اختصاصی شبکه اجتهاد: مدتها پیش درباره داوری جالبتوجه امام خمینی(ره) در خصوص جناب محمد بن اسماعیل (از روات کثیرالروایه در کتاب شریف کافی) نوشته بودم. محمد بن اسماعیل(ره) کسی است که هیچ مدح و ذمی دربارهاش از سوی رجالیون و محدثین بهدست ما نرسیده است. در واقع در سنجش و داوری او – به اعتباری- دستمان خالی است؛ اما مرحوم امام(ره) در خصوص او رای و نظری قاطع ابراز میکنند. ایشان در کتاب الطهاره چنین آوردهاند:
«ولیس فی طریقها من یتأمّل فیه إلاّ محمّد بن إسماعیل النیسابوری الذی لم یرد فیه توثیق، وإنّما هو راویه الفضل بن شاذان، لکن من تفحّص روایاته اطمأنّ بوثاقته وإتقانه ؛ فإنّ کثیراً من روایاته ـ لو لم نقل أغلبها ـ منقوله بطریق آخر صحیح أو موثّق أو معتبر طابق ا لنعل با لنعل»(کتاب الطهاره. ج۱: ۷۷)
در نظر ایشان – چنانکه واضح است – مرویات درباره کیستی راوی و حالِ راوی گویاتر است تا رای و نظر رجالیون درباره او (قول رجالی). این مطلب ممکن است اولا عجیب بهنظر برسد؛ اما چنانکه میبینیم مرحوم امام(ره) با اطمینان به مطلب اتکا فرمودهاند؛ اما در مجموع آثار امام توضیحی در خصوص دلیل این اطمینان نمیبینیم؛ اما پیدا است که چنین اطمینانی میباید از نقطه توضیحپذیری برآمده باشد؛ چنانکه ایشان در قالب یک اصل کلی و یک قاعده رجالی این مطلب را بیان داشتهاند؛ «الوثوق و الاطمئنان الحاصل من ذلک، أکثر من الوثوق الذی یحصل بتوثیق الشیخ أو النجاشی أو غیرهما.». مبنای این اطمینان چیست؟
یکی از احادیث پرتکرار در سنت ما، حدیثی است که منزلت شیعه را به «قدر مرویات» او بر میگرداند. تحریرهای مختلفی از این احادیث در دست است. نمونههایی از این تحریرها را ذیلا نقل میکنیم:
۱. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْعِجْلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ عَنَّا.(الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج۱ ؛ ص۵۰)
۲. وَ قَدْ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِیعَتِنَا عِنْدَنَا عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا. (الغیبه للنعمانی ؛ النص ؛ ص۲۲)
۳. الخطاب، عن محمد بن سنان، عن حذیفه بن منصور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: اعرفوا منازل الرجال منا على قدر روایتهم عنا.(رجال الکشی – اختیار معرفه الرجال (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی)، ج۱، ص: ۵)
۴. محمد بن سعید الکشی ابن مزید و أبو جعفر محمد بن أبی عوف البخاری قالا: حدثنا أبو علی محمد بن أحمد بن حماد المروزی المحمودی، یرفعه، قال: قال الصادق علیه السّلام اعرفوا منازل شیعتنا بقدر ما یحسنون من روایاتهم عنا(رجال الکشی – اختیار معرفه الرجال (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی)، ج۱، ص: ۶)
معمولا این احادیث را ذیل مقوله کلی “ضرورت اخذ علم از معصومین” و تاکید بر “تعالیم اهلبیت(ع)” به عنوان ملاک شیعه بودن فهم کردهایم. نمونه صریحی از این تفسیر معمول را در شرح مولی صالح مازندرانی(ره) بر کتاب کافی ذیل همین حدیث میتوانیم ببینیم: «فیه دلاله على أنّه یجب التعلّم منهم و أخذ الأحادیث عنهم لأنّهم علیهم السّلام خزّان الأسرار الإلهیّه و معادن الآثار النبویّه و على أنّه لا قدر للناس بروایاتهم عن السارقین اسم العلم و الخلافه و المارقین عن الدّین و الناصبین لآل محمّد علیهم السّلام»(شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی)؛ ج۲ ؛ص۲۴۴)
اما لحن و سیاق چیز دیگری به ما میگوید. احادیث فراوانی در دست است که در آنها سخن از وجوب استفاده علمی از معصومین(ع) آمده است. مروری بر احادیث کتاب الحجه کافی شریف مطلب را روشن خواهدکرد. حدیث مورد بحث ما در تمامی تحریرهای موجود گویای چیزی اخص از این دعوت کلی است. این حدیث در مقام بیان ملاک و مناط منزلت شیعیان و عالمان وارد شده است؛ اگر کسی بخواهد منزلت و مرتبت شیعه(یا بطور کلی انسانی) را بشناسد، باید به چه چیزی توجه کند؟ امام(ع) در چنین پژوهشی (که پژوهش در منزلت کسی است) ما را به «قدر روایات او از اهلبیت(ع)» راهنمایی میکند. اگر بخواهیم به زبان معمول علوم حدیث و رجال این مقوله را بیان کنیم، عبارت میشود از توجه به «مرویات راوی».
پس حدیث مذکور دلالتی رجالی دارد و این دلالت هم در سنت رجالی و حدیثی ما تصریح شده است؛ به عنوان مثال جناب محمد بن عمر کشی صاحب کتاب معرفهالرجال، بنابر تحریری که از جناب شیخ طوسی در اختیار معرفهالرجال در دست است، کتاب خود را با دو تحریر و به دو سند مختلف از همین حدیث آغاز کرده است(ن.ک: مورد ۳ و ۴)(کتاب جناب کشی یک کتاب رجالی است؛ پیدا است که اگر او استفادهای رجالی در این حدیث نمیدید، این حدیث را هم در کتاب رجال خود ضبط نمینمود.).
متاخرین نیز به مضمون این حدیث به عنوان قاعده و ملاکی در توثیق و تضعیف راویان نظر داشتهاند که ذیلا به مواردی اشاره میکنیم:
۱. علامه محمدباقر مجلسی(ره):
علامه محمدباقر مجلسی در مرآهالعقول ذیل همین حدیث توضیحات جالب توجهی آورده است که گویای استفاده رجالی ایشان از حدیث است؛
«قوله علیه السلام على قدر روایاتهم عنا: أی کیفا أو کما أو الأعم منهما و هو أظهر و هذا طریق إلى معرفه الرجال غیر ما ذکره أرباب الرجال و هو أقوى و أنفع فی هذا الباب»
مجلسی در این فراز به چند مطلب اشاره میکند:
۱. این حدیث اشاره به طریقهای در شناخت رجال دارد که غیر از طریقه ارباب رجال است(احتمالا منظور مجلسی از ارباب رجال، متاخرین است)؛
۲. طریقی که این حدیث در شناخت روات به روی ما میگشاید از طریقه ارباب رجال(شناخت حال روات با قول رجالی) قویتر و سودمندتر است؛
۳. واژه «قدر» در حدیث هم میتواند دلالت بر کمیت مرویات راوی داشته باشد و هم بر کیفیت مرویات راوی؛
این توجه مجلسی بسیار حائز اهمیت است و در تمامی ادوار فقه و حدیث شیعه هم کاربرد داشته است. به عنوان مثال؛ دلالت کثرت روایات یک راوی بر وثاقت او همواره در کتب رجالی و نیز توثیق تضعیف روات درکار بوده است و در کتب رجالی متاخر هم مورد بحث بوده است. نیز کیفیت روایات راوی در توثیق و تضعیف راویان همواره عملا – حتی در کار ارباب رجال- ایفای نقش کردهاست(نمونههایی از این مورد در کتب متقدمین را در کتاب “منطق سنجش حدیث” آوردهام. ن.ک: منطق سنجش حدیث:۱۱۶-۱۱۷).
علامه مجلسی(ره) در مرآه بلافاصله بعد از بیان مطلب پیشگفته، مثالهای عملی مختلفی از این اصل را بیان میفرماید:
«فإن بعض الرواه نرى أخبارهم مضبوطه لیس فیها تشویش کزراره و محمد بن مسلم و أضرابهما و بعضهم لیسوا کذلک کعمار الساباطی و کذا نرى بعض الأصحاب أخبارهم خالیه عن التقیه کعلی بن جعفر و بعضهم أکثرها محموله على التقیه کالسکونی و أضرابه و کذا نرى بعض الأصحاب رووا مطالب عالیه و مسائل غامضه و أسرار کثیره کهشام بن الحکم و مفضل بن عمر و لم نر فی أخبار غیرهم ذلک و بعضهم رووا أخبارا کثیره و ذلک یدل على شده اعتنائهم بأمور الدین و بعضهم لیسوا کذلک و کل ذلک من مرجحات الرواه و یظهر الجمیع بالتتبع التام فیها»(مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱، صص:۱۷۰-۱۷۱)
مثالهای علامه مجلسی(ره) گویای آن است که ثمره اصل مذکور علاوه بر استفاده رجالی، چیزی ورای استفادههای مرسوم رجالی است. به عنوان مثال؛ در مورد هشام بن حکم، گرچه اسرار و لطایفی که از اهلبیت(ع) نقل فرموده، دلالت بر وثاقت او دارد، اما فراتر از این وثاقت، دلالت بر جایگاه عظیم هشام نزد اهلبیت(ع) دارد.
۲. شیخ حرعاملی(ره):
در سیره حدیثی جناب شیخ حرّعاملی(ره) نیز میتوان توجه ایشان به این اصل را سراغ گرفت. ایشان در وسائل در توضیح مقوله “کثیرالحدیث” بودن چنین آوردهاند:
«و قولهم:” کثیر الحدیث” یدل على المدح، لقولهم علیهم السلام:اعرفوا منازل الرجال منا على قدر روایاتهم عنا.»(وسائل الشیعه ؛ ج۳۰ ؛ ص۲۸۹)
نظیر همین استشهاد را در توثیق جناب جابر بن یزید جعفی از ایشان سراغ داریم:
«و ضعفه بعض علمائنا و الأرجح توثیقه؛ و قال الشیخ: له (أصل)؛ و روی أنه روى سبعین ألف حدیث عن الباقر علیه السلام و روى مائه و أربعین ألف حدیث؛ و الظاهر أنه ما روى أحد بطریق المشافهه عن الأئمه علیهم السلام أکثر مما روى جابر، فیکون عظیم المنزله عندهم، لقولهم علیهم السلام” اعرفوا منازل الرجال منا، على قدر روایاتهم عنا”»(وسائل الشیعه ؛ ج۳۰ ؛ ص۳۲۹)
از این دو نمونه پیدا است که ایشان معنای «قدر» را بیشتر منصرف به کمیت و کثرت دانستهاند.
۳. ملامحسن فیض کاشانی(ره):
جناب ملامحسن فیض(ره) در وافی خود ذیل حدیث مذکور به برداشت رجالی از این حدیث تصریح فرمودهاند. عبارات جناب فیض به این شرح است:
«قال سمعت أبا عبد اللَّه ع یقول اعرفوا منازل الناس على قدر روایتهم عنا.
یعنی على مقدار روایتهم عنا کثره و قله و یحتمل أن یکون المراد على رتبه روایتهم عنا دقهً و لطافهً فالأعلى من روى سراً مخزوناً دقیقاً و معنى مکنوناً لطیفاً و الأدنى من روى کلاما مبتذلا و قولا مشهورا و فیما بینهما درجات»
آنچه جناب فیض میفرماید نیز نظیر آنچه جناب مجلسی فرمود، چیزی اعم از استفاده رجالی است؛ با این تفاوت که بیان فیض تند و تیزتر است. اینجا صرفا مسئله دقت در ضبط و نقل حدیث نیست، بلکه عنصر «لطافت» نیز درکار آمده است. تعبیر «قدر» که عمدتا دلالت بر «اندازه» دارد، در این حدیث – بنابر تفسیر جناب فیض – دلالت بر «لطافت» هم پیدا کردهاست.
چگونه عینیتی درکار است که سنجه را میتواند بر امر غیرمتعینی همچون لطافت بگذارد؟ این مقوله مطلبی است پژوهیدنی و سوالی است پرسیدنی(در متنی که چندی پیش درباره مقوله جایگاه بلاغت در سنجش حدیث از همین قلم منتشر شد نیز بهنحو دیگری به همین پرسش اشاره کردیم.).
بهنظر میرسد امام هم در ادامه همین درک و همین موضع با نظر به مرویات محمد بن اسماعیل به تحقیق حال او و در نهایت به توثیق او پرداخته است. سوالی که در پیش است، پرسش از ملاک «صحت» و درستی مرویات راویان است؛ لطافت و بلاغت میتوانند پاسخهایی به این پرسش باشند، اگر بتوانیم به عمق و معنای آن نفوذ کنیم. معمولا تصور میکنیم که منزلت یک سخن را از منزلت سخنگو میتوان فهمید. حالا بهنظر میرسد منزلت فرد خود، منوط و تختهبند منزلت سخن او است.
تا مرد “سخن” نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
“قدر” سخن چگونه قابل پژوهش است؟ این سوال جوهره پژوهشی است که یک رجالی در آن ایستاده است (ولو گفتارهای معمول و حتی نیرومند حاضر در این علوم همواره بهدنبال پوشاندن این جوهره باشند).