کتاب «عصر حیرت» اثر مهدی نصیری، دارای محتوایی بسیار چالش برانگیز و در عین حال مهم و حیاتی است که میبایست مورد تأمل و نقد و بررسی متفکران دینی قرار بگیرد.
شبکه اجتهاد: مهدی نصیری با کتاب تازه خود میگوید اثر غیبت، حیرت است و عصر غیبت نمیتواند ظرف تحقق دولت و جامعه و تمدن تراز اسلام باشد و مراجعه به فقها مانند تیمم بدل از وضو است. پس امکان تحقق تمدن اسلامی در حد مطلوب وجود ندارد. همچنین نظریه «مشروط بودن ظهور به تحقق تمدن و جامعه سازی اسلامی» را رد میکند. نصیری در این کتاب به موضوعاتی که میتواند نظریه او را نقد کند نیز پاسخ میدهد؛ روایاتی که برتری قم در ظهور را ثابت میکنند نقد میکند و تقریر مشهور از قاعده لطف در غیبت را نمیپذیرد.
البته نصیری که در پایان این کتاب تکثر (که از مشهورات معرفت مدرن است) را توصیه و تجویز میکند که با دیدگاه انتقادی او به مدرنیته ناهماهنگ به نظر میرسد. همچنین تحلیل او درباره روایات «نهی از قیام قبل از قائم» قابل نقد است.
در این کتاب نویسنده بارها تأکید میکند که این ادعا به هیچ وجه نافی وظیفه اصلاحگری نیست و انقلاب اسلامی را قیامی در دفاع از کیان دین و مذهب میداند و دیدگاه او با دیدگاه مشهور منسوب به انجمن حجتیه در باب قعود و عدم قیام تفاوت اساسی دارد. او حتی به ولایت مطلقه بیش از ولایت مقیده فقیه گرایش دارد.
به طور کلی این کتاب دارای محتوایی بسیار چالش برانگیز و در عین حال مهم و حیاتی است و بحث و گفتگو و نقد درباره نظریه آن نهایتاً به حال شیعیان و ایرانیان و حکومت اسلامی مفید خواهد بود.
کتاب عصر حیرت به دلیل تبلیغات پیش از انتشار قبل از چاپ مورد توجه و نقد قرار گرفت! اکنون هم مهدی نصیری کتاب چاپ نشدهاش را به صورت مجازی و رایگان منتشر کرده است. او با اثر تازه خود در کنار اصطلاح مشهور غیبت اصطلاح گمنامتر حیرت (که در روایات قرین هم اند) را میآورد که بگوید اثر غیبت، حیرت است.
مهدی نصیری معتقد است عصر غیبت که انتظار فرج در آن از بهترین عبادات دانسته شده، را باید عصر حیرت و فروبستگی دانست (ص ۵۷). عصر غیبت نمیتواند ظرف تحقق دولت و جامعه و تمدن [۱] تراز اسلام باشد و مراجعه به فقها در چنین عصری، تنها مانع از سرگردانی و بلاتکلیفی مطلق و بن بست نظری و عملی و از باب ضرورت و ناگزیر بودن و عدم دسترسی به حجت معصوم خداوند است و در مَثَل مانند آن است که وقتی برای وضو دسترسی به آب داریم، با تیمم نماز میخوانیم (ص ۱۴۲). پس امکان تحقق تمدن اسلامی در حد مطلوب وجود ندارد و تنها نسبت محدود و حداقلی (حداقلی به معنای عدم وجود شرایط در دوران فعلی نه محدودیت همیشگی آنچنانکه روشنفکران میگویند) از آن مقدور است.
در این کتاب نویسنده بارها تأکید میکند که این ادعا به هیچ وجه نافی وظیفه اصلاحگری در عصر غیبت و تلاش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در صورت امکان نیست؛ اما مسئله این است که امر اصلاح و تلاش برای تحقق احکام و آرمانهای دینی در روزگار عدم دسترسی به امام معصوم، به ویژه در شرایط سیطرۀ تمدن ماتریالیستی و اومانیستی مدرن، با موانعی مواجه است.
به نظر نصیری نتیجه غیبت و عدم دسترسی به حجت معصوم در امر هدایت و جامعه سازی دینی موجب عدم اتمام حجت و وجود اختلاف بین مردم است. او با آوردن روایات فراوان درباره حیرت و بلا و سختیهای دوران غیبت معتقد است هنوز این حیرت در دوران انقلاب اسلامی ایران رفع نشده است. روایات بیانگر خرابی وضع شیعه و ارتداد فکری (نه فقهی) آنها در غیبت یا حداقل در آستانه ظهور نظریه «مشروط بودن ظهور به تحقق تمدن و جامعه سازی اسلامی» را رد میکنند؛ چرا که از روایات فوق چنین فهمیده میشود که اکثریت مسلمین و شیعیان از حقیقت دین فاصله گرفته و دچار اختلافات عمیق هستند و امکان تفاهم و اجماع بر سر یک الگوی روشن تمدنی در بین آنان وجود ندارد (ص ۱۲۶). او همچنین روایاتی را در تفسیر آیه والعاقبه للمتقین میآورد که میگویند: همه دولتها و اصناف پیش از ظهور به حکومت خواهند رسید و ناتوانی خود را در تحقق مطلوب عدالت تجربه خواهند کرد. از جمله روایات در تفسیر آیه قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ (ملک ۳۰) است: هرگاه امامتان را از دست دهید و او را نبینید، چه خواهید کرد؟ در این روایت، امام با تعبیر «فماذا تصنعون» اشاره به این امر دارد که غیبت امام موجب عجز و گرفتاری و مصیبتی است که مؤمنان قادر به انجام وظایف و تکالیف دینی خود به طور مطلوب نخواهند بود (ص ۶۲).
البته مقصود از تمدن تراز دین [۲] که دست یافتنی نیست، تمدن مهدوی (ع) که بر اساس روایات، ابعادی بسیار شگفت از علم و معرفت و عدالت و معنویت در آن وجود دارد، نمیباشد و کسی هم مدعی ایجاد تمدنی دینی در این سطح در عصر غیبت نیست؛ بلکه مقصود تمدنی مبتنی بر آموزههای دینی مستنبط از قرآن و سنت است که در علوم اسلامی موجود مانند کلام و فقه و اخلاق و تفسیر و حدیث و … منعکس میباشد.
نویسنده در این کتاب به موضوعاتی که میتواند نظریه او را نقد کند نیز پاسخ میدهد:
۱. نصیری دو روایت بحارالانوار درباره برتری قم در میان شهر و حجت بودن آن را نقد و بررسی میکند. او معتقد است نهایت مفاد دو روایت این است که با اهل قم، حجت بر همه مردم در قبل از ظهور تمام میشود و روشن است با علم اهل قم و گسترش آن در دنیا در آخرالزمان و نزدیکی ظهور، تمدن و جامعهای دینی محقق نشده است، بلکه مردم شرق و غرب در برابر علم و حجت گسترش یافته از سوی قم مقاومت کرده و موجب خشم خداوند و امام شدهاند! در ادامه میگوید: اینکه غیر معصوم بتواند حجت را بر همه مردم تمام کند (مطلبی که در هر دو روایت به آن تصریح شده) در تضاد با دهها آیه و روایت است (ص ۱۳۱). وی این روایات را مبالغه آمیز میداند و شواهدی از دست بردن در یک روایت (تبدیل عبارت قرب غیبت به قرب ظهور) را با استناد به تحلیل رسول جعفریان (در کتاب مهدیان دروغین) تبیین میکند (ص ۱۳۲).
۲. به اعتقاد نصیری، قاعده لطف بدان معناست که آن حضرت مانع از ریشه کنی شیعه میشود و نمیتوان مدعی شد که آن حضرت از فتاوای غلط و یا تصمیمات و کردارهای ضایعه بار فقها ممانعت به عمل میآورند و برای رسیدن آنها به فتاوا و تصمیماتی درست و بدون خطا، مداخله پنهان یا پیدا میکنند. وجود فتاوای بعضاً به شدت متفاوت و نیز تصمیمات و گرایشهای متضاد در میان فقهای بزرگ مانند شکاف نظری و عملیای که در مشروطه رخ داد، دلیلی گویا بر بطلان چنین دیدگاهی است.
۳. ممکن است گفته شود حتی با حضور امام معصوم هم امکان اختلاف بین اصحاب وجود دارد. پاسخ این است که اگر امام در شرایط تقیه باشد، همین طور است اما فرض ما در شرایط عدم قیام مبسوط الید امام است و البته در چنین شرایطی نیز برخی اختلافات متصور است مانند سطوح متفاوت فهم اصحاب از یک موضوع که ممکن است امام برای رفع این اختلاف مداخله نکند امابدیهی است که چنین مواردی با حضور امام اندک بوده و هرگز به اختلافات حاد کلامی و فقهی منجر نمیشود (پاورقی ص ۴۹). [۳]
نهایتاً، پذیرش نظریه عصر حیرت از نظر سیاسی موجب واقع بینی بیشتر و توجه زمینه پذیرش مردمی اجرای احکام و تساهل و تکثر و مشارکت بیشتر مردم میشود. از نظر اجتماعی موجب نگاه ملاطفت آمیز و کاهش شکافهای اجتماعی میشود. از نظر فقهی موجب تبادل نظر و عدم اصرار بر رأی شخصی و تشکیل شورای افتا میگردد. از نظر معرفتی حس اضطرار را زنده میکند و قاطعیت علیه مخالفان به گفتگو تبدیل شده و تکثر پذیرفته میشود و اینکه باید رجال) غیر معصوم (را به حق شناخت و نه حق را با رجال. (صص ۲۳۸ الی ۲۴۵).
در ادامه لازم است برخی از نکات مهم دیگر کتاب با رویکردی انتقادی تحلیل شود:
۱. نصیری در پایان این کتاب ، که دیدیم در آن تمدن غربی را هم عامل عدم تحقق حداکثری دین دانسته، تکثر (که از مشهورات معرفت مدرن است) را توصیه و تجویز میکند. او در اینجا میبایست در این نتیجه گیریها تفاوت تکثر غربی (پلورالیسم) را با جدال احسن در قرآن تبیین میکرد [۴] و نیز به این سوال پاسخ میداد که چگونه انحصارگرایی دینی (که وجهی از آن را در کتابش با عنوان جایگاه انحصاری حجت معصوم نشان داد) را با تکثرگرایی دینی را جمع میکند؟ مگر اینکه معتقد باشد تا زمان ظهور معصوم میتوانیم برخی اصول مدرنیته را (از باب اکل میته) توصیه و تجویز کنیم [۵]!
۲. نصیری انقلاب اسلامی را قیامی در دفاع از کیان دین و مذهب میداند و دیدگاه او با دیدگاه مشهور منسوب به انجمن حجتیه در باب قعود و عدم قیام تفاوت اساسی دارد. او حتی به ولایت مطلقه بیش از ولایت مقیده فقیه گرایش دارد و میگوید: «ادله عقلی و نقلی موافقان ولایت مطلق فقیه از قوت و استحکام بیشتر واضحتری از نظریه ولایت فقیه در امور حسبه برخوردار است (ص ۱۹۷) و مینویسد: در روزگار ورود مدرنیته، تشکیل حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه، ضرورتی مضاعف دارد (ص ۱۹۸).
بر این اساس، او در مورد روایات نهی از قیام قبل از قائم میگوید: این روایات باید در سیاق و بافت زمان خود معنا شود و در اصطلاح فقهی قضیه شخصیه و روایات فی واقعه هستند (ص ۲۲۶) و نمیتوان از آن حکمی کلی و عمومی برای همه قیامها در عصر غیبت استنباط کرد. او همچنین مدح برخی قیام کنندگان را دلیل دیگری میداند که منظور از نهی، در مورد مدعیان امامت و مهدویت است و نیز روایات قیام پیش از ظهور را ناقض ادعای کسانی میداند که به استناد برخی روایات دیگر، مطلق حرکتهای انقلابی و اعتراضی را در عصر غیبت نامشروع میدانند (ص ۲۲۵). البته به نظر میرسد نمیتوان همه روایات نهی از قیام پیش از قائم را شخصیه دانست چرا که لحن روایات حتی وقتی به دنبال سخن از یک مصداق خاص بیان میشود کلی است. مثلاً امام صادق (ع) در مورد قیام زید بن علی با این تعبیر سخن میگوید: «هیچ کس از ما نیست که قبل از قائم…». اما همانطور که نصیری متوجه شده است نهی شوندگان از قیام دو دستهاند: گروهی مدعی امامت و مهدویت هستند مانند زید بن موسی و گروهی که به خود دعوت نمیکردند و به دنبال رضایت امام بودند و امام هم آنها را مدح کرد و در رثای آنها گریست مانند زید بن علی. این روایات میگویند اگر قیامی انجام شود نمیتواند به هدف نهایی برسد ولی نه تنها لزوماً ضد امام نیست بلکه میتواند مأجور باشد.
۳. نصیری در مورد یک نکته مهم دیگر در روایات توضیح نمیدهد که منتظرین معتقد چگونه غیبت و مشاهده برای آنها یکی میشود و اهل جهاد میشوند؟ او روایت امام سجاد (ع) را بدون توضیح این مسئله میآورد (ص ۱۸۷): مردم زمان غیبت آن امام که معتقد به امامت و منتظر ظهور او هستند، از مردم هر زمانی برترند؛ زیرا خدای تعالی عقل و فهم و معرفتی به آنها عطا فرموده است که غیبت نزد آنان به منزله مشاهده است و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدین پیش روی رسول خدا که با شمشیر به جهاد برخاستهاند، قرار داده است». همین جاست که او از نظریه ظهور شخصی [۶] غافل است. در اینجا باید یادی کنیم از دیدگاه میرزا اسماعیل دولابی که در دیدگاه ویژه خود در باب انتظار گفت منتظر واقعی به فرج رسیده است. تقریر این سخن این میتواند باشد که قبل از ظهور جمعی افرادی میتوانند به ظهور شخصی و فرج فردی برسند.
اگر این دیدگاه را بپذیریم مقداری تحلیل ما از دوران غیبت دگرگون میشود و ما نقش عباد گمنام در روند امور شیعیان را هم در عصر حیرت در نظر میگیریم و در مورد بلاتکلیفی شیعیان در عصر غیبت و حیرت به نتایج کاملتر و عمیقتری می رسیم. در این مورد روایات فراوانند: مثلاً در روایت دیگر منتظر مانند قائم در خیمه اش است بلکه مانند شمشیرزننده در رکاب او بلکه مانند شهید همراه رسول خدا (بحارالانوار، ج ۵۲). کسی که بمیرد در حالی که عارف به امامش باشد تقدیم و تأخر فرج ضرری به او نمیرساند (کافی، ج ۱، ص ۳۷۱). منتظرین در غیبت یا مطیعین در ظهور هر دو اولیا هستند که نه میترسند و نه غمگینند (کمال الدین، ص ۳۵۷). برای سخن از عصر حیرت تعیین تکلیف این روایات از این منظر لازم و ضروری است.
به طور کلی این کتاب دارای محتوایی بسیار چالش برانگیز و در عین حال مهم و حیاتی است که میبایست مورد تأمل و نقد و بررسی متفکران دینی قرار بگیرد نه آنکه مسکوت باقی گذاشته شده یا مورد هجمه غیراندیشمندانه قرار بگیرد. بحث و گفتگو درباره نظریه آن نهایتاً به حال شیعیان و ایرانیان و حکومت اسلامی مفید خواهد بود. ان شاءالله/ مهر
—————————————-
پی نوشت:
[۱] این سه تعبیر به نظر میرسد اشاره به سه مرحله پایانی تحقق انقلاب اسلامی باشد!
[۲] به ادعای نصیری معیار تراز دین بیشتر با قرآن، نهج البلاغه و موسوعه الحیات (ص ۱۲) سنجیده شده است اما نویسنده تحلیل خود از این موسوعه را تفصیل نمیدهد.
[۳] در پیوست اول فصل ششم، عوامل و علل اختلاف فتاوای فقها در عصر غیبت در ۱۱ بند مطرح میشود که در جای خود مفید است.
[۴] تلاش برای فهم خالص دیدگاه اسلام فارغ از اندیشه مدرن حتی میتواند به این نتیجه برسد که فهم واحد از دین در زمان ظهور هم رخ نمیدهد بلکه اختلافات در قیامت است که به صورت کامل از بین میرود. خود نصیری هم در جایی از کتاب متوجه است که سطوح متفاوت فهم اصحاب در حضور امام همچنان ادامه دارد. همچنین باید گفت در زمان ظهور برتری دین حق به معنای از بین رفتن ادیان دیگر نیست و به استناد قرآن آنها تا قیامت موجود هستند.
[۵] البته اینجانب در کتاب «نظریه وحدت متعالی دین» تلاش کردم مناسبات بین ادیان را توضیح دهم و معتقدم دیدگاه قران با انحصارگرایی دینی و پلورالیسم دینی و نظریات مشهور دیگر متفاوت است.
[۶] ظهور شخصی را میتوان همانند ظهور یوسف برای برادرش بنیامین قبل از ظهور برای کل خانواده و قوم او دانست. این تطبیق آنگاه قوت میگیرد که متوجه باشیم نحوه ظهور یوسف در روایات با ظهور مهدی (عج) مشابهات سازی شده است.