اختصاصی شبکه اجتهاد: ساختار کتب اصولی اهلسنّت اگرچه شباهتهای فراوان با ساختار شیعه دارد، امّا تفاوتهایی نیز میان این دو ساختار به چشم میخورد. ازجمله اشتراکات این دو ساختار، میتوان به مباحث الفاظ اشاره کرد که تقریباً در میان هر دو فرقه مشترک است. این مباحث در میان اهلسنّت، با تفصیل بسیار مطرحشده است و کتب متقدّم اصولی شیعه نیز که متأثّر از اصول اهلسنّت بودهاند، آنها را با همین تفصیل مطرح نمودهاند، امّا کتب اصولی متأخّر در هر دو فرقه، با حذف یا اختصار بسیاری از مباحث الفاظ، تا حدّ بسیاری از حجم این مباحث کاستهاند. مباحثی از قبیل مبادی علم اصول (تعریف، موضوع، غایت و …)، عام و خاص، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن، مفهوم، دلالات صیغه نهی، دلالات صیغه امر، وضع و ملحقات آن، مشترک لفظی و معنوی و … در ساختار اصولی هر دو مذهب به چشم میخورد.
تفاوتهای ساختاری این دانش در میان دو مذهب را میتوان در امور زیر برشمرد:
۱- در کتب اصولی اهلسنّت، معمولاً مباحث استطرادی فراوانی از کلام و فلسفه و دانشهای دیگر وجود دارد. اصولیان سنّی متأخّر البتّه تلاش داشتهاند تا این زوائد را حذف کرده و کتب اصولی را مختصر کنند.
۲- در مباحث حجج و امارات، علاوه بر خبر واحد و اجماع که بین شیعه و سنّی مشترکاند، از حجّیّت قیاس، مصالحمرسله، استحسان و قول صحابی نیز سخن میگویند. بحث قیاس را میتوان یکی از مفصلترین مباحث دانش اصول اهلسنّت برشمرد که در ضمن آن، به ادلّه قیاس، ارکان آن، محدوده حجّیّت آن، شبهات وارد بر آن و … میپردازند. بحث از مصالحمرسله و استحسان نیز اگرچه بهعنوان بابی مهم در ساختار اصولی ایشان مطرح است، امّا حجم فصول و مطالب آن، هیچگاه به مقدار حجم مطالب مرتبط با قیاس نیست. قول صحابی نیز در کتب مختلف، به صورتهای مختلف مطرحشده است. برخی، آن را بهعنوان بابی مستقل در امارات مطرح نمودهاند و برخی دیگر، آن را در ضمن مباحث حجّیّت خبر واحد ذکر کردهاند.
البتّه لازم به تذکّر است که اجماع و خبر واحد نیز اگرچه بحثی مشترک میان اصول شیعه و سنّی قلمداد میشود، امّا برخی ریزموضوعات آن، میان شیعه و سنّی متفاوت است. بهعنوانمثال، مباحثی از قبیل عدالت صحابه، جواز تقلید از صحابی، تعارض بین نقل از پیامبر و فعل وی، تعارض خبر با قیاس و حجّیّت خبر واحد در حدود را میتوان از مباحث اختصاصی اهلسنّت در بحث از خبر واحد برشمرد.
۳- ملازمات عقلیه را تقریباً میتوان از اختصاصات اصولفقه شیعی نام برد. در کتب اصول اهلسنّت، تقریباً نامی از ملازمه بین امر به شیء و نهی از ضد، جواز یا امتناع اجتماع امرونهی و مانند آن به چشم نمیخورد.
۴- اصولعملیه در میان اهلسنّت بسیار کمرنگ است. تنها اصل عملی که در میان آنها، بدان پرداخته میشود، استصحاب است. این اصل هم بهعنوان «اصل عملی» موردبحث قرار نمیگیرد، بلکه در زمره مباحث حجج، بدان پرداخته میشود. البتّه بهمقتضای نقل برخی از احادیث برائت و احتیاط و تخییر در مجامع حدیثی اهلسنّت، در ضمن برخی از مباحث اصولی، بدانها اشارهشده است، لکن هیچگاه بابی مستقل برای بحث ازاین اصول اختصاص داده نشده است. شاید دلیل بیرغبتی اهلسنّت به اصولعملیه، این باشد که با توجّه به حجّیّت قیاس، مصالحمرسله و استحسان از جانب ایشان، دیگر جایی برایش شک باقی نمیماند تا نیازی به رجوع به اصولعملیه باشد. علاوه بر اینکه عمده ادلّه حجّیّت اصولعملیه، روایات اهلبیت (علیهمالسلام) است که اهلسنّت از آنها بیبهره هستند. همین نکته میتواند راز عدم پرداخت ایشان به بحث ملازمات عقلیه نیز باشد.
۵- بحث تعادل و تراجیح، اگرچه در میان اصولفقه شیعه و سنّی مشترک است، لکن ریزموضوعات آن در میان شیعه و سنّی، تفاوتهای فراوانی با یکدیگر دارد. بهعنوانمثال، معارضه ادلّه عقلیه در میان شیعه، جایگاه چندانی ندارد، لذا بسیاری از اصولیون باتوجّه به اینکه تنها ادلّه عقلی قطعی را حجّت میدانند، به عدم امکان تعارض بین دو قطع اکتفا کرده و وارد بحث از تعارض ادلّه نقلی میگردند. اهلسنّت امّا ازآنجاکه با قول به حجّیّت قیاس و استحسان و مصالحمرسله، عملاً بسیاری از ظنون عقلی را نیز حجّت پنداشتهاند، بحث از تعارض ادلّه عقلی را بهتفصیل مطرح مینمایند.
در تعارض ادلّه نقلی نیز از مباحثی از قبیل تعارض بین دو قول صحابی سخن گفته میشود که شیعه به جهت عدم قول به حجّیّت، از آنها سخن نمیگوید.
همچنین تعارض بین دلیل عقل و نقل، به جهت عدم قول به حجّیّت احکام غیرقطعی عقل، نزد شیعه بسیار روشن است. ایشان با ذکر این نکته که حکم قطعی عقل همواره بر ادلّه نقلی مقدماست، به این بحث پایان میدهند. اهلسنّت امّا به جهت قول به حجّیّت ظنون عقلی از قبیل قیاس، استحسان و مصالح مرسله، این بحث را بهتفصیل مطرح کرده و از مرجّحات آن و حکم آن در صورت تعادل و عدم وجود مرجّح سخن میگویند.
۶- آخرین مبحث از مباحث اصولفقه اهل سنّت، بحث از اجتهاد و تقلید است که در آن، به مباحثی از قبیل شرایط مجتهد، تعارض قول مجتهدین و مانندآن پرداخته میشود. باب اجتهادو تقلید البتّه اگرچه در برخی از کتب اصولی شیعه نیز به چشم میخورد امّا مدّتهاست که جایگاه خود در اصولفقه شیعی را از دست داده و در بابی تحت همین عنوان، در کتب فقهی موردبحث قرار میگیرد.اهلسنّت امّا هنوز آن را بهعنوان یکی از مباحث دانش اصولفقه موردبحث قرار میدهند.
۷- بحث از حجّیّت قطع و مسالک حجّیّت و فروع آن ازجمله مباحث علم اجمالی را میتوان از اختصاصات اصولفقه شیعی دانست. کتب اصولی اهلسنّت، هیچگاه باب مستقلی را به حجّیّت قطع اختصاص ندادهاند. در برخی ازکتب ایشان نیز که به این بحث پرداختهشده، علاوه بر اختصار در پرداخت، عنوان مستقلی برای آن در نظر گرفته نشده و تنها در لابهلای مباحث، بدان پرداخته شده است.