شبکه اجتهاد: همزمان با آغاز سال تحصیلی حوزههای علمیه، میزگرد تخصصی با عنوان «حوزه از آنچه هست تا آنچه باید» با موضوع بررسی روند تحول حوزههای علمیه با تکیه بر نظرات شهید صدر، با سخنرانی حجج اسلام والمسلمین احمد رهدار (رئیس مؤسسۀ تحقیقات و مطالعات فتوح اندیشه)، سید سجاد ایزدهی (عضو هیئتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)، و مهدی امیدی (عضو هیئتعلمی مؤسسۀ امام خمینی(ره)) از سوی پژوهشگاه شهید صدر و با همکاری مؤسسه فتوح اندیشه برگزار شد. در ادامه گزارش از ارائه اساتید مدعو که با نقد و بررسی کتاب «حوزه و بایستهها» همراه بود، پیشرویتان قرار میگیرد.
حوزه از پاردایم دینپژوهشی تصوف گذار کند
حجتالاسلام رهدار: مباجثم را روی سه محور طرح میکنم. یک بخش درباره تغییراتی است که در حوزه باید انجام بگیرد، بخش بعدی مربوط به تغییرات نهاد مرجعت و یک بخش هم در مورد تغییراتی است که در جامعه روحانیت باید محقق شود.
پیشنهاد حقیر این است که حوزه باید از پاردایم دینپژوهشی تصوف گذار کند. معتقدم پاردایم غالب دین پژوهشی در حوزه صوفیانه است. دنیایی که حوزه ترسیم میکند دنیای دین نیست. این نوع نگاه به دنیا باعث شده ما را از مأموریتهای اسلامی باز بدارد؛ دنیایی که آن قدر کماهمیت است که نظام برنامهای که برای کنش در این دنیا ریخته حداقلی است و به همین دلیل، ما فاقد هر نوع کنشی در مقیاس جهانی هستیم و حوزه در قم غرق شده است.
در این زمینه دو نگاه میتواند حاکم شود، نخست اینکه دنیا را به میزان کفاف زندگی فردی در نظر بگیریم. دیگر اینکه ما باید دنیا را به میزان مأموریتهای اسلامی تعریف کنیم. اگر لازم است در مقیاس جهانی کنش داشته باشم، حوزه باید ابزار لازم را فراهم کند. مادامی که نگاه حوزه به دنیا چنین نگاهی هست، باید هر روز بیشتر از دیروز شاهد این باشیم که دنیا را چند یهودی اداره کنند. اگر قرار است به صورت مستمر در تمام پهنه جغرافیای زمین چند یهودی بتوانند تمام زمام اداره عالم را از دست پیروان دین کامل بگیرند، این به معنای بیعرضگی دین و مسلمین است؛ یعنی دلالت کلامیاش این است.
دین مساوی با فقه نیست/ فقه را به حوزه فقه فردی منحصر کردیم
نکته دوم در بحث تحول بایسته حوزه مربوط به دانش است. حوزه باید از فقه اصغر به فقه اکبر گذار کند. باید از فقه به دین گذار کند، چراکه دین مساوی با فقه نیست. حوزه نظام ارزش خودش را به فقه منحصر کرده است. نتیجه ابتنای بر فقه اصغر موجب شده چهره دین در ذهنیت مسلمانان و غیرمسلمانان یک چهره ناکارآمد جلوه کند. ما از دین یک موجود ناکارآمد، تشریفاتی و مقدس به معنای اینکه به درد هیچ چیزی نمیخورد ارائه کردیم. اگر الآن شما به سازمان فرهنگ و ارتباطات بروید و برای تبلیغ در اروپا امتحان بدهید، از شما کفایه، مکاسب و رسائل میپرسند؛ یعنی این درک نیست که ما در اروپا با آدمهایی روبرو هستیم که بایسته است با منطق اسلام مکی روبرو شوند، نه اسلام مدنی. اسلام مکی یعنی اسلام اعتقادات، کلیات و اصل دین. درکها آن قدر حداقلی و ضعیف است که فایدهای ندارد.
گذاشتن تمامی تخم مرغهای دین و حوزه در ظرف و سبد فقه یکی از خطاهای راهبردی حوزه است و نظام ارزش حوزه هم به همین سمت رفته است. ما دو نظام ارزشی غلط داریم؛ یکی اینکه تمام دین را در فقه خلاصه کردیم و اگر یک شخصیتی مثل آقای قرائتی تمام عمرش را در قرآن سرمایهگذاری کند که برای گفتوگوهایی بینالادیانی به شدت کارآمدتر از فقه است، باز جایگاه ممتازی نخواهد داشت. شما جایگاه ایشان را با جایگاه یک مدرس معمولی فقه و اصول در حوزه مقایسه کنید. اشتباه دیگر این است که فقه را به حوزه فقه فردی منحصر کردیم و همین امر، ارزش شده است. اگر یک فقیهی در همان دایره فقه، کلانتر از ابواب فقهی متعلق به چند قرن قبل حرف بزند فقیه تلقی نمیشود.
مسئله بعدی در بحث تغییرات کلان حوزه در بحث کنشی است و آن ضرورت گذر از قم به جامعه شیعه و از جامعه شیعه به دارالاسلام و از دارالاسلام به جهان است. الزامات کنش در جامعه غیر از الزامات کنش در قم است. الزامات کنش در جهان غیر از الزامات کنش در دارالاسلام است. فقط یک دست فرمان تولید کردیم و آن دست فرمانی است که به ما قدرت حرکت در کوچه و پسکوچههای قم را میدهد، آن هم کوچههایی که به مراکز حوزوی منتهی میشود. نتیجه اینکه ما به ندرت روحانی داریم که توان ارتباط با جامعه را داشته باشد.
لزوم تغییراتی در نهاد مرجعت
محور دوم محور مرجعیت است. دو نکته در این زمینه بیان میکنم؛ یک نکته ضرورت تبدیل بیت به سازمان مرجعیت است که شهید صدر مطرح میکند. ایشان در این زمینه فرمایشات دقیقی دارند. باید مرجعیت را از وضعیت کنونی خارج کنیم، چون این ساختار نسبت حداقلی با مأموریتهای اسلامی دارد. مأموریت اسلام با ظرفیت کنونی بیت مرجعیت امکان تحقق ندارد. پیشنهاد دوم در این زمینه انحصار زعامت اجتماعی به ولی و رهبری جامعه است. این به این معناست که برخلاف قبل از انقلاب که هر فقیهی بر اساس نفوذی که داشت زعامت اجتماعی میکرد، در این دوره که یک فقیه جامعالشرایط در رأس جامعه اسلامی داریم، نقش زعامت اجتماعی برای مرجعیت مضّر است و وحدت مدیریت جامعه اسلامی را به خاطر میاندازد و تا الآن هم به خطر انداخته است؛ یعنی در بین مردم تشویش و اضطراب ایجاد میکند و برنامههای امت اسلامی را از بین میبرد.
فقهای ما باید به مثابه کارشناسان ارشد دین در خدمت ولی جامعه تبدیل شوند. اگر طرحی دارند باید متواضعانه تقدیم نهاد رهبری و سیستم اداره کشور شود. به نظر میآید زمانی که توان کشور اسلامی و حوزه نفوذ رهبری فراتر از مقداری که هست بشود، میشود تقسیمکار کرد و بخشهایی از مأموریتهای دین در خارج کشور را در سطح زعامتی بین مراجع تقسیم کرد؛ مثلاً حوزه زعامت اروپا را به فلان مرجع تقلید بدهیم.
روحانیت و منطق توزیع مأموریتها بر مدار تقوا
محور سوم بحث روحانیت است. یکی مسئله اولویت تقوا بر علم است. واقعیت این است که روحانیت ما مزیت تقوا را از دست داده و جامعه به روحانیت به عنوان نماد تقوا نگاه نمیکند. الآن ما این مزیت را نداریم و به همین علت حتی الگوهای اخلاقی جامعه هم از روحانیت به غیرروحانیت تغییر پیدا میکند. از این امر ناراحت نیستیم که غیر روحانیون الگوی اخلاقی شوند، ولی از این ناراحتیم که چرا روحانیت از این امر بازمانده است که بر قله تقوا حضور داشته باشد.
بر این اساس حوزه باید نظام ارزش و سنجش خودش را تغییر دهد و منطق توزیع مأموریتهایی که دارد را بر مدار تقوا ببیند و برنامهها را تقوایی تنظیم کند؛ چراکه ما داریم مزیت نسبتی تاریخمان را از دست میدهیم. پیشنهاد من در این زمینه اولویت تربیت بر آموزش است. ما دیگر تحت تربیت نیستیم، نه خودمان تربیت دیدیم و نه کار ویژه تربیت کردن داریم. ما فقط آموزش دیدیم و کار ویژه آموزش دادن داریم. این تقدم تربیت بر آموزش از اموری است که حوزه باید دنبالش برود.
بازنویسی راهبرد شهید صدر برای امروز حوزه
حجتالاسلام ایزدهی: برخی مطالب کتاب «حوزه و بایستهها» برای اقتضائات جامعه ایران و حوزه ایران نهتنها خوب نیست، بلکه بد هم هست؛ لذا مفاد این کتاب مفاد حوزه بایسته نیست، زیرا متناسب با حوزه نجف و دوران شهید صدر نوشته شده است.
این کتاب مهندسی لازم دارد؛ زیرا وقتی حوزه بایسته مدنظر است، باید از حیث مبلغان، استادان و … سرفصلها و ساختاربندی درستی داشته باشیم، در حالی که در کتاب ساختار متفاوتی داریم؛ چیزی که مدنظر شهید صدر است، عمدتاً بیش از آنکه بایسته و ارائه بایستهها باشد، نقد وضعیت موجود برای رسیدن به مطلوب است.
شهید صدر در موارد مختلف اشاره کرده است که فضای مطالب وی رهایی از گفتمان تمدن غربی در فضای اسلامی بوده و از این جلوتر نمیرود؛ یعنی به بحث تمدن اسلامی نرسیده است. ضمن اینکه این کتاب مسئله ندارد؛ مسئله امروز ما حوزه و بایستههاست و سرفصلها باید بر این اساس تنظیم شود، ولی آن را شاهد نیستیم. معتقدم این کتاب یکبار دیگر باید براساس مسئله محوری بازنویسی شود و صرفاً به اقتضائات ۵۰ سال قبل نپردازد.
در حوزه نجف، طلاب درس میخواندند و عملاً با مردم کاری نداشتند، لذا مطالب شهید صدر عمدتاً معطوف به حوزه علمیه قم بوده است؛ مثلاً در بحث ملی شدن صنعت نفت به ایران مثال زده است. شهید صدر در حوزه نجف هم میان ایرانیهای نجف و نجفیهای نجف تفکیک نکرده است و مطالب منطبق بر عینیت ارتباط حوزه آن روز با مردم نیست. فضایی که شهید صدر در آن زندگی میکرده، همنشینی با طلاب بوده است؛ ظرف وی طلاب هستند، ولی آنان را مخاطب خود قرار نداده است و عمده مباحث ایشان به حوزه و طلاب کاری ندارد؛ لذا این کتاب از این جهت هم جامعیت ندارد.
ایشان گفته در حوزه نجف رشد کیفی داریم، ولی کمّی نداریم، ولی مگر میشود رشد کیفی داشته باشیم و تبدیل به رشد کمّی نشود؛ پیامبر(ص) چند نیروی کیفی تربیت کرد و بسیاری از مناطق اسلامی را با اندیشه اسلام آشنا کرد؛ لذا وقتی توسعه نداریم حتماً کیفیت هم نداریم. چون کیفیت عمدتاً انتزاعی بوده تبدیل به کمیت نشده است. نقطه ضعف دیگر کتاب آن است که وقتی فقه را مطرح فرموده است، ابتدا فقه فردی، بعد اجتماعی را و سپس به عقاید میپردازد؛ این تقدم و تأخر مبانی نسب به فقه هم قابل توجه است؛ زیرا نباید فقه بر عقاید اولویت داشته باشد.
شهید صدر تأکید بر ساختار مرجعیت داشته است، حوزه نجف چه ساختاری در آن دوره داشته است؛ مرجعیت بود، ولی ساختار متناسب با مسئله نبود. همان طور که در حوزه قم هم تا زمان مرحوم حائری چنین ساختاری نداشتیم. ایشان میگوید که گرفتار دنیامداری نشوید، ولی حوزه نجف دنیایی نداشت، طلاب در فقر، فلاکت و گرما درس میخواندند و در این مقطع بسیاری از حوزهها سوسیالیست بودند.
در مدرکگرایی غش کردهایم، زیرا پُز دارد!
حوزه امروز ما انصافاً خیلی تحول پیدا کرده و با قبل متفاوت شده است؛ البته در مدرکگرایی غش کردهایم، «حجتالاسلام» رها شده و «دکتر» غلبه پیدا کرده، زیرا پُز دارد، در حالی که ما قرار نیست، دکتر داشته باشیم. همچنین حوزه امروز به خاطر ارتباطات زیاد با جامعه عرفی شده و تعبدیات و معنویات کمتر شده است. در حالی که حوزه نجف درگیر ارتباطات بیرونی چندانی نبود و با دیگران تعاملی نداشت؛ لذا الان خیلی «آن طرف آبی» شدهایم و بخواهیم و نخواهیم با مسائلی طرف هستیم که نمیتوان نادیده گرفت.
رویکرد علمی در حوزه، بسیار خوب شده ولی استراتژی نداریم؛ حوزه باید برای علمآموزی استراتژی تعریف کند؛ راهبرد شهید صدر برای دوره خود عجیب و پیشرفته است، ولی حوزه امروز باید برای جامعه، نخبگان، تمدن اسلامی و سطح جهان علم تولید کند که این رویکرد در فلسفه، کلام، فقه و … نهادینه نشده است.
علم را برای هدایت و حل مسائل جامعه بخواهیم. اگر بخواهیم فضای فکری قم را به تهران ببریم، حتی فقه ما هم متفاوت خواهد شد؛ هنوز لمعه خواندن عجیب است، ولی جایگزین هم نداریم. امروزه فقه کار خود و حقوق کار خود را و فلسفه و جامعه هم کار خود را میکند؛ هدفمند نبودن و ناظر به عینیت نبودن، حوزه را جامانده کرده است، ولی انصافاً کارهای بزرگی هم در حوزه صورت گرفته است.
حوزه پیشرفت داشته است، ولی جهشهای زیادی در حوزه علمی، باورها و سبک زندگیها رخ داده است که نتوانستهایم به این جهش برسیم و اگر به این جهش نرسیم، همواره عقب خواهیم بود؛ لذا نباید سراغ اصول و انتزاعیات برویم. باید سراغ مرز دانش برویم والّا عقبماندگیها اضافه خواهد شد و قابل جبران نخواهد بود؛ مردم از دین خواهند برید و سراغ سبک زندگی غربی خواهند رفت و بیجهت نیست که چندین سال است از بانکداری اسلامی میگوییم، ولی اتفاقی رخ نداده است.
تحول حوزه علمیه و راهبردهای شهیدصدر
حجتالاسلام امیدی: کتاب «حوزه و بایستهها؛ گفتارها و نوشتارها» اثر شهید صدر درباره حوزه، روحانیت و مرجعیت است که تلاش برای بازیابی هویتی حوزه نکته قابل تقدیر آن است؛ این اثر تمایز جایگاه حوزه در فعالیتهای متعدد را با دیگر فعالیتها نشان میدهد و مسیری که حوزه باید با آن افق و منظر به مسائل اجتماعی ورود کند را ترسیم میکند.
شهید صدر در تقسیم سه وجهی، نیروهای حوزه را به سه بخش تقسیم کرده است؛ یک عده دنیاگرای مصلحتاندیش که عمدتاً منافع خود را با مصلحت توجیه میکنند؛ گروه دیگر معتقدان به اینکه باید با دنیا تعامل کنیم تا دین پیروز شود؛ شهید صدر معتقد است که این هم برای امانتدار رسالت الهی مناسب نیست و جریان سوم دنیانگر تکلیفگراست، یعنی چشم به دنیا دارد، ولی دل به دین بسته است و این نگاه از منظر شهید صدر باید دنبال شود.
در این منظر انسان باید در لغزشگاهها حرکت کند، ولی نلغزد و در این صورت جایگاه صدیقین را خواهد داشت و اگر مردود شود صلاحیت جایگاه صدیقین را ندارد؛ در این جایگاه مصلحت دین بر فرد غلبه دارد و به نوعی مبلغ، با متعلق تبلیغ خود وحدت پیدا میکند و شکست و پیروزی او شکست و پیروزی دین و آرزوها و دردهای او آرزو و دردهای دینی است.
فقه را جذاب و در همه ساحات و ابعاد معرفی کنیم
اگر از این منظر به رسالت حوزه بیندیشیم. در این صورت فقه هم باید تحول پیدا کند؛ بنابراین باید فقه را جذاب و در همه ساحات و ابعاد معرفی کنیم و آن را به شکل جامع، فراگیر و توانمند در قالب عمودی و افقی به پیش ببریم تا بتواند نیازهای این جهان را ترسیم کند. راهبرد دیگر شهید صدر، رسالت حوزه در راهبری امت است؛ یعنی حوزه ذات خود را نبیند بلکه باید نگاه تکلیفگرای راهبری به امت داشته باشد. راهبرد دیگر ایشان هم دفاع از اسلام در حوزه نظر و عینیت اجتماعی است.
علم هدفمند، اصالت فقه، هدف راهبری امت و دفاع از تمامیت اسلام در نظر و عینیت از مهمترین نکاتی است که شهید صدر درباره رسالت حوزه بر آن تأکید دارد. اگر قبول داریم حوزه در جایگاه راهبری است باید هدف را دقیقاً تعریف کنیم؛ هدف دو بعد سلبی و ایجابی دارد؛ از منظر ایجابی حوزه باید برای تبلیغ و اقامه دین به صورت سازمانیافته پیش برود و در بعد سلبی هم مبارزه با دشمنان و ظالمان داشته باشد.
تحول در حوزه باید درونزا و تربیتمحور و نه خشک و بیروح باشد
حوزه باید در بعد ایجابی، مدیریت انسانسازی، دولتسازی، تمدنسازی و … را بر عهده بگیرد، اگر میخواهد نقش راهبری داشته باشد و در حوزه سلبی هم به سمت رفع موانع انگیزشی و کنشی امت اسلامی پیش برود که البته الزاماتی دارد؛ یعنی در حوزه اندیشه باید طلاب را به پرورش عقلانی سوق دهیم و کلام و فلسفه مورد اهمیت باشد گرچه نباید از فقه هم غفلت شود.
قوانین حوزه و ساختار آن نباید به نحوی باشد که دست و پای طلاب و استادان را ببندد و باید ثبات توأم با انعطاف داشته باشد. حوزه باید در مواجهه با حکومت، تعامل مثبت داشته باشد و نمیتواند نسبت به مسائل حکومت بیتوجه باشد. همچنین تحول در حوزه باید درونزا و تربیتمحور و نه خشک و بیروح باشد؛ انسانها و طلاب و استادان با کرامت تربیت شوند و پویا و غیر راکد باشند.
کارگزاران حوزه باید نوع نگاه خود را به طلاب و استادان عوض کنند؛ خدمات هم باید متناسب با این شأن در اختیار آنان باشد، البته خود این کارگزاران هم نیازمند تهذیب و روحیه انقلابی هستند و باید کادر مورد نیاز خود و نظام را پرورش دهند. در حوزه نظر و عمل باید نیروهایی تربیت شوند که بتوانند به شبهات پاسخ داده و رهبری برخی جوامع دیگر را هم برعهده بگیرند و نیازهای امت را جواب دهند؛ همچنین ساختار آموزشی حوزه باید پژوهشمحور باشد، ولی این موضوع، از ضعفهای کنونی حوزه است.
حوزه باید در دروس بسط کمی و کیفی بدهد، همچنین باید از امکانات روز جهان در تبادلات علمی استفاده بهینه داشته باشد؛ ضمن اینکه انجمنهای علمی باید افزایش کمی و کیفی داشته باشند و تقویت شوند؛ صرف داشتن انجمن علمی کفایت نمیکند، بلکه باید استادان فن دعوت و بهروزترین و قویترین مباحث مورد توجه باشند، ولی امروز صرفاً انجمنها جنبه صوری دارند و محوریت علمی ندارند.
ضرورت ترویج روش اجتهاد و تخصصی شدن رشتهها
همچنین ایجاد نهاد تبلیغ و مجموعههای تابعه لازم است؛ ترویج روش اجتهاد و تخصصی شدن رشتهها از دیگر کارهایی است که لازم است و البته تا حدی انجام شده است؛ البته الان در دروس خارج، روش اجتهاد شروع میشود، ولی اگر میخواهیم حوزه متحول شود، باید در سطح سه و چهار این روش آموزش داده شود.
امروز از دانشهای جهانی عقب و از تحولات اجتماعی داخل کشور هم غافل هستیم، مردم به سمتی میروند و حوزه مشغول کارهای خود است و در تراز انقلاب حرکت نمیکند. همچنین در استفاده از تراث علمی ضعیف عمل کردهایم؛ زیرا آثار زیادی چاپ میشود، ولی سیر تحول علوم و بهرهمندی آن در عینیت جامعه کمتر مورد توجه است.
ضعف در پرورش مجتهد مطلق
ضعف در اجتهاد مطلق از دیگر نقاط ضعف حوزه است و عمدتاً مجتهدان متجزی تربیت میکنیم؛ همچنین بحث نومیدی در طلاب از آینده بحثی مهم و جدی است و تصور میکنند دروسی که خواندهاند در آینده ارزشی برای آنان ندارد؛ همچنین مسائل معیشتی و اقتصادی هم مشکل بزرگی برای آنان است.
از دیگر نقاط ضعف حوزه این است که کسانی که برخی افرادی که به بحث بصیرت دامن میزنند خودشان سیاسیکاری کرده و گرایش به قدرتطلبی دارند. همچنین ضعف انگیزههای اخلاقی در مدارس علمیه مشهود و بسیار جدی است. همچنین نقطه ضعف دیگر حوزه آن است که مبانی جریانات غالب فکری جامعه را به چالش نمیکشد؛ مثلاً اگر مصلحت اقتضاء نمیکند که رئیس جمهور استیضاح شود، ولی جریان فکری حامی او را که میتوانیم بازخواست و نقد کنیم.