اختصاصی شبکه اجتهاد: آیا در کنار سایر مسائل و علوم مرتبط با اجتهاد، از روشهایی که در کشف و تشخیص برداشتها، رفتارها، عادات و قراردادهای نوعی مؤثر است میتوان کمک گرفت؟
نکته اول: در علم اصول فقه که مبانی و قواعد مرتبط با علم فقه را بررسی و مطرح میکند، موارد متعددی به برداشتها، رفتارها، عادات و قراردادهای نوعی و غالبی توجه میشود. یعنی برای استنباط فقهی از یک دلیل مانند آیات و روایات، سیره عقلایی، سیره متشرعه و یا عرف، فقیه میبایست به برداشت نوعی اهل زبان از یک دلیل لفظی پی ببرد و این برداشت نوعی معیار استنباط حکم از دلیل لفظی وی باشد. یا برای پیبردن و کشف صغرای سیره عقلایی یا متشرعه، باید به رفتار، عادات یا قراردادهایی که مورد پذیرش نوع عقلا یا متشرعه است، دست یابد. همچنین است در مواردی که برای استنباط فقهی خود محتاج تشخیص عرف چه به صورت عرف خاص یا عرف عام، میباشد، نیازمند این نگاه عمومی و کشف عرف یک جامعه است.
نکته دوم: پژوهشهای میدانی و علم آمار به فقیه کمک میکند تا بتواند میزان عمومیت یا به تعبیری نوعی بودن یک رفتار، برداشت یا عادت را بسنجد. البته گاه برای برخی از موارد ذکر شده نیازمند به جامعههای آماری متفاوتی و مختلفی خواهد بود. به عنوان مثال گاه عرف خاص مد نظر است و گاه عرف عام، گاهی سیره عقلا مد نظر است و گاه سیره متشرعه، و در مباحث لفظی و برداشت از آیات و روایات، برداشت اهل زبان خاص (عربی) مد نظر است که خود میتواند به دو صورت فهم و برداشت عمومی مردم مورد نیاز باشد یا فهم و برداشت متخصصین فن و آشنا به اسلوب خاصی در زبان.
نکته سوم: بیتوجهی به آثار و نتایج علم آمار و تحقیقات میدانی و در برابر تکیه بر فهمها و برداشتهای شخصی و فرض آن به جای فهمها و برداشتهای نوعی یا به تعبیری خود را به جای کل فرض کردن و این نگاه که من (فقیه) یکی از اهل زبان یا عقلا یا متشرعه و یا عرف هستم، بنابراین آنچه من میفهمم همان است که نوع میفهمند، یکی از عوامل مهم، در اختلافاتی است که در آرای مجتهدین مشاهده میشود. لذا وقتی مبانی و ادله فتاوای مختلف در یک مسئله، بررسی میشود، این نتیجه حاصل میشود که چگونه است که ادله مورد استناد فقیهان متعدد یکسان است، اما برداشتها و فتاوی متفاوت؟! و نکته جالبتر آنکه هر یک ادعای ظهور دلیل یا وجود سیره عقلایی یا متشره یا عرف، را نیز دارند!! درحالیکه ظهور یک دلیل دو فتوای متفاوت نمیتواند باشد و قس الی هذا.
نکته چهارم: گاه نمونههایی از قواعدی که نتیجه فعالیتی میدانی و آماری داشته است در علم اصول فقه مطرح شده است و در گذشته دور طرفدارانی نیز داشته است. اما نزد مشهور فقها بیارج و قرب واقع شده است. دقیقاً آنچه در این مجال مد نظر است، اجماع مدرکی است، به عنوان نمونهای از یک کار آماری مفید در تشخیص ظهور ادله شرعی لفظی. اجماع مدرکی اگرچه ممکن است از حیث نحوه استدلال به اجماع برای استنباط فقهی، دچار اشکالاتی از نظر مشهور باشد، اما توجه ویژه به این جنبه استدلالی اجماع مدرکی، موجب شده است، توجه فقها و اصولیان به جنبه دیگر آن که بسیار مثبت است و میتوانست بسیار پربرکت در مسیر اجتهاد نقش بازی کند، غفلت شده است؛ و آن جنبه کاشفیت آن نسبت به ظهور ادله شرعی است. زیرا اجماع مدرکی در مواردی که مدرک آن یک دلیل لفظی باشد، نشانگر فهم نوع فقها از آن دلیل لفظی است. و آیا ظهور چیزی غیر از این فهم نوعی است؟! البته این نکته بدان معنا نیست که نمیتوان ظهور دیگری برای دلیل به دست آورد و هر آنچه گذشتگان گفتهاند ظهور دلیل است. خیر. زیرا گاهی بر اساس دقتهایی که با استفاده از تجربه گذشتگان یا خلاقیت و فهم بالای یک فقیه صورت میگیرد، پی به نکتهای در دلیل لفظی مثلاً میبرد که ممکن است ظهور دلیل در آن باشد. اما این برداشت نیز زمانی ظهور دلیل میشود که به نوع مخاطب (عام یا خاص) ارائه شود، اگر مورد پذیرش قرار گرفت، آنگاه ظهور دلیل متفاوت میشود و گرنه همان ظهور قبل به قوت خود باقی است.
نکته پنجم: بر اساس نکات ذکر شده و در پایان توصیه میشود: در کنار سایر مسائل و علوم مرتبط با اجتهاد، از روشهایی که (اعم از روشهای بومی و موجود در فقه و اصول همچون اجماع مدرکی، که این جنبه آنها مغفول واقع شده است و چه روشهای نوینی که در سایر علوم مطرح شده است) در کشف و تشخیص برداشتها، رفتارها، عادات و قراردادهای نوعی میتوان استفاده کرد، کمک گرفته شود تا اختلاف فتاوی کمتر شده و نوع فتاوی بیان شده نزدیکتر به واقع و صواب باشد. لذا نیازمندی به وجودی تیمی متخصص برای کشف موارد ذکر شده در کنار یک مجتهد ضروری به نظر میرسد.