شبکه اجتهاد: یادداشت پیشروی به واکاوی واکنش حوزه علمیه نجف و مشخصا دو مرجع عالیقدر آن حوزه، آیتالله سید محسن حکیم و آیتالله سید ابوالقاسم خوئی، نسبت به وقایع بهار سال ۱۳۴۲ در ایران و قیام ۱۵ خرداد پرداخته است. مشروح یادداشت دکتر صفاءالدین تبرائیان، پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسنده کتابهای «نهاد مرجعیت شیعه در ۲۰۰ سال اخیر» و «احیاگر حوزه نجف» که در حال حاضرمشغول نگارش کتابی با موضوع زندگینامه آیتالله سید ابوالقاسم خوئی است، را در زیر میخوانید.
عاشورای ۱۳۸۳ ق، مقارن با ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ش، حضرت آیتالله خمینی به منظور ایراد خطابهای تاریخی رهسپار مدرسه فیضیه میشود. معظم له طی بیاناتی یورش عمال حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه، که هفتاد و پنج روز قبل رخ داده بود، را به واقعه کربلا تشبیه و در خلال این سخنرانی به دفعات محمدرضا پهلوی را مورد سرزنش قرار داد. برای فهم بهتر آنچه در این روز اتفاق افتاد به دو ماه و نیم قبل بازمیگردیم.
فاجعه فیضیه در نوروز ۴۲
امام خمینی، نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. شاه که انتظار چنین واکنشی را نداشت و قادر به تحمل آن نبود با بیتدبیری مأموران لباس شخصیاش را عازم شهر مقدس قم کرد. عصر دوم فروردین که مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۲ ق، سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، نیروهای اعزامی به جمعیت حاضر در مراسم عزاداری که از سوی حضرت آیتالله گلپایگانی در فیضیه گرد آمده بودند حمله کردند و به ضرب و شتم حاضرین پرداختند. قوای انتظامی و نظامی با برنامهریزی قبلی به یاری کماندوهای علیالظاهر ناشناس رفته و کار نیمهکاره آنان را با شلیک به طلاب و زوار تکمیل کردند. این درگیریها تا ساعت هفت شب ادامه یافت و طی آن عدهای شهید و زخمی شدند.
مهاجمان همگی پیادهنظام گارد شاهنشاهی بودند و ردپای آنان به کاخ شاه میرسید. طرح سرکوب توسط تیمسار نصیری پیشنهاد شد و اسدالله علم آن را تأیید و به تصویب شاهنشاه رساند. اجرای چنین عملیات ناپخته و ابلهانهای تنها یک پیام را در برداشت و آن اینکه شاه آشکار و مستقیم نهاد مرجعیت و آحاد روحانیان را به مبارزه فراخوانده و بیپروا قصد سرکوبی آنها را دارد.
واکنش آیتالله حکیم به فاجعه فیضیه
یورش وحشیانه عوامل رژیم پهلوی دوم به مدرسه فیضیه اعتراض گستردهای را در عتبات عالیات به دنبال داشت. مراجع، علما و فضلای حوزه علمیه نجف اشرف نیز با نگرانی خبرهای ایران را دنبال میکردند. البته در این میان واکنش شماری از استادان شاخص و نامور حوزه تندتر از دیگران بود و در این نوشتار رفتارشناسی آیتالله حکیم (مرجع اعلی) و آیتالله خوئی (بلندپایهترین مدرس حوزه نجف) تراز سنجش واقع میگردد.
تهاجم به مدرسه فیضیه آن هم در روز شهادت رئیس مذهب جعفری، غیرقابل اغماض بود و به نوعی بیرونکشیدن شمشیر از غلاف و اعلان جنگ به کانون فقاهت و اجتهاد و حوزه کهنسال قم به شمار میآمد.
رویداد جانسوز قم خشم مرجع اعلای شیعیان حضرت آیتالله حکیم را برانگیخت. معظمله در پاسخ به تلگرافات و مکاتیب علمای سراسر بلاد در ایران، از آنان خواست به عتبات مهاجرت نمایند تا تکلیف رژیم پهلوی را یکسره نماید. ایشان دو هفته پس از این جنایت هولناک بیانیه خود را پس از بررسی دقیق و همهجانبه موضوع به قرار زیر منتشر کرد:
بسمالله الرحمن الرحیم
حوادث مؤلمه پیدرپی و فجایع محزنه به ساحت علمای اعلام و روحانیت قم، قلوب مؤمنین را جریحهدار و موجب تأثر شدید اینجانب گردیده است. “و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون“؛ امید است حضرات علما دستهجمعی مهاجرت به عتبات عالیات بنمایند تا بتوانم رأی خود را درباره دولت صادر نمایم. محسنالطباطبایی الحکیم، ۸ ذیقعده ۱۳۸۲ ق.
این دعوت برای شرکت در یک نشست اضطراری فوقالعاده بود تا تکلیف دولت شاهنشاهی معلوم شود. از تلگراف بوی تهدید به مشام میرسید. همگان گمان میکردند که مرجع بزرگ قصد زمینهچینی برای اعلام جهاد را دارد؛ هرچند مراجع عالیقدر در روزهای بعد ضمن سپاس از حضرت حکیم اعلام کردند که بیم آن دارند با مهاجرت علما تشنج و غوغای بزرگی در کشور پدیدار شود، لیک کارگزاران رژیم پهلوی بهشدت از مکتوب حضرت حکیم نگران شدند.
واکنش آیتالله خوئی به ماجرای فیضیه
برخی ناگفتهها و ناشنیدهها حکایت از آن دارد که حضرت خوئی پس از هجوم به مدرسه فیضیه در قم، به یکی از حقوقدانان برجسته و سرشناس عراق پیغام داد در اسرع وقت نزد او برود. این حقوقدان کسی نبود جز محمدعلی آلیاسین، استاد مشهور قانون در دانشگاههای بغداد و برادرزاده آیات شیخ مرتضی آلیاسین و شیخ محمدرضا آلیاسین.
محمدعلی آلیاسین در کوتاهترین زمان ممکن و با دستپاچگی از پایتخت عراق به نجف آمد و بیدرنگ به حضور حضرت خوئی شرفیاب شد.
خبر ورود محمدعلی آلیاسین به اطلاع حضرت خوئی رسید. آقا بیتأمل به اتاق ملاقات آمد و از حضور بهنگام آلیاسین تشکر کرد. سید واقعات اتفاقیه فیضیه و چگونگی یورش ددمنشانه مأموران محمدرضا شاهی به این مدرسه که در جوار حرم دخت گرامی امام موسیبن جعفر(ع) –حضرت فاطمه معصومه(س)- قرار دارد و منجر به قتل و جرح طلاب گردید را بازگفت. آلیاسین به آقا عرض کرد که چه کاری از دستم ساخته است؟ سید به وی گفت: من از تسلط و اشراف شما به مسائل و مباحث حقوقی آگاهم. شما وکیل دعاوی بینالمللی هستید و سابقه رسیدگی به پروندههای بزرگی را در کارنامه دارید. خواستهام از جنابعالی این است که به نام اینجانب در دادگاه لاهه علیه رژیم پهلوی اقامه دعوی و اعلام جرم کنید. خیالتان هم راحت باشد، چرا که هزینه دادرسی، مخارج سفر و حقالزحمه شما را شخصاً تمام و کمال قول میدهم تأدیه کنم.
دکتر آل یاسین که از این سخن مدرس اول و با نفوذ حوزه غافلگیر شده بود لختی با خود اندیشید و آنگاه لب به سخن گشود و خطاب به استاد عالیقدر و مرجع بلند پایه عرض کرد: سرورم، از حسن ظن و اعتماد شما بینهایت سپاسگزارم اما لازم میدانم خدمتتان یادآور شوم که محکمه لاهه جایی برای دادرسی دولتهاست و اشخاص نمیتوانند اقامه دعوی کنند. حضرت خوئی از شنیدن این مطلب متأثر شد و از من خواست درباره آنچه ایشان با من رازدارانه در میان نهاد با کسی سخن نگویم و البته آل یاسین به سید بابت این امر اطمینان داد.
سالها گذشت تااینکه روزی فرزند آل یاسین با یکی از نوادگان حضرت خوئی رویارو شد و هنگامیکه بحث به همراهی و همگامی مرجع والا مقام با نهضت اسلامی و تقابل ایشان با رژیم پهلوی رسید، این خاطره جالب، به یاد ماندنی و پراهمیت را باز گفت. بنا به اظهار حجتالاسلام شیخ حسین آل یاسین، فرزند استاد محمدعلی آل یاسین، آنچه از پدر برایش بازگو شده همانی است که بی کم و کاست به منظور آگاهی حجتالاسلام دکتر سیدجواد خوئی در اختیار وی نهاده است. شیخ حسین آل یاسین از روحانیان آگاه مقیم بغداد و وکیل شرعی حضرت آیتالله سیستانی در پایتخت عراق است.
لازم به ذکر است که استاد سیدجواد خوئی تنها به استماع این خاطره از شیخ حسین آل یاسین بسنده نکرد و آن را با مرجع و استاد عالیقدرش حضرت آیتالله شیخ اسحاق فیاض در میان نهاد. حضرت فیاض صحت آنچه شیخ حسین آل یاسین به نقل از والدش بازگو نموده بود را با امعان نظر به یاد ماندههای خود از حضرت خوئی تأیید نمود و اعلام کرد که او و چند تن از مقربان سید خوئی از این موضوع با خبر بودند.
بازداشت امام خمینی و قیام ۱۵ خرداد
چنانچه گفته شد، قائد عظیم نهضت اسلامی، ۷۵ روز پس از فاجعه فیضیه، وارد مدرسه شد و از فراز منبر بهشدت شاه و حکومتش را آماج حمله قرار داد. دیری نپایید نیمهشب ۱۵ خرداد ۴۲، امام خمینی بازداشت و به سلول انفرادی در باشگاه افسران تهران منتقل و پس از آن در غروب همان روز به پادگان قصر برده شد و به مدت ۱۹ روز (از ۱۵ خرداد تا ۴ تیر) معظمله را در آنجا حبس کردند و بعد ایشان را به پادگان عشرتآباد انتقال دادند.
ملت مسلمان ایران در اعتراض به دستگیری زعیم جنبش و سیاستهای رژیم پهلوی دست به اعتراض و راهپیمایی زدند لیک قیام مسالمتآمیز آنان با گلوله به شدت سرکوب شد. صدها نفر از قیامگران حسینی با شلیک مستقیم مأموران در خاک و خون غلتیدند. شمار مجروحان و بازداشتشدگان غیرقابل برآورد بود.
واکنش حوزه نجف به وقایع نیمه خرداد ۴۲
تکاپوی نگارنده در نوشتار حاضر بر این است که رفتار حوزه مقدسه نجف اشرف در این هنگامه حساس مورد بررسی قرار گیرد. حوزهای که همواره پناهگاه مظلومان بوده و ندای حقخواهی آن هرگز خاموش نشد. این اعتراض هرچند به یکی دو مرجع منحصر نمیشود لیک رفتارشناسی شاخصترین مراجع مطمح نظر است.
حضرت حکیم با شنیدن وقایع ایران و آنچه با شیعیان در ایام محرم انجام گرفته بود، حالش دگرگون شد و در پیامی به مسئولان گوشزد کرد تداوم چنین رویهای آنان را به ته دره سوق میدهد. در این پیام آمده بود: «خبر حوادث خونین ایران را که همواره موجب شدت یافتن زخمهای حوادث گذشته بسیار نزدیک میباشد دریافت داشتم. یقین دارم اصرار مسئولین امور در پیروی از سیاست کوبیدن و ارعاب مردم در فاصلههای پی در پی کاشف از عجز آنها در اداره امور مملکت است. باید از اینگونه سیاستبازیها بهراسند که به طور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و اندیشه بد دامنگیر صاحبش خواهد شد. نفرت و استنکار شدید ما را به مسئولین امور از این نحو رفتار ناهنجار به عموم مومنین به خصوص طبقه روحانیون ابلاغ نمایید. و لاتحسبن الله غافلاً عما یعمل الظالمون. محسن الطباطبایی الحکیم.»
مدتی پس از فاجعه ۱۵ خرداد۴۲ دکتر محمدحسین مشایخ فریدنی، سفیر وقت ایران در عراق به حضور حضرت آیتالله حکیم در خانهاش در کوفه رسید. در این ملاقات مرجع اعلی بیانات شفاف و صریحی داشت که به بخشهایی از آن اشاره میشود: «این اشتباه بزرگی است که مملکت را دچار چنین اوضاع واحوال ننگین نمودهاند… مسئولین یا نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند و یا میدانند و به همه چیز مملکت خیانت میورزند… چند امر لازم است به فوریت جامه عمل بپوشد و الا مجبورم وظیفه دینی خود را عمل نمایم:
۱- الغای قوانینی که مخالف اسلام و شرع انور است و هیئت حاکمه حق ندارد بدون رضایت ملت و صلاحدید و امضای روحانیت جعل قوانین خلاف دین نماید.
۲- اعتذار از آقایان علما که به ساحت قدس آنان بی جهت جسارت شدهاست.
۳- باید شخص شاه ضمن نطقی اهمیت روحانیت را بیان نمایند و لزوم احترام و جلیل آنان را به ملت توصیه کند… چرا که علمای اعلام در مملکت وظیفه خطیری را عهده دارند و قرنهاست ایران و ملت مسلمان را از خطرها و لطمهها نگاهداری نموده و از کوران حوادث نجات دادهاند.»
هنگامی که خبر دستگیری امام به عتبات رسید، حضرت خوئی و حضرت حکیم در منزل سیدحکیم در کوفه با هم دیدار کردند تا برای رهایی حضرت خمینی چارهای اندیشیده شود.
آیتالله خمینی که از چهارم تیر در پادگان عشرتآباد تهران بسر میبرد در ۱۱ مرداد به خانهای در منطقه داودیه تهران منتقل شد و زیر نظر مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) قرار گرفت.
نحوه برخورد با ایشان، رنجش عالمان برخی از کشورهای اسلامی از جمله شیخ محمود شلتوت، شیخالازهر را موجب آمد. نامه شیخ سرشناس جامع شریفالازهر که به گونهای زعیم اهل سنت به شمار میآمد و پاسخ حضرت سیدمحسن حکیم، مرجع اعلای شیعیان ساکن در نجف اشرف که در مورخه تیرماه ۱۳۴۲ فرستاده شد، حائز بسی اهمیت است.
مرجع عالیقدر همان ایام در پاسخ به نامه عباس آرام، وزیر امور خارجه، در خصوص دستگیری علمای اعلام ایران، که شمار آنها رو به افزایش بود، و ادامه بازداشت آنان این اقدام را «جسارتی بس عظیم» میپندارد و البته «لطمه به مبانی حقه مذهب جعفری» از رهگذر «مخالفت با احکام مقدس اسلام [که] امری عظیمتر و غیرقابل تحمل» تلقی میشود و از او میخواهد به مقامات رژیم پهلوی یادآور شود «بر طبق نظر حضرات علمای اعلام که جز خیر و صلاح ملت و کشور تشیع نظر دیگری ندارند» عمل شود و هرچه زودتر «به این بحران خاتمه داده شود.»
حضرت آیتالله خوئی هم از جمله مراجع آگاه است که به دنبال فاجعه دلخراش فیضیه در نامهای به امام خمینی یادآور شده بود: «جنایهالجائرین علیالحوزه العلمیه اوجعت قلوبنا و عامه المسلمین».
ایشان مراتب اعتراض شدیداللحن خود را در مکتوبی به محمدرضا پهلوی اعلام کرد. معظمله در نامهای دیگر به علمای سرشناس ایران متذکر شد: «چنانچه از این قوانین رفع ید نشود آخرین وظیفه خود را انجام خواهیم داد و مسئول حوادث شخص شاه و هیئت دولت خواهند بود».
حضرت خوئی دو روز پس از سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد و کشتار مردم بیدفاع، اعلامیهای تاریخی صادر کرد که در نوع خود منحصر به فرد بود و متن آن به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
قالالله سبحانه و تعالی: «و لاترکنوا الیالذین ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دونالله من اولیاء ثم لاتنصرون»
کمک و همراهی با ظالمین و ستمگران در شریعت مقدسه اسلامیه از اعظم محرمات است و در حرمت آن بین علماء اعلام خلافی نیست.
نظر به اینکه دولت فعلی ایران برای پیشرفت مقاصد شوم خود که مخالف مقررات دین اسلام است از هرگونه تعدی و ظلم از زدن و کشتن و زندان بردن آقایان علماء اعلام و طلاب علوم دینیه و سایر طبقات مؤمنین مضایقه ندارد، بر هر فردی از افراد مسلمان در هر لباس و هر مقامی که باشند واجب است که از همکاری با این دولت خائن خودداری نمایند. و بر تمام مسلمانان لازم است استغاثه حضرت سیدالشهداء حسینبن علی(علیهالسلام) را در نظر گرفته و از دین مقدس اسلام دفاع نمایند. ابوالقاسم الموسوی الخوئی، نجف اشرف، ۱۴ محرمالحرام ۱۳۸۳ ق.
حضرت خوئی همچنین با صدور اطلاعیهای استفاده از قندوشکر را به جهت اینکه در انحصار دولت بود، تحریم کرد. این مدرس و فقیه بیهمتا و طراز اول حوزه نجف بدینوسیله کوشید تا ضربهای به اقتصاد دولت وارد آورد. گفته شده به علت همین حکم حضرت خوئی در بیت امام خمینی نیز چای و شربت داده نمیشد و از مهمانان با سرکه شیره پذیرایی به عمل میآمد.
به دفعات نزدیکان حضرت خوئی در ماههای نخستین سال ۱۳۴۲ ش از وی این عبارت به یادماندنی را شنیدند که امروز اسلام به خون نیاز دارد و من حاضر به اهدای خون در این راه میباشم.
بنا به گفته حضرت آیتالله شیخ نصرالله شاهآبادی: «همان ایامی که جریانات مدرسه فیضیه اتفاق افتاده بود شبی ساعت یازده حضرت خوئی شخصی را سراغ من فرستاد و من خدمت ایشان رفتم. فرمودند: ایام حج فرصت خوبی است که میتوان مسلمانان جهان را متوجه انقلاب ایران کرد. میخواهم اطلاعیه مفصلی راجعبه نهضت آیتالله خمینی از ابتدا تا این لحظه بنویسید و سعی کنید که همه اینها از حرکت آیتالله خمینی شروع بشود و متکی به ایشان باشد. باید آقای خمینی محور باشد. من امشب بیدار مینشینم تا این را بنویسید و بیاورید. گفتم: آقا این کار نیاز به فرصت دارد. ایشان قبول نکردند و فرمودند: سریعتر بنویسید.
من با حاجآقا نورالله (اخوی) درباره فرمایش حضرت خوئی صحبت کردم و ایشان هم شروع کرد به نوشتن و مطلبی منظم و زیبا در ۱۵ صفحه تنظیم شد.
نیم ساعت به اذان صبح نزد حضرت خوئی رفتم و دیدم ایشان همچنان منتظر نشسته است. شروع کردم به خواندن متن. خیلی خوششان آمد. آن متن در قالب یک جزوه در آمد و ایشان هم امضا کردند. سپس به دامادشان (آقای حکمی) تلفن کردند و فرمودند: دلم میخواهد این را هرچه سریعتر به عربی، انگلیسی، اردو ترجمه و چاپ کنید. پول زیادتر بدهید که زودتر چاپ کنند. همین کار را هم کردند. جزوهها در چاپخانه نجف چاپ و در گونی گذاشته شد و توسط حجاجی که از طریق کوهستان میرفتند، به عربستان فرستاده شد تا در موسم حج بین حجاج توزیع گردد.»
نکته فوقالعاده مهمی که میبایست بدان توجه کرد اینکه حضرت خوئی اولین و یگانه مرجعی است که به صراحت محمدرضا پهلوی را تکفیر کرد که در جزوه “تصریحات خطیره للامام الخوئی حول التغلغل الیهودی فی ایران“ بدان اشاره شده است. این جزوه آن هنگام در کتابچهای با عنوان مصاحبه با حضرت آیتالله خوئی درباره نیرنگ صهیونیسم در ایران در ۴۴ صفحه و در قطع جیبی منتشر شد، که نظر به اهمیت مفاد آن، بخشهایی از نظرگاه این مرجع عالیقدر ایفاد حضور میگردد. این جزوه در نیمه نخست سال ۱۳۴۲ مهیا گردید.
حضرت خوئی اظهار میدارد: «ما اکنون خطری بدتر از خطرتسلط یهود بر جامعه ایران سراغ نداریم و باید کوشش کرد این خطر بزرگ از ایران دفع شود… علماء اعلام و رهبران مذهبی نمیتوانند خود را از جهاد ملت ایران که علیه ظلم وستم و استبداد میباشد کنار بکشند و بیتفاوت بمانند… واجب است که ملتهای مسلمان با حکومتهای خائن و دولتهای جابر به جهاد و مبارزه برخیزند… یک یهودی در ایران میدان فعالیتش از اسرائیل بیشتر است… شاه باید به احکام مذهبی گردن نهد و بدعتهایی که پدید آورده است باطل سازد و در برابر شریعت و قرآن سر تعظیم فرود آورد. شاه و عواملش در ایران مرتکب هر کار پلید میگردند و با دین خدا جنگ میکنند… رژیم پهلوی در گذشته سیاه خود همواره مورد ننگ و نفرت و خشم مردم مسلمان بوده است و اکنون نیز بر رسوائیهای خود افزوده است…. عمال حکومت، طلاب بیگناه را مورد ضرب و قتل قرار دادند و خود را از همه فضائل آدمی و خصائل پسندیده انسانی به دور داشتند… خونهایی که توسط حکومت ایران در تبریز و قم ریخته شد دلهای مسلمانان را در جهان پراندوه کرده است و دولت ایران با ارتکاب این اعمال وحشیانه بر ظلم و جنایتهای گذشته خود افزوده است… آیا سزاوار است که ملت ایران مقدرات و سرنوشت خود را به دست یک نفر از دشمنانش بدهد و آیا شایسته است که یک دولت اجنبی در قلب کشورش حکومت بکند… یکی از اسباب عزت من این است که خونم را در این راه بدهم و با مجرمان و بدعتگذاران محاربه کنم و از دین خدا و قرآن کریم حفاظت نمایم. زندگی با دشمنان اسلام خود مرگ است، بلکه از مرگ هم ناگوارتر است… رژیم پهلوی به زودی عکسالعمل خود را خواهد دید و به سزای جنایاتش خواهد رسید…»
آنچه در این مختصر به طور فشرده ارائه شد نیم نگاهی کوتاه به واکنشها و مواضع دو مرجع عالیقدر حوزه نجف یعنی حضرات آیات عظام حکیم و خوئی بوده و گرنه جماعت علمای حوزه و سایر حضرات مراجع و مدرسین نیز عکسالعملهای مناسبی را در خصوص حوادث دردناک نخستین ماههای سال ۱۳۴۲ ابراز داشتند که بررسی نظرگاه آنان را موکول به فرصت مناسب دیگری مینماییم؛ ابراز این مواضع درخشان درحالی صورت گرفت که عالمان بیدار و زمانشناس نجف درگیر رخداد دلخراش و جانگداز کشتار طایفهای در شهرهای لاهور و خیرپور پاکستان در عاشورای ۱۳۸۳ ق / ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ش بودند. در این روز دستجات عزاداری حسینی مورد یورش گروهی تبهکار و تا بن دندان مسلح قرار گرفت و البته در پس تهاجم وهابیان تکفیری دست استعمار انگلیس هویدا بود. بر اثر این حمله وحشیانه چهارصد نفر شهید و یکصد تن زخمی شدند که از این میان پانزده شهید متعلق به اهل سنت بود که در مراسم سوگواری شیعیان شرکت کرده بودند.
علیایحال حوزه نجف هیچگاه در برابر ظلم و تعدی به مسلمانان سکوت اختیار نکرد و همواره مراجع، علما و فضلا واکنشهای مناسب را اتخاذ کردند.