شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین مرتضی اسکندری، استاد قدیمی سطوح عالی حوزه علمیه مشهد، چند سالی است به تدریس خارج فقه نیز میپردازد. سالها حضور در درس اصول و فقه مرحوم آیتالله فلسفی و ارادت دیرینه به مرحوم سیّد محمود مجتهدی در کنار تبحّر در تاریخ و ادبیّات، وی را به فقه پژوهی ذوالفنون بدل کرده است. او اگرچه از ترویج کنندگان مکتب آیتالله سیستانی و شهید صدر است، لکن با تغییر کتب درسی و کاهش حجم مباحث اصول، آنچنان موافق نیست. مدیر مرکز فقهی ائمّه اطهار مشهد، تمام مباحث ساختار فعلی اصول فقه را دارای ثمره میداند.
با مطالعه دانش اصول با حجم فراوانی از مباحث بیثمر مواجه هستیم. مباحثی از قبیل تعاریف، موضوع علم اصول، مشتق، صحیح و اعم و غیره مثل بحث ضد که یک جلد محاضرات را به خودش اختصاص میدهد؛ و یا اصلاً وجود مباحث بیثمر در دانش اصول را میپذیرید؟ یا اینکه در صورت پذیرش دلیل ورود این مسائل به علم اصول را چه میدانید؟
اسکندری: بحث مسائل بیثمر علم اصول، یکی از مسائلی است که امروز اذهان را به خود مشغول داشته. البته بیسابقه هم نیست، در کلمات نویسندگانی، مؤلفینی این نکته دیده میشود. از دیرباز این مسئله مطرح است. لکن نکتهای که باید نسبت به آن دقت کنیم این است که یک وقت مسئلهای اصولی است، یعنی ضابطه، قاعده اصولیه بر آن صدق میکند. یک وقت نه، یک مسئله فلسفی یا کلامی است، داخل در علم اصول شده است. نزاع سر چیست؟ سر این کتابهای اصولی که تدوین شده که مخلوط است با بعضی از مسائل فلسفی، کلامی و مباحث دیگر؟ یا نزاع سر آن مسئلهای است که ضابطه قاعده اصولی بر آن صدق میکند. حالا سؤال من این است، کسانی که میگویند بحثهای بیثمر در علم اصول زیاد است، نقصهایشان کتب اصولی است، این طبیعی است که یک سری از مسائل فلسفی و کلامی به این کتابها، راه پیدا کرده که به علتهای آن اشاره خواهم کرد.
اگر ضابطه، قاعده اصولیه بر مسئلهای صدق کند، اصلاً بیثمر بودن معنی ندارد. یعنی چی؟ ضابطه قاعده اصولیه بنابر آنچه که مشهور بوده در میان قدما است آنچه که در طریق استنباط واقع میشود، حال اگر چیزی در طریق استنباط واقع شود، یا ممکن است واقع شود، دیگر این بیثمر بودن چه معنی دارد؟ بگوییم این ثمره دارد یا ندارد؟ این هم قابلیت دارد که در طریق استنباط حکم کلی الهی قرار بگیرد، و بگوییم این بیثمر است؟
بله چیزی که اصلاً قابلیت احتجاج فقهی ندارد و در طریق احتجاج واقع نمیشود. از طریق فلسفی، کلامی، یک مسئله دیگری، در کتب اصولی اضافه شده. این یک بحث است، این را قبول میکنیم.
یک بحث دیگر این است که ضابطه مسئله اصولی بر آن صدق میکند، بعد بگوییم این ثمر ندارد. یعنی چه ثمر ندارد؟ اینکه قابلیت احتجاج در فقه دارد، ولو در یک مورد در آن استدلال شود. این قابلیت را دارد که در طریق استنباط قرار بگیرد، ولو در یک مورد استناد شود.
بله قلیل الثمره و کثیر الثمره داریم. بعضی از مسائل اصولیه کاربردشان زیاد است، بسیار از آن استفاده میشود.
حتی اگر به اصول به این زاویه دیده شود مثل نگاه مرحوم آیتالله میلانی که میفرمود: ما مسئله بیثمره در اصول نداریم، شاید هم شاهد به همین مطلب که عرض شد باشد، میگفتند شما یک مسئله بیاورید که ثمره نداشته باشد. حالا تعبیر ایشان این بوده، «من لا اصول له لا فقه له» یا گاهی ایشان تعبیر میکردند که نجار هم اگر اصول بلد باشد بهتر نجاری میکند، چون اصول فقط اصول فقه نیست، ویا بعضی نگاه دیگری به اصول دارند و تعبیر میکنند به منطق معرفت دینی، این در دایره معرفت دینی کاربرد دارد. بعضیها هم مثل سید ابوالعلاء سبزواری که ایشان با اینکه تهذیب الاصول نوشته، خواسته اصول را پالایش کند، اما ایشان عبارت جالبی دارد که میفرماید اصول در حقیقت قواعد معتبرهای است که در استفاده احکام الهیه استعمال میشود و اختصاصی هم به مسلمین ندارد. «بل کل فلک لها وظائف دینیه یکون لها فقهٌ و اصولٌ.» در همه امم هست. هر ملتی که وظیفه دینیه دارد. بعد ایشان میگوید نزاع اخباری با اصولی هم نزاع صغروی است. و الا اخباری هیچگاه منع نمیکند که قواعد معتبره محاورهای در استفاده احکام الهیه لازم است اعمال بشود. اگر بخواهیم از کتاب و سنت حکم الهی را استخراج کنیم.
پس این بحث بیثمره است، یا بیثمره نیست دیگر معنایی نخواهد داشت، اگر ضابطه مسئله اصولیه بر آن صدق کند بیثمره بودن معنی ندارد.
تعریف استصحاب و اشکال و جوابهای مطرح شده در آن، چه تأثیری برفقه یا منطق دینی ما دارد؟
اسکندری: بیان تعاریف در همه علوم مرسوم است، یعنی اگر بخواهیم بیثمره بدانیم در همه علوم همینطوری است. یعنی در همه علوم باید چه موضوعات کلی، چه موضوعات جزئی، تعریف شود، یعنی جزء مبادی تصوریه است. اینکه تعریف علم، موضوع علم، غایت از علم چیست، فائده علم چیست، در همه علوم مطرح است. اینجا هم نمیگوییم که این عنصر مشترک است. ما نمیگوییم هر بحثی که در استصحاب مطرح میشود عنصر مشترک است. یک سری بحثهایی است به مناسبت احکام، اینکه احکام وضعیه قابل جعل استدلالی هستند یا نیستند، یک گریزهای فلسفی به این مباحث شده و مباحثی مطرح شده است.
اینکه بیان میشود برخی مباحث بیثمره است به جهت وضوح مطلب است مثلا ترک ضد یا در بحث صحیح و اعم مشحض است که صحیح است یا تلبس به مبدا و فعل چرا باید بحث ضد یک جلد از محاضرات مرحوم خویی را به خود اختصاص دهد درحالی که امری واضح است؟
اسکندری: در بحث ضد چقدر مباحث پرفایدهای مثل بحث ترتّب و باب تزاحم و مرجحات باب تزاحم مطرح میشود و اینکه ما میبینیم یک جلد کتاب محاضرات چقدر بحثهای جالبی دارد، به جهت کاربرد فراوانی است که دارد.
آیا وجود ثمره علمی توجیه مناسبی برای وجود مباحث بدون ثمره عملی در علم اصول است؟ یا مثلاً اینکه آیا دانش اصول که اصلاً برای ثمرات فقهی و منطق فقه مطرح شده میتواند مشتمل بر ثمرات غیر فقهی و غیر عملی باشد؟
اسکندری: نه اینکه ثمرات علمی دارد فقط هم ثمره علمی دلیل نمیشود که بیاییم بگوییم این هم مسئله اصولیه است. مسائل اصولیه بر خیلی چیزها مترتب میشود. همچنانکه اشاره کردیم تعریف موضوع، غایت، فایده، تعریف علم، خود موضوع، اینها چیزهایی است که مطرح میشود، اینها لازم است در هر علمی روشن شود. ولی اینها هم دخیل در استنباط نیست، نه دخیل در استنباط نیست. بلکه وجود ثمره علمی هم توجیه مناسبی نیست. خاصیت بحثهای اصولی این است که ذهن انسان را قوت فوقالعادهای میبخشد.
فلسفه هم همینطور است ذهن را قوی میکند؟
اسکندری: نه فلسفه اینطور نیست. اصول است که استدلال منطقی و ریاضیوار دارد و سبب میشود ذهن، قوی شود، لذا انسانی که با اصول خو گرفته باشد و واقعاً علم اصول در روحش نفوذ کرده باشد، استدلالش با دیگران فرق میکند. اینها وقتی وارد بحث اصولی یا بحث کلامی میشوند، استدلالشان متقن است. هر چه در علم اصول قویتر است، اتقان استدلال هم بیشتر است.
فلسفه یک مقوله دیگری است. درست است از علوم عقلی است، ولی از نظر قوت استدلال، اصول چیز دیگری است. ولی پیشنهاد نمیکنم هر بحثی را که ثمره علمی داشته باشد داخل در علم اصول کنند. که این هم درست نیست.
الآن این پذیرش سؤال دوم که ثمرات علمی ثمره نیست نفی پاسخی بود که در مورد سؤال اول فرمودید، فرمودید هرچه که در طریق استنباط قرار گیرد معنا ندارد بی ثمره باشد و ثمره علمی را هم که ثمره نمی دانید. در حالی که عمده مباحث تعاریف، موضوع علم اصول، مشتق، صحیح و اعم، و عمده مباحث الفاظ یک طوری هستند که فقط ثمره علمی دارند.
اسکندری: همین را من میگویم اتفاقاً تأیید و تقویت مطلب گذشته بود. چون مقصود ما از مباحثی که ثمره علمی فقط دارند، یعنی مسئله اصولی که داخل در علم اصول شده، این را میخواهم بگویم، آن هم همهاش نه. بعضی از همانها هم ثمره عملی دارند. بعضی از همان مسائل فلسفی و کلامی، همانها هم ثمره عملی دارند. ولیکن مسئله اگر اصولی باشد معنی ندارد که ثمره عملی نداشته باشد.
به عنوان سؤال پایانی اینکه به نظر حضرت عالی جای چه مباحثی در دانش اصول فقه فعلی خالی است؟
اسکندری: یک نکته درمورد نگارش کتب اصولی است که باید تطبیقات اصولی در آن مطرح شود و علت اینکه این اشکالات بیفایده میشود از طرفی برای دانش پژوهان نیز انگیزه بیشتری برای پیگیری ایجاد میکند تا دروس را با جدیت بیشتری دنبال کنند.
نکته دیگر در مورد مباحث مورد نیاز اصول است که ثمرات فراوانی دارد ولی مطرح نمیشود یا در لابلای مباحث به آن میپردازند و حقیقت آن روشن نمیشود، مباحثی مثل حقیقت حکم و اعتبار، بحث مناسبت حکم و موضوع، مذاق شارع که خیلی از احکام را میتوان با آن اثبات کرد یا روح حکم و روح شریعت و تفاوت آن با قیاس و مصالح مرسله یا موافقت با کتاب و سنت و اینکه برای اثبات روح حکم و شریعت موافقت با کتاب و سنت لازم است یا نیست؟
مباحث تمسک به عرف. که اصلاً گاهی با همدیگر خلط میشود. مباحثی که رجوع به عرف جایز است، مباحثی که رجوع به عرف جایز نیست. اینها بحثهای جالبی است. مشهور یک عبارتی دارد که میگوید تشخیص ظهور در تعیین مفاهیم به عرف و در تشخیص مصداق به عقل رجوع میشود. تشخیص مصداق به حکم عقل است. تعیین مفهوم به عرف است. این یعنی کلیت دارد؟ یعنی همیشه تشخیص مصداق به حکم عقل است؟ یا گاهی به عرف است؟ بحثهای جالبی است که میشود اینجا مطرح کرد.
یا اینکه احکام دائرمدار اسماء و عناوین است. به چه معناست؟ یک چیزی میگوییم و رد میشویم. نکته جالبی در آن است. این باید مفصل مطرح شود. همینکه حکم دائرمدار علت است نه حکمت. اصلاً راه تشخیص حکمت و علت چیست؟ اینها کاربرد دارد، ثمره عملی دارد. یا بحث مورد مخصِّص نیست. این را قشنگ بیاییم بازش کنیم، یعنی چه مورد مخصص نیست؟ و امثال اینها که بحثهای دیگر هم باید اضافه شود و نیاز فراوان برای ورود به مباحث جدید و مسائل جدید است که این مطالب بیان شود.
واقعا از کل این گفتگو یک نکته قابل تامل استفاده می شد؟؟!!