شبکه اجتهاد: کرونا جان محمدرضا حکیمی را هم گرفت. او از داعیان مکتب تفکیک و تعیینکننده نام این روش فکری برخی خراسانیها بود.
از نظر حکیمی، ثمرات یک اندیشه میباید در جامعه نشان داده شود و به کاهش درد جامعه بیانجامد. آنگونه که خود میگفت این دغدغه را از همان ابتدای نوجوانی با خود داشته است:
«هنوز جوان، بلکه نوجوان بودم که چه بسیار اوقات بهویژه شبها به هنگام خواب به یاد محرومان و ناتوانان و دلشکستگان کوی و برزن غم میخوردم و چگونگی حال افسرده آنان را پیش خود مجسم میکردم و چهره دردسوخته آنان را در نظر میآوردم و در غم و غصه آنان به خواب میرفتم» (مؤخّرهای بر کتاب خورشید مغرب، کیهان، ۸ تیر ۱۳۶۱).
حکیمی این دغدغه را بعدها مکتوب کرد و گفت: زندگی هر انسانی بر دوگونه است؛ زندگی «قطرهای» و زندگی «دریایی». در زندگی قطرهای روح انسان مانند قطرهای کوچک و محدود است که تنها خود را میبیند و خود را میخواهد، نه دیگران را. این انسانِ حقیر همین که خودش و فرزندانش سیر شدند دیگر به هیچ انسان دیگر و خانواده دیگر کار ندارد. بر سر دیگران هر چه آمد آمد؛ اما در زندگی دریایی، انسان بزرگ میشود، میگسترد و از محدوده بسیار کوچک وجود قطرهای خویش رها میگردد و به اقیانوس کبیر انسان و جامعه بلکه انسانها و جامعهها میپیوندد و خود را عضوی از اعضای پیکر جامعه و جامعه را اعضای گسترده خویش میداند. درد همه را چونان درد خود حس میکند و آسایش همه را آسایش خود میشمارد (محمد حکیمی، گزارشی درباره جلد سوم تا ششم الحیاه، صص۹۹-۹۷).
با این نگرش بود که موضوع اقتصاد در نگاه محمدرضا حکیمی برجسته شد. گفته بود که مشکل بزرگ انسان در طول تاریخ، ظلم اقتصادی است نه ظلم سیاسی و اجتماعی. گفت که حتی ظلمهای سیاسی نیز از اقتصاد نشأت گرفته است. در تعبیری عنوان کرد که هر کس در قضایای زندگی بشری و رنجهایی که انسان کشیده است و اکنون نیز میکشد به ژرفی بنگرد، یقین خواهد کرد که طاغوتِ اصلی حقیقی همان طاغوت اقتصادی است و طاغوت سیاسی سیئهای است از سیئات طاغوت اقتصادی (محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج۳، صص ۳۲۷-۳۲۸).
حکیمی بر این باور بود که اسلام نیز بر این مهم توجه تام داشته و به صِرف بیان حقیقت، بسنده نکرده است. بلکه در اسلام آنچه مهم است، عدالت است. وی مدعی بود که پیامبران تنها مردم را بهحقیقت دعوت نکردهاند، بلکه به عدالت نیز فراخواندهاند. پیامبران فقط از حق و باطل و کفر و دین سخن نگفتهاند، بلکه از عدل و ظلم هم سخن به میان آوردهاند. وی سپس تفاوت پیامبران را با فیلسوفان و مصلحان در همین مهم میدانست. میگفت که پیامبران بهحقیقت و عدالت توامان دعوت کردهاند بر خلاف فیلسوفان و مصلحان که صرفاً از حقیقت سخن میگویند.
توصیههایی که حکیمی برای اصلاح ساختارهای اجتماعی میکرد نیز از همین دغدغه ناشی میشد. میگفت که فقر و محرومیت مردم میباید همیشه پیش چشم باشد. حتی به جامعه پزشکان توصیه کرده بود که باید دانشکده پزشکی در محلی ساخته شود که انسانهای فقیر و محروم در آنجا سکونت و رفت و آمد دارند تا فارغالتحصیلان در دوره تحصیل به سیاهبختی انسانها بنگرند و روزگار آنان را ببینند و بر نابهسامانی مردم وقوف یابند. به اساتید کهنسالِ پزشکی هم پیشنهاد داده بود که فیلمهایی از وضع زاغهها و مردم تیره روز دهات و امثال آن تهیه کنند و برای دانشجویان رشتههای پزشکی به نمایش بگذارند و هر گونه که بشود ارزش انسان را در شخص پزشک تزریق کنند (محمدرضا حکیمی، فریاد روزها، صص ۷۵-۷۶).
مرحوم حکیمی برگزاری برخی جشنوارهها را هم مورد نقد قرار میداد و از دریافت جایزه علوم انسانی فارابی هم سر باز زد. وی گفت تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی و نامرئی بیداد میکند، برگزاری چنین جشنوارههایی از نظر اینجانب در اولویت نیست. سپس این پرسش را از برگزارکنندگان جشنواره پرسید که: آیا این علوم برای ثبت در کتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟
او با همین نگاه بود که در سالهای اخیر نیز محبوب اصولگرایان، اصلاحطلبان و حتی روشنفکران منتقد نظام نیز باقی مانده بود و هر یک میکوشیدند حکیمی را به خود منتسب کنند.
نام حکیمی در تاریخ معاصر با دو موضوع دیگر نیز گره خورده است: او نخستین کسی است که سال ۴۲ در کتاب «سرود جهشها» از لقب «امام» برای امام خمینی استفاده کرد. سال ۵۶ نیز پس از درگذشت علی شریعتی اعلام شد شریعتی نام حکیمی را بهعنوان وصی خود و مسؤول اصلاح آثارش تعیین کرده است. هرچند حکیمی هیچگاه حاضر به اصلاح آثار شریعتی نشد و گفت ایرادی که «شخصیتشکن» باشد در کتابهای شریعتی ندیده است. / روای نیوز