مراجع تقلید فعلی و مراجع گذشته همه بر اساس حجت شرعیه عمل میکردند و ملتزم به اخلاقیات بودند و تفاوتی از این حیث نیست. اگر کسی مسئلهای داشته باشد او در حقیقت مرجعیتش زیر سؤال است نه اینکه بگوییم مرجع هست و متخلق نیست.
اختصاصی شبکه اجتهاد: مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری، علاوه بر فقاهت، به معنویتی کم نظیر در میان مراجع تقلید معروف بود. به مناسبت سوم دی ماه، سالروز درگذشت وی، سلوک اخلاقی مراجع تقلید را به بحث گذاشتیم. حجتالاسلام سید اباذر علوی گنابادی، مدرس سطوح عالی حوزه علمیه گیلان و مدیر آموزش مدرسه نائبالصدر رشت معتقد است پذیرفتن مقام مرجعیت، الزاما عملی غیراخلاقی نیست بلکه گاهی اوقات واجب است.
اجتهاد: آیا میتوان گفت پرهیز از پذیرفتن مرجعیت در میان مراجع، امری اخلاقی است یا خیر؟
علوی: در پذیرفتن مرجعیت، خواستگاه اصلی آن قطعاً اخلاق است، اما نکتهای که وجود دارد این است که اخلاق حدودی دارد و این نیست که برای هر مقوله اخلاقی، حدی نباشد. به عنوان مثال ادخال سرور در قلوب مؤمنین، یک مسئله اخلاقی است، ولی آیا شما وقتی مؤمنین را شاد میکنید جواز این را دارید که فردی را مسخره کنید و بر او لقب بگذارید؟ قطعاً نه. بنابراین مسئله اخلاق، حدودی دارد. در بحث پذیرفتن مرجعیت اگرچه خواستگاه آن مسئله، اخلاق است و آن هم به این دلیل است که انسان هر چه بتواند از مقامات دنیوی دوری کند سزاوارتر است و علمای اخلاق نیز به این امر بسیار سفارش مینمایند اما این نیست که اگر این مرجعیت را کسی به دوش کشید بگوییم عملی غیراخلاقی انجام داده است.
در بعضی از بیانات وارد شده «آخِرُ ما یخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه؛ آخرین چیزی که از محبت دنیا از قلب مؤمنان راستین خارج میشود، جاهطلبی است». این حدیث به خوبی نشان میدهد که تا چه حد این رذیله اخلاقی خطرناک است. لذا هر چه انسان برای مبارزه با مقامات دنیوی تلاش کند سزاوار است اما این یک حدودی دارد و آن حد، زمانی است که تعینی پیدا نکرده باشد، آن هم در امر خطیر مرجعیت.
مرحوم شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف به عنوان مرجع بزرگ و عالم تشیع که همه فقها در این ۲۰۰ سال اخیر ریزهخوار خوان علمی ایشان هستند وقتی به ایشان برای پذیرش مرجعیت مراجعه میشود، ایشان میفرمایند: در گذشته همبحثی داشتم که از من قویتر بود و او سزاوارتر به مسئله مرجعیت است. البته بعد از دو ماه پیگیری و نامه نگاری مشخص میشود آن عالم از درس و بحث فاصله گرفته و به امر تبلیغ اشتغال پیدا کرده که در نهایت مرجعیت بر مرحوم شیخ اعظم تعین پیدا میکند. بنابراین اگرچه این عدم پذیرش این مقام هم یک امر اخلاقی است اما وقتی تعین پیدا کرد دیگر نمیشود آن را پس زد. کما اینکه وقتی به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام دستور داده میشود «خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ»، این رسالت را با قوت و قدرت پیگیری کرد و پذیرفت.
لذا اگرچه خاستگاه پذیرفتن مرجعیت، خاستگاهی اخلاقی است اما این نیست که اگر این مرجعیت را کسی به دوش کشید بگوییم عمل غیراخلاقی انجام داده است. علاوه بر اینکه با نگاهی به گذشته میبینیم این طور نیست که مثلاً در گذشته مرجعیت به صورت واحد بوده باشد و حالا که مراجع زیاد هستند، بگوییم در دوره اخیر اخلاقیات کمرنگ شده و مراجع زیاد شده است. نه اصلاً این طور نیست حد آن همان تعین است وقتی انسان احساس کند، شرعاً مرجعیت برایش معین شده است کما اینکه در گذشته نیز همینطور بوده است اما اخبار آن به ما نرسیده است.
ما از گذشته نام شیخ انصاری نور الله مرقده را بسیار شنیدهایم در حالی که در دوره ایشان، مراجع دیگری هم بودند که بعد از سالها تحصیل در نجف اشرف، برای پاسخگویی به مردم به اوطان و دیار خود بازمیگشتند چرا که برای مردم آن زمان با توجه به اینکه رسالهای وجود نداشت امکان اینکه از نجف سؤالات خود را پیگیری کنند نبود؛ اما از آنها اسم و نامی نمانده به این دلیل که آنها در نجف باقی نماندند مثل مرحوم ملا علی کنی رضوان الله تعالی علیه که در همین تهران بود. در ایام اخیر نیز همینگونه است، در قم قبل از مرحوم آیتالله بروجردی، حضرات آیات حجت کوه کمرهای، سید محمدتقی خوانساری و آسید صدر الدین صدر –والد آقا موسی صدر- رضوان الله تعالی علیهم، در یک دوره در یک شهر حضور داشتند. پس این نیست که بگوییم الآن مراجع زیاد هستند و این نشان و حکایت از بیاخلاقی و دنیاپرستی دارد. نکته مهم این است که اخبار گذشته کمتر به گوش ما رسیده است و آن کسی که پیشانی اسلام بوده در تاریخ ماندگار شده است.
اینکه کسی نامش بلند شود و شهرتی فراگیر پیدا کند دلیل این نیست که مراجع دیگر به وظیفه عمل نمیکنند و یا مقامشان کمتر است، اصلاً اینگونه نیست. هماکنون با خارج شدن از مرزهای کشور میبینیم که پیشانی اسلام را به نام حضرت آقا و حضرت آیتالله سیستانی حفظهما الله میشناسند در حالی که این همه مرجع داریم. شاید صد سال دیگر افرادی بگویند در دورهای، دو مرجع یکی در ایران آیتالله خامنهای و دیگری در نجف آیتالله سیستانی، بیشتر نبودند. لذا ما از گذشته خبر نداریم و آیندگان نیز از ما خبر نخواهند داشت. اینها پیشانی اسلام شدند و معروف شدند.
اجتهاد: چرا مراجع تقلید علیرغم تزین به اخلاق، در دانش اخلاق به خصوص اخلاق استنباطی، تولیدات خاصی نداشتهاند؟
علوی: من این را نمیپذیرم و یک پاسخ نقضی و یک پاسخ حلی برای این سؤال دارم. اشکال نقضی که میتوان کرد این است که کتب اخلاقی که تدریس شده در بسیاری از موارد به دست همین مراجع بوده است. مرحوم نراقی که یگانه مرجع زمان خود بودند، کتاب معراج السعاده را در زمینه اخلاق به رشته تحریر درآوردند همچنان معروفترین کتاب اخلاقی بهشمار میرود و در دورههای اخیر هم همینطور بوده است، اکنون نیز کتاب اخلاقی، “چهل حدیث”، کتاب “شرح حدیث جنود عقل و جهل” و “آدابالصلوه” امام خمینی (رحمت الله علیه) را همه میشناسند.
پس اینگونه نیست که در زمینه اخلاق استنباطی از جانب مراجع تلاشی نشده باشد. در زندگی خود مراجع نیز مسئله رعایت و التزام اخلاقیات را به وضوح میبینیم. مانند حاج سید احمد خوانساری که مشکلات بسیاری داشتند اما تحمل و حلم بسیار بالایی داشتهاند، لذا اصل این سؤال را نمیپذیرم.
اما پاسخ حلی که در این خصوص بیان میکنم این است که ما باید بین اخلاق و فقه تمایز قائل شویم. علیرغم وحدت اینها در مصداق، اما ماهیت اینها دو تا است. اخلاق غیر از فقه است و وظیفه مرجع تقلید، تبیین احکام و استنباط احکام شرع است نه تصنیف کتب اخلاقی و استنباطی در حوزه اخلاق. اینها همه متخلق هستند اما رسالت آنها، تبیین احکام است. اما اگر به جای مراجع تقلید، از واژه «عالم دین» استفاده کنیم من میپذیریم؛ چراکه عالم دین یک سعه بسیار زیادی دارد و مختص به مرجعیت نمیشود. جواب کلی که به این سؤال باید داد این است که این دو، دو اعتبار هستند، لذا اگرچه همه مراجع متخلق هستند اما وظیفه آنها تبیین احکام است.
اجتهاد: سلوک اخلاقی مراجع تقلید در رابطه با دخالتهای فرزندان و نزدیکانشان چگونه بوده است؟
علوی: به صورت کلی عرض میکنم. مرجع به عنوان یک فقیه، برای این رسالت عظیم شروطی دارد. وظیفه او این است که بر مدار شرع حرکت کند و قبل از اینکه بخواهد کسی را به بایدها و نبایدهای دین رهنمون شود که به آن فقه میگوییم، او باید بیش از همه خود ملزم به رعایت احکام شرع باشد و بر اساس حجج شرعیه عمل کند. این موضوع، جوی است که میخواهند رسانهها ایجاد کنند. اگر بحث دخالت در امور دفتر است، بر همان اساس و معیار است. آن مرجع چون بیشترین اعتماد به عنوان مثال به فرزند، داماد و یا دوست خود دارد لذا او را به عنوان مسئول دفتر خود انتخاب میکند و لذا اینگونه نیست که بر اساس هوای نفس و مسائل دیگر بخواهد فردی را به عنوان مسئول دفتر خود بگمارد؛ چرا که ساحت مراجع دور از اینگونه مسائل است. اینگونه بحثها شاید میان سیاستمدارها باشد اما در میان مراجع، نه.
اجتهاد: آیا میتوان تقیدات فراوان اخلاقی مراجعی همچون سید احمد خوانساری علیرغم ارادت ایشان به دانش عرفان را به معنای عدم ملازمه بین معنویت و عرفان دانست؟
علوی: به نظرم این تفکیک باید باید بین عرفان نظری و عرفان عملی مطرح شود. البته عدم ملازمه بین معنویت و عرفان را چندان درنمییابم.
اجتهاد: آیا مراجع فعلی نسبت به مراجع گذشته در جنبههای اخلاقی متفاوت هستند؟
علوی: به نظر بنده، این تفاوت وجود ندارد. اگر میخواهیم بگوییم مراجع گذشته همه بلااشکال بودند و هیچ نقصی نداشتهاند صرف یک ادعا است. مهم این است که مرجع بر اساس حجت شرعیه عمل کند اما ممکن است در یک جایی مخطئ باشد و در بسیاری از موارد نیز مصاب باشد.
در رابطه با مراجع فعلی به صورت موجب کلیه نمیتوانیم بگویم که همه خوب هستند. البته پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: “انَّما بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق، من آمدهام و مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم و به نهایت برسانم” لذا جمع بین مرجعیت و اخلاق در نواب ائمه علیه السلام در عصر غیبت نیز وجود دارد و باید هم باشد. یک مرجع تقلید هم همانطور که مُبین احکام است و این رسالت را به دوش میکشد باید متخلق باشد و اگر غیر از این باشد اصلاً به معنای واقعی نمیتواند مرجع باشد. مراجع نایب الامام هستند لذا در سیره هم باید اشبه مردم به معصومین باشند. حال ممکن است ضعفی وجود داشته باشد ولی نمیتوان گفت این ضعف تنها مربوط به دوره اخیر است چرا که در گذشته نیز ممکن است خطایی پیشآمده اما اخبار آن به ما نمیرسد..
وقتی امروز از بزرگان، مراجع و علمای شیعه یاد میکنیم، همه، آنها را به بزرگی یاد میکنند و در آینده نیز از مراجع فعلی همینگونه یاد خواهد شد. اگر کسی خطایی داشته باشد این فرد نمیتواند آن جایگاه را حفظ کند و زمین میخورد یعنی خدا اجازه نمیدهد مقام نیابت از امام عصر دست شخص نااهلی باشد. خداست که او را بزرگ و پیشانی اسلام میکند و مرجعیت مردم و سرپرست از ایتام آل محمد به دوش او میافتد. نظر شخصی من این است که کسی که خطا دارد، بزرگ و ماندگار نمیشود، مخصوصاً در ساحت مرجعیت.
تعدد مراجع باعث تضعیف نهاد مرجعیت میشه . وقتی یک مرجع اعلم وجود داشته باشه ، تمام منابع و حمایت ها به سمت مرجع اعلم سرازیر میشه و اون مرجع میتونه در جهت رشد و پیشرفت جامعه شیعیان اقدامات محکم تر و با ثبات تری رو انجام بده . تعدد مراجع با تقسیم شدن منابع و حمایت ها میشه ، مخصوصا وقتی که که مراجع مختلف ، یک نفر رو به عنوان اعلم معرفی نکنند.
با قسمتی از گفته های حجتالاسلام سید اباذر علوی گنابادی مخالفم . اگر در گذشته تعدد مراجع وجود داشت قطعا اخبار به ما میرسید . بطور مثال در افغانستان آیتالله محمد سرور واعظ بهسودی که اجازه اجتهاد از آیتالله حکیم رو داشتند ، با اینکه تا سال ۱۳۵۸ شمسی در قید حیات بودند و بعد توسط رژیم کمونیستی کابل دستگیر و به شهادت رسیدند ، اما هیچوقت رساله ای منتشر نکردند. خیلی مثال های دیگه ای میشه آورد .