اختصاصی شبکه اجتهاد: برای تبویب علم اصول، ساختارهای متعددی پیشنهاد شده است که پیش از این، در مجله «تحول ساختاری دانش اصول» به آنها پرداخته شد. یکی از این ساختارها، ساختار مبتنی بر حجت است. در این خصوص، با آیتالله سید نورالدین شریعتمدار جزائری، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم به گفتگو نشستیم. او در این گفتگو، به بیان مزایای ساختار مبتنی بر حجت پرداخت.
اجتهاد: آیا ساختارهای متعدد مطرح در دانش اصول، تفاوتهایی را به لحاظ روش استنباط یا نتایج فقهی مترتب بر آن ایجاب میکنند؟
شریعتمدار جزائری: روشن است که اسلوبها و ساختارهای مختلف در استنباط و استخراج احکام شرعی، تأثیر به سزایی دارد. در تعریفی که قدما از اصول داشتند، علم اصول بیشتر شامل مباحث الفاظ و دلالات بهحساب میآمد و از نظر ملزومات، لوازم عقلی و دلالت عقل، سخنی پیش نمیآوردند. طبعاً روش استدلال بر اساس آن مبانی بود که به دلالت الفاظ مرتبط میشد. مثلاً در مفهوم جملهی شرطیه که آیا مفهوم دارد یا ندارد، کسانی که ازنظر مباحث الفاظ به بررسی این مسئلهی اصولی پرداختند، قائل به وجود مفهوم برای جملهی شرطیه نبودند. چون میگفتند دلالات بر سه قسم است: مطابقی و تضمنی و التزامی؛ و مفهوم، جزء هیچیک از این دلالات ثلاث نیست؛ لذا منکر مفهوم جملهی شرطیه میشدند. این افراد، روش استدلالشان درآیات و روایاتی که مشتمل بر جملهی شرطیهاست با کسانی که برای جملهی شرطیه، مفهوم، قائل بوده و آن را از باب لوازم عقلیه و دلالت عقل یا از باب مقدمات حکمت اثبات میکنند، متفاوت عمل مینمایند. البته مفهوم جملهی شرطیه بهعنوانمثال مطرح شد و الا در همهی مباحث، مثل اوامر و نواهی، همینطور است. دیدگاه اصولیان از قدیم تا عصر حاضر و جدید، در تمام مباحث اصولی، باهم تفاوت دارد و این تفاوت در دیدگاهها، تغییر مسیر مهمی در روش استنباط و استخراج احکام، ایجاد میکند.
اجتهاد: بایستههای ساختار دانش اصول بر محور حجت چیست؟
شریعتمدار جزائری: حجت همانطور که در علم اصول معنا شده، به معنای منجز و معذر است؛ یعنی اگر دلیل، ما را بهواقع برساند و اصابهی بهواقع بکند، واقع را برای ما منجز میکند و اگر ما را بهواقع نرساند و خطا برود، در پیشگاه خدا برای ما عذر است؛ بنابراین بایستههایی که در این محور باید بحث شود، تمام مسائلی است که در حجیت دخیل است مثل کتاب و سنت و عقل و مباحث اصولی که این مباحث، به دنبال اثبات حجیت است. مثلاً در باب قطع و ظن و همچنین اوامر و نواهی، اگر از دید حجت، به این مباحث نگاه بکنیم، آن وقت آنچه را در اثبات با حجیت اینهاست، چه بحث لفظی و از مباحث الفاظ باشد و چه بحث دلالات و ملزومات و لوازم عقلیه، همه باید بحث شوند تا حجیت ثابت شود.
اجتهاد: دلیل انتخاب این ساختار برای دانش اصول و برتریهای آن بر سایر ساختارها چیست؟
شریعتمدار جزائری: اگر مقصود از ساختار مشارالیه، همین حجت باشد که وجهش معلوم است؛ یعنی مشخص است که این مبنا بر سایر مبانی برتری دارد و باید انتخاب شود. چون نیاز ما به اصول تنها از باب به دست آوردن حجت است. ما یحتج به العبد یا ما یحتج به المولا؛ یعنی راهی که بهوسیلهی آن بتوانیم احکام واقعی را به دست بیاوریم. این حجت، واسطهی بین ما و بین واقع و طریق و راهی است که ما را بهواقع میرساند.
اما دلیل انتخاب این ساختار این است که غایت و غرض و هدف در اصول، به دست آوردن حجت است. اگر نیازی به حجت نداشته باشیم، به سمت اصول نمیرویم. ما در فقه برای روش استنباط و به دست آوردن احکام، نیاز به حجت داریم. پس دلیل انتخاب این روش که همان ساختار بر مبنای حجت باشد، نیاز به حجت و نیاز فقه به اصول است.
اما وجه برتری هم این است که وقتی بنا شد تنها راه و تنها غرض و هدف از مباحث اصولی، به دست آوردن حجت باشد، برتری آن بر سایر ساختار و مبانی که مربوط به حجت نیست، روشن میشود. البته به نظر میآید که تمام ساختارها و مبانی به همین حجیت برگشت میکند ولی ممکن است تفاوت در این باشد که علم اصولِ مبتنی بر ساختار حجت، مستقیماً به سراغ حجت میرود و غرض و هدف را بررسی میکند؛ اما اگر علم اصول، مبتنی بر حجت نباشد، باید ابتدا به سراغ مبادی تصوری و تصدیقی رفت و در انتها به حجت منتهی شد. به کسانی که مسیر دوم را انتخاب کردهاند باید گفت: «خذ الغایات و اترک المبادی»؛ زیرا تا زمانی که انسان میتواند بحث در خود غایت و هدف و غرض بکند، معلوم است که بحث در مبانی و مقدمات، منتج به نتیجه نخواهد بود.
اجتهاد: آیا ساختار علم اصول بر مبنای حجت، فواید عملی را در احکام فقهی به دنبال دارد؟
شریعتمدار جزائری: جواب این سؤال هم از سؤالات قبل روشن شد. وقتی غرض و هدف، حجت بوده و اصولی به دنبال آن باشد، کسی که محور بحث خود را حجت قرار داده است، طبعاً زودتر میتواند به مقصد و نتیجهی غایی که همان استنباط احکام شرعی است، برسد و دیدش هم نسبت به کسانی که این ساختار را در نظر نگرفتهاند وسیعتر خواهد بود. کسانی که در دلالت الفاظ، اصول را منحصر کردهاند و عقل را در مباحث اصولی، دخالت نمیدهند، نظرات کوتاهی در استنباط احکام دارند و نمیتوانند نظر وسیعی داشته باشند؛ اما وقتی، بر مبنای حجت پیش برویم، دید انسان باز است و انسان بیشتر میتواند مطالب را بررسی کند، مخصوصاً برای به دست آوردن روش استنباط مسائل جدید و مستحدثه که سابقاً نبودند و الآن در عصر ما پیدا شدند، حتماً باید بحث حجت را در پیش بگیریم.
اجتهاد: در پایان اگر نکتهای دارید بفرمایید.
شریعتمدار جزائری: متأسفانه حق علم اصول ادا نمیشود و گاهی کسانی که میخواهند نظر بدهند، افراطوتفریط میکنند. به عنوان مثال، بعضی یک نگاه تندی به اصول دارند که این مباحث بیاثر و بیفایده است و اکثر آن باید حذف شوند. بعضی از آنطرف چنان این مباحث ولو مباحثی که خیلی مؤثر در استنباط نیست را طولوتفصیل میدهند که به حد افراط میرسد. این کار درست نیست. حد وسط این است که ما نسبت به علم اصول، اولاً توجه داشته باشیم که متأسفانه اخیراً در حوزهها توجه به اصول نمیشود و درسهای خارجی که هست نوعاً چه از جانب اساتید و چه از طرف شاگردان و طلاب، ضعیف بوده و به فقه بیشتر توجه میشود و حالآنکه فقه نیاز به اصول دارد. کسی که میخواهد وارد فقه شود، باید ابتدا مبنای خود در اصول را معلوم کند؛ چون اصول طریق و راه به دست آوردن احکام شرعیه است فلذا به علم اصول باید توجه بیشتری شده و این نظریات افراطوتفریط، بهاعتدال کشیده شود. باید به آنچه از مباحث اصول که در استنباط احکام شرعی، مؤثر است پرداخته شود. به نظر من نسبت به اصول باید بیشتر از فقه، اهمیت داده شود، چه از جانب اساتید و چه از جانب طلاب.