شبکه اجتهاد: تقریب، از زمان سید جمال در سطح نخبگانی باقی مانده است. این نخبگانی بودن تقریب، خود را در ساحت نخبگانیِ سیاسی، مذهبی یا فرهنگی نشان میدهد. ویژگی خاصی که به یک تعبیر میتوان آن را «میراث نخبگانی پروژهی سیدجمالی تقریب» نامید.
به تعبیری پاشنهی آشیل تقریب در تمام طول عمر حدود یک قرنیاش در دوران معاصر، سرایت تقریب از سطح نخبگانی به سطح اجتماعی یا سرایت فرهنگی تقریب به بدنهی اجتماعی است. من این ویژگی مکتب تقریب را «حفرهی اجتماعی» تقریب مینامم. حفرهی اجتماعی تقریب را میتوان یکی از دلایل ریشهدار نشدن و کاهش برد اجتماعی آن و محو شدنش در برابر رقبایی چون سلفیگری جهادی و روندهای اجتماعی ضدتقریبی و تکفیری قلمداد کرد.
برای پر کردن این حفرهی اجتماعی چه باید کرد؟ ورود حاملانی به تقریب که بتوانند تقریب را از حالت نخبگانی و دانشی آن به سطح فرهنگی و اجتماعیاش توسعه و سرایت بدهند، از جمله مهمترین الزامات پر شدن این حفره به نظر میرسد. این حاملان چه کسانی هستند؟ گروههای مرجع اجتماعی (از رهبران دینی، واعظان، مداحان، هنرمندان[۱]، ورزشکاران، نویسندگان، روزنامهنگاران و مانند آنها)، حرفههایی که به صورت ویژه با جامعه و فرهنگ سر و کار دارند (نظیر جامعهشناسان، مردمشناسان و مانند آنها) میتوانند با تبدیل «اندیشه»ی تقریب به «فرهنگ» تقریب به کاهش این حفره کمک کنند[۲]. حیات و اثرگذاری تقریب، به خارج کردن آن از دایرهی محدود نخبگان مذهبی است.
فرآوری گزارههای تقریبی به مواردی چون موقعیتهای تقریبی، تعاملات اجتماعی تقریبی، گرایشها و نگرشهای اجتماعی تقریبی و انس و الفت اجتماعی از خلال فعالیت این حاملان جدید تقریب ممکن است.
در یک نگاه فرآیندی به احیاء و افزایش اثرگذاری اجتماعی تقریب، این مراحل باید طی میشد:
Information ” Knowledge ” Wisdom ” Attitude ” Motivation ” Action
اطلاعات تقریبی ! دانش تقریبی ! تعقل تقریبی ! نگرش تقریبی ! گرایش تقریبی ! کنش تقریبی
اما بررسی تاریخچهی تقریب نشان میدهد که این فرآیند غالباً در حد اطلاعات و دانش تقریبی محدود مانده و در سطح اجتماعی در قالب تغییر نگرشها، گرایشات و کنشهای تقریبی ظهور پیدا نکرده است.
در اینجاست که نقش نهادهای اجتماعی چون آموزش و پرورش و خانواده یا اهمیت اثرگذاری بر دین عامه اهمیت محوری پیدا میکند.
در همین زمینه، به تعبیر جامعهشناختی، یکی دیگر از نقاط ضعف جریان تقریبی حتی در دوران اوج آن در سدهی گذشته، ضعف در سطوح میانه (Messo) و خرد (Micro) بودهاست. به این معنا که جریان تقریبی غالباً در سطح نهادهای کلان دینی نظیر حوزههای علمیه و الازهر و نخبگان آنان و نیز ساختارهای اندیشهای باقی مانده و نهادهای میانی نظیر آموزش و پرورش، خانواده، نهادهای واسط مذهبی نظیر هیئات و تکایا در زمینهی شیعی و مساجد در هر دو زمینه، و نیز اعضاء جامعه (سطح خرد) را درگیر نکرد.
در حال حاضر جایگاه فرهنگ تقریب در برنامهی آموزشی مدارس ایران و سایر کشورهای اسلامی کجاست؟ آیا فرهنگ تقریب جایی در نهاد خانوادهی ایرانی دارد؟ آیا دین عامه در ایران شیعی و جوامع اهل سنت، به سمت فرهنگ تقریب حرکت میکند یا در خلاف این مسیر حرکت کردهاست؟
پاسخ به پرسشهای فوق نیازمند پژوهشهای مستقل و جدی است اما به نظر میرسد که پاسخ سؤالات فوق، همگی به ضرر فرهنگ تقریب است: حداقل در آموزش و پرورش کشور، توجه چندانی به بحث تقریب مذاهب دیده نمیشود.
دین عامه نیز با در نظر گرفتن مصادیقی چون قدرت گرفتن روزافزون تیپ «مداح» در برابر تیپ «واعظ»، از فرهنگ تقریبی فاصله میگیرد: به نظر میرسد که این حرکت از واعظ و حوزوی به سمت مداح، حرکتی به سوی کاهش کنش تحلیلی و دادهمحور به سمت کنش شورمندانه و احساسی است. در فضای شورمندانه و احساسی که مداحان ایجاد میکنند، به احتمال فراوان فضا را برای کنش تقریبی که بیشتر مبتنی بر نوعی نگاه تحلیلی، دادهمحور و مصلحتگرایانه است تنگتر میکند.
[۱] در حال حاضر، غالباً خلاف این روند را شاهد هستیم. صحبتهای نژادپرستانهی اکبر عبدی (بازیگر ایرانی) در برنامهی زندهی تلویزیونی در مورد اعراب را میتوان نمونهای از این ایفای نقش ضدتقریبی گروههای مرجع قلمداد کرد. در مورد افزایش اهمیت اجتماعی تیپ مداح در برابر تیپ واعظ و تأثیر آن بر جریان اجتماعی تقریب به صورت جداگانه اشاره خواهد شد.
[۲] یکی از اهمیتهای شریعتی و نوع خاص فعالیت اجتماعی او با محوریت تقریب میان شیعه و سنی و مخاطب قرار دادن جامعهی شیعی را در این زمینه میتوان درک کرد.
اصل مقاله را در شماره هفتم مجله تقریرات (شهریور ۹۶) مطالعه نمایید.