اشاره: مصطفی سلیمانی، نویسنده، روانشناس و دانشآموخته فلسفه اخلاق، طی یادداشتی در «ایبنا»، به تحلیل «توهین و مقابلهبهمثل» به مثابه یک معضل اخلاقی، و همچنین کنکاش در آرای موجود در این زمینه از منظر فقه و اخلاق پرداخته است.
شبکه اجتهاد: تعامل و ارتباط، جزء جداییناپذیر زندگی بشری است. از این رو، همواره میان افراد، تزاحم و تعارضهایی پیش میآید که به موجب آن، حقوق یکی، مورد تعدیِ دیگری قرار میگیرد. تقاص یا مقابلهبهمثل، قاعده و راهی است که برخی افراد برای اعاده حقوق پایمالشده صاحبان حق پیشنهاد میکنند. اقتضای این قاعده این است که برای مقابله، میان عملکرد فرد متجاوز و عملکرد فردی که درصدد استیفای حق شخصیِ خودش است، همانندی و مماثلت وجود داشته باشد؛ اما از آنجایی که اقدام فرد متجاوز، به دلیل ماهیتی که دارد، از نوع فعلِ حرام است، بدیهی است که مقابلهبهمثل، مقتضی ارتکاب فعل حرام خواهد بود. به عبارت سادهتر، فردی که مورد تجاوز قرار گرفته است، تنها در صورتی میتواند مقابلهبهمثل کند که فعل حرام فردِ متجاوز را مجدداً تکرار کند. اما به واقع، محدودیتها و موانعی که در اجرای این قاعده وجود دارد، عملاً شرایط را برای صاحب حق به گونهای مشکل میکنند که تقاص از جانب او، به نوعی مقابلهبهمثل از طریق حرام خواهد بود.
مقابلهبهمثل از منظر فقها
به اعتقاد برخی از فقها، قاعده مقابلهبهمثل، یک قاعده قرآنی است که جنبه بینالمللی دارد؛ یعنی برآمده از فطرت و طبیعت و سویدای دلِ آدمی است. این فقها، لزوم مقابلهبهمثل و تقاص را دفع ظلم از مظلوم عنوان میکنند و بر همین اساس آن را عملی اخلاقی میدانند (مستندالشیعه، محقق نراقی، ج ۱۷، ص ۴۷۱-۴۶۲). به عنوان مثال، محقق اردبیلی، مقابلهبهمثل را در تمامی امور، و در مقابل هرگونه تعدی و تجاوز جایز دانسته و فقط مواردی را که فی نفسه حرام هستند (مانند قذف) از حکم جواز خارج کرده است. او دایره مقابلهبهمثل را تا هرگونه فحش و ناسزایی که تلفظش ممنوع نباشد گسترده دانسته است. علاوه بر ایشان، علامه مجلسی نیز در جواز مقابلهبهمثل اینطور میگویند که «کسی که در ناسزاهای متعارف، مقابلهبهمثل میکند، شارع، مؤاخذه را از او ساقط کرده و گناهش را بر عهده شروعکننده قرار داده است» (مرآه العقول، مجلسی، ج ۱۰، ص ۲۶۵).
کتاب «قاعده مقابلهبهمثل» به تألیف یاسر صالحی، با مشروع دانستن مقابلهبهمثل، به ایراد ادله مشروعیت این قاعده و تبیین و تشریح جایگاه آن در ابواب فقه امامیه و حقوق بینالملل پرداخته و حفظ حیثیت مسلمین را مبنای عمل بر طبق این قاعده دانسته است. محقق خویی، آیتالله سید عبدالأعلی سبزواری، محقق اردبیلی، علامه محمدباقر مجلسی، آیتالله میرزا جواد تبریزی، آیتالله سبحانی و استاد علیدوست، از جمله فقیهانی هستند که با توجه به برخی مستندات، از جمله آیات قرآن، مقابلهبهمثل را جایز میدانند.
روایات و سیره معصومین در مقابله به مثل
بنا بر اعتقاد مشهور فقیهان، مقابله به ناسزا و توهین جایز نیست. عدم جواز مقابلهبهمثل در این موارد، به دلیل وجود محدودیتها و موانعی است که حق مقابلهبهمثل را از تجاوزدیده سلب میکنند و به او اجازه نمیدهند که حق خود را استیفا کند. مخالفین مقابلهبهمثل در ناسزا و توهین، در رد این قاعده اینگونه استدلال میکنند که اگر تجاوز از طریق امر حرام اتفاق افتاده باشد، مقابلهبهمثل با حرام جایز نیست.
مقابلهبهمثل از منظر اخلاقی
انتقامگرفتن را از آن جهت که خاستگاه ناسالم و اثرگذاریِ ناخوشایندی بر شخصیت فرد دارد، یکی از معضلات اخلاقی به حساب میآورند. انتقام گرفتن، که به نوعی پاسخدادنِ بدی با بدی است، در واقع چیزی جز خالیکردن کینه و خشم نیست. اگر فردی بر این باور باشد که دیگری، خیر یا امر حقی را از او منع یا سلب کرده و به این ترتیب بدی و ضرری را متوجه او کرده است، میتواند با چنان خشمی درگیر شود که جز با مقابلهبهمثل و حتی زیاده از آن آرام نگیرد.
در بخشی از کتاب «جرایم علیه اشخاص» نوشته حسین میرمحمدصادقی، در فصول مجزا در خصوص توهین و هتک حرمت، به عنوان جرایمی که علیه حیثیت معنوی اشخاص اتفاق میافتند سخن گفته شده و دیدگاههای فقهیِ موجود و مجازاتها تبیین شدهاند. بررسی این دیدگاهها در مجموع نشان میدهد که برخی فقها، با استناد به برخی آیات قرآن کریم، مقابلهبهمثل را از امور فطریِ انسانی، و عملی برآمده از سویدای دل او میدانند؛ بدیهی است که رویکردِ اینچنینی در مواجهه با بدی دیگران، کاملاً با آنچه پیش از این در خصوص انتقام گرفتن گفته شد مطابقت دارد، اما آیا به واقع، مقابلهبهمثل، یک امر اخلاقی و مورد توصیه است؟ آیا اخلاق، که پیوسته به مفاهیمی همچون عفو و گذشت تکیه میکند، میتواند موافق مقابلهبهمثل باشد؟ اگر قرار باشد سبّ با سبّ و توهین با توهین پاسخ گفته شود، به راستی جایگاه فضایل اخلاقیای از جمله صبر بر بدیِ دیگران، خیرخواهی برای دیگران و کرامت به خرج دادن کجاست؟
در کتاب «بررسی جرم توهین، تهدید، افترا» به قلم فرهود مریدی، نویسنده با بررسی جرائم مربوط به هتک حرمت اشخاص، به طور مشخص به تبیین ماهوی توهین، ناسزا و هتاکی و جایگاه آنها پرداخته است. مواضع نسبت به توهین، با توجه به تنوع دیدگاههای موجود، حتی در نزد افراد موافقِ مقابلهبهمثل نیز با یکدیگر متفاوت است. برخی توهین را کاملاً جایز و یکی از فضیلتهای اخلاقی میدانند (به سازندهبودن آن اعتقاد دارند)؛ برخی توهین را به هیچ عنوان ناروا نمیدانند، اما برای آن فضیلتی قائل نیستند؛ برخی با دیده تردید به روا یا ناروابودن آن مینگرند و برخی آن را امری ناروا میدانند، اما در چند موردِ خاص، ناروابودن آن را انکار، و حکم به جواز آن میکنند.
با این همه، آنچه که آشکار است این است که همه ما با شهود اخلاقی درک میکنیم که توهینکردن از منظر اخلاق هنجاری، یک امر مطلقاً ناروا است؛ زیرا ما به صورت ناخودآگاه میان آنکس که توهین میکند با آنکه توهین نمیکند تفاوت قائل میشویم. ما در مقام مقایسه، توهینکردن را نسبت به توهیننکردن، یک امر خوب نمیدانیم و کسی را که توهین میکند مستحق سرزنش، و آنکس را که توهین نمیکند قابل ستایش میدانیم.
از سویی دیگر، باید در نظر داشت که تحقق «توهین» در این است که امرِ موردِ توهین، از پیش، ارزش و احترامی داشته باشد و در اثر توهین، آن ارزشها خدشهدار شوند، یا به کل نادیده گرفته شوند. در واقع، اگر امر مقدسی وجود نداشته باشد، عملاً توهین هم معنا نخواهد داشت و اتفاق نخواهد افتاد.
مقدسبودن و ارزش و احترامداشتن، گرچه به سطح نگرش و دیدگاههای ارزشیِ کسی که امور را ارزشبندی میکند نیز بستگی دارد، اما با اینحال نمیتواند همچنان مجوزی برای توهین باشد؛ زیرا این ارزشبندی، از فردی به فرد دیگر متغیر است.
اما آیا صرفِ بیارزشبودن یک امر برای یک فرد، مجوزی برای توهین از طرف او خواهد بود؟ به عبارت بهتر، آیا هر کس میتواند به هر چیزی که از منظر خودش بیارزش و اعتبار است توهین کند؟ بدیهی است که بر اساس اخلاق اجتماعی، آدمی موظف است که در هر صورت، به اموری که برای دیگران ارزشمند است احترام بگذارد. به واقع، از ملزومات است که آدمی نسبت به اموری که برای دیگران مقدس است توهین نکند.
جدا از همه دلایلی که برای اثبات ناروابودن توهین به دیگران ذکر شد، ذکر چند نکته و استدلال دیگر، به صورت مختصر، لازم به نظر میرسد. با توجه به قاعده «زرین»، هر کس توهین به ارزشها و مقدسات خودش را عملاً ناروا و ناشایسته میداند، باید متقابلاً توهین به ارزشها و مقدسات دیگری را نیز ناروا و ناشایسته بداند. به واقع، این قاعده وقتی اخلاقی خواهد بود که قابل تعمیم به همه انسانها باشد. با توجه به این قاعده، انسان همانطور که به خودش اجازه میدهد برای خودش مقدسات و امور ارزشمندی داشته باشد و برای آنها حرمت قائل است، به دیگران نیز حق میدهد که برای خودشان امور مقدس و ارزشمندی داشته باشند و دوست هم نداشته باشند که نسبت به آنها توهینی بشود.
نکته دیگری که کمک میکند به این موضوع از زاویه دیگری توجه شود این است که توهین به دیگری، در حقیقت و بیش و پیش از هر چیز، منحطکننده کرامت انسانیِ شخص توهینکننده است. یعنی به حکم اخلاق، هیچ انسانی حق ندارد به واسطه برزبانآوردن سخنان ناروا یا انجام اعمال ناشایسته، کرامت اخلاقی خودش را زیر سؤال ببرد و وسیله انحطاط اخلاقی خودش را فراهم کند.
از منظر دیگر، توهینکردن به دیگری، به منزله واردآوردن رنج و درد غیر سازنده و غیرضروری به اوست. توهین، چه به شکل زبانی باشد و چه بدون لفظ شکل بگیرد، شکلی از خشونتورزی نسبت به دیگری است؛ و از آنجایی که اعمالِ خشونت به دیگران، و واردکردن درد و رنج به آنها، هر دو اعمالی غیر اخلاقی هستند، معلوم میشود که توهینکردن به دیگران، به شکل مضاعف، یک عمل غیراخلاقی است. با این اوصاف، وقتی توهینکردن از منظر اخلاقی امری ناروا است، پس انسانها اخلاقاً حق توهینکردن به دیگری را ندارند.