اختصاصی شبکه اجتهاد: از ویژگیهای مبانی فکری حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای و نظام اندیشه او، میتوان به محوریت قرآن و معارف وحی اشاره کرد؛ کاربست دقیق و عالمانه آیات قرآن و تفسیر حکیمانه آنها در خلال مباحث گستردهای که در طول حیات علمی ایشان ظهور و بروز پیدا کرده، حکایت از انس و اشراف ایشان بر معارف قرآنی دارد. شاید بتوان گفت: بنیان نظام فکری آیتالله خامنهای، بیش از همه بر معارف قرآن استوار گردیده است؛ از این رو افکار و اندیشههای ایشان در تحلیل و تصمیم گیری نسبت به عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی کاملاً صبغه قرآنی دارد و مشحون از استنادات قرآنی است. تبیین و تفسیرهای ایشان از آیات قرآن و انطباق آنها با حوادث واقعه، نمایانگر عمق فقاهت و ظرافت نظر ایشان است.
ویژگی دیگر اندیشههای آیتالله خامنهای را میتوان، مقیاس اجتماعی، حکومتی و تمدنی فکر ایشان دانست. مطالعه، تأمل و تحلیل فکری گاهی در مقیاس فردی واقع میشود، یعنی پیرامون افراد و آحاد انسانی مطالعه میکند؛ به عنوان مثال دانشهایی که با مقیاس فردی تولید میشود مانند برخی از علوم انسانی همچون روان شناسی که روح و روان و عواطف فرد انسانی را تحلیل کرده و برای او دستورالعملهایی تجویز میکند. اما مقیاس مطالعه برخی دانشها همچون علوم اجتماعی، فراتر از فرد انسانی است و جامعه را موضوع قرار میدهد و از احکام و خصوصیات آن سخن میگوید؛ در این مقیاس نیز، گاهی تکوین و پیدایش جامعه و ساختارهای آن موضوع بحث قرار میگیرد. گاهی جوامع، در بستر سیر تحولات تاریخی ملاحظه میشود؛ از بستر مطالعه جامعه در سیر حرکت تاریخ، اندیشههای تمدنی و فلسفه تاریخی شکل میگیرد. ویژگی ممتاز اندیشههای آیتالله خامنه ای، حضور در مقیاس اجتماعی، تمدنی و فلسفه تاریخی است. در ادامه سعی داریم مفهوم جامعه و حکومت ولایی را در اندیشه ایشان مرور کنیم.
جامعه ولائی
در اندیشه مقام معظم رهبری جامعه ایمانی در مرتبه بعد از نبوت، با «ولایت» تکمیل میشود. از این منظر، مسأله «ولایت» دنباله بحث نبوت است، در حقیقت تتمه و ذیل و خاتمه بحث نبوت است. اگر ولایت نباشد، نبوت هم ناقص میماند. «ولایت» در اندیشه آیتالله خامنهای یک اصل مترقی اسلام است که در یک تعریف ساده و اجمالی به معنای «حفظ پیوستگی داخلی و نفی وابستگیهای خارجی» است.[۱] تبیین این بحث در اندیشه آیتالله خامنهای از این جهت حائز اهمیت است که بنیان شکل گیری و تکامل جامعه را نیز تبیین میکند.
ایجاد پیوستگی در جامعه ایمانی، در واقع از زمان نبی آغاز میشود؛ انبیا وقتی به یک جامعه جاهلی میرسند ابتدا میبایست بین مومنین پیوستگی و اتحاد ایجاد کنند تا در ساختار جامعه جاهلی انحلال پیدا نکنند.
انبیا برای اینکه بتوانند جامعه مورد نظر را که همان کارخانه انسان سازی است، تشکیل بدهد؛ برای این کار احتیاج دارد به یک جمع به هم پیوسته متحد، دارای ایمان راسخ، از اعماق قلب مومن و معتقدِ به این مکتب، با گام استوار، پویا و جویای آن هدف.[۲]… این به هم پیوستگی که به همدیگر گره خوردند، از هم جدایی پذیر نیستند، با دیگر جبههها به کلی منقطعند، با خودشان هرچه بیشتر چنگ در چنگ و دست در دستند، در قرآن و حدیث «ولایت» نام دارد. … پیغمبر در ابتدای کار، جمع مسلمانان را با این پیوستگی به یکدیگر متصل میکند و میان آنها برادری ایجاد میکند و همچون یک پیکر واحد در میآورد و امت اسلامی را تشکیل میدهد و از پیوند آنها با دشمنان و مخالفین جلوگیری میکند. البته بعدها که جامعه اسلامی به یک امت عظیم تبدیل میشود نیز «ولایت» لازم است.[۳]
از منظر آیتالله خامنهای «ولایت» دارای سه بعد است که میتواند تعریف جامعی از آن ارائه دهد.
ولایت دارای سه بعد شد: ۱. حفظ پیوندهای داخلی، ۲. قطع پیوند و وابستگی به قطبهای متضاد خارجی، ۳. حفظ ارتباط دائمی و عمیق با قلب پیکر اسلامی و امت اسلامی، یعنی امام و رهبر. اگر یک جامعه این سه بعد را رعایت کند، غالب و پیروزند.[۴]
ولایت در جامعه، در حقیقت عمود خیمه جامعه است که قوام و استحکام همه اضلاع و ابعاد جامعه به آن است.
ولایت یک جامعه به این است که ولی در آن جامعه، اولاً مشخص باشد، بدانند که این است ولیّ، این یک. ثانیاً منشأ و الهام بخش همه نیروها، نشاطها، فعالیتهای آن جامعه باشد. قطبی باشد که همه جویها و سرچشمهها از او سرازیر میشود. مرکزی باشد که همه فرمانها را او میدهد و همه قانونها را او اجرا میکند. نقطهای باشد که همه رشتهها و نخها به آنجا برگردد، همه به او نگاه کنند، همه دنبال او بروند. موتور زندگی را او روشن بکند در این جامعه، راننده و پیش قراول کاروان زندگی در جامعه، او باشد. این جامعه، جامعه دارای ولایت است.[۵]
براین اساس، عنصر محوری و بنیادین در تحلیل جامعه، «ولایت» است. تحلیل بر مبنای ولایت، به معنای محوریت «امام» در شکل گیری جامعه است؛ مومنین با ارتباطی که با امام برقرار میکنند، به وحدت و انسجام و پیوستگی میرسند.
اگر یک جامعه یا امتی بخواهد ولایت به معنای قرآنی داشته باشد، یعنی تمام نیروهای داخلی اش در یک جهت به سوی یک هدف، در یک خط به راه بیفتد و علیه قدرتهای ضد اسلامی در خارج بسیج بشود، احتیاج دارد به یک نقطه قدرت متمرکز در متن جامعه اسلام، به یک نقطهای احتیاج دارد که تمام نیروهای داخلی به آن نقطه بپیوندند، همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و حرف گوش کنند و او تمام مصالح و مفاسد را بداند تا بتواند مثل یک دیده بانِ نیرومند قوی دست و قوی چشمی، هرکسی را در جبهه جنگ، به کار مخصوص خودش بگمارد. لازم است یک رهبری، یک فرماندهی، یک قدرت متمرکزی در جامعه اسلامی وجود داشته باشد که همه نیروها در یک جهت به کار بیفتد، مثل مشت واحدی باشد در مقابل جناحها و صفها و قدرتهای مخاصم. این جامعه و این پیکر عمومی امت اسلامی به یک دلی و یک قلبی احتیاج دارد. باید آگاه و بصیر باشد و از هیچ چیز در راه خدا نهراسد. اسم چنین موجودی را «امام» میگذاریم.[۶]
ارتباط بر محور امام، بیش از همه در ساحت قلب و از جنس محبت و عاطفه است، سپس در ساحت فکر و عمل نیز امتداد پیدا میکند. تبعیت از امام در این سه عرصه، مبدأ هماهنگی و انسجام اجتماعی است.
پس ولایت یعنی ارتباط مستحکم و نیرومند هر یک از آحاد امت اسلام، در همه حال، با آن قلب امت؛ارتباط فکری و عملی. درست از او سرمشق گرفتن، درست در افکار و بینشها دنبال او بودن، و درست در افعال و رفتار و فعالیتها و حرکتها او را پیروی کردن.[۷]
ولایت در واقع به همه استعدادها و ظرفیتهای جامعه، جهت میدهد؛ عقلانیت اجتماعی، بصیرت اجتماعی و… همگی در پرتو نور ولایت امام شکوفا میشود، در مقابل اگر ولایت طاغوت در جامعه حاکم شد، همه قوای ادراکی و معرفتی جامعه، ظلمانی عمل میکند.
در یک کلمه، اگر جامعه دارای ولایت شد، مردهای است که دارای جان خواهد شد. این مَثَل را در مقام فهمیدن اهمیت ولایت در یک جامعه مقابل چشمتان بگذارید. جامعهای که ولایت ندارد، استعدادها در این جامعه یا خنثی میشود، به هدر میرود، نابود میشود و یا بدتر، به زیان انسان به کار میافتد. مغز میاندیشد، اما برای فساد آفرینی و انسان کشی، میاندیشد برای عالم سوزی، در راه بدبخت کردن مردم، برای محکم کردن پایههای استثمار و ظلم و استبداد. چشم دارد انسان اما آنچه باید ببیند، نمیبیند و آنچه باید نبیند، میبیند. گوش دارد، اما سخن حق را نمیشنود، اعصاب، سخن حق را به مغز نمیرساند. مغز فرمانی بر طبق حق به جوارح و اعضا نمیدهد. جوارح و اعضا عملی بر طبق حق در عالم انجام نمیدهند. این جامعه بی ولایت است.[۸]
در جامعه الحادی نیز انسانها بر محور ولایت طاغوت جمع شده و اولیای طاغوت را محور وحدت اجتماعی قرار میدهند.
در قرآن کریم هر ولایتی غیر از ولایت خدا را به عنوان ولایت طاغوت معرفی کرده اند. آن کسی که تحت ولایت خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت است؛ «الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ»[۹].[۱۰]
حکومت ولائی
با توضیحاتی که گذشت مشخص شد، حکومت ولائی، حکومتی است که در مناسبات میان حاکم و مردم، عنصر ولایت محوریت پیدا کند و ولایت ولیّ حق، در همه شئون حاکمیت و مردم ظهور و بروز پیدا کند؛
معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرتِ حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتّصال و پیوستگىِ جدایی ناپذیری ازهم دارند. این، معنای این قضیه است.[۱۱]
بنابر این مبنا، رابطه ولائی میان حاکمیت و مردم، مهمترین شاخص حکومت ولائی است؛ این رابطه میبایست اولاً حضور و مشارکت جدی مردم را پدید آورد. ثانیاً رابطه میان آنها از جنس محبت، رحمت و کرامت باشد. اصل مترقی ولایت، با تولی معنا میشود؛ حکومت ولائی حتماً حضور مردم در عرصههای اجتماعی و حکومتی را رکن تحقق ولایت به حساب میآورد. براین اساس اگر در یک حکومت، رابطه وثیق ولایت میان حاکمیت و مردم، برقرار نشده باشد، نمیتوان آن را حکومت ولائی معرفی کرد.
این (رابطه ولایی)، فلسفه سیاسی اسلام را در مسأله حکومت برای ما معنا میکند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیشبینی کرده است، نیست. اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد – نه رابطه محبّت و التیام و پیوستگی – این ولایت نیست. اگر کسانی با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسی با وراثت و جانشینىِ نَسَبی – منهای فضایل و کیفیّات حقیقی که در حکومت شرط است – در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتی است که ارتباط والی یا ولىّ، با مردمی که ولایتِ بر آنهاست، یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبّتآمیز باشد.[۱۲]
البته معیارهای اصلی مشروعیت حکومت ولائی به این رابطه ولائی منحصر نمیشود و اصل و اساس مشروعیت حکومت ولایی، عنصر جهت گیری توحیدی و ولائی است که هویت اسلامی حکومت را مشخص میکند، یعنی حکومت ولائی میبایست امتداد ولایتالله باشد و همان ولایت است که به رابطه ولایی با مردم امتداد پیدا میکند:
صفای دنیای اسلام و محیط اسلامی و محیط معنوی، ناشی از همین ولآیتالله است. این ولایت الهی، با ولایت خداوند در عالم سیاست و محیط سیاسی، تفاوت جوهری ندارد؛ حقیقت هر دو یکی است. لذا در نظام اسلامی، حکومت با محبّت، با ایمان، با وحدت و همدلی، همچنین با هم بودن مردم و حکومت، با هم بودن اجزای حکومت و با هم بودن اجزای مردم است؛ اینهاست که مصداق حقیقی ولایت را در جهانِ متشتّت و متفرّق و متنازع، متمایز و مشخّص میکند و نشان میدهد که این نظام اسلامی است.[۱۳]
اما علاوه بر آن، عنصر ارتباط ولائی با مردم و تولی اجتماعی نیز رکن دیگر حکومت ولائی به حساب میآید:
البته معیارها سر جای خود محفوظ است. اگر کسی همین ارتباط با مردم را بدون داشتن آن معیارهای واقعی پیدا کرد، این باز هم ولایت نیست و این ملاکها را ندارد؛ اگر چه ممکن است بُعد دیگری را داشته باشد. پس، علاوه بر آن معانی حقیقیای که وجود دارد، حکومت در اسلام، «حکومت ولایی» است و ولایت یعنی حکومت، که با این تعبیر لطیف و متناسب با شخصیت و شرافت انسان بیان شده است. در اسلام، چون افراد جامعه و افراد انسان، در حساب سیاسی اسلام به حساب میآیند، در واقع همه چیز مردمند. مردم هستند که شخصیت و خواست و مصالح و همه چیز آنها، در نظام سیاسی اسلام به حساب میآید. آن وقت، ولایت الهی، با چنین حضوری از مردم معنا میدهد. حقیقت ولایت الهی این است: ارتباط با مردم.[۱۴]
امیرالمومنین (ع) چه در برهه خانه نشینی که حق ولایت ظاهری او را غصب کردند و چه در برههای که به حکومت رسیدند، رفتارشان با مردم با رابطه ولایی بود[۱۵]:
لذا شما میبینید امیرالمؤمنین علیه الصّلاه والسّلام که مظهر ولایتِ اسلام و مصداق کامل ولىّای است که برای مردم مشخّص شده است، در هیچ برههای، از این حالت ارتباط و اتّصال و انسجام با مردم خالی نبوده است. نه در دورانی که او را عملاً از حکومت کنار گذاشتند و مردم را از او به عنوان ارتباطِ حکومتی جدا کردند؛ یعنی عملاً حکومت را از او گرفتند، ولایت و حکومت و فرماندهی و حکمرانیای که در اسلام، از آن به «ولایت» تعبیر میشود و حقّ او بود از او سلب کردند – البته ولایت معنوی، آن چیزی که در امامت تشیّع فرض شده است و وجود دارد، در هر حال هست و بسته به ولایت ظاهری نیست – و نه در دورههای دیگر، از ارتباط و اتّصال با مردم خالی نبوده است. در همان وقت هم امیرالمؤمنین یکی از آحاد ملت و جزو مردم است. منزوی و منعزل و کنارهجوی از مردم نیست. آن وقتی هم که به حکومت میرسد، یک حاکم به تمام معنا مردمی است.[۱۶]
بنابراین میزان، میتوان گفت حکومت جمهوری اسلامی ایران مظهر یک حکومت ولائی است که این شاخص را در خود به وجه احسن ملاحظه کرده است:
این (رابطه ولائی) چیزی است که در نظام جمهوری اسلامی، در حدّ بالایی تجربه شد. نظام مقدّس جمهوری اسلامی، قدرت خود را از همین معنا گرفته است. مسؤولان و زمامداران امور کشور، به تمام معنی کلمه، با مردم مرتبط و متّصلند. هم از لحاظ عاطفی با مردم یکی هستند؛ یعنی عواطف مردم، با مسؤولان نظام جمهوری اسلامی پیوند خورده است و به آنها محبّت میورزند، و هم از لحاظ فکری، مرتبط با مردمند؛ یعنی نماینده طرز فکر ملت ایرانند. البته در هر ملّتی ممکن است افکار شاذّی از لحاظ اعتقادی و دینی وجود داشته باشد که بر خلاف نظر اکثریت مردم باشد؛ لیکن آن چیزی که نمودار ملّت ایران است، در مسؤولان کشور تجلّی و ظهور پیدا کرده است. در واقع، مسؤولان کشور، مظهر رسمی و کامل تفکّر ملّت ایرانند. این، نکته بسیار مهمّی است. مردم در همه مراحل، با نظام سیاسی جمهوری اسلامی، احساس پیوستگی و جوشخوردگی میکنند. با یکدیگر جوش خوردهاند، با همند، جدایی ناپذیرند. نظام سیاسی اسلام، قدرت خود را از این گرفته است.[۱۷]
حکومت ولایی مقتضی همدلی، همفکری و همکاری همه اقشار مردم میباشد.
وجه غالب زندگی در نظام اسلامی و در نظام ولایت، باید تعاطف، همدلی، تعاون و همکاری باشد؛ لذا شما در آیات کریمه قرآن هم که نگاه میکنید، میبینید این مسأله همکاری و همدلی و همراهی، بخش قابل توجّهی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده است. آیاتی هست که صریحاً در این معناست، مثل «واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً»[۱۸] و غیر اینها. آیاتی هم هست که اگر چه به صراحت در این معنا نیست، اما مفاد و جهت حقیقی آن، اتّحاد دلها و جانها و همگامی انسانهاست. [۱۹]
همین عنصر ولایی بودن حکومت و جامعه باعث شده است که مردم ایران از مسیر مشکلات، خطرات و تحریمهای فراوان به سلامت عبور کنند:
عزیزان من! اگر وحدت مردم ایران در زیر لوای اسلام و با هدایت آن نَفَس گرم و دلِ آگاه نمیبود، بدانید که این انقلاب در زیر بار مشکلات، کمر راست نمیکرد؛ نمیتوانست در زیر آن همه بارهای سنگین، کمر راست کند و خود را به سلامت به ساحلِ نجات برساند؛ ممکن نبود. از آنچه که در اوایل انقلاب به وسیلهی جناحبندیهای سیاسی، گروهکها و عوامل پشت پرده گروهکها اتّفاق افتاد، تا آنچه که در دوران جنگ اتّفاق افتاد، تا آنچه که به وسیله ابزار فرهنگی انجام گرفت، تا آنچه که به وسیله فشارهای اقتصادی و سیاسی برای این ملت به وجود آوردند، در همه این مراحل، آن چیزی که توانسته است این ملت را زیر انبوه مشکلات، با سلامت، با قامت رسا و با سرِ برافراشته، پیش ببرد و از مشکلات فراوان نجات دهد، وحدت عظیم و اتّحاد این ملت بزرگ و با اراده و هوشمند بوده است. از روز اوّل سعی کردند که نگذارند این اتّحاد شکل بگیرد. به قومیّتها و به عوامل تفرقهانگیز، تمسّک کردند، لیکن اراده الهی و روح ولایت، معنا و حقیقت ولایت در این کشور و نظام ولایت، بر همه توطئههای دشمنان فائق آمد.
این همان روح ولایت است؛ ولایت یعنی این و بحمداللَّه ملت ما، ملّتی یکپارچه و مردمی متّحدند. این اتّحاد، مظاهر بسیار ارزشمندی داشته است؛ ملت ما از امتیاز معنای همزیستی، همدلی، همدستی، همگامی و اتّفاق و اتّحاد، با همه خصوصیاتی که در قاموس سیاسی جهان دارد و آن را ارزشمند کرده است – به تمام معنی کلمه – برخوردار بوده است و بحمداللَّه امروز هم برخوردار است. عرض من این است که این را حفظ کنید. عرض من به شما، به مسؤولان، به آحاد ملت و به قلم به دستان این است که این اتّحاد را حفظ کنید. [۲۰]
اصلی ترین عنصر رابطه ولایی در جامعه نیز، همدلی است که موجب تعاطف، تألیف قلوب و محبت و هم بستگی میشود.
معنای ولایت، معنای اعتقاد به راه قرآن و اسلام، معنای دل دادن و سرسپردن به حکومت الهی، این است که باید دلها در ظلّ این حکومت، با هم نزدیک باشد. «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض»[۲۱]. ولایت در بین مؤمنین، لازمه حکومت الهی و تسلّط الهی است؛ لازمهی حکمروایی آیات قرآن و احکام نورانی قرآن است. اگر دلها جدا بود، اگر دشمنی بود، اگر بغضاء بود، دیگر این حکومت الهی نیست؛ این حکومت طاغوت است. – «جان گرگان و سگان از هم جداست.» – این حکومت، غیرالهی و غیر انسانی و نظام، نظام غیرولایتی است! آن وقت نمیشود ادّعای نظام الهی کرد؛ لیکن حقیقت قضیه این است که دلها با هم است، مردم در خطّ اسلامند، مردم در خطّ خدا و راه خدا هستند. [۲۲]
—————————-
[۱] . طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۵۷۷
[۲] . همان، ص۵۲۰
[۳] . همان، ص۵۲۲
[۴] . همان، ص۵۵۲
[۵] . طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۵۶۷
[۶] . همان، ص۵۴۳
[۷] . همان، ص۵۴۵
[۸] . همان، ص ۵۶۹
[۹] . الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا ﴿النساء: ۷۶﴾
[۱۰] . طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۵۹۹
[۱۱] . بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۱۳۷۶/۰۲/۰۶
[۱۲] . همان
[۱۳] . بیانات در دیدار کارگزاران نظام ، ۱۳۷۷/۰۱/۲۷
[۱۴] . بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۱۳۷۶/۰۲/۰۶
[۱۵] . مقرر: نکته حائر اهمیت این است که آیا رابطه مردم با امام علی علیه السلام هم رابطه ولائی بوده است؟ به بیان دیگر آیا مردم در پذیرش حکومت امیرالمومنین علیه السلام به این معرفت رسیده بودند که حضرت، امام مفترض الطاعه هستند یا غالباً او را به عنوان خلیفه چهارم برگزیده اند، و لذا این رابطه عمدتاً یک سویه بوده است؟
[۱۶] . همان
[۱۷] . همان
[۱۸] . ﴿آل عمران: ۱۰۳﴾
[۱۹] . بیانات در دیدار کارگزاران نظام ، ۱۳۷۷/۰۱/۲۷
[۲۰] . بیانات در دیدار کارگزاران نظام ، ۱۳۷۷/۰۱/۲۷
[۲۱] . ﴿التوبه: ۷۱﴾
[۲۲] . همان