شبکه اجتهاد: قلمرو مطالعات ادیان از دو گونه الگو برای رابطه و تعامل میان دینها و مذهبها سخن گفته میشود: گفتگوی بین ادیان و گفتگوی درون دینی. در اصطلاح انگلیسی به ترتیب: Inter-religious dialogue / intra-religious dialogue نام گرفته است. نظریه پردازان و متخصصان این قلمرو در سطوح آکادمیک و فعالیتهای عامتر، سخنها و تحلیلها دارند.
در ایران مثل خیلی از موارد مشابه، در این باره نیز با نوعی فقدان معرفتی و شناختی معیارین و روشمند مواجه هستیم. این نوع نارسایی شناختی موجب شد که سخنها در این باب فاقد چهارچوب مفهومی درست و نظام معنایی مبتنی بر دریافتهای روشمند باشد.
تفکیک فوق در ایران به دو صورت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب مطرح است.
علل یا عوامل این نارسایی شناختی و گسست معرفتی میان سخن گویان ایران و نظریه پردازان جهان تا کنون شمارش نشده است. مهمترین دلایل بطور ساده به این شرح است:
۱- عدم تمایز گذاری دقیق میان کلام و مطالعات ادیان؛ این امر منجر به برداشت ناصواب و ناقص کلامی از گفتگوی ادیان و گفتگوی مذاهب شده است.
۲– تفکیکی که قانون اساسی جمهوری اسلامی میان “اقلیت دینی” و “اقلیت مذهبی ” وضع کرد؛ این تفکیک متاسفانه در عرصه نظری و عملی با دقت در نظر گرفته نمیشود؛ این بیدقتی گاهی از عدم دانش و آگاهی به چنین تفکیکی است و گاهی دانش یا علم به این تفکیک وجود دارد اما “آگاهی” در باره آن نیست که صاحبان سخن و تریبون را متفطنانه به پیامدهای روشی و معنایی و نظری این تفکیک سوق دهد.
۳- توجه ساختاری و سیاسی به مساله گفتگوی ادیان و بویژه گفتگوی مذاهب؛ توجهی اینگونه موجب شده است که مسالهای که مبنای نظری و شناختی دارد به سطح مواجهات ژورنالیستی مطرح شود تا بتواند به کمک گفتمان غالب سیاسی بیاید و مستند سازی شود.
۴- زمانمندی و تقویمی شدن؛ مانند دورههای گفتگوی فلان نهاد دینی با طرف ایرانی در قالب تقویم گفتگویی مرکز گفتگوی ادیان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و مانند هفته وحدت در تقویم مناسبات مذهبی میان اهل سنت و اهل تشبع؛ تقویمی شدن این امور موجب فعال شدن سخن گویان و نظریه پردازان و صاحب نظران تقویمی میشود که با اندک مناسبت رشتهای یا پژوهشی وارد بحثها میشوند و با پایان یافتن زمان و تقویم بحثها نیز خاموش میشود.
این نوشته نه از منظر یک متخصص امر گفتگو یا تقریب که در واقع از منظر آسیب شناسی با مشاهده از بیرون، تقریر یافته است. این نوشته کوتاه را با سه نکته که شبیه نتیجهگیری است، به پایان میبرم.
۱- نکته نخست اینکه به نظر میرسد اگر به مساله گفتگو و تقریب با معیارهای جدید و مطالعات دین شناسانه نگاه کنیم به این نکته شناختی متفطن شویم که تقریب مذاهب در قالب الگوی فکری “هویت گرایی” بحث میشود و از این منظر دو هویت شیعی و سنی در حالت مقاومت در مقابل هم قرار میگیرند و سخن وحدت عملا عقیم میماند. اینجا به جای تقریب، تغریب شیعه و سنی پدید میآید.
۲- نکته دوم اینکه باید برای رهایی از مشکل هویت گرایی به سوی شناخت “گفتمانی” شیعه و سنی تغییر الگو دهیم. در این صورت به حکم لوازم گفتمانی باید از “غیرت سازی گفتمانی” شیعه و سنی در ایران سخن گفت که راه “کنش ارتباطی” و “گفتگوی مدنی” را باز میکند؛ با گشایش کنش ارتباطی و شکل گیری گفتگوی گفتمانی در عرصه عمومی، هویت خواهی انکاری به رقابت گفتمانی معطوف به مصالح شهروندی در ایران و جهان سوق میابد.
۳- نکته سوم و آخر آنکه به نظر میرسد که در حد یک فرض میتوان گفت که بسیاری از کسانی که از تقریب و وحدت سخن میگویند با یک چالش ذهنی در ناخود آگاه خویش دست و پنجه نرم میکنند که شواهدش را در رفتارها میتوان دید؛ چالش نگاه به اهل سنت به مثابه “اهل ذمه”!؛ توضیح آنکه به واقع برخی از افراد چنان اندیشه و سخنی دارند که برادران و خواهران مسلمان اهل سنت شبیه اقلیتهای دینی اهل ذمه محسوب میشوند! موضوع نگرش به اهل سنت به مثابه اهل ذمه در ایران موضوعی در حد فرض است و نگاه انتزاعی به یک آسیب شناختی و رفتاری در حوزه تقریب است نه به معنای مسلم گرفتن این امر.
تذکر: مسلمانان نسبت به هم امت اسلامی محسوب میشوند و هیچکدام نسبت به دیگری “اهل ذمه” نیست. استفاده از این مفهوم نوعی عاریه گرفتن از یک مفهوم در فضای مناسبات مسلمانان و اهل کتاب غیر مسلمان است.