کند.
من برخی از مراجع قم را میشناسم که به زبان عربی مسلط هستند، وقتی که درس فقه یا تفسیر آنها شروع میشود به صورت آنلاین شاید بیش از پنج یا شش هزار نفر در سراسر جهان از شمال آفریقا تا اروپا، آمریکا و آسیا درسهای او را گوش میدهند.
این نشان میدهد که تکنولوژی جدید موجب گسترش بیوت و دفاتر مراجع شده و اقتدار آنها را افزایش داده و حتی محدودیتهای حاکمیتی را دور زده و به آنها توانمندیهای خاصی داده که حتی حاکمیتهای سیاسی هم نمیتوانند مانع نشر فتاوا و نظرگاههای آنها درباره مسائل دینی شود.
بنابراین تصور میکنم که روحانیت به رغم اینکه در برخی از موارد با مظاهر و ساختههای تکنولوژیهای جدید مخالفت میکرد اما به دلیل نوع تعامل او با رسانهها چه از دوره خلق تلگراف و چه الان، از فضاهای مجازی و اینترنت به خوبی استفاده میکند و برخلاف اندیشه روشنفکری، این روحانیت بوده که به خوبی توانسته است تکنولوژی را به خدمت بگیرد و بر اقتدار و گسترش معرفت دینی در جهان همت گمارد.
روحانیت در برابر مدرنیته چه موضع یا مواضعی گرفته است؟
فراتی: در پاسخ به این سوال، ما نیازمند مطالعاتی هستیم تا بتواند از روشهای قیاسی و استقرائی بهره ببرد. به طور کلی ما میتوانیم به صورت قیاسی موضع علما و فقها در قبال مدرنیته را به سه دسته یا سه صورت تقسیمبندی کنیم.
بخشی از روحانیت در قبال مدرنیته مقاومت کردند و کلیت آن را به چالش کشیدند. اینها معتقد بودند که محتوای مدرنیته محتوایی است که از منظر دینی قابل پذیرش نیست و باید در برابر آن مقاومت کرد و کلیّت آن را نپذیرفت.
ما در ذیل این نگاه میتوانیم، چند دسته از طیفهای درونی حوزه را شناسایی و تحلیل کنیم. اولین گروه، گروهی هستند که میتوان از آنها به روحانیون سنتی حوزه علمیه قم تعبیر کرد و به دلیل اینکه دنیای مدرن، جهان سنتی آنها را فرو میریخت و تمام پیشانگارههای سنتی آنها را در هم میشکست از پدیدهای به نام مدرنیته اساساً استقبال نکردند و در برابر آن موضع منفی گرفتند.
شاید نماد این تفکر روحانیون سنتی در دوره اخیر مرحوم آسید محمود دهسرخی بود که رویه و نگاه خاصی به دنیای جدید داشت؛ از تلفن در منزل استفاده نمیکرد، به پزشکهای مدرن مراجعه نمیکرد، از هیچ امکانات مدرنی مثل تلویزیون بهره نمیبرد و معتقد بود برای علاج باید به طب النبی یا طب الرضا مراجعه کرد و از امکانات و تکنولوژیهای جدید بهره نبرد.
البته این گروه امروزه در قم ضعیف هستند و شاید ما نتوانیم افراد زیادی پیدا کنیم اما در گذشته افرادی مثل مرحوم آسید محمود دهسرخی و صدیقین اصفهانی، جهانِ بیرون از تفکر سنتی خود را نفی میکردند و خیلی هم از دنیای جدید اطلاعی نداشتند و چون همواره میل به تکرار سنت داشتند، از تجدد فرار میکردند یا با آن مخالفت میکردند.
اما دسته دومی در حوزه داریم که در برابر مدرنیته مقاومت میکند و کلیت آن را به چالش میکشاند اما از سنخ گروه اول نیست؛ به عنوان مثال اصحاب “فرهنگستان علوم اسلامی” اطلاعات نسبی از دنیای مدرن دارند و با آگاهی در برابر مدرنیته ایستادگی میکنند.
اینها مدرنیته را پدیده شرّ و بدعت آخرالزمان میدانند که باید در مقابل آن ایستادگی کرد و به جای تمدن غربی یک تمدن اسلامی تأسیس کرد و تمدن غربی را در تمدن اسلامی منحل کرد.
اینکه میگویم منحل کرد به این معنا که اینها تمدن جدید را در درون پارانتز قرار میدهند و درصدد از بین بردن یا عدم استفاده از آن نیستند، بلکه معتقدند، همچنان که انبیای الهی تمدنهای عصر خویش را در تمدن الهی خود منحل کردند و به انحلال بردند، امروزه هم ما باید چنین کنیم، مبتنی بر فلسفه نوینی به نام شدنِ اسلامی تمدنی بسازیم و تمدن کنونی غرب که بر مدار ولایت شیطان میچرخد را در درون این تمدن منحل کنیم.
جریان دوم معتقد است که تفکر دینی و کنونی حوزههای علمیه به علت ابتنائات زیادی که بر منقولات روائی دارد، بسیار ناکارآمد است. اینها تلاش میکنند با نگاهی نقادانه به میراث اسلامی، دین را عصری کنند و بدین گونه راهی برای روزآمد کردن اندیشه دینی و حوزههای علمیه باز کنند.
به همین دلیل معتقدند، تنها مسیری که توانایی چنین نقد و توانایی چنین کارکرد جدیدی را دارد، به نوعی پیوند زدن با خردوزی جدید در دنیای غرب است. لذا این جریان در حوزه زودتر از جریانهای دیگر با مدرنیته هم افق میشود و میتواند راهی به سوی تعامل دین و عقلانیت دوره جدید باز کند. ما چنین نگاهی را میتوانیم در آثار مرحوم عباس یزدانی نویسنده «عقل فقهی» و رگههایی از این نگاه را در آثار مرحوم صالحی نجفآبادی و آیتالله صادقی تهرانی پیدا کنیم.
جریان سوم جریانی است که معتقد است که غرب دو رویه دارد. یک رویۀ قالب، رسمی و بیرونی آن است و بخش دیگر، محتوای غرب است. یعنی گاهی ما غرب را به مثابه روش نگاه میکنیم و گاهی به غرب به مثابه ارزش توجه میکنیم.
اینها معتقد هستند که ما غرب را به مثابه روش میپذیریم اما به مثابه ارزش رد میکنیم. یعنی ملاک ما برای اینکه امری ارزش باشد یا نباشد، مبانی دینی و وحیانی ماست.
ما نمیتوانیم اکثریت جامعه را ملاک حق و باطل بدانیم، اگر امروزه اکثریتِ جامعه پذیرفتند که فلان امر درست است، معلوم نیست که از نظر فقهی، شرعی و دینی درست باشد.
ملاک ما در تشخیص حق و باطل، وحی الهی است. بنابراین در تشخیص اینکه چه چیزی ارزش است یا نیست، به آنچه که در غرب اتفاق میافتد باور نداریم اما غرب را به مثابه روش میپذیریم؛ روشهایی که او برای انتقال به قدرت و کنترل قدرت همانند نظام سیاسی دموکراسی مطرح کرده و تکنولوژیهایی که برای بهبود زندگی بشریت خلق کرده را میپذیریم و در قبال آن موضع منفی نمیگیریم.
لذا ما امروزه میتوانیم لایههای مختلفی از مواجهه روحانیت با ابزارهای نوین را در حوزه شناسایی کنیم و بر اساس هر یک از این رویکردها، به تحلیلها و پیامدهای این نگاهها در توجه کنیم.