شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین داود مهدویزادگان عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پاسخ به شبهه «عدم پویایی فقه در زمان کنونی»، طی یادداشتی در صفحه تلگرام خود آورده است:
مبنای پویایی فقه
علم فقه، دانش فهم شریعت الهی است و پویایی فقه حسب فرمایش امام خمینی(ره) در پیام تاریخی به روحانیت(مشهور به منشور روحانیت در اسفند ۶۷) مبتنی بر دو اصل است: ۱- عدم جدایی دین از سیاست، ۲- توجه به عنصر زمان و مکان در اجتهاد. اصل دوم، اسباب در زمان و مکان بودن فقه است و اصل اول، سبب پیشتازی فقه از زمان و مکان است.
فقه امامیه به دلیل برخورداری از این دو اصل پیش برنده توانست ملتی از هم گسیخته و ناامید و تحت ستم را بسیج کند و به ملتی منسجم و امیدوار و ستمستیز و پرسشگر تبدیل کند و انقلاب مردمی به راه بیاندازد و نظامی نوین را برپا کند. فقه پویای امامیه توانست جامعه و ملتی را که نظام سلطه جهانی به هیچ حساب نمیکرد حالا حساب جهانی برای آن باز کند؛ البته حسابی خصمانه و از روی عجز و ناتوانی در مواجهه عقلانی با آن.
مردم و فقه پویا
گرچه اقلیتی از این مردم خواهان توقف فقه پویا و بازگشت به همان دوره رخوت و استبداد است، آنچنان که در ناآرامی اخیر در پی زنده کردن خاطره استبداد شدند، لیکن اکثریت مردم پا به پای فقه پویا با انقلاب و نظام اسلامی همراه است و برابر هر فتنهای علیه میراث فقه پویا میایستد.
اما در این میان، جریان روشنفکری علیرغم میل باطنیش مجبور به دویدن و تعقیب فقه پویا است. فقه پویا از این جریان خیلی کار کشید یا آن را مجبور به کار فکری کرده است. حجم کار فکری جریان روشنفکری در بعد انقلاب با قبل آن قابل مقایسه نیست. یک نمونه آن، نهضت ترجمهای است که پس از انقلاب به راه افتاده است.
نمونه دیگرش فاصله نظریهپردازیهای روشنفکرانه است. اگر پیش از انقلاب، روشنفکر ایرانی عمری را با یک نظریه سپری میکرد، بعد انقلاب، فصل یا سالی را با آن سپری میکند و اگر از تولید نظریه جدید باز ماند یا به حاشیه رفته، یا به تکرار گویی و یا به جلای وطن مجبور میشود و این هر سه حالت، حکایت از توقف دارد و البته به نظر میرسد که جریان روشنفکری بر خلاف مردم، در این مصاف علمی و میدانی خیلی زود احساس پیری کرد و به نفس زدن افتاده است. بیجهت نیست که جریان روشنفکری به منظور از کار انداختن دو اصل پویایی فقه، فریاد به بازگشت فقه پویا به حوزه و قطع ارتزاق از بیتالمال و امر به جدایی دین از سیاست و عرفیسازی دولت و ملت سر میدهد.
البته گمان نمیکنم این خواسته روشنفکری درباره فقه پویا تحقق پیدا کند. لیکن تردیدی نیست که اگر این اتفاق پیش آید، جامعه و قشر روشنفکری به وضع ایستایی و رخوت و ناامیدی گذشته باز خواهد گشت. بنابراین آیا بهتر نیست که در راستای باقی ماندن فقه پویا در متن زمان و مکان و حضور فعال در جامعه و سیاست، گام برداریم؟
مقاومت ساحت عینی
به عقیده من، ساحت مادی و نظری چهل سال اخیر قطعاً متاثر از حضور فعال فقه پویا در جامعه و سیاست است. طبیعی است که تغییرات عینی پیش آمده پرسشهای جدید بیشماری را تولید کرده است که باید فقه پویا به آن جواب دهد. مثلاً فقه پویا از طریق تأسیس نظام دینی، ایده بانکداری اسلامی را طرح کرد و حالا گفته میشود کو آن بانکداری بدون ربا؟ حجم این پرسشگری هم مضاعف و غیر طبیعی است.
تحریم و تخریب سازماندهی شده علیه نظام، بعد دیگر فشار مضاعف است. ولی اینها را پیشی گرفتن سرعت ساحت عین بر فقه پویا نمیدانم. چون این مسایل، رویارویی واقعیات عینی در مقیاس جهانی با فقه پویا است و نه پیشی گرفتن سرعت آن. در واقع، واقعیت مادی فرار به جلو می کند و این یعنی مقاومت برابر پیشروی فقه پویا و الا در کجای این ساحت عینی دیده اید که به خود، نسخه تحریم و تخریب سازماندهی شده را تجویز کند و این دلیلی بر کنش غیر عقلانی عینیت با فقه پویا است.
البته من رجای واثق در فائق آمدن فقه پویا بر این مسایل را دارم و اگر هم در این کار موفق نشود، جای خردهگیری بر فقه پویا نیست. بلکه خردهگیری بر انتخابی است که دنیای امروز کرده است. فقه پویا در صدد دستگیری انسان درمانده امروز بر آمده است حال اگر او نپذیرد، کاری نمیتوان کرد.
روشنفکری دینی پیامد فقه پویا
روشنفکری دینی، پدیده پسا انقلابی است و در چار چوب فرایند عادیسازی سیادت انقلابی معنا پیدا میکند. این فرایند همواره از پی تکاپوی فکر پویا و انقلابی رخ میدهد و به مثابه پروژه عملیاتی تعریف میشود. از آنجا که خاستگاه انقلاب و نظام اسلامی، فقه پویا است، طبعاً فرایند عادیسازی معطوف به فقه پویا است و این غایتی است که روشنفکری دینی تعقیب میکند؛ یعنی عادیسازی یا تمنای غیر سیاسی شدن فقه پویا. بنابراین روشنفکری دینی، پروژه عادیسازی انقلاب اسلامی به شمار میآید.
اما این پروژه تا چه اندازه موفق بوده است؟ روشنفکری دینی توانسته در تولید ادبیات سیاسی سهم زیادی داشته باشد و در جریان سازی سیاسی و اجتماعی و نفوذ در قدرت هم موفق بوده است و از این جهت کار فقه پویا را سخت کرده است، ولی نه به این معنا که از فقه پویا پیشی گرفته باشد. بلکه اساساً با توقف فقه پویا، پروژه روشنفکری دینی هم خاتمه مییابد.
چنانکه دکتر آرش نراقی در مقالهای با عنوان «درباره روشنفکری دینی»(ر.ک: نشریه راه نو، اردیبهشت ۱۳۷۷)، ضمن پروژه خواندن روشنفکری دینی، اذعان کرده است که با سکولار شدن جامعه دینی، کار این پروژه هم خاتمه مییابد. با وصف این، فقه پویا همچنان در تکاپو است، ولی این پروژه به حاشیه رفته است و برخی سخنگویان اصلی آن هم جلای وطن کردهاند. بنابراین، تا هنگام تحقق عادیسازی سیادت انقلابی، دعوی جا ماندن فقه پویا خیلی زود است.