فقه الاخلاق هنوز مدون نشده و ما از فقه الشریعه داریم وارد فقه الاخلاق میشویم. اگر سؤالی شود باید چنین باشد که تأثیر محصول فقه الاخلاق که کشف حسن و قبیح است، جایی در فقاهت دارد؟ اگر مصلحت و مفسده واقعی را در فقه الاخلاق به دست آوردیم، آیا میتوان از درونش قانون شرعی درآورد؟ اگر مصلحت واقعی را به دست آوریم میتوان گفت این امر فقهالشریعه را حد میزند.
به گزارش شبکه اجتهاد، در ادامه سلسله جلسات تخصصی گروه فقه اخلاق حکومتی موسسه فتوح اندیشه، نشست علمی «معنا، ماهیت و آثار فقه اخلاق بر فقه الشریعه» با حضور حجتالاسلام والمسلمین محمد عالمزاده نوری، عضو هیئت علمی و استادیار پژوهشکده اخلاق و معنویت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.
حجتالاسلام عالمزاده نوری با بیان اینکه هر مکتبی دارای دو بخش جهانبینی و ایدئولوژی است و در فرهنگ اسلامی نیز سه علم اخلاق، فقه، عقاید داریم؛ گفت: «نسبت و انطباق میان این دو تقسیم چیست؟ جهانبینی، نظام توصیفات و هستهاست که منطبق میشود بر دستگاه عقاید اسلام. در کنار آن ایدئولوژی بایدها و نبایدهایی است که بر دو قسم است: فقه و اخلاق. اخلاق توصیههای ارزشی است و فقه توصیههای حکمی است. اخلاق ارزش رفتارها و صفات اختیاری یعنی خوب بد، فضیلت و رذیلت، حسن و قبیح را بیان میکند. فقه احکام افعال مکلفین را بیان میکند که همان احکام خمسه است. عقاید یک علم توصیفی است اما فقه و اخلاق هر دو علم دستوری و توصیهای هستند. فقه کشف حکم میکند. حکم آن جعل الهی و قانون شرعی است. فقه با واقعیت سروکار ندارد؛ بلکه با حکم، تشریع و جعل قانون سر و کار دارد. اما اخلاق ارزشهای واقعی در خارج را کشف میکند. فرق فقه با عقاید و اخلاق در این است که فقه روش نقلی دارد و با دلیل عقلی نمیتوان از تشریع الهی خبر داد. اما در عقاید و اخلاق روش عقلی و نقلی جاری است. اعتقادات ما منشأ و زیربنای احکام اخلاقی و فقهی است. ارزشهای واقعی ـ اخلاق و مصالح و مفاسد واقعیه ـ پشتوانه احکام شرعی است.
وی در ادامه به تبیین چند مثال برای جداسازی فقه از اخلاق پرداخت و بیان کرد: «همه این اقسام حکم است و همه درباره رفتار مکلفان. دانش اخلاق چندین نوع افعال را شامل است: ۱٫افعال اختیاری: الف؛ اخلاق افعال و صفات ظاهری مثل خندیدن، نشستن. ب؛ اخلاق افعال و صفات ذهنی و شناختی مثل تفکر، شک، تمرکز و خلاقیت، حکمت. ج؛ اخلاق افعال و صفات روحی مثل خشم و حیا …. ۲٫ صفات اختیاری: الف؛ جسمی مثل زیبایی و چاقی؛ ب؛ روحی مثل شجاعت و تواضع. ج؛ ذهنی مثل تمرکز و خلاقیت.
سپس استاد عالمزاده نوری در خصوص مرزبندی میان اخلاق و فقه با عقائد بیان نمود: «عقائد، دانش هستها و نیستها است و مطابقت آن با واقع را بررسی میکند. فقه مطابقت با حکم الهی (تشریعیات) را میخواهد کشف کند، اما عقاید تکوینیات الهی را کشف میکند. برخی گفتهاند موضوع عقاید فعل پروردگار است، یعنی عالم تکوین و نه تشریع. این محل مناقشه است زیرا در عقاید از اصل وجود خدا نیز بحث میشود. علاوه بر این لازمهاش آن است که فقه نیز داخل در عقاید قرار گیرد. بهتر است عقاید را به همان معنای جهانبینی و توصیفات نظام هستی بدانیم. در این صورت چیزهای دیگری هم در آن وارد میشود؛ توصیف از انسان، توصیف از فقه (فلسفه فقه)، توصیف از اخلاق (فلسفه اخلاق)، توصیف از عقاید (فلسفه فلسفه).
وی در ادامه بیان کرد: «تا اینجا فقه را به منزله یک دانش فرض کردیم. اما میتوان فقه را به منزله یک روش دانست. مثلاً وقتی میگوییم فقهالحدیث، یعنی فهم روشمند حدیث یا فقهاللغه، یعنی فهم روشمند لغت. فقه حکم؛ همین دانش فقه مصطلح موجود. فقه دین؛ فهم روشمند دین. این فقه شامل؛ تفقه در عقاید (فهم روشمند و مجتهدانه عقاید دینی)، تفقه در اخلاق، تفقه در احکام، تفقه در تاریخ، تفقه در منابع دین و … میشود. کلمه فقه در اینها دو معنا دارد؛ یا فقه را بهمثابه دانش در نظر میگیریم که شامل فقه حکم میشود یا فقه را بهمثابه روش در نظر میگیریم یعنی فهم دین. اگر به معنای اول بگیریم منظور از فقه الاخلاق آن خواهد شد که برای رفتارهای اخلاقی حکم فقهی پیاده کنیم و یک باب دیگر در فقه اضافه کنیم یا مثلاً از حکم رفتارهای هنری در فقه هنر بحث کنیم. به این معنا فقههای مضاف، در ذیل دانش فقه و بابی از آن محسوب میشود. اگر به معنای دوم بگیریم، که تلقی بنده این است، یعنی فهم روشمند و عالمانه و اجتهادی مباحث اخلاقی، فهم روشمند و عالمانه و دینی مباحث سیاسی. معنایی که از اخلاق در فقه الاخلاق مدنظرمان است ارزشهای اختیاری و اکتسابی است؛ بنابراین ارزشهای فلسفی و تکوینی را شامل نمیشود (که در اخلاق قدیم آن را جزء اخلاق میشمردند)، در این صورت موضوعش فعل اختیاری، حال اختیاری یا صفت اختیاری است و محمول آن خوب و بد، درست و نادرست، زشت و زیبا، بایسته و نابایسته است.»
این نشست که به صورت وبینار و حضوری برگزار شد با پرسشهای حاضران و پاسخهای استاد ادامه یافت که در زیر بهطور خلاصه به آن اشاره شده است:
علم را به سه قسم فقه و عقاید و اخلاق تقسیم کردیم. در منابع حدیثی برخی از مباحث است که نه اخلاقی است و نه فقهی و نه اخلاقی. مثلا مباحث معرفتی ذیل کدام علم قرار میگیرد؟
پاسخ: معارف ذیل جهان بینی قرار میگیرد (نه دانش عقاید مصطلح فعلی که از معارف خاصی که همان اصول دین است بحث میکند).
آیا میتوانیم بگوییم روش فقهی مصطلح یکی از راههای فقه عمیق و روشمند است و در سایر مسائل مثل اخلاقیات مطرح میشود؟
میتوانیم همان سبک را در سایر حوزهها بیاوریم، اما نیازمند اصول ویژه خودش است. یک اصول عام تفقه دینی است که در همه حوزهها به کار میرود، بنابراین نیازمند عناصر مختص و مشترک است که باید تکمیل شود.
حسن و قبح اخلاقی در چه سطحی است، الزامی است یا غیر الزامی؟
پاسخ: توصیه عنوان عامی است که هم الزام و هم غیر الزام را در برمیگیرد. این توصیههای اخلاقی چه الزامی و چه غیر الزامی به فقه منتهی نمیشود یعنی ربطی به واجب و حرام ندارد، علم اخلاق ارزشهایی را که در کمال انسان موثر است بیان میکند. آنچه ارزش حتمی در رسیدن به کمال دارند، الزامی میشوند و آنچه ارزش غیرحتمی دارد، غیر الزامی است.
عقل حجت باطنی و از منابع فقه شمرده میشود، وقتی عقل و فطرت بهطور واضح به حسن یک چیز و تأثیر آن در قرب الهی که غایت آفرینش انسان است ثابت شود، نمیتوان به حکم قاعده ملازمه آن را مثلا واجب یا مستحب دانست؟
پاسخ: برخی قاعده ملازمه را دو جانبه لحاظ کردند. به نظر میرسد این لازمه دائماً برقرار نیست. در جاهایی ممکن است عقل حکم کند، اما شرع حکم نکند. گاهی مصلحت ممکن است در خود فعل باشد و گاهی در حکم. در مواردی است که حکم فقه وجود دارد، اما مصلحت واقعی وجود ندارد و مصلحت فقط در حکم بوده است. مانند اوامر امتحانی مثلا دستور الهی به حضرت ابراهیم برای بریدن سر فرزندش. این مصلحت و مفسده در حکم است و خود فعل مصلحت ندارد و به لحاظ اخلاقی صحیح نیست. مثال دیگر پرهیز از قطره شراب در آبی که کمی کمتر از حد کر است. مفسده فقهی دارد، اما مفسده اخلاقی ندارد. افعال کودک ۱۲ ساله متصف به حکم فقهی نمیشوند، اما متصف به حکم اخلاقی میشوند. عبادت بدون قصد قربت مثلا روزه: اصل فعل مصلحتی داشته و خوب است، اما از لحاظ فقهی مصلحت ندارد. تکالیف امتهای پیشین: برخی شرایع گذشته تکالیف سختی بر آنها جاری شده و اگر ما آنها را انجام دادیم مصلحت فقهی ندارد اما مصلحت اخلاقی دارد.
مثالهایی که بیان کردید قابل نقض است، زیرا در همان موارد که با دستور الهی مخالفت میشود و مصلحت فقهی زیرپا گذاشته میشود، در واقع عملی غیر اخلاقی انجام شده است و فعل، مصلحت اخلاقی نخواهد داشت؟
پاسخ: فرض کنید در جایی مولای ما به مصلحتی نمیتواند حکم کند ولی ما میدانیم آن فعل را مولا دوست دارد. به یک جهتی مولا نمیتواند امر کند، کمال ما در آن است که آن فعل را انجام دهیم. اگر شما از راهی متوجه شدی که مولا حکمی را خوب میداند و به مصلحتی حکم وجوبی نداده است، در این موارد میتوانیم دنبال کنیم. آنجا که خدای متعال حکم کرده است ممکن است مفسده واقعی در خود حکم نباشد، بلکه مخالفت با حکم و تشریع باشد. قانونگذاری فرمولهایی دارد از جمله آنکه به نحوی باشد که راهکار فرار کردن از آن نباشد. قانون باید عام بیان شود و استثناء نداشته باشد. اگر پروردگار بخواهد قانون بگذارد آن را حکیمانه وضع میکند. ما باید اطاعت کنیم حتی اگر میدانیم مصلحتی ندارد. بنابراین به این جهت که مخالفت علنی با پروردگار کرده است، فعل اخلاقی نیست و تجری کرده است بر پروردگار و از نظر اخلاقی او را باز میدارد. پس مفسده به تجری بر میگردد و نه آن آبی که مثلاً قطرهای شراب دارد.
قانون عقلی تخصیص ناپذیر و حجت باطنی است. بر اساس آن ثواب و عقاب مطرح میشود. بنابراین صحیح نیست که حکم وجوبی آن را غیر شرعی بدانیم؟
پاسخ: میپذیریم که واجب عقلی است و حکم عقل تخصیص ناپذیر و برتر از فقه است؛ اما تشریع، ضوابط و شرایطی دارد و بر اساس مصالحی مولا آن را تشریع میکند و بر اساس حکم عقل، همواره مولا تشریع نمیکند.
چه فقه الاخلاق را در اصطلاح دانش بدانیم و چه روش، چه نتایجی بر فقه الشریعه میگذارد؟
پاسخ: فقه الاخلاق هنوز مدون نشده و ما از فقه الشریعه داریم وارد فقه الاخلاق میشویم. اگر سؤالی شود باید چنین باشد که تأثیر محصول فقه الاخلاق که کشف حسن و قبیح است، جایی در فقاهت دارد؟ اگر مصلحت و مفسده واقعی را در فقه الاخلاق به دست آوردیم، آیا میتوان از درونش قانون شرعی درآورد؟ اگر مصلحت واقعی را به دست آوریم میتوان گفت این امر فقهالشریعه را حد میزند.
تعریفی که از سخنان شما به دست آمد آن است که: فهم روشمند و اجتهادی مسائل اخلاقی از منابع معتبر دینی. بنده در مسائل اخلاقی با این تعریف مخالف هستم. زیرا در مسائل اخلاقی دو رویکرد میتوانیم داشته باشیم: یک رویکرد فعلی است و یک رویکرد فاعلی است. اگر در مسائل اخلاقی رویکرد فعلی را دنبال کنیم فقه الاخلاق میشود استنباط احکام و رفتارها بر اساس منابع شرع. اما اگر ما در تعیین مسائل اخلاقی رویکرد باطنی را لحاظ کنیم و تطهیر نفس را لحاظ کنیم هر مسئلهای که این غایت را تأمین کند اخلاقی خواهد شد.
پاسخ: کتابهای اخلاقی ما مشتمل بر سه علم است که این سه علم امروزه از همدیگر تفکیک شده است. نظیرش را در فقه داریم. کتابهای کهن ما مشتمل بر علوم مختلفی بود. به مرور که علوم توسعه پیدا کرد فقها متوجه شدند که جای مسائل اصولی در فقه نیست و از دل فقه در آورند و علمی به نام اصول ایجاد شد. رجال را هم از دل فقه در آوردند و شد علم رجال. عین همین داستان در اخلاق پیش آمده. کتابهای اخلاقی ما در گذشته مشتمل بر سه علم بوده است: ما سه انسان داریم. انسان آنگونه که خدا آفریده (پیش از حرکت اختیاری)، انسان پس از حرکت اختیاری و انسان در حال حرکت و در حال شدن. برای این سه انسان سه علم تدوین شده: علم بیان ارزشهای انسانی (اخلاق)، علم تحول و تغییر انسان (تربیت)، علم ویژگیهایی موهوبی و خدادادی انسان (انسان شناسی). کتابهای اخلاقی کهن ما معجونی از این سه علم است. ابتدا قوای انسان را بیان میکنند، سپس ارزشهای انسانی را بیان میکنند و سپس نحوه کسب آن ارزشها را توصیف میکنند. فضیلتمند کردن انسان ذیل تربیت قرار میگیرد و باید آن را در فقه تربیت بحث کنیم. فرق فقه الاخلاق با فقه تربیت در همین است، فقه الاخلاق ارزشهای واقعی را توصیف میکند و فقه تربیت نحوه کسب آن ارزشها است.