آیا حجیت معرفت به اکتشاف به واقع برمیگردد، معرفتی که مطابق با واقع باشد حجت است و طریق اکتشاف هم مثلاً در علوم تجربی برهان است؟ حجیت فهم به کجا برمیگردد؟ از جمله حجیت فهم از منابع دینی، آیا حجیت فهم در عرصههای مختلف منطقهای مختلفی دارد یا خیر؟
به گزارش شبکه اجتهاد، دوره آموزشی «رویکردشناسی فقه حکومتی» هفته گذشته با حضور حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی، به همت مدرسه آفاق در قم برگزار شد. گزارش زیر خلاصهای از بیانات ایشان در این دوره آموزشی است که در سه جلسه مطرح شده است.
استاد میرباقری با طرح بحث «فقه سرپرستی» گفت: وجود مقدس نبی اکرم(ص) حقیقتاً جامعه مؤمنین را در طول تاریخ سرپرستی کردند. سرپرستی آنها معطوف به جامعه زمان خودشان نبوده است. دین جریان سرپرستی نسبت به ارادههای عباد است، در مقیاس تاریخ، جامعه و فرد؛ بنابراین فقه، فقه سرپرستی است، اعم از سرپرستی فرد، جامعه و تاریخ.
او تلقی امام خمینی(ره) با مسائل مستحدثه را اینگونه توضیح داد: امام مسأله مستحدثه دوران را نه صرفاً نه محصولات دنیای مدرن میداند و نه ساختارهایی که دنیای مدرن و نظاماتی که دنیای مدرن ایجاد کرده است. مسأله مستحدثه ما این است که یک مدیریت مادی شکل گرفته که به تعبیر خودشان دنبال توسعه پایدار آن هم در مقیاس جهانی است. این جریان ولایت و سرپرستی باطل است.
میرباقری فقه سرپرستی را اعم از فقه نظام دانست و بر شأن «توصیفی» فقه تاکید کرد و گفت: فقه سرپرستی دیگر فقه نظام نیست که ما بخواهیم صرفاً نظام ارائه بدهیم. بخشی هم ممکن است در فقه نظامات باشد. فقه نظام فقهی است که توصیفها را عهده دار نیست، توصیفها را به عهده علم میگذارد. هم وضعیت موجود را توصیف کنید، آسیبشناسی کنید، برنامه بدهید. فقه حکومتی، فقه معطوف به برنامهریزی است. فقه حکومتی فقهی است که هم مدل مطلوب میدهد، هم وضعیت را شناسایی میکند هم برای حرکت برنامه میدهد.
لزوم هماهنگ شدن نسخه فقه و نسخه کارشناسی علمی
او لزوم هماهنگ شدن نسخه فقه و نسخه کارشناسی علمی را مورد تاکید قرار داد و گفت: هماهنگی از طریق هماهنگی روشها است، هماهنگی روشها هم احتیاج به یک بنیان هماهنگکننده دارد. یک دستگاه شاملی میخواهد که بتواند همه تحقیقات را منسجم بکند که ما از آن تعبیر میکنیم به «فلسفه شدن»، فلسفه نظام تحقیقات، هماهنگی عقلانیت است. البته این هم کافی نیست، این نرمافزار است، احتیاج به سازمان هم دارد و شما باید مدیریت تحقیقات کنید.
میرباقری فقه را علم بیان احکام دانست و با اشاره به بحث شارعشناسی، مکلفشناسی و موضوعشناسی بیان کرد: حکمشناسی مربوط به یک علمی است که فرادست فقه است. باید بحث از شارع و شأن شارع بکنیم، مکلف کیست و شأن مکلف چیست؟ و همچنین موضوعشناسی که چه اموری بهعنوان موضوع در احکام قرار میگیرند و این موضوعات چگونه باید شناخته بشوند، این بحثهایی است که در «حکمشناسی» میشود.
معیار حجیت فهم در علم اصول
او مسائلی را در زمینه معیار حجیت فهم در علم اصول مطرح کرد و گفت: آیا حجیت فهم، حجیت فقهی است یا نه نیازی به حجیت فقهی ندارد. این از مهمترین مبانی علم اصول است که فهم و معرفت چگونه به حجیت میرسد. آیا حجیت معرفت به اکتشاف به واقع برمیگردد، معرفتی که مطابق با واقع باشد حجت است و طریق اکتشاف هم مثلاً در علوم تجربی برهان است؟ حجیت فهم به کجا برمیگردد؟ از جمله حجیت فهم از منابع دینی، آیا حجیت فهم در عرصههای مختلف منطقهای مختلفی دارد یا خیر؟ آیا علومی که با آنها موضوعشناسی میکنید و بعد حکم شرعی را بر آن مترتب میکنید، آن علوم هم باید مستند به دین بشوند، باید به حجیت برسند، یا نه آن علوم نیاز به حجیت استنادی ندارند و حجیت آنها برمیگردد به منطق خودشان؟
میرباقری درباره دامنه تصرفات دین گفت: آیا دین یک دامنه حداقلی دارد که آمده روابط باطنی ما را با حضرت حق سامان بدهد؟ و عرصه حیات طبیعی ما موضوع اصلی تصرفات دین نیست؟ یا خیر، دین یک حقیقت حداکثری است که همه عرصههای حیات ما را تحت پوشش قرار میدهد و جریان سرپرستی تمامی عرصههای حیات است اعم از حیات ظاهری و باطنی، حیات فردی و جمعی و امثال اینها، زندگی خصوصی و عمومی ما همه را تحت هدایت خودش قرار میدهد؟ این حتماً اثر میگذارد بر دامنه تفقه دینی.
اصالت و ماهیت جامعه در خطابات شرعی
او درباره موضوع اصالت و ماهیت جامعه در خطابات شرعی گفت: واقعاً ما یک اختیارات اجتماعی داریم غیر از اختیارات آحاد که باید ارتقا پیدا کند، کمال پیدا بکند و لذا دین برای تکامل آن نازل شده؟ این موضوع ثواب و عقاب دارد، هدایت و ضلال دارد؟ یا نه اینجوری نیست همه احکام بازگشت به آحاد میکند، چیزی جز ارادههای فردی و رشد ارادههای فردی موضوع نظر شارع نیست؟ نظریاتی در این زمینه وجود دارد، نظریاتی که قائل به اصالت جامعه یا فرد یا اصالت هر دو هستند، اینها را باید مورد بحث و بررسی قرار بدهیم و تحلیل کنیم جامعه چیست و جامعه هدفش جامعه باشد یا نباشد. آیا واقعاً جامعه یک امر اعتباری است که مثلاً از مطالب مرحوم علامه طباطبایی همین مطلب برداشت میشود؟
میرباقری درباره موضوع اصالت فرد و جامعه نظریه استاد سید منیرالدین شیرازی و فرهنگستان علوم اسلامی را به طور مختصر توضیح داد و گفت: جامعه از آنجایی درست میشود که ارادههای ما به همدیگر مرتبط میشود؛ یعنی ما یک افعال اختیاری داریم، از طریق افعال اختیاری که به تعبیر دستگاه فلسفی استاد ما یک فاعل تبعی است، فعل خودش یک موجودی است، آدم یک فاعل است، فاعلیت میکند، فعل شما هم یک ذاتی است یک ماهیت نیست. فعل شما یک فاعل کارکردی دارد، ما از طریق افعالمان با همدیگر مرتبط میشویم، افعال ما را ما را به همدیگر ارتباط میدهد. افعال اختیاری که این افعال اختیاری سطوحی هم دارد. افعال روحی هست، افعال ذهنی هست، رفتارهای خارجی ما هست؛ بنابراین ما وحدت روحی، ذهنی و رفتاری با هم برقرار میکنیم که خود این هم دارای سطوح فراوانی است. این وحدتی که ارادههای انسانی با همدیگر برقرار میکنند از طریق افعال مختلفشان، متنوعشان جامعهساز است و واقعاً یک وحدت حقیقی پیدا میشود که این وحدت حقیقی یک صورت نوعیه جدید نیست، اصلاً آن دیدگاه اصالت ماهیتی را کنار بگذارید.
استاد حوزه علمیه قم به نقش اراده فرمانده در هدایت و شکلگیری و قوام جامعه اشاره کرد و گفت: فرمان فرمانده در اراده مردم جاری میشود، استحکام آنها در اینها استحکام ایجاد میکند، سستی آن اینها را سست میکند. عقب نشینی میشود اینها عقب نشینی میکنند. فرض کنید امام(ره) در دوران جنگ استحکام ایشان موجب بود سربازان در خط مقدم مستحکم میایستادند، اراده قاطعیت ایشان حضور داشت آنجا، نه اینکه قراردادی بوده اعتباری بوده، واقعاً اراده ایشان نافذ بود. انسانها را شما یک موجودهای دربسته جدا جدا از هم و جزیرهای نبینید، نه واقعاً به هم مرتبط هستند، یعنی ایمان امام، استحکام امام در خط مقدم حضور واقعی داشت نه حضور قراردادی. ایشان اگر تهدید میکرد همه تهدید میکردند؛ اگر سست میشد همه سست میشدند، فرمانده لشکر در شب حمله اگر سست میشد همه لشکر سست میشدند، استحکام لشکر به استحکام او بستگی داشت. پس اراده او محور هماهنگی ارادهها میشود.