واقعه شهادت صدیقه طاهره (س) بر اساس یک سند ارزشمند از نیمه سده دوم قمری

دکتر حسن انصاری؛
واقعه شهادت صدیقه طاهره (س) بر اساس یک سند ارزشمند از نیمه سده دوم قمری

شبکه اجتهاد: در اثر مهم کتاب الردود تألیف عبد الله بن یزید الفزاری، از متکلمان برجسته و تأثیر گذار اباضی مذهب کوفه (و یغداد) در نیمه قرن دوم قمری قسمتی به موضوع اعتقادات شیعیان در خصوص مسائل مرتبط با امامت پرداخته شده است. اطلاعاتی که در این بند آمده از نقطه نظر اثبات قدمت و اعتبار عقاید شیعیان و گروه‌های مختلف آنان در این موضوعات حائز اهمیت بسیار زیادی است و از اسناد بسیار قابل اعتنا از نقطه نظر بحث‌ها و پژوهش‌های تاریخی به شمار می‌رود. نکته جالب توجه این است که می‌دانیم در کوفه، فزاری شریک تجاری هشام بن الحکم بود و با او کاملا آشنا و مرتبط بود و بعدا در بغداد هم در مجلس برامکه با هشام ارتباط داشت و در مجالس مناظرات آن مجلس با هشام و دیگر متکلمان عصر مانند ضرار بن عمرو شرکت می‌کرد.

آنچه در این قسمت فزاری درباره عقاید شیعیان و همچنین گروهی دیگر که از آنان با تعبیر “رافضه” یاد کرده نقل می‌کند به احتمال بسیار زیاد عقایدی بوده که فزاری خود از هشام بن الحکم مستقیما شنیده بوده و یا در آثارش خوانده بوده است. از این نقطه نظر اطلاعات این قسمت دارای اهمیتی مضاعف است. در دنباله یادداشت‌های خود درباره تأثیر هشام بر فزاری بیشتر خواهیم نوشت و مباحث مختلف کلامی و اعتقادی را در آثار فزاری با تحلیل محتوایی تفصیلی ان شاء الله بیان خواهم کرد.

از نکات جالب در این قسمت این است که فزاری مطلقا به باوری شبیه تحریف قرآن در راستای اثبات امامت از نقطه نظری شیعی اشاره‌ای ندارد و این خود باز نشان می‌دهد که در آن دوره شیعیان مطلقا به باورمندی به تحریف قرآن شناخته نمی‌شدند.

اینجا عبارات او را در این قسمت می‌آورم:

قال عبدالله: ثم جاءت طائفه أخری إلی رئیسها فقالوا: ما تقول فی علی بن أبی طالب، فإن قوما برئوا منه وأکفروه وقاتلوه، فقال: احذروهم فإنهم أهل البدع واکتبوا ما أحدثکم، روینا أن علیا کان أول الناس إسلاما وأحسنهم مع رسول الله صلی الله علیه وسلم، وآثرهم عظمه عنده فی الإسلام وجهاد المشرکین، فإن النبی علیه السلام آخی بین أصحابه ثمّ آخی هو علیا، وقال أنت بمنزلی‌هارون من موسی إلا أنه لا نبی من بعدی، وقال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله، ووجه النبی علیه السلام أبابکر [بتبلیغ] سوره براءه لیقرأها علی الناس بالموسم، وینبذ لکل ذی عهد عهده فنزل علیه جبرائیل علیه السلام، فقال له: إنه لا یبلّغ عنک إلا رجل منک، فرفع النبی علیه السلام السوره إلی علی بن أبی طالب، ووجه بها إلی الموسم. وقال علیه السلام: إن منکم من یقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله، فقام أبوبکر وعمر وأصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم، وکل واحد یسرّه أن یکون هو المقاتل بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم، وکان علی فی ناحیه وهو یخصف نعلیه، فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم: یفعل ذلک خاصف النعل، یعنی علیاً، وقال علیه السلام یوما وهو یرید أن یأکل طیراً قد طبخ له: اللهم ائتنی بأحبّ خلقک إلیّ أن یأکل معی من هذا الطیر، فجاء الله بعلی فلما رآه النبی علیه السلام سرّ وقال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه واخذل من خذله وانصر من نصره، ونحو ذلک من الأحادیث المعروفه فی فضائل علی، فقبل ذلک قوم وهم عوام الناس ودانوا به وتولوا علیا، وقاتلوا معه کل من خالفه، وهم الشیعه والمعتزله وعامه الأمه.

وقام قوم من الشیعه وأفرطوا فی علی کما روی لهم محدثهم أیضاً أن النبی علیه السلام قال: علی خلیفتی فی أمتی ووصیی من بعدی، ونصّبه للناس إماما، وأسرّ إلیه أشیاء من الوحی لم یعلّمها أمته وجعل [إلیه] أمر نسائه من بعده فی یده، وأنّه ردّت علیه الشمس حین فاتته العصر بعد ما غابت، وأنّه دابه الله التی تخرج علی الناس، ومعه عصی موسی وخاتم سلیمان علیهما السلام، وأنّه قسیم الناس (کذا: النار) یقسّم لها أهلها، یقول: هذا لی وهذا لها، وأنّ أبابکر وعمر رضوان الله علیهما ضربا فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی ألقت جنیناً، وأنّ أبابکر أمر خالد بن الولید حین تخلف علی عن بیعته أن یضرب عنقه إذا سلّم أبوبکر من الصلاه، فلما قعد أبوبکر فی التشهد فبدی له، فقال قبل أن یسلّم: یا خالد لا تفعل ما أمرتک، ونحو ذلک من الأحادیث المفتعله الضاله المضله لمن صدّقها وقبلها أولئک المفرطون ودانوا بها وأکفروا من تقدم علی علی. وزعموا أن الأمه کلها ارتدت بعد النبی علیه السلام حین لم یؤمّروا علیاً، وأنه ظلم و قهر، و برئوا من أبی بکر وعمر، و من لم یشهد بمثل شهادتهم، وهم الرافضه لعنهم الله، صاروا إلی ذلک بالروایات وسوء التأویل (ص ۹ تا ۱۰؛ چاپ بریل).

اگر سواد لازم را ندارید لطفا در مسائل علمی اظهار نظر نکنید!

آقایی اخیرا با شبکه‌ای سلفی گفتگویی کرده و در آن مدعی شده که واقعه شهادت حضرت فاطمه زهرا (ع) چنان نیست که شیعیان آن را روایت می‌کنند. البته این آقا خود هم اعتراف می‌کند که تخصصی در تاریخ ندارد. اما با این وجود با استحسانات بارده و نظرات ذوقی بی معنی در این قضیه تشکیک می‌کند.

البته از ایشان توقع نیست با آثار سده دوم قمری آشنا باشد و یا حتی مثلا فرق بین تاریخ بلاذری با ناسخ التواریخ مرحوم سپهر و اهمیت هر کدام را بتواند تشخیص دهد.

با این وصف متن بالا را آوردم تا بگویم اگر امثال فزاری، متکلم اباضی مذهب نیمه سده دوم قمری این عقیده شیعیان را نقل می‌کنند این بدین معناست که او این عقیده را از شیعیان شنیده بوده (او معاصر و همکار هشام بن الحکم بود) و شیعیان در اوائل سده دوم قمری این باور را داشتند. شیعیان اوائل سده دوم قمری طبعا این اخبار را اینجا و آنجا و در محافل خود نقل می‌کردند و اصلا همین هم سبب آن شد که وقتی زید بن علی (ع) اقدام به قیام بر علیه امویان کرد گروهی خواستند او درباره دو خلیفه نخست اظهار موضع کند.

او البته نظر خود را ابراز نکرد و اظهار آن را خلاف مصلحت سیاست کلی او در ایجاد یک وحدت در میان کوفیان در طیف‌های ضد اموی می‌دید. طبعا کسانی که در اوائل سده دوم قمری این روایات را نقل می‌کردند آنها را از پدرانشان شنیده بودند و این باور در نیمه دوم سده اول قمری در میان طیف‌های مختلف شیعی در کوفه نقل می‌شد؛ درست زمانی که هنوز برخی از طبقات جوانتر صحابه و حاضران در واقعه سقیفه در قید حیات بودند و اگر این روایات درست نبود و ساخته شیعیان بود به اندازه کافی انگیزه لازم را برای رد و انکار آن داشتند.

گزارش فزاری در کتاب التحریش معاصرش ضرار بن عمرو هم آمده. ضرار از مهمترین متکلمان سده دوم قمری در عصر ما قبل محمد بن ادریس شافعی است و بسیاری از متکلمان معتزلی و حتی اشعری بعدا تحت تأثیر برخی افکار او بودند.

شرط اول اظهار نظر تخصص و اطلاع داشتن از منابع است. اگر سواد لازم را ندارید لطفا در مسائل علمی اظهار نظر نکنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics