دکتر فیرحی معتقد است: انسان عصر انتظار نه انسان رادیکال و پرخاشگر است و نه در جستجو احکام حداکثری شریعت و نه منزوی و ناامید است؛ انسان عصر انتظار انسانی فروتن با امکان سامان حداقلی زندگی است که در این عصر، تساهل و مدارا بر او حاکم است چون دوران حیرت و تقیه است و هرچه قدر تلاش کند گوشه ای از نظم ناتمام خواهد ماند. انسان در این دوره بر ممکنات عقل و فطرت خودش تکیه میکند و تا جایی که میتواند جامعه را میسازند، جامعه سازی او هرچند نباید مخالف شرع باشد ولی شرعی هم نیست چون شرعی بودن پیامدهایی دارد که انسان عصر انتظار نمیتواند آن را پیش ببرد.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی مجازی «انسان عصر انتظار» به همت خبرگزاری رسا، پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، کارگروه دانشگاهیان ستاد هماهنگیهای فعالیتهای مهدوی کشور و مرکز تخصصی مهدویت عصر روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت ماه برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی استاد دانشگاه تهران در این نشست علمی به عنوان ارائه دهنده بحث پیرامون انسان عصر انتظار به بیان دیدگاههای خود پرداخت و نظریات چهارگانه این حوزه را مورد بحث و بررسی قرار داده و حجتالاسلام والمسلمین مجتبی کلباسی رئیس مرکز تخصصی مهدویت و حجتالاسلام والمسلمین دکتر غلامرضا بهروزی لک استاد حوزه و دانشگاه نیز به عنوان نقاد بحثهای ارائه شده از سوی حجتالاسلام والمسلمین فیرحی پرداختند. در ادامه گزارش تفصیلی این نشست تقدیم میشود
حجتالاسلام فیرحی در ارائه مطالب خود گفت: بحثی را به درخواست یک سری از دوستان در دانشگاه فردوسی مشهد اجمالا مطرح کردیم و نظرشان این بود که خلاصه بحث را دوباره طرح کنیم. سئوالی که در ذهن ما وجود دارد این است که انسان عصر انتظار چطور انسانی است؟ و اگر بخواهیم به تعبیر برخی از دانشمندان این انسان را نقاشی کنیم چطور این نقاشی و مجسمه یا نماد انسان عصر انتظار را بکشیم و درست کنیم؟
به قول دانشمندان اروپایی تعریف تیپ ایده آل از انسان عصر انتظار وجود دارد، مثلا برخی گفتهاند این انسان منفعل است یعنی منتظر است تا امامش بیاید و کاری انجام بدهد، برخی گفتهاند فعال است و برخی گفتهاند رادیکال و برخی نیز او را ستیزه گر و متحیر و ستیزه جو و پرخاش گر تعریف کرده اند.
بحثهای زیادی مطرح شده است ولی اگر ما مجموعه روایات را نگاه کنیم متوجه میشویم که این روایات، وجوه متفاوتی دارند اما متناقض نیستند بلکه آن چیزی که اهمیت دارد امکان ارائه تصویری از مجموعه این منابع است، بنابراین در ابتدای بحث خودمان، یکی دو مورد از مفردات بحث را به صورت خلاصه اشاره میکنیم.
انسان عصر انتظار، انسانی ناقص است
وقتی صحبت میکنیم از انسان عصر انتظار، در واقع از انسانی صحبت میکنیم که خودش به تنهایی قادر به رسیدن به کمال و سعادت مادی و معنوی نیست. علامه طباطبایی(ره) در این راستا میفرماید: انسان ذات ناخود بسنده دارد و سرشت او به گونهای خلق شده و فطرت او به گونهای سرشته شده که مکملی احتیاج دارد و برای تنظیم روابط قوای درونی خود و هم تنظیم روابط خودش باید با خانواده و جامعه و سرانجام با جهان در ارتباط باشد.
بنابراین به طور کلی این انسان نا تمام است؛ این پیش فرض مسلمانانها است و تفاوت تشیع با بقیه مسلمانان در این است که از منظر شیعه این انسان ناتمام تنها با آمدن وحی تمام نمیشود بلکه نیازمند معصوم حاضر ناظر در زندگی است، البته این نظریه جهانی است و در ادیان دیگری از جمله در یهود و مسیحیت و جاهای دیگر وجود دارد.
نکته دومی هست که این انسان، منتظر یک نجات است. مفهوم نجات این است که انسان در وضعی قرار دارد که این وضع راضی کننده و رضایت بخش نیست، هرچند ممکن است کسی بگوید وضع بهتر شده است ولی این امید هست که بیش از پیش وضع بهتر شود.
نابسمانانی جامعه در عصر انتظار
جامعه عصر انتظار یک جامعه نابسمانان و در انتظار سامان و زندگی تدبیر انسانها بارکجی است که بدون نجات بخش به مقصد نمیرسد و از نظر ایجابی مفهوم انتظار یا انسان عصر انتظار پیش فرضهایی دارد از جمله اینکه یک ابر انسان دارد که جهانی است و برای نجات میآید که مربوط به فرقه خاصی نیست.
آخرین ویژگی این است که این نظم آینده بشر یک نظم طبیعی نیست بلکه نظم دست ساز با حضور معصوم است یعنی خرد انسان به همراه عصمت معصوم جامعه را میسازد؛ اگر این بحث را داشته باشیم بیشترین مسئله این است که قطع نظر از فضای ما بعد ظهور، آن را بتوانیم تصویر کنیم، چون ما در آن دوره یعنی دوره ظهور نیستیم و خیلی لزومی ندارد که به آن بپردازیم، بحث در این است که این انسان و جامعه و طبیعت ناکامل در عصر انتظار چطور انسانی و جامعه و طبیعتی است و چه طور زندگی میتواند داشته باشد؟
نظمهای ایجاد شده در عصر غیبت، شکننده است
به طور کلی باید بگوییم که انسان عصر انتظار نا تمام است، پس نظم را میسازد و عاقل است و از تجربه خود و دیگران استفاده میکند ولی عصر(عج) انتظار عصر نظمهای شکننده است یا نظمهایی است که در معرض بی نظمی است. در واقع عصر انتظار عصر نظمهای شکننده است نه اینکه نظم نیست بلکه انسان به دست خودش نظم میسازد و ممکن است با تجربه و خطا پیشرفت کند ولی در مجموعه شکننده است.
عصر انتظار، عصر خرد آدمی و خیال آدمی است و عصری است که چون خرد و اندیشه آدمی به نسبت ناکافی است نظمها شکننده است و عصری هست که همیشه ظلم و بی عدالتی هست، گاهی کم میشود و گاهی زیاد میشود یعنی انسان عصر انتظار هیچ گاه نباید از خودش انتظار و توقع داشته باشد که جامعهای میتواند درست کند که خالی از ظلم و بی عدالتی باشد.
تقیه و حیرت در دوران غیبت
این انسان عصر انتظار در واقع در عصری زندگی میکند که کم و بیش عصر حیرت و تقیه است، یعنی برخی از چیزها را نمیتواند انجام بدهد، برخی از فقها معتقد بودند که شاید نتواند اصلا حکومت یا حداقل حکومت کامل تشکیل بدهد. این عصر، عصر تقیه زمانیه است و برخی از چیزها را باید به زمان خود امام زمان(عج) واگذار کرد همچنانکه مرحوم شیخ انصاری قائل بود که با غیبت آن امام خیلی از چیزها معلق شده و مهمترین آنها خود امام است و طبعا برخی از مهمترین مزایا را هم نداریم مثل تشکیل حکومتهای کاملا اسلامی. عصر انتظار، عصر حداقلها و نقصانها، احتیاطها و تجربهها و خطاها و در عین حال عصر امیدها و آرزوها است.
نظریههای چهارگانه تشکیل حکومت در دوران انتظار
از منظر تیپ بندی در قالب چهار نظریه میتوان بحث را ادامه داد: نظریه اول نظریه تقیه کامل و انزوای کامل است، در ادبیات حقوقی میگویند «گتو شدن» یعنی چون امام معصوم به عنوان محور مؤمنان غایب است ما هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم و انسان عصر انتظار بدون همکاری با نظامهای سیاسی خودش را توی این مسافرخانه به تعبیر مسیحیها «گتو شده» میبرد.
نظریه دوم منع مشارکت اصلاحی است؛ برخی این نظریه را به انجمنهای حجتیه نسبت دادهاند که اساسا لزومی ندارد در نظامهای موجود مشارکت کنید و حداقل اصلاحات هم نیازی نیست و اصلا باید انتظار به منتها الیه فساد برسد تا ظهور محقق شود.
یک سری از نظریهها معتقد بودند که قیامهایی به عنوان مقدمات ظهور لازم است، همچنانکه روایاتی داریم که این بحث را تقویت میکند، مثلا روایات مهمی است که میگوید: در دوره آخرالزمان کسانی چون حقوقشان را نمیدهند قیام میکنند، شروع به جنگ با شمشیر میکنند و حق خود را میخواهند و اگر خواستند حق حداقلی آنها را بدهند راضی نمیشوند. این قیامها همه محکوم به شکست است بلکه ممکن است در ابتدا هم سرکوب نشوند ولی در عین پیروزی در نهایت به شکست میرسند.
نظریههای تعطیل چهارمین موردی است که من آن را از ادبیات شیخ انصاری گرفتم که در دوره مشروطه هم مطرح شده است؛ خلاصه این نظریه آن است که تعطیلی حکومت معصوم به معنای تعطیلی دیگر حکومتها نیست بلکه ما میتوانیم بدون انتساب به حکومت اسلامی حکومتی داشته باشیم که صرفا برای کاهش جرم است نه اسلامی سازی زندگی.
در دوره انتظار حکومت داریم ولی منتسب به اسلام نمیشود
این نظریه هم چهارمین مورد است که قائل است هرچند حکومت دینی در دوره غیبت تعطیل است ولی این طور نیست که انسانها نتوانند نظم مدنی تشکیل بدهند، بلکه میتوانند حکومت مدنی بر مبنای قرارداد تشکیل بدهد و تا آخر خرد انسانی برای کمال آن تلاش کنند البته بدون منتسب به اسلامی بودن، تلاش در کاستن جرم کنند. در اینجا در عین حال جرم و ظلم خواهد بود و تشیع میتواند این امید را داشته باشد که آینده خوبی شکل خواهد گرفت.
اگر بخواهیم بحثهای خودم را با تکیه بر این چهار محور خلاصه کنم، برداشت من این است که انسان عصر انتظار نه انسان رادیکال و پرخاشگر است و نه در جستجو احکام حداکثری شریعت و نه منزوی و ناامید است؛ انسان عصر انتظار انسانی فروتن با امکان سامان حداقلی زندگی است که در این عصر، تساهل و مدارا بر او حاکم است چون دوران حیرت و تقیه است و هرچه قدر تلاش کند گوشهای از نظم ناتمام خواهد ماند.
در این دوره اصل بر تساهل و مدارا است و به تقیه حکم میکند؛ تقیه همچنانکه جنگ ابتدایی را تعطیل میکند علی القاعده تبلیغهای خاص برای مذهب هم تعطیل میشود یعنی چون اصلا جنگ ابتدایی برای مذهب و تبلیغ مذهبی است و مقدمه اش وجوب تبلیغ مذهبی است و چون چنین چیزی تعطیل و لوازم آن تعطیل میشود، انسان شیعه عصر انتظار دنبال تبلیغ کردن گسترده دین خودش نیست بلکه دنبال محاجه با دیگران هم نیست و هرکجا دید که دیگران تحکم میکنند بر اساس اصل تقیه سکوت میکند و آنها را به درک خودشان واگذار میکند.
حکومت عصر انتظار مخالف شرع نیست ولی شرعی هم نیست
انسان عصر انتظار در این دوره بر ممکنات عقل و فطرت خودش تکیه میکند و تا جایی که میتواند جامعه را میسازند، جامعه سازی او هرچند نباید مخالف شرع باشد ولی شرعی هم نیست چون شرعی بودن پیامدهایی دارد که انسان عصر انتظار نمیتواند آن را پیش ببرد.
انسان عصر انتظار وقتی دین ناتمام در این دوره را ضرب در خرد ناتمام خودش میکند، میپذیرد که خطاهای او زیاد است و طرح و تدبیر او کافی نیست و نمیتواند مانع از نقد دیگران باشد و مکلف است پیشنهاد اصلاحی دیگران را تجربه کند. چنین انسانی دو نوع امید دارد؛ یک امید، امید دوره انتظار است یعنی چون امام غایب است، ولی غیبت او به معنای فقدانش نیست همچنانکه ادبیات شیعی میگوید امام زمان(عج) شبیه خورشیدی است که از پشت ابر آثار وجودی دارد.
بنابراین این انسان عصر انتظار از دین و خرد و تجربه دیگران در پناه لطف خفی امام عصر(عج) میتواند بخش بزرگی از زندگی خود را اصلاح کند ولی حق ندارد که آنها را به دین نسبت بدهد چون درک خودش است و ممکن است خطا باشد و دوم این انسان یک امید بزرگ دارد و این امید بزرگ تحقق یافتنی نیست مگر با خود معصوم، یعنی دوران غیبت دوران رنج مداوم است ولی با دست انسان گاهی ممکن است کم شود و با خطای انسان گاهی ممکن است زیاد شود ولی این رنج پایان ناپذیر است و نمیتواند به پایان برسد.
در پایان بنده قائل هستم که ما میتوانیم بسیاری از اقدامات را با نظم مدنی دست ساز اصلاح کنیم، مثل نظم خیابانها، بهداشت، آموزش و چیزهای دیگر ولی آنجایی که ریسک بالایی دارد و با خون و آبرو و حیثیت انسانها مرتبط میشود باید تقیه کنیم و اساسا انسان عصر انتظار، انسانی محتاط است.
منطق بحث آقای فیرحی مشخص نیست
در بخش دیگر این نشست حجتالاسلام کلباسی اظهار داشت: در ارتباط با بحث روایی قضیه من یک سئوالی از آقای دکتر فیرحی دارم، ایشان چه منطقی را برای بحث و در حقیقت بررسی این موضوع دارند یا پیشنهاد میدهند؟ چون گاهی از زاویه روایی میخواهیم به بحث بپردازیم، گاهی از منظر آیات قرآن و گاهی جمع اینها و گاهی از منظر تجربه تاریخی میخواهیم این مطلب را بررسی کنیم یعنی به عینیتها و حوادثی که اتفاق افتاده که شکل منطق مطالعات تاریخی دارد کار داریم.
گاهی هم اصلا صرف براهین عقلی است و مباحث منهای آیات و روایات و تاریخ و تنها با برهان عقلی صرف مطرح شود. من خیلی دوست داشتم که آقای دکتر بفرمایند منطق و چارچوبی که بحث را دنبال میکنند یا تمایل به دنبال کردن دارند، چیست و بدون مشخص کردن آن نمیتوانیم یک مسیری را طی کنیم.
دکتر فیرحی نگاه معمول و متعارف به انتظار دارند
از این حیث نگاه به عصر غیبت با توجه به آنچه از دکتر فیرحی استفاده کردیم، نگاه معمول و متعارفی است که نسبت به اصل غیبت وجود دارد؛ بنده البته نظر شخصی خود را ارائه میکنم ولی ما نه تنها غیبت را نقصان بشر و کاستی او تلقی نمیکنیم؛ هرچند از خواجه نصیرالدین طوسی این جمله معروفی است که «عدمه منا» ولی واقعا تردیدهای اساسی دارد چون اولا بیان شیخ است و روایت نیست و اینکه مراد چه بوده هم روشن نیست.
با توجه به یک سری ادله که در این نشست امکان تبیین آنها نیست، دیدگاه شخصی من این است که عصر غیبت نه یک عصر تصادفی در تاریخ بشر بلکه یک عصر پیش بینی شده است و عصری است که انسان از حس گرایی و منطق گرایی و عقل گرایی باید تعالی پیدا کند.
شما میبینید در دوران انبیاء الهی حتی دوره پیامبر گرامی اسلام(ص) خیلی از اوقات از ایشان میخواستند که اگر راست میگویی خدا و ملائکه را جلوی چشمان ما بیاور و اصلا سیر قرآن در اینجا جالب توجه است، بعضی مفسران در برخی از آیات مربوط به بنی اسرائیل این مطلب را نقل کردهاند که اساسا انتقاد قرآن از حس گرایی اینهاست.
انسان عصر غیبت تکامل پیدا کرده است
بنابراین ما معتقدیم که انسان عصر غیبت تکامل پیدا کرده و ظرفیتهایی برای او پیدا شده و در کل، بشر به جایی رسیده که بدون حضور محسوس امام، هم او را قبول دارد و هم در مسیر الهی حرکت میکند. آن روایتی هم که نقل شده نیز قابل عنایت است؛ از جمله نبی مکرم اسلام(ص) میفرمایند: «یا عَلیِّ، وَ اَعلَم اَنَّ اَعجَبَ النّاسِ ایماناً وَ اَعظَمَهُم یَقیناً قَومٌ یَکونونَ فی آخِرِ الزَّمانِ لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ وَ حَجَبَتهُمُ الحُجَّهُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلی بَیاضٍ.
یعنیای علی، بدان که شگفت انگیزترین مردم در ایمان و بزرگترین آنها در یقین، گروهی هستند که پیامبر(ص) را ندیدهاند و امام از دیدگان آنها پوشیده است، پس به واسطه سیاهی روی سپیدی ایمان آورده اند». سیاهی روی سپیدی میتواند کنایه از نوشتههای قرآن و احادیث اهل بیت(ع) باشد و هر کس در زمان غیبت امام(ع) ایمان داشته باشد، با اتکا بر همین نوشتههاست و به عبارت دیگر آنها با فهم و فکر اهل این منطق شده اند.
عصر غیبت را عصر خذلان و محرومیت نمیدانیم/ هر قیامی طاغوتی نیست
بنابراین ما عصر غیبت را عصر خذلان و محرومیت نمیدانیم، بله از حضور امام به صورت حسی محرومیم ولی وجود ایشان به تعبیر خورشید پشت ابر است و این انسان اتفاقا میتواند بر اساس خرد و یافتههای خود حرکت کند و به نقطهای برسد که آن قابلیت عظما برای او پدیدار شود، در حالی که من از فرمایشات دکتر فیرحی برداشت کردم عصر غیبت، عصر محرومیت و ممنوعیت است.
اما برگردیم به اینکه فرض میکنیم که ما بخواهیم متون روایی از جمله روایاتی نظیر «کلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» را بررسی کنیم یعنی هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود صاحب آن طاغوتی است که غیر خدا را میپرستد که طبق این روایات، هر قیامی در آخرالزمان ضد الهی است و نهایتا این امر را تسلیم میکنند.
تشکیل حکومت اسلامی صد در صد موافق قرآن است
اگر بخواهیم یک نگاه کلی به قضیه داشته باشیم، اساتید مستحضر هستند. در مقابل این روایات اصلی داریم که مورد وفاق همه فقها است که ما روایات را باید عرضه به قرآن کنیم به ویژه جایی که متناقض و متضاد باشند، روایاتی قابل پذیرش هستند که موافق کتاب باشند، چون فرمودند ما وافق الکتاب فخذوه؛ ما در آیات قرآن که بحث سندی و دلالی ندارد آیات زیادی داریم در مورد ضرورت حرکت و اینکه چرا مینشینید؟ چرا برای حکومت اسلامی کاری نمیکنید؟ و اساسا فلسفه بعثت انبیاء در قرآن «لیقیمَ الناسُ» بوده نه «لیقیموا الناسَ بالقسط» یعنی خود مردم باید چارچوبهای عادلانه را قوام ببخشند.
اگر آیات قرآن را چه به صورت قصه یا داستان یا امر به عدل و احسان و نهی از فحشا و منکر و بغی ببینیم و از آن طرف مجموعه روایاتی که در همین زمینه همین اوامر را دارد و هم درباره حرکت برای برقراری آن نظام الهی و هم حدود و ماهیت احکام الهی که برای برقراری نظم و عدالت نظاره کنیم، متوجه اهمیت حکومت در دوره انتظار با همه لوازم آن میشویم.
مطابق روایات ما اساسا یک ساعت عدالت برتر از خیرات سالیان است. اگر مجموعه این روایات را ببینید شاید به هزار آدرس و نمونه برخورد میکنیم و نهج البلاغه و روایات کتب اربعه و همچنین مباحث دیگری که هست طبیعتا یک روایتی مثل «فصاحبها طاغوت» نمیتواند نافی باشد و معنای دیگری دارد.
گاهی روایات نافی حکومت و قیام در دوران غیبت بد ترجمه میشود
اتفاقا بزرگان ما از جمله مرحوم نعمانی که از علمای برجسته و شاگرد شیخ کلینی است، روایت «فصاحبها» را در کدام باب طبقه بندی میکند، نعمانی انسانی عالم و صاحب توصیفات است و این روایت را در بابی تحت عنوان «باب ما روی فی من ادع الامام و من زعم انه امام ولیس بامام» یعنی این روایت را در ذیل روایاتی آورده که میگوید کسی که ادعای امامت کند و قیامی داشته باشد طاغوت است نه هر پرچمی که بلند شود؛ شواهدی در خود مجموعه هست درباره امیرالمؤمنین(ع) و اینکه برخی در آن دوران ادعای امامت داشتند و همه این روایات مربوط به ادعای امامت است.
وقتی به تاریخ مراجعه میکنیم ائمه هدی یکی از مسائلشان این بود که مردم به آنها مراجعه میکردند و میگفتند، شما همان قائم هستید و مردم از زمان امیرالمؤمنین(ع) و بعد از ایشان دائما منتظر قائم بودند، هم منتظر شخص حضرت مهدی(عج) و هم به طور کلی منتظر یک نفر که بیاید و حکومت مدنظر را اقامه کند به طوری که وقتی زیدیه و کیسانیه و ناووسیه و نصیریه قیام کردند، شیعیان متحیر میشدند که اینها برای حق قیام میکنند پس چرا به نتیجه نمیرسند؟ حضرات معصوم برای حفظ شیعیان و دنبال روی نکردن از این خطوطی که به نتیجه نمیرسد گفتهاند که این پرچمها را کنار بگذارد نه اینکه هیچ تلاش و اندیشهای نداشته باشند که در غیر این صورت باید عمومات و روایات صریح در این معنا را کنار بگذاریم.
روایتی از عمار ساباطی و اهمیت حکومت و موضوع زمینه سازی و انتظار
روایت عمار ساباطی ارزش و فضیلت انتظار در عصر غیبت را نشان میدهد که میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم «عبادت کردن با امامی از شما که ظاهر نبوده و در زمان دولت باطل باشد افضل است، یا عبادت کردن در زمان ظهور دولت حق با امام ظاهر از شما؟ حضرت فرمودند:ای عمار! به خدا قسم صدقه دادن در پنهانی افضل است از صدقه دادن در آشکارا، و به خدا قسم عبادت شما در پنهان با امام غیر ظاهر در دولت باطل افضل و بهتر است از اینکه خدا را در زمان ظهور حق با امام ظاهر عبادت کنید».
و روایت را در فضیلت و برتری اعمال در زمان خوف و ترس در دولت باطل ادامه داد، و چون عمار این مطالب را شنید میگوید «عرض کردم: جان من فدای تو باد، هرگاه چنین است پس ما چرا آرزو کنیم که از اصحاب حضرت قائم ـ علیه السلام ـ باشیم، با آنکه ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو هستیم و اعمال ما بهتر از اعمال اصحاب دولت حق است؟ حضرت فرمود: سبحان الله! آیا نمیخواهی که خدای عزّوجلّ حق و عدل را در بلاد ظاهر گرداند. و حال همه نیکو گردد، و مردم همه بر دین حق اجتماع نمایند، و اُلفت در میان قلوب پراکنده به هم رسد، و کسی در زمین خدا معصیت نکند، و حدود خدا در میان خلق جاری گردد، و حق به اهلش رسیده و آن را اظهار نمایند، و چیزی از حق به جهت خوف از مردم پنهان نگردد؟ بدان، واللهای عمار! کسی از شما نمیمیرد با حال دوستی ما، مگر آنکه او نزد خدای عزّوجلّ از بسیاری از آنهائی که در جنگ بدر و احد حاضر شدند افضل است، پس بشارت باد شما را.»
البته بی گدار به آب زدن و دنبال هر پرچمی حرکت کردن درست نیست. به همین جهت خود اهل بیت(ع) موعود را معرفی میکردند. بهائیت و بابیت از همین قسم طاغوت هستند و اگر بخواهیم فهرست کنیم موارد متعددی است؛ در طول تاریخ کسانی که در شرق و غرب عالم اسلام از اندلس و حکومت موحدین از فاطمیون مصر و خود بنی العباس قیام کردند از همین قسم طاغوت بودند.
به طور کلی این روایات در دلالت این معنا تام نیست و بر فرض اینکه چنین معنایی داشته باشد در مقابل عمومات آیات قرآنی و انبوه روایات قدرت عرضه وجود ندارد. البته شکی نیست که بدون امام معصوم هیچ کس و هیچ حکومتی را نمیتوانیم به عصمت منتسب کنیم، این یک خطا است.
پذیرش ضرورت وجود حکومت از سوی ارائه دهنده
حجتالاسلام بهروزی لک در بخش پایان این نشست بیان داشت: از نکات مثبت آقای فیرحی، تأکید بر نقص انسان بود بر خلاف نگرشهای اومانیستی که انسان را کامل میداند، ایشان قائل بودند انسان به نوعی باید تکمیل شود که مکمل این امر در آموزه غیبت علاوه بر انسان کامل، وحی الهی و کتاب و سنت هم میتواند باشد.
همچنین در فرمایشاتشان دو ضرورت را پذیرفتند، یکی ضرورت حکومت است که بر خلاف دیدگاه اول بود یعنی ایشان میپذیرند که جامعه شیعی و عصر انتظار نمیتواند فاقد حکومت باشد و یک نکته مهمی که در فرمایش ایشان بود، بحث شریعت و حضور شریعت و چگونگی حضور شریعت است که در اقلی و اکثری دو دیدگاه داشته باشیم ولی پذیرفتند که شریعت ضرورت دارد و به نوعی از این جهت که حکومت باید اسلامی باشد قبول دارند.
باید ابتدا نظریه فلسفه غیبت مشخص شود
اما برای بحث خودمان لازم است ابتدا مقدمهای داشته باشیم، متأسفانه ما فلسفه غیبت را خیلی مدنظر قرار نمیدهیم و فورا وارد نظریه غیبت میشویم، نظریه غیبت باید مبتنی بر علت باشد. در فلسفه سیاسی فارابی داریم که در کتاب المله فرضی مطرح کردند که اگر رئیس اول نباشد باید مماثل جایگزین شود، اما خودش نپرداخته که چطور میتوانیم رئیس اول را نداشته باشیم؟
بنابراین برای ما نظریه عصر غیبت مبتنی بر نظریه ما است در چرایی نبود امام که این یک بحث مستقلی را میطلبد و سئوال اساسی آن همین است که چرا موجه است امام نباشد؟ فقه سیاسی شیعه هم به این موضوع نپرداخته است؛ دیدگاه بنده به دیدگاه آقای کلباسی شباهت دارد که این غیبت تصادفی نیست بلکه تدبیر الهی است.
چگونگی عصر غیبت باید بر اساس تکامل تاریخی دین نگریسته شود، اسلام به عنوان دین کامل است و اما تکامل و اکمال دین، ابلاغی بود که با سنت پیامبر(ص) هم همراه بوده است، در آیات قرآن به اظهار دین تعبیر شده است «لیظهره علی الدین کله» که در سه جای قرآن مطرح شده است.
دو برهه حضور و غیبت امام در تاریخ شیعه
ما دو برهه داریم یکی از نگاه شیعی ۲۵۰ سال غیبت و دوم عدم حضور که دوران غیبت است؛ سئوال اساسی این است که چرا امام در ۲۵۰ سال ظاهر بوده ولی الان ظاهر نیست که هرطوری تفسیر کنیم در نظریه انتظار تأثیر گذار است، علت غیبت بر خلاف نظریه ترس از قتل امام و استناد به گناه مردم، این است که بعد از اکمال ابلاغی دین، نیاز به اشباع تعلیمی داریم یعنی همانطور که به انسانهایی که در طول ۲۵۰ سال تعلیم شدهاند نیاز داریم، یک نوع خودگردانی مبتنی بر کتاب و سنت و میراث معصوم ۲۵۰ سال هم لازم و ضروری است.
بر این اساس انسان باید دوره خودگردانی را انجام دهد تا زمانی که شرایط تحقق اکمال دین فراهم شود. پس در شرایط غیبت ما یک تراثی را داریم که خرد هم اگر به آن اضافه شود کامل میشود؛ یعنی چهار چیز داریم، خرد بشری که ناقص است، کتاب و سنت و تعلیم معصوم که در واقع همان سنت را در ۲۵۰ سال بسط دادند.
اگر بحث با این نگاه نگریسته شود میتوانیم در مورد نظریه خاص خودمان در مورد انسان عصر انتظار صحبت کنیم؛ حال میگوییم انسان عصر انتظار چون خرد دارد که ناقص است به راهنمایی کتاب و سنت و تراث نیاز دارد دارد؛ سئوال میکنیم آیا خرد کاملا جایگزین دیگر موارد میشود؟ جواب میدهیم خیر چون این همان رویکرد سکولار است که دکتر فیرحی هم نپذیرفتند و اما سئوال این است که این کتاب، سنت و تراث ۲۵۰ سال را چگونه باید در زندگی خودمان اجرا کنیم؟
در نگاه شیعی علاوه بر نص به یک امام معصوم و مفسر نص احتیاج داریم
در نگاه شیعی علاوه بر نص به یک امام معصوم و مفسر نص احتیاج داریم که در ۲۵۰ سال آن را داشتیم، حال در دوره غیبت مفسر چه کسی است؟ با نگاه شیعی، اگر انسان عصر انتظار را به خرد عمومی عوام واگذار کنیم سکولار است در نتیجه سئوال این است که آیا خرد انسانهای عادی کافی است یا حتما باید سه مورد دیگر هم باشد؟ اگر این گونه هست چه کسی باید آن را درک کند و جامعه را بر اساس آن هدایت کند؟
آقای فیرحی دو نظریه اقدام و نظریه تعطیل را طوری مطرح کردند که در هر دو حکومت لازم است، اما گفتند مسئله تساهل و حکومتهای پادشاهی بوده است و فرصتی برای حکومتهای اسلامی نبوده است؛ در حالی که روایاتی نظیر «فارجعوا الی رواه احادیثنا» از جمله همان تراث ۲۵۰ ساله است و مهم است که فقهای ما بالاجماع تقریبا هیچ اختلاف نظری ندارند که فقیهان نائب امام زمان(عج) هستند هرچند در گستره نیابت اختلاف وجود دارد ولی در اصل اینکه در دوره غیبت متولی شریعت، فقها هستند در تاریخ شیعه هیچ اختلافی نیست مگر افرادی که تحت تأثیر نگاه مدرن و سکولار حرف دیگری مطرح کرده اند.
آقای دکتر فیرحی در طرح دو نظریه تعطیلی حکومت و تغییر زمانی و نظریه قیام که به نوعی اشتراکهایی دارند، تأکید داشتند که در هر دو، حکومت ضرورت داشته و شریعت نیز نقش دارد؛ سئوالی که جواب آن معلوم نشد چگونگی اجرای شریعت است، اگر اسلامی سازی لازم است چگونه آن را انجام بدهیم؟ سخن فارابی در مورد رئیس اول را گفتیم اما در نظریه شیعی علاوه بر نص دینی، یک نفر مفسر و راهنما هست که در نهایت در دوره غیبت به نظریه ولایت میرسیم.
نکته دیگر اینکه شما گفتید نمیشود، خشونت و اجبار نباشد، یعنی برای اینکه جلوی تعدی و تجاوز را بگیریم، چارهای از خشونت نیست پس ناچاریم نظریه سیاسی انسان عصر انتظار را کنار بگذاریم، در حالی که خرد اجمالا هست ولی بخشی از کار است و تکمیل آن، سنت و تعلیم و تراث معصوم است.
رسیدن نظریه انسان عصر به نظریه ولایت فقیه
به طور کلی چارهای جز این نیست که متولی همراه خرد باشد که تضمین کند شریعت خوب اجرا شود و فقدان نظریه فلسفه غیبت میتواند نقص جدی در نظریه انسان عصر انتظار ایجاد کند یعنی باید مشخص باشد که این کلام بر چه نظریهای استوار شده است. به طور کلی حرف ما این است که فلسفه انتظار تکلیف عصر غیبت را دارد، یعنی خودگردانی جامعه شیعی با خرد ناقص او همراه با کتاب و سنت و تراث شیعه در کنار لزوم هدایت نائبان که همه ویژگیها را دارد، میتواند انسان عصر انتظار را تا زمان ظهور مدیریت کند که عبارت دیگر آن نظریه ولایت فقیه است.
گفتنی است، در این نشست به دلیل نقص فنی برای ارتباط زنده تصویری با حجتالاسلام فیرحی، بخش پاسخ به اشکالات مطرح شده به پنجشنبه هفته آینده موکول شد که ساعت دقیق آن متعاقبا اعلام میشود.
باسمه تعالی
با سلام
تاثیر پذیرفتن از نگاه های اومانیستی، به این معنا نیست که حرف صاحب نظران آن را تکرار کنیم، بلکه به این معنا است که آن نگاه را تکرار کرد، بازتولید کرد. از ویژگی های نگاه اومانیستی، این است که همه چیز را از «انسان» شروع میکند. حالا هزار آیه و روایت هم که ذیلش باشد، نظر فقیه و مفسر و محدث و … هم باشد، نگاه اومانیستی است. و تا این زمین بازی عوض نشود، نقد این نگاه اومانیستی هم مساله ای را حل نمی کند.
اسلام به انسان نگاه کرده است، اما از انسان شروع نکرده است (به انسان هم ختم نشده است). مناظره ی فوق از انسان شروع میکند و حکومت را از جامعه ی انسانی نظاره کرده است؛ لذا نگاهی اومانیستی به حکومت میشود. نتیجه اش هم هرچه باشد، غیرقابل پذیرش است.
در نگاه اسلام توحید در راس است، و ولایت تنها امتداد آن است. اگر اینگونه جلو رفت و به مسائل نگریست، هر نتیجه ای، قابل احترام است.