شبکه اجتهاد: زهره اخوان مقدم، دانشیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، ۲۰ بهمن ماه به ارائه مباحثی در نشست «واکاوی برخی روایات حجاب، منسوب به حضرت زهرا(س)» پرداخت و ناصر نجفی، پژوهشگر مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی با فاصله نسبتا طولانی، به نقد مباحث این استاد دانشگاه پرداخت. اکنون پاسخ اخوان مقدم و جوابیه نجفی را میخوانید.
زهره اخوان مقدم: انجام «نقد» در عالم پژوهش، کاری نیکو، پر ثمر و مطلوب است و باعث پیشرفت علم میشود، ولی شرایطی هم دارد؛ اول اینکه ناقد باید توان علمی در موضوع مورد بحث را داشته باشد. ثانیاً سخن گوینده یا نگارنده را خوب و کامل شنیده باشد. ثالثاً به «مقام بحث» که شرط بلاغت است توجه کند.
نگارنده این سطور در تاریخ بیستم بهمن ۱۴۰۰، یک سخنرانی علمی ارائه کرده با عنوان: «واکاوی برخی روایات حجاب، منسوب به حضرت زهرا(س)». حقیر در ابتدای سخنرانی مکرراً تاکید کردم که حجاب قطعاً از فروع دین و واجبات است و دستورات اسلام چه به مردان و چه به زنان، برای سلامت روان انسآنها و تحکیم خانوادهها است.
اینجانب به سفارش برخی دوستان، چند سطری در نقد و نقاش مطالب آقای نجفی تقدیم خوانندگان میکنم:
۱. ناقد محترم ظاهراً سخنرانی مرا گوش نکردهاند چون اولین اشکال او وارد نیست و حقیر مبنای خودم را مطرح کردم، اگر چه ممکن است به سبب «گفتاری بودن» و نیز تنوع حضار، از اصطلاحات پر طمطراق و «اظهار فضل کردن» خودداری نمودهام.
۲. ادعای بدون دلیل ناقد، تعجبآور است که فرموده: «مبنای گوینده، مخالف رویه قدمای اصحاب شیعه و بسیاری از متأخرین است»! آن هم بدون هیچ ارجاع و منبعی! حال اینکه برای حرف به این بزرگی که «رویه همه علمای پیشین و بسیاری از متأخرین…» منبع لازم است. نیز مخالفت حقیر با این «رویّه مذکور» هم دلیل و مدرک میخواهد.
۳. در اشکال شماره دو که متأسفانه «تسرّع ایشان» در ایرادگرفتن را نشان میدهد، مشکل، حادّتر است. در ابتدا میگوید: «ضعف فقه الحدیثی» ولی در آوردن نمونه، بحث تفسیر و سیاق را ذکر میکند! که به وضوح، تفسیر است، نه فقه الحدیث! بگذریم که دلیل ایشان بر «عدم اختصاص» نیز سلیقه ایشان است، نه ظاهر آیه.
۴. در نقد سوم وی، ایراد ایشان به خودشان وارد است که «مبنای ایشان در ردّ یا قبول روایت» چیست؟ آیا روایاتِ ناظر بر عرضه به قرآن و دوری از احادیث جعلی و «فاضربوه علی الجدار»، روایت نیستند؟! پس چرا نباید روایتی را کنار گذاشت؟ آن هم پس از بحث از اشکالهای متعدد؟
۵. ناقد چندین روایت را پی در پی نقل کرده است. گویا ناقد محترم تصور کردهاند که چنین جستوجویی را دیگران انجام ندادهاند! از سوی دیگر، اصلاً روایاتی که آورده، مضمون دیگری دارد و همسو با روایت مورد بحث نیست، (اگر چه بهطور کلی مرتبط با بحث حجاب میتواند باشد)؛ بنابراین ضعف فقه الحدیثی را شما دارید یا نگارنده؟! هدف من این بوده که ثابت کنم یک روایت، تاکید میکنم: یک روایت، منبع شیعی ندارد و سند محکمی ندارد و محتوایش نیز با این کلمات (ندیدن مردان و دیدهنشدن توسط مردان)، در روایات دیگر نیست. همین! به بقیه روایات این حوزه که شما برشمردید، نفیاً و اثباتاً نپرداختم. گرچه برخی از آنها نیز از همین صنف هستند و ریشه در روایات منتقله و قرن چهارم به بعد دارند.
۶. ناقد محترم حتی به موضوع سخنرانی و «مقام کلام» دقت نفرموده و گمان کرده که هدف سخنرانی، مجوز برای اختلاط زنان و مردان در بازار و خیابان است! یا مجوز برای حضور زنان به منظور هر کار بیهودهای. در حالی که حقیر بارها تکرار کردم که حضور بدون ضرورت، حتی برای مردان هم پسندیده نیست، چه رسد به زنان؛ و حتی مثال «ایام کرونا» را نیز مطرح کردم. نیز در آغاز سخنرانی و ضمن برشمردن شش ضرورت برای بحث، تأکید کردم که این پژوهش، با رویکرد فقهی نیست و در مقام تضعیف حجاب نیست، بلکه با رویکرد فقه الحدیثی در مقام بحث از یک روایت است.
۷. ناقد به فقه اهلبیت اشاره کرده که تاکید بر عدم اختلاط زن و مرد دارد. بله درست است. چه کسی تبلیغ لزوم یا جواز اختلاط زن و مرد را نموده؟! اصلا رویکرد سخنرانی، بحث اجتماع نبوده!
۸. ناقد از عدم جواز امامت جماعت زنان، برای مردان سخن گفته! و آن را دلیل بر ادعای خود دانسته است! مطلب بیربط و عجیبی است و میگذرم! نیز از روایت جابر، چنین برداشت کرده که: «این روایت، به حضور حدّ اکثری بانوان در اجتماع، دلالت ندارد»! این سخن ایشان، مرا یاد این بیت انداخت که: از کرامات شیخ ما این است؛ شیره را خورد و گفت شیرین است! چه کسی از روایت جابر، چنین برداشتی کرده و میکند؟!
۹. ناقد در نکته هفتم دو افترا به من زده که به نظر میرسد با ادعای ایشان که خود را منتسب به فقه و فقاهت میداند، سازگار نباشد. ایشان گفته: «برای توجیه مسئولیتهای اجتماعی بانوان، هیچ نیازی به هزینه کردنِ دین و برداشتهای ذوقی و متهم کردن روایات نیست». حیف که سخنرانی را گوش ندادهاید وگرنه چنین سخن بیمبنایی نمیگفتید. بگذریم. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
والسلام علی من اتبع الهدی – زهره اخوان مقدم
نقدی بر یک جوابیه؛ ضرورت تکامل در قواعد تفسیری
ناصر نجفی: از اینکه نقد اینجانب را دیدید و به سفارش برخی دوستانتان جوابیهای دادید تشکر میکنم؛ اما متاسفانه جواب در اوج عصبانیت نوشته شده است و این مطلب از متن نوشتار روشن است. طبیعی است که چنین روحیه و رویهای بهدور از مکاتبات علمی است. دقیقا به همین خاطر است که بحث از مسائل اصلی به مسائل حاشیهای کشانده شده و به اشکال اصلی ناقد پرداخته نشده است؛ اما بنده ترجیح میدهم به اهم مطالب اشاره کنم اگرچه بعضا تکرار خواهد بود.
۱. گفتهاید مبنایتان را مشخص کردهاید که در صوت نشست موجود است؛ در حالی آنچه از نشست علمی شما در سایتهای علمی حوزوی منتشر شده است حاوی دیدگاه شما در ردّ و قبول روایات نیست. طبیعی است که مسئول انتقال درست محتوای نشست در رسانهها خود نظریهپرداز و مدعی است. بگذریم که از اشکال دوم، مبنایتان نیز تا حدودی روشن میشود.
۲. گفتهاید: اینکه رویۀ علمای پیشین و بسیاری از متأخرین در ردّ و قبول روایات وثوق خبری باشد، ادعای بزرگی است و دلیل میخواهد! این بیان از کسی که در کسوت هیئت علمی دانشگاه علوم قرآن است بسیار مایۀ تعجب است. بنده با پیشفرض اینکه نیازی به رفرنس دادن در موضوعی که مشهور است و قاعدتا شما هم ملتفت به آن هستید، آدرس ندادم؛ اما گویا لازم است مواردی ذکر شود:
شیخ بهایی در مشرق الشمسین میگوید: … متعارف میان آنان(قدما)، اطلاق صحیح بر هر حدیثى بود که به چیزهایى متکى بود که منجر به اعتماد آنان به آن مىشد، یا اینکه مقترن به قراینى بود که موجب وثوق و رکون به آن مىگشت; و آن قراین چند چیز هستند:
۱. وجود خبر در بسیارى از اصول اربعمأه
۲. تکرار خبر در یک یا دو اصل یا بیشتر به طرق مختلف و سندهاى متعدد معتبر.
۳. وجود خبر در اصل معروفى که منتسب است به کسانى که اجماع بر صدق آنها وجود دارد … یا اینکه اجماع بر صحیح دانستن روایات منقول آنان وجود دارد … یا اینکه اجماع بر عمل به روایت آنان وجود دارد.
۴. وجود خبر در یکى از کتبى که بر یکى از ائمه(ع) عرضه شده است و آنان مؤلفین آن کتب را مدح کردهاند.
۵. یافتن آن خبر در یکى از کتبى که وثوق به آن در میان گذشتگان شیوع داشته است; خواه مؤلف آن از فرقه ناجیه امامیه باشد … یا از غیر امامیه باشد. (مشرق الشمسین، ص۲۶)
یا در جای دیگری میگوید: بزرگ محدثین محمدبنبابویه بر اساس رویۀ متقدمین، روایتی را که به آن اعتماد و اطمینان هست، «صحیح» اطلاق میکند؛ بنابراین، تمام احادیث کتب من لا یحضره الفقیه را صحیح میداند. او گفته که این روایات را از کتب مشهور و قابلاعتماد و مرجع استخراج کرده است، درحالیکه بنا بر مبنای متأخرین، بسیاری از این احادیث صحیح نیست و جزء روایات حسن و موثق و حتی ضعیف قرار میگیرد. سایر علما نیز بر همین منوال عمل میکردند و حتی حکم به صحت برخی از احادیثی میدادند که راویان آن غیرامامیاند و آنهم به سبب قراینی است که مقتضی وثوق و اطمینان به آن روایات است. (مشرق الشمسین، ص۲۹)
علامه وحید بهبهانی نیز میفرماید: پس از صاحبمعالم و صاحبمدارک، این رویه شایع شد که اخبار معتبر ما را که قدما و بلکه متأخران نیز آنها را معتبر میدانستند… رد میکردند؛ به این دلیل که از امارات رجالی جز توثیق و کمی از اسباب حُسن را معتبر نمیدانستند و به همین دلیل، وضعیت فقه و فتاوای آنان مختل شد و بنا را بر عدمثبوت غالب مسائل فقهی گذاشتند و این کار غلط بود؛ چون اسباب ظنی تثبت در نهایت کثرت وجود دارد و در پدیدآمدن ظنی قوی از آنها هیچ تأملی نیست. (الفوائد الحائریه، ص۲۲۴)
آیتالله بروجردی(ره) میفرماید: مما یظهر منه ان بناء الأصحاب والرواه والمسلمین فی اخذ الحدیث ونقله وسماعه والعمل به لم یکن منحصرا بالقطعیات والمتواترات بل بنائهم علی العمل بالأحادیث المرویه عنهم علیهمالسلام ما لم یعلموا کذبها وهی کثیره جدا یذکر شطرا منها. (جامع احادیث شیعه، ج۱، ص۲۶۹)
آقا رضا همدانی: اذ لیس المدار عندنا فى جواز العمل بالروایه على اتصافها بالصحه المصطلحه … بل المدار على وثاقه الراوى او الوثوق بصدور الروایه و ان کان بواسطه القرائن الخارجیه التى عمدتها کونها مدونه فى الکتب الاربعه او مأخوذه من الاصول المعتبره مع اعتناء الاصحاب و عدم اعراضهم عنها … و لاجل ما تقدمت الإشاره الیه جرت سیرتى على ترک الفحص عن حال الرجال و الاکتفاء فى توصیف الروایه بالصحه کونها موصوفه بها فى السنه مشایخنا المتقدمین الذین تفحصوا عن حالهم. (مصباح الفقیه، ج۹، ص۶۰)
مرحوم نائینی(ره): لانه یکفی لاثبات حجیه الخبر الموثوق به ما تقدم من الادله و عمدتها الطریقیه العقلائیه مع عدم ردع الشارع عنها. (فوائدالاصول، ج۳، ص ۱۸۹)
آیتالله مکارم شیرازی: نتیجه البحث فی حجّیه خبر الواحد:…. رابعها: (و هو العمده) بناء العقلاء، فإنّه قائم على حجّیه الأخبار الموثوق بها و إن لم یکن المخبر ثقه، أی الملاک عندهم هو الوثوق بالمخبر به لا المخبر و هذا الوثوق یثبت تاره من طریق وثاقه المخبر و اخرى من طریق وثاقه الکتب و ثالثه یحصل من عمل المشهور (الشهره الفتوائیّه أو الروائیّه) و رابعه من طریق علوّ المضامین کما فی الصحیفه السجّادیّه و نهج البلاغه و خامسه من طریق أنّ الخبر یکون من الأخبار التی لا داعی فیها على الکذب. (انوار الاصول، ج۲، ص ۴۲۷)
و … میتوانید رجوع کنید به:
آیتالله سید کاظم یزدی در حاشیه فرائد الاصول، ج۱، ص۴۲۵ و ۶۸۰
مرحوم محقق عراقی در نهایه الافکار، ج۳، ص۱۸۴و۱۳۵
مرحوم آخوند خراسانی در درر الفوائد فی الحاشیه علی الفرائد، ص۱۲۲
مرحوم حکیم در حقائق الاصول، ج۲، ص۲۱۷
آیتالله سبحانی در الموجز، ص۱۶۸
مرحوم سید محمد شیرازی در الاصول، ج۲، ص۱۰۲
مرحوم وحید بهبهانی در جای جای الفوائد الحائریه و …
و اینکه نوشتهاید این ادعای بزرگی است و دلیل میخواهد یعنی اقرار بر اینکه شما آن را نپذیرفتهاید یا دستکم تردید دارید.
۳. شما از سویی میگویید که به وثوق مخبری بودن متهم شدهاید، از سوی دیگر نیز فرمودهاید خود ناقد مبانی خود را در ردّ و قبول احادیث روشن نکرده است! کسی که شما را به قول خودتان وثوق مخبری میداند و آن را مخالف رویۀ مشهور فقها از قدما و متاخرین میداند و سراسر متنی که نوشته است در راستای احیای قرائن و فهم حدیث است(و نه سند)، در واقع مبنای خودش را نیز بیان میکند.
بله ما مانند قدمای شیعه و بسیاری از متأخرین نسبت به فضای حدیثی شیعه خوشبین هستیم و آن را به خاطر اهتمام معصومین(ع) در حفظ روایات از جعل و تحریف و همچنین همت اصحاب در این راستا مانند عرضۀ حدیث و کتابهای حدیثی به امامان(ع) باعث سلامت حدیث شیعه میدانیم. البته این مطلب نیاز به تفصیل دارد که در این یادداشت نمیگنجد.
۴. اما فرمودهاید مگر روایات امر به عرضه به قرآن، یا امثال «فاضربوه علی الجدار» روایات نیستند؟ بله روایت هستند و ما هم آنها را قبول داریم لکن توجه به دو نکته ضروری است: اولا ما منکر وجود برخی روایات جعلی نیستیم، اگر روایاتی با محکمات و مسلمات و حکم قطعی عقل یا قرآن تعارض داشته باشد، آن را کنار مینهیم. ثانیا این مواردی که شما آنها را به دیوار میکوبید مصداق روایات جعلی نیستند و اتفاقا از سیره معصومین(ع) و دیگر روایات نیز مؤیدی بر صحت آنها وجود دارد.
۵. گفتهاید شما تنها یک روایت را تضعیف کرده و آن را ردّ میکنید و در مقام فتوا نیستید نه همه روایات را. هر کسی که متن این نشست را بخواند به احتمال زیاد به این مطلب خواهد رسید که شما در مقام تضعیف روایت و تعمیم آن به بسیاری از روایات که در زمینۀ حضور زنان در اجتماع وارد شده است، پرداختهاید اگرچه مقصودتان این نبوده باشد. بنده در یادداشت قبلی توضیح اجمالی دربارۀ این روایت دادم لذا جا داشت که شما به مسائل مهمتری میپرداختید و آن برداشت بنده را نقد میکردید. ناچارم در اینجا هم به صورت اجمالی توضیحی دربارۀ این روایت میدهم: اینکه در نقد این حدیث گفتهاید حتی خود حضرت زهرا(س) نیز ملتزم به فرمودۀ خود نبود، یعنی خود حضرت زهرا(س) نتوانستند کارى کنند که مردى او را نبیند و او هم مردى را نبیند، این گونه اشکالها به دلیل غفلت از روش عقلا در القاى مطالب است. بسیار پیش مىآید که ما کارى نشدنى را توصیه مىکنیم تا بر آن تأکید کرده باشیم؛ مثلا مىگوییم: «انسان نباید لحظهاى زبانش از ذکر خدا بایستد.» در حالى که مىدانیم این کار شدنى نیست؛ چون گاهى غذا مىخوریم، گاه مطالعه مىکنیم یا با مردم سخن مىگوییم. ولى در مقام تأکید، همان کار ناممکن یا بسیار دشوار را بیان مىکنیم. فاطمه(س) نیز با انسان خردمند سخن مىگوید. هم گوینده و هم شنونده مىدانند که چنین اتفاقى نمىافتد و از این بیان، جز مبالغه در عفاف زن فهمیده نمىشود؛ مانند بیان حضرت امیر (ع) که خطاب به امام حسن (ع) فرمود: «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَلْ.»(منطق تفسیر متن، ص۲۹۸)
اما اینکه گفتهاید این روایت موجب تقلیل شأن حضرت امیر(ع) است نیز قابل مناقشه است؛ یکی از راههای شناساندن جایگاه افراد، ارجاع دادن به آنها در مسائل مهم است تا موقعیت آنان را به دیگران بفهمانند. در این روایت نیز دریافت پاسخ از حضرت فاطمه به خاطر بیان شأن و جایگاه ایشان است. افزون بر اینکه شنیدن این حدیث در حوزۀ مربوط به زنان از زبان یک زن هم قابل پذیرشتر است و هم اثربخشتر.
روایات معتبری وجود دارد که در آن امام معصوم از معصوم دیگری یا از شخص غیر معصوم سؤالی میپرسد و این به خاطر اغراضی است که عُقلا در فرایند تفهیم و تفاهم از آن استفاده میکنند. برای نمونه در روایتی امام علی(ع) از فرزندش امام مجتبی(ع) سؤالاتی مطرح میکند و ایشان نیز پاسخ میدهند: سأل علی(ع) ابنه الحسن: عن أشیاء من أمر المروءه، فقال: یا بنی ما السداد؟ قال یا أبت السداد دفع المنکر بالمعروف، قال: فما الشرف! قال: اصطناع العشیره و حمل الجریره قال: فما المروءه؟ …(تحف العقول، ص ۲۲۵؛ معانی الأخبار صدوق، ص۴۰۱)
۶. اینکه نوشتهاید شما «مقام بیان بحثتان تضعیف حجاب و عفاف نبوده است» یا اینکه شما «در مقام تجویز اختلاط زن و مرد نیستید»؛ مگر نقد من در این مورد بود؟! بله شما در این مقام نیستید و اشکال بنده به تضعیف روایت به خاطر سند از سویی و نحوۀ برداشت شما از آن بوده است؛ اما نکتهای که هست و توضیح داده شد اینکه این مدل برداشت شما از روایات مربوط به زنان باب هرج و مرج را باز خواهد کرد به گونهای که هر روایتی با هر بهآنهای کنار گذاشته شود
نکتۀ آخر اینکه از متن سخنرانی شما چیزی جز جواز حضور حداکثری بانوان و کنار گذاشتن احادیث در این حوزه برداشت نمیشود، اگر منظورتان غیر از این بود حرجی بر خواننده نیست. عمده دلیل این کنار گذاشتنها و به دیوار کوبیدنها با بهانههای مختلف، بیشتر ناشی از ضعف تفسیری و بکارگیری قواعد تفسیر متون دینی است.