اگر پسر مرجعی خصوصیاتی از لحاظ علمیت، تقوا، مدیر و مدبر بودن و سایر جهاتی که در کتب فقهی نوشته شده را داشته باشد به طبع به مقام مرجعیت هم میرسد همانگونه که در طول تاریخ سابقه داشته است مانند مرجعیت ملا مهدی نراقی و فرزندش ملا احمد نراقی که پسر از لحاظ فضل کمتر از پدر نبود و کتاب «مستند الشیعه» که یکی از کتب معتبر فقهی شیعه است را نوشت.
به گزارش شبکه اجتهاد، بیش از چهل روز از درگذشت آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی میگذرد و پرداختن به ویژگیهای اخلاقی و رفتاری، نظر او در مورد موروثی بودن مرجعیت، نقشه راه این مرجع تقلید برای اصلاح حوزه، تأکیدات او به شاگردان و طلبهها، علت سکوت این مرجع تقلید در برابر برخی از مسایل و همچنین دلیل شکستن مهر و بستن دفاتر این مرجع تقلید نکات مهمی بود که درباره آنها شفقنا با فرزند ایشان حجتالاسلام و المسلمین علی موسوی اردبیلی به گفت وگو پرداخته است.
پرسش: بارزترین ویژگی رفتاری و اخلاقی آیتالله موسوی اردبیلی در برخورد با خانواده، مردم و شاگردانشان چه بود؟
پاسخ: ایشان ویژگیهای اخلاقی متعددی داشتند که افراد مختلف از زوایای متفاوت به ویژگیهای شخصیتی ایشان اشاره کردند، ولی اگر بخواهیم بارزترین ویژگی ایشان در تعاملات مختلف را دنبال کنیم، به نظرم دو نکته بود، یکی محبت و عاطفه فوق العاده بالای ایشان که آن را در برخورد با خانواده، نوهها و افراد مختلف بروز میدادند و در ابراز محبت و علاقه به افراد اصلا کم نمیگذاشتند؛ هر شخصی که با ایشان ارتباطی داشت به راحتی محبت ایشان نسبت به خود را احساس میکرد؛ اینگونه نبود که محبت خود به دیگران را کتمان و ابراز و بیان نکنند، در حقیقت در ابراز محبت و علاقه هیچ گونه بخلی نداشتند.
نکته دوم صمیمیت ایشان بود، افراد مختلفی که خدمت ایشان رسیدند این وجه را در ایشان بسیار بارز دیده بودند بدین گونه که بسیار ساده و صمیمی با مردم برخورد میکردند، اینکه به عنوان یک مقام مرجعیت یا در گذشته در مقامهای اجرایی بخواهد حالت خاصی به خود بگیرد و برخورد از موضع بالایی انجام دهد و به نحوه خاصی با مردم برخورد کند اصلا در رفتار و گفتار ایشان دیده نمیشد؛ تفاوتی هم نمیکرد کسی که خدمت ایشان رسیده، کسی است که دارای موقعیت خاص اجتماعی یا انسان ساده، کارگر و کشاورز است، خیلی ساده و بی پیرایه با مردم برخورد میکرد و همین برخورد ساده ایشان افراد را خیلی راحت جذب میکرد. همچنین روش برخورد ایشان با اطرافیان، صمیمیت از نوع تصنعی نبود و صمیمیت را بسیار سریع و ساده به دیگران نشان میداد؛ اگر برخورد کسی صمیمی منتها از نوع صمیمیت تصنعی باشد، مخاطب خیلی راحت متوجه میشود که این برخورد، فطری و ذاتی این فرد نیست و تصنعی این کار را انجام میدهد ولی برخورد صمیمی که از روی فطرت و ذات فرد باشد، انسان را جذب میکند و این خصلت در ایشان بسیار مشهود بود؛ بسیاری از افرادی که برای اولین بار خدمت ایشان میرسیدند و قبلا ایشان را ندیده بودند، پس از اینکه یک جلسه خدمت ایشان میرسیدند، دفعات بعد اصرار داشتند که حتما چند دقیقهای خدمت ایشان بیایند ولو کار خاصی نداشته باشند، این دو خصلت به نظرم از خصلتهای بارز ایشان بود؛ اگر چه خصلتهای بسیار زیاد دیگری هم وجود دارد که میتوان راجع به آن صحبت کرد.
پرسش: در پذیرش مسوولان و مدیران سطوح مختلف برای دیدار با ایشان، گزینشی صورت میگرفت؟
پاسخ: هیچ گزینشی وجود نداشت و اینطور نبود که بخواهیم کسانی که تمایل به دیدار با ایشان بودند را از فیلتر رد کنیم البته ممکن است که گاهی به خصوص این اواخر به دلیل شرایط جسمی ایشان که خیلی مساعد نبود از افراد عذرخواهی کرده و گفته باشیم که اکنون امکان این ملاقات نیست، منتها این مساله ارتباطی به شخص و فرد ملاقات کننده نداشت مربوط به شرایط جسمی ایشان بود که گاهی مناسب نبود.
پرسش: قطعا ایشان در کلاسهای درس خود برحسب تعلیمات استاد به شاگرد و به دلیل اهمیت اخلاق در مشی رفتاری طلاب، از گفتن نکات اخلاقی به شاگردان خود دریغ نکردند، مهم ترین نکته اخلاقی که به شاگردان خود منتقل کردند چه بود و فکر میکنید چرا به این نکته اخلاقی تأکید میکردند؟ آیا خلایی در این زمینه مشاهده میکردند؟
پاسخ: نکتهای که بارها هم خودم و هم دیگران از ایشان شنیدیم این بود که اگر میخواهید کاری انجام دهید، فقط خدا را در نظر بگیرید و به دنبال کسب رضایت مخلوق نگردید، در کارهای خود دقت کنید و ببینید فردا روزی برای کاری که انجام میدهید، در پیشگاه خداوند جوابی دارید یا خیر؛ خودتان را در محضر خدا ببینید و بدانید که موظف هستید پاسخگوی او باشید و برای کوچکترین عملتان توجیهی برای خدا داشته باشید؛ ایشان بسیار به این نکته اشاره میکرد و حتی در مورد شخص خودشان بسیار این نکته را تکرار میکردند، در ملاقات با افراد مختلف میفرمودند که در حال حاضر خیلی نگران هستم و کارهایی که انجام دادم را حساب و کتاب میکنم و احساس میکنم در بعضی از آنها مشکلاتی بوده و فکر میکنم که چطور در پیشگاه خدا جواب آنها را بدهم؛ این نکته واقعا دغدغه ایشان بود و به شدت ذهن ایشان را مشغول کرده بود مخصوصا در این اواخر، شدت این امر بسیار بالا رفته بود به طوری که بعضی اوقات حالت روحی ایشان را دگرگون میکرد.
سفارش و تأکید دیگر ایشان به شاگردان و طلبهها این بود که توجه کنید عمرتان را چطور مصرف و طی طریق میکنید، ایشان میفرمودند، کاری نکنید که بعد از سالهای سال وقتی پشت سر خودتان را نگاه میکنید، یک ویرانهای ببینید و احساس کنید که همه چیز از دست رفته و هیچ اثری نتوانستید بگذارید و باید پاسخگوی این عمر هدر رفته در پیشگاه خداوند باشید.
پرسش: یکی از نکات بسیار مهمی که همواره حوزه و در رأس آن مرجعیت نسبت به آن تأکید داشته و دارند، رعایت چارچوبهایی از سوی روحانیون در زی طلبگی است، آیتالله موسوی اردبیلی به عنوان مرجع تقلید که الگویی برای طلبههاست چگونه زیست میکردند؟ روحانیون چه ابعادی از زندگی ایشان را باید الگوی خود در زندگی دنیوی قرار دهند؟
پاسخ: ایشان فوق العاده فرد قانعی بودند، هیچ وقت دنبال این نبودند که تغییر و تحول خاصی در وضعیت زندگی و معیشت خود به وجود بیاورند، من بارها به ایشان عرض میکردم که یک وسیلهای برای منزل لازم است و اجازه دهید که آن را تهیه کنم، اما ایشان میفرمودند که لازم نیست، هدفی که شما دارید با وسیله قدیمی هم تامین میشود و احتیاجی به تهیه وسیله جدید نیست.
یک بار یادم هست که ایشان به من فرمودند که «در طول زندگی هر انسانی فراز و نشیبهای مختلف مالی وجود دارد؛ در یک شرایطی ممکن است که کسی تمکن مالی پیدا کند و در یک شرایطی در عسر و حرج قرار بگیرد، اما من به گونهای زندگی کردم که خانواده ام هیچ وقت نفهمیدند که چه زمانی پول داشتم و چه زمانی پول نداشتم، یعنی شرایط زندگی خود را به گونهای پایه ریزی کردم که اگر از نظر مالی در شرایط خوبی بودم، به قدری ریخت و پاش نمیکردم که مشخص باشد، دستم باز است؛ بلکه در شرایط مالی خوب، به حداقلهای زندگی اکتفا کردم و خانواده خود را اینگونه عادت دادم» و واقعا ایشان تا آخر عمر به همین ترتیب مشی میکرد، قناعت کردن و اسراف نکردن برای ایشان بسیار مهم بود.
در زی طلبگی نیز حفظ شئونات طلبگی برای ایشان بسیار مهم بود، مثلا تا همین اواخر که آماده شدن، لباس پوشیدن، بیرون آمدن و ملاقات کردن برایشان سخت بود، گاهی خدمتشان عرض میکردیم که لازم نیست تمام لباس خود را بپوشید، عبایی بیاندازید و در حضور دیگران حاضر شوید، اما ایشان قبول نمیکردند و میگفتند که انسان باید با شکلی که مناسب است، جلوی مردم بنشیند، نباید به نحوی بیاید که در شأن او نیست؛ به طلبهها نیز همواره تاکید میکردند که چه در رفتاری که با تصرفات شخصی تان هست، چه در نحوه لباس پوشیدن و صحبت کردنتان، کاری نکنید که حرمت این لباس و مقام از بین برود.
پرسش: جریان اصلاح در حوزه سابقه دیرینه دارد و از زمان مرحوم شیخ مرتضی حائری آغاز شد و افرادی مانند حضرت امام، آیتالله مشکینی و مرحوم موسوی اردبیلی از پیشروان این اندیشه بودند. منطق و هدف آیتالله موسوی اردبیلی در مقوله اصلاح در حوزه مربوط به چه مسایلی بود؟ نگرانی و دغدغه ایشان در این زمینه مستقیما به چه مسایلی برمی گردد؟
پاسخ: اصل دغدغهای که ایشان درخصوص حوزه داشتند، این بود که حوزه و روحانیت به یک مرحلهای نرسد که دیواری بین مردم و روحانیون ایجاد شود و مطالبی که روحانیت بیان میکند، مورد نیاز مردم نباشد و روحانیت برای آنچه مورد نیاز مردم است، پاسخی نداشته باشند، ایشان بسیار تاکید میکردند که اگر روحانیت میخواهد مسایلی را جواب دهد و خود را متصدی و پاسخگو نسبت به مسایل میداند، آن مسایل باید مسایل مردم باشد، نه یکسری مسایل انتزاعی ذهنی لذا تدریس که میکردند وقتی به خیلی از مسایلی که در کتابهای درسی مخصوصا کتابهای فقهی وجود دارد، میرسیدند، میفرمودند که موضوع آن منعدم است، اصلا متعرض نمیشدند و از آن میگذشتند، این در حالی بود که شاید هنوز هم در حوزه بسیاری از افراد به این مسایل متعرض میشوند و آنها را به عنوان مسایل علمی مطرح میکنند. یا وقتی مسایل دیگری که در کتابهای فقهی صرف فرض است، مطرح میشد، ایشان اصلا به آن توجه نمیکرد و میفرمودند اینها مسایلی نیست که عمرمان را صرف آن کنیم، اگر میخواهیم مسالهای را مطرح کنیم، ابتدا باید بفهمیم که حرف و مساله مردم چیست، سپس اگر نسبت به آن پاسخی داریم، پاسخمان را عرضه کنیم.
ایشان میفرمودند «یکی از مشکلاتی که روحانیت و کسانی که سالهای عمرشان را صرف تحصیل در حوزه میکنند، این است که مسایل مردم برایشان معلوم نیست، ما باید کاری کنیم که آنها با این مسایل به نحوی تخصصی آشنا شوند و حرفهایی که دیگران در مورد آن مسایل گفتند را بفهمند» لذا ایشان دانشگاه مفید در قم را تاسیس کردند تا فضلای حوزه نظریات اسلام در زمینههای مختلف را در دانشگاه بیان کنند و همچنین با مسایل روز مردم آشنا شوند سپس با توجه به آنچه در حوزه آموزش دیدند نظریات اسلام را مطرح، استخراج، استنباط و اجتهاد کنند و به مردم بیان کنند و در حقیقت نیازهای مردم را پاسخ دهند.
دغدغه ایشان در خصوص حوزه این بود که میفرمودند حوزه اکنون نزدیک به یک یا دو قرن است که به مسایلی میپردازد که از مسایل مردم جدا و مربوط به یکسری از امور انتزاعی شده که از زمانهای قدیم مطرح بوده است، البته شاید در آن زمان، این نوع از مسایل، مساله روز بوده، اما در حال حاضر این مسایل مساله روز مردم نیست.
ایشان تاکید میکردند آنچه در میان علمای سلف وجود داشته و متاسفانه اخیرا به فراموشی سپرده شده یا به آن اهمیت داده نمیشود، این است که علمای سابق در دورههای مختلف کتابهایی مینوشتند و مسایلی را مطرح میکردند که با مسایل فقهای سابق آنها متفاوت بوده است، در حقیقت مسایل نویی مطرح میشد و این مسایل نو، مسایل مردم بوده چرا که علما با مردم ارتباط داشتند و وقتی میدیدند مساله جدیدی در حوزه دین پیش میآید، خودشان را موظف میدانستند که پاسخگو باشند لذا آن مسایل را مطرح و پاسخ آن را بیان میکردند، اما این روزها به دلیل فاصلهای که از نظر نیاز و افکار، میان روحانیت و مردم افتاده، پاسخگویی روحانیت کمرنگ شده؛ امروز باید به همان سنت سلفی که در بین روحانیت وجود داشت، برگردیم و روحانیت خود را پاسخگوی مسایل روز مردم بداند و پاسخگو باشد.
پرسش: ایشان چه نقشه راه مطلوبی را برای حوزه ترسیم میکردند؟
پاسخ: مهم ترین نقشی که ایشان برای حوزه ترسیم میکردند، پاسخگویی به سوالات و نیازهای مردم بود، اما یک نکته دیگری هم که ایشان بسیار بر آن تاکید داشتند، استقلال حوزه بود، اینکه رمز بقای حوزه شیعه در مدت هزار و چهارصد سال، استقلال و همچنین وابسته نبودن آن بوده است لذا همواره این استقلال باید حفظ شود، نباید حوزه و روحانیت شیعه به جایی وابسته باشد البته این معنای تقابل و تضاد نیست، ممکن است در برخی از موارد یکسری مسایل را تایید کند چرا که کار صحیحی انجام شده لذا مطلق تایید کردن به معنای وابستگی نیست بلکه وابسته بودن به این معناست که هر اتفاقی افتاد و در هر شرایطی خود را موظف به تأیید بداند، روحانیت شیعه باید استقلال خود را حفظ کند، در جاهایی که عملی صحیح است، آن را تایید کند و اگر عملی را ناصحیح میداند، نقد کند و نسبت به آن تذکر دهد؛ این وجهه، خصلت و خصوصیتی که عرض کردم برای ایشان مهم بود و در مناسبتهای مختلف بسیار بر آن تاکید میکردند؛ حتی خطبههای آخرین نماز جمعهای هم که خواندند در خصوص استقلال روحانیت و مرجعیت و دخالت نکردن جهات سیاسی در این موارد بود.
پرسش: یکی از نکاتی که برخی از اساتید درخصوص آیتالله موسوی اردبیلی به آن اشاره کردند این بود که «سکوت و سخن آیتالله موسوی اردبیلی جز از سر تشخیص وظیفه نبوده است» این نظر در حد همین یک جمله گفته شده و تحلیلی بر آن وارد نشده است، با توجه به اینکه سکوت در برابر مسایل در مشی مرجعیت نمیگنجد، سکوت از سر تشخیص وظیفه که به آن اشاره شده به چه معناست؟
پاسخ: سکوت را به دو صورت میتوان معنا کرد، اگر سکوت به معنای برخورد منفعلانه باشد، مطلب شما درست است، مرجعیت نباید یک برخورد منفعلانهای در خصوص قضایایی که اتفاق میافتد، داشته باشند، اما معنای دیگر سکوت این است که مرجعی اقدامی را به یک نحو خاصی به صلاح نبیند و به گونه دیگری اقدام کند و این عمل او در نزد مردم سکوت به حساب بیاید اما در حقیقت در حال زمینه سازی است برای اینکه در وقت مقتضی اقدامی انجام دهد، این طریق از عمل و رفتار نه تنها در میان علما و مراجع سابقه داشته بلکه در بین ائمه هم مسبوق به سابقه است و روش مضمونی نیست بلکه روش عقلایی صحیح است و در بین همه جوامع بشری، عقلا چنین رفتاری را انجام میدهند. اگر کسی بگوید که من در هر حالتی فقط یک روش بیشتر برای اقدام کردن دارم، این روش ممکن است در همه موارد جواب ندهد و این روش، روش عقلایی نیست، اینکه گفته شده سکوت ایشان از روی احساس وظیفه بود، بدین معناست که در خیلی از مواردی که اتفاق میافتاد، ایشان برخورد علنی نداشت و همین امر ممکن بود در بین مردم تعبیر به سکوت شود در حالی که ایشان به طریق دیگری یکسری اقدامات انجام میداد یا در آن شرایط اصلا اقدام عمل مطلق را مفید فایده نمیدانست، صبر میکرد تا شرایط مقداری مهیاتر و زمینه آماده شود سپس اقدام را انجام دهد، این مساله را هم میتوان به دو صورت تعبیر و تفسیر کرد، اگر از اینکه میگوییم اقدام من اکنون فایده ندارد یا ممکن است اثر عکس بگذارد، منظورمان این باشد که برای من فایده ندارد یا ضرری به من میزند، این نوع سکوت، سکوت براساس تمایلات نفسانی تعبیر میشود، اما وقتی میگوییم برای هدفی که داریم، ضرر دارد، حال اگر آن هدف الهی باشد، سکوت براساس احساس وظیفه است.
پرسش: آیتالله موسوی اردبیلی در دهه پایانی عمر خویش راه مبارزه با جهل سیاسی و حمایت از مردم را دنبال کردند، نشانههای این مبارزه و حمایت چیست و جهل سیاسی از منظر ایشان به چه معناست؟
پاسخ: جهل سیاسی یک امر نسبی است، شاید بتوان گفت که ۹۰ درصد ما جاهل سیاسی هستیم چون تمام ریزه کاریهای مسایل سیاسی برایمان آشکار نیست، افرادی که تمام نکات، ریزه کاریها و پیچ و خمهای سیاسی برایشان مکشوف است، بسیار کم و نادر هستند؛ اما شاید مبارزه با جهل سیاسی بدین معنا باشد که حداقلهای فهم سیاسی در مردم ایجاد شود، به طوری که اگر برخوردی انجام میدهند، براساس احساسات و عواطف صرف نباشد بلکه براساس یک درک باشد چون کسانی که کار سیاسی انجام میدادند، ممکن است مستمسکی برای تحریک احساسات و عواطف مذهبی و ملی افراد پیدا کنند و گاهی هم از مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم سوء استفاده کنند تا آنها را با خود همراه کنند، وقتی آیتالله موسوی اردبیلی میگویند مبارزه با جهل سیاسی مراد این است که مردم در حرکتهای سیاسی خود، در تبعیت کردن از افراد و احزاب سیاسی تابع اینگونه امور نشوند، تبدیل به یکسری جریانات و موجهایی نشوند که کسان دیگر بر سر این موجها سوار شوند و خودشان را به مقصد برسانند و پس از آن هیچکدام از مطالبات مردم به جا آورده نشود بلکه مردم باید با یک درک سیاسی وارد کنش سیاسی شوند؛ اگر آیتالله موسوی اردبیلی هم و غمشان این بود که جهل سیاسی را از بین ببرند در واقع به دنبال این بودند که فکر مردم را مقداری باز کنند و به آنها نشان دهند که اگر میخواهید به سمت یک حرکت سیاسی بروید یا از یک شخصیت، جریان و فکر سیاسی تبعیت کنید براساس برداشت صحیح باشد و در این مسیر دچار احساسات و عواطف آنی و لحظهای نشوید.
پرسش: در پی درگذشت آیتالله موسوی اردبیلی شاهد شکستن مهر ایشان براساس سنت مرجعیت بودیم، این در حالی است که عدهای معتقدند برخی از سنتها باید مطابق با روز تغییر کند؛ بهتر نبود مهر به عنوان میراثی از مراجع تقلید در موزه نگهداری شود.
پاسخ: پس از فوت آیتالله موسوی اردبیلی در روزهای اول، نامهای به دفاتر آقا دادیم مبنی بر اینکه دیگر فعالیتی در جهت اخذ وجوهات نداشته باشند که این اقدام به بستن دفاتر تعبیر شد و در حقیقت بدین معناست که وکلای مرجعیت در دفاتر، فعالیتهای سابق از جمله اخذ وجوهات را نداشته باشند؛ به هر حال پس از فوت مرجع، شرعا حق نداریم به نام آن مرجع اخذ وجوهات کنیم، مرجعی که از دنیا رفت به طور طبیعی تمام وکالاتش باطل میشود و وکیل به عنوان نایب آن مرجع حق ندارد به نام موکل اقدامی را انجام دهد؛ این اقدام عجیب و نو نبود و باید اتفاق میافتاد و وظیفه شرعی ما بود؛ شاید آنچه مقداری عجیب به نظر رسید، تسریع در این اقدام بود از این جهت که این امر در ذهن مردم مسبوق به سابقه نبوده است، البته دیگر مراجعی هم که از دنیا میرفتند دفاترشان چنین اطلاعیههایی میدادند منتها اکنون به خاطر گسترش فضای مجازی این اقدام انتشار و تاثیرگذاری بیشتری داشت.
شکاندن مهر هم سنتی است که بین مراجع سلف وجود داشته و اصلا جهت شکاندن این است که اعتبار مهر حفظ شود یعنی معلوم شود که هر چیزی اگر ممهور به این مهر است، در زمان حیات آن مرجع تقلید و به دست خودشان ممهور شده است و در اعتبار اسنادی که سابق بر این توسط ایشان مهر شده، شک و شبههای پیش نیاید؛ اگر اینگونه نباشد ممکن است در ذهن هر کسی شبههای پیش بیاید که بعد از مرجع هم احتمال دارد که توسط افراد دیگری پای این نامه مهر زده شده باشد لذا برای اینکه این اعتبار حفظ شود و چنین شبهاتی پیش نیاید مهر را میشکاندند حتی بعضی از مراجع سلف در زمان حیات خودشان وقتی احساس میکردند که مرگشان نزدیک شده، مهرشان را میشکاندند لذا اقدامی که در جهت شکستن مهر انجام دادیم نیز اقدام بدیعی نبود و در واقع یک وظیفه هم شرعی و هم وظیفهای از باب حق پدر و فرزندی بر عهده من بود و بر من واجب است که حرمت پدرم را حتی بعد از فوتش حفظ کنم، اگر کاری انجام دهم که حرمت شخص ایشان، حرمت اسنادی که مربوط به ایشان است و همچنین حرمت مهرشان شکسته شود، در واقع جفای به پدر است.
پرسش: به نظرتان نیازی نیست برخی از سنن مطابق با روز تغییر کنند و برخی از سننی که در گذشته پر رنگ و اثرگذار بودند، امروز پر رنگ تر شوند؟
پاسخ: سنتها توسط شارع برای ما بیان نشده که بگوییم یک امر شرعی است و با دلیل شرعی به ما رسیده و ما هم باید تعبد کنیم بلکه یکسری امور عقلایی است که وجه آن هم برای ما معلوم است، اگر به مرور زمان شرایط تغییر کند و آن وجه از بین برود یا به طریق دیگری بهتر بتوان غرض را حاصل کرد، طبیعی است که میتوان آن را تغییر داد و کار دیگری انجام داد منتها وقتی وجه شکاندن مهر این است که معلوم شود اسنادی که ممهور به این مهر هستند، معتبرند و دارای اشکال نیستند، بهترین راهی که هنوز هم برای آن وجود دارد از بین بردن آن است تا شک و شبههای باقی نگذارد؛ اما درخصوص این مساله که برخی از حضرات در قالب نامه یا لفظی نسبت به بنده ابراز محبت کردند شاید به این دلیل است که اخیرا برخی از سنتها مغفول واقع شده بود و اقدامی که ما انجام دادیم به دلیل انتشار رسانهای آن احیای یک سنت بوده است، البته من چنین ادعایی ندارم که احیای سنتی کرده باشم، این امر در دوران اخیر هم مسبوق بوده منتها چنین تعبیری انجام شد. از نظر شخص بنده کاری که انجام دادم وظیفهای بود که برعهده داشتم و اگر قدردانی صورت گرفته از این باب است که به وظیفه ام عمل کردم نه از این باب که محبتی کردم.
پرسش: نظر آیتالله موسوی اردبیلی در مورد موروثی بودن مرجعیت چه بود و در زمان قید حیات به این نکته اشارهای داشتند؟
پاسخ: من از ایشان درخصوص موروثی بودن مرجعیت چیزی نشنیدم، ولی بیاناتی که ایشان در خصوص شرایط مرجعیت چه در نماز جمعه و چه بعدها داشتند مبتنی بر این بود که مرجعیت یکسری شرایط دارد و آن شرایط در کتب فقهی ما آمده و توسط علما مورد تاکید قرار گرفته و در هیچ یک از شرایط چنین مسالهای نیست که مرجعیت امری وراثتی است و از پدر به پسر میرسد؛ اگر هم پسری بخواهد به چنین مقامی برسد باید در وجود شخص او این خصلتها و خصوصیات حتما وجود داشته باشد. اگر پسر مرجعی خصوصیاتی از لحاظ علمیت، تقوا، مدیر و مدبر بودن و سایر جهاتی که در کتب فقهی نوشته شده را داشته باشد به طبع به مقام مرجعیت هم میرسد همانگونه که در طول تاریخ سابقه داشته است مانند مرجعیت ملا مهدی نراقی و فرزندش ملا احمد نراقی که پسر از لحاظ فضل کمتر از پدر نبود و کتاب “مستند الشیعه” که یکی از کتب معتبر فقهی شیعه است را نوشت. در حقیقت مرجعیت پدر مانع و از سوی دیگر زمینه ساز مرجعیت پسر نیست همانطور که کشاورز و کارگر بودن پدری مانع مرجعیت پسری نیست، بسیاری از مراجع کشاورز زاده یا کارگر زاده بودند حتی برخی از مراجع ابتدای عمرشان کشاورزی میکردند و بعدها رو به تحصیل آوردند. به طور کلی بحث موروثی بودن در مرجعیت صحیح نیست و اصلا معنایی ندارد چرا که مرجعیت مقامی نیست که بخواهد به ارث برسد و ژنتیکی باشد بلکه فرزند مرجع باید دارای فضایل و علم باشد و از این جهت به مقامی برسد.