شبکه اجتهاد: بهتبع طرح آموزشی جدیدی که از سوی شورای عالی حوزه ارائه شد و در آن، برخی از بخشهای کتب موجود حذف و کتب جدیدی به عنوان متن درسی ارائه گردید، مخالفتهایی مطرح شده است که نیازمند به تدقیق و موشکافی دارد. در این نگاشته ذیل چند عنوان، نکاتی طرح میگردد.
الف) چرایی تحول در کتب
۱- ضرورت تحول در کتب، به تبع تحول در علم
همگان میپذیرند که کتاب، ظرف دانشی اهل علم بوده و بعد از خلق علم در ذهن و ضمیر دانشمند است که ظرفِ کتاب، موجودیت پیدا میکند. اگر چنانچه علم و دانشی در مسیر تاریخی خود متحول گردیده باشد و آراء علمای پیشین مورد انتقاد قرار گرفته، علم تطور پیدا کرده و توسعه یافته و پیش آمده باشد، آیا میتوان پذیرفت که کتب پیشین در دوران پیش از توسعه دانش، محور نظام آموزشی قرار بگیرند؟
قطعی است که دانش اصول بعد از شیخ انصاری و آخوند خراسانی (اعلی الله مقامهما الشریف) با نقد بر آراء ایشان و طرح مبانی نوین رشد کرده و در وادی جدیدی قدم گذاشته است؛ و شاهد این ادعا، طرح مبانی اعلام سته (محقق اصفهانی، محقق نائینی، محقق عراقی، محقق خوئی، امام خمینی و شهید صدر) در دروس تحقیقی خارج است. به ندرت میتوان محفل درسی ترازی را پیدا کرد که برای دستیابی به مبنای اصولی، بخواهد اکتفا به آخوند و شیخ نماید و یا بخواهد به عصر پیش از این دو بزرگوار بازگشت کند؛ و همین رویه دروس نشان از آن دارد که اساتید فن پذیرفته اند با دوران جدیدی از دانش اصول مواجه اند، فلذا باید اقتضائات آن را بپذیرند. مثلاً یکی از آن اقتضائات این است که متن کتاب «بحوث فی علم الاصول» پایه و اساس درس خارج اصول قرار بگیرد.
حال، ممکن است گفته شود: محل نزاع، درباره کتب سطح است، اگر چه بپپذیریم که دانش حوزه تحول یافته و رشد کرده اما دخلی به آموزش در سطح ندارد.
پاسخ این نکته روشن است: اولاً: بریده دیدن آموزش در مقطع سطح از خارج، روشی نامعقول است. برای تربیت طلاب، لازم است مقطع خارج را استمرار و امتداد سطح دانست و براساس آن برنامه ریزی نمود؛ و اگر چنین باشد، باید در مقطع سطح به کتبی توجه نمود که بتوانند زمینه ساز مقطع خارج باشند. ثانیاً: سلمنا که مقطع سطح از خارج بریده است و به همدیگر ارتباطی ندارند، براساس این تلقی، چرا باید متمرکز بر دو کتاب رسائل و کفایه بود؟ آیا دلیلی منطقی وجود دارد؟ اگر اینگونه استدلال شود که: چون این دو کتاب، متقن و دقیق هستند نباید آنها را کنار گذاشت. جواب روشن است: بنابراین سخن، تراث حوزه علمیه امامیه که خالی از کتب متقن و دقیق نیست، پس باید به سراغ کتب پیشین رفت و از آنها نیز در مقطع سطح استفاده کرد. اگر گفته شود: این دو کتاب بالخصوص، مورد تأکید بزرگان است. پاسخ این است که: اگر تأکید بزرگان، موضوعیت دارد چنین تأکید و اهتمامی درباره کتب معالم و قوانین نیز مطرح است، پس چرا به سراغ آنها نرویم؟ خلاصه اینکه، هر استدلالی ارائه شود مُثبِت ادعای مذکور (بقاء بر رسائل و کفایه) نیست و اعم از مدعاست.
۲- ضرورت تحول در کتب، به تبع ورود تفقه در عرصههای جدید
ورود فقاهت در عرصههای نوین قابل انکار نیست. این ورود، با لوازمی همراه بوده که از جمله آنها ابداعات و نوآوریهایی است که به اقتضای مسائل مستحدثه و موضوعات نوپدید تولید شدهاند. از آنجا که مسائل مستحدثه، بخشی از حیات اجتماعی انسان مسلمان گشته، نمیتوان با ابداعات علمی به صورت یکبارمصرف برخورد کرد؛ یعنی اینگونه نیست که آنها را فقط برای حل برخی مسائل به کار گرفت و سپس کنار گذاشت.
بلکه، برخی قواعد اصولی مانند «سیره عقلاء» از آن دسته قواعدی هستند که در غالب موضوعات اجتماعی سهم تأثیراساسی دارند. پس این قاعده، تبدیل به مسئله ای از مسائل دانش اصول میشود و همین امر به دنبال خود این توقع را ایجاد میکند که باید ابعاد آن، مبانی حجیت و ثمرات و آثار آن منقح گردد؛ و این نیاز هم بستر تولید کتاب جدید میگردد.
و قس علی هذا، مسائل و قواعد جدید دیگری که به مقتضای ورود فقه به عرصههای نوین، به دست میآید.
پرواضح است که نباید عیار تولید قاعده اصولی، فقهی پایین بیاید و هر تراوش ذهنی را به نام قاعده جا زد. بلکه قاعده ای که مستحکم بوده و بتواند غالب اصحاب علم را به با خود همراه سازد که از علمیت و اتقان منطقی و فنی برخوردار است، هرچند پذیرفته نگردد.
۳- ضرورت تحول در کتب، با نظر به اهداف آموزشی
یکی از تجربیات ثابت شده در دوران آموزشی حوزه علمیه، مانعیتی است که در برخی از کتب موجود وجود دارد. در عین اعتراف به عمق و ژرفای موجود در کتبی مانند رسائل و کفایه، اما نمیتوان اغلاق در متن را که مانعی جدی در امر آموزش است نادیده گرفت. قابل انکار نیست که دوران آموزشی، دوران شکل گیری ذهن اصولی طلبه است. وقتی در چنین دورانی، او بیش از آنکه با محتوا درگیر شود باید گرههای متنی را بگشاید، نه تنها ذهن او رشد نمیکند بلکه خسته و ملول گشته و انگیزه علمی خود را از دست میدهد. نمونههای فراوانی از طلاب، شاهد بر این ادعا هستند و روشن است که برنامه ریزی آموزشی را باید با نظر به قاطبه طلاب نگاشت نه با ملاحظه تعداد معدودی که انگیزههای بالای علمی داشته و توان تحمل اغلاقات متنی را دارند؛ و پرواضح است که اساتیدی که مخالفت میکنند رضایتی به پایین آمدن انگیزههای علمی ندارند.
ب) چگونگی تحول در کتب
۱- تحول در کتب، توسط اساطین علم
همانطور که گفته شد؛ تحول کتب به تبع تحول در علم امری اجتناب ناپذیر است، در این مقام نیز چگونگی تحول کتب باید به تبع تحول در علم و از سوی اساطین علم واقع شود نه هرکسی که خواهان و داعیه دار تحول است؛ یعنی، از آنجا که ظرفِ کتاب، بستر انتقال علم است، آن کسی میتواند تحولی در ظرف ایجاد نماید که خود، بستر انتقال دانش قرار گرفته باشد و دیگران نیز او را در چنین منزلتی باور کرده باشند. به عنوان نمونه، اصولی متبحر دوران کنونی، شهید سیدمحمدباقر صدر (رضوان الله علیه) هم در کتاب دروس فی علم الاصول و هم در تقریراتی که از محفل درسی او بر جای مانده، نشان داده است که میتواند بستر انتقال و تحول دانش اصول قرار بگیرد؛ و شاهد بر این ادعا، مرکزیتی است که در برخی دروس تراز اصولی پیدا کرده است. حال، چنین فردی با چنین موقعیت علمی، میتواند ظرف انتقال دانش را نیز تحول ببخشد و کتاب درسی او یعنی «دروس فی علم الاصول» مورد اعتماد و اتکاء در امر آموزش قرار بگیرد.
باورپذیر نیست که عالمی در سطح شهید صدر، در مقطع خارج، اعتماد اساتید تراز دروس خارج را به خود جلب کرده و پژوهشگران در عرصه اصول فقه را متوجه خود ساخته باشد، لیکن متن درسی نگاشته توسط ایشان، ضعیف تلقی شده و به کناری گذاشته شود. اگر قدرت تبیین و استدلالی او توانسته بر قله رفیعی تکیه بزند، چرا نباید ذهن اصولی طلبه با آن تراز قدرت و استدلال اصولی، آشنا و تربیت گردد؟
۲- تحول در کتب، برآمده از تفاهم علمی
در عین حال که باید به مدونات اساطین علمی حوزه توجه نمود، از این نکته نیز نباید غفلت ورزید که همانطور که تحول در علم، در فضای تضارب آراء صورت میگیرد، تحول در کتب نیز باید از درون تفاهم علمی حوزه برخیزد. مقصود از تفاهم، یعنی ارائه ادله ای است که مخالفین تحول نیز آن ادله را علمی دانسته و روش تحول را هم علمی و منطقی محسوب بدارند. نه آنکه، امر تحول در کتب، در یک فرآیند غایب از مجامع علمی صورت گرفته و خالی از مواجهه با استدلالهای مخالفین باشد.
همچنانکه، مخالفت با تحول کتب هم باید متکی بر استدلال باشد نه ذوق و سلیقه و چنانچه این مسئله مهم، متکی بر سلائق گردد امکان گفتگو فراهم نخواهد بود و شاید برخی بداخلاقیها نیز به میان آید.
۳- تحول در کتب، به صورت اجراء آزمایشی
روشن است که هر امر جدیدی به دنبال خود نقد و انکارهایی را خواهد داشت. ضمن آنکه، روشن نبودن آثار و تبعات، نقدها را موجه میسازد. راهکاری که میتواند هم تحول در کتب را رقم بزند و هم از آسیبهای احتمالی بکاهد این است که تحول در متون در یک محیط آزمایشی با نظارت دقیق اساتید – با رویکردهای مختلف- انجام شده و بازخورد آن گرفته شود و سپس مورد تجزیه و تحلیل علمی قرار گرفته و به عنوان تجربه ای علمی ثبت گشته و به سمع و نظر بزرگان حوزه برسد.
نویسنده: حجتالاسلام محمد متقیان تبریزی، مدرس حوزه علمیه قم و پژوهشگر فقه و اصول