وقتی روایات در ارتباط با سطح مصرف را ملاحظه مینماییم، ممکن است برخی اشکالات به ذهنمان خطور نماید؛ برای مثال روایات در ارتباط با توسعه در سطح مصرف، کفاف، شأن و… اغلب محل دعوا و بحث هستند و ممکن است الگوهای متفاوتی از آنها به ذهن برسد. چرا که برخی روایات ما را به سمت یک نوع الگوی مصرف میبرند و برخی به سمت الگوی مصرف دیگر.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی نقد کتاب: «مبانی و اصول مصرف در اسلام» در روزهای پایانی خردادماه ۱۴۰۰ به همت مرکز مطالعات اقتصادی، با حضور دکتر مجتبی باقری تودشکی؛ استادیار دپارتمان اقتصاد دانشگاه مفید به عنوان ارائه کننده و دکتر مرتضی عزتی؛ دانشیار دانشگاه تربیت مدرس و حجتالاسلام دکتر سید محمد کاظم رجایی؛ دانشیارگروه اقتصاد مؤسسه امام خمینی (ره)، به عنوان ناقد و با مدیریت دکتر سید محسن سجادی؛ مدیر مرکز مطالعات اقتصادی دانشگاه مفید برگزار شد. گزارش این نشست پیش رویتان قرار میگیرد؛
دکتر مجتبی باقری: هدف از نوشتن این کتاب برطرف شدن برخی اشکالات مربوط به سطح مصرف از دیدگاه اسلام است چراکه اگرسطح مصرف در اقتصاد اسلامی بخواهد مورد توجه قرار گیرد، مسلما باید نظم پیدا کند و اگر بخواهد نظم پیدا کند، باید به سراغ روایات ائمه، قرآن و سنت برویم؛ یعنی پایههای اصول و مبانی را از آیات و روایات بگیریم. وقتی روایات در ارتباط با سطح مصرف را ملاحظه مینماییم، ممکن است برخی اشکالات به ذهنمان خطور نماید؛ برای مثال روایات در ارتباط با توسعه در سطح مصرف، کفاف، شأن و… اغلب محل دعوا و بحث هستند و ممکن است الگوهای متفاوتی از آنها به ذهن برسد. چرا که برخی روایات ما را به سمت یک نوع الگوی مصرف میبرند و برخی به سمت الگوی مصرف دیگر. در این کتاب همچنین اشکالاتی در ارتباط با سطح مصرف از دیدگاه اسلام در ذهن نویسنده بوده است که برای رفع آنها و شکل گیری اجماعی در رابطه با این روایات این کتاب را مرقوم نموده است.
در فصل اول کتاب، نظریات مختلف در ارتباط با سطح مصرف آمده است و اشارهای به درستی و یا نادرستی این نظریات از دیدگاه اسلام و اقتصاد اسلامی شده است. همچنین نظریات اساتید صاحب نظر در این زمینه و اشکالاتی که آنها در این زمینه به سطح مصرف کلان و خرد وارد نمودهاند را آورده ام، هرچند به حد کافی به آن نپرداخته ام.
بخش دوم شامل چند فصل است. در فصل اول آن چگونگی طبقهبندی سطوح مصرف آورده شده است و طبقهبندیهای مختلفی که در نظر علما و فقها و دانشمندان وجود دارد، ذکر گردیده است. فصل دیگری از بخش دوم به این موضوع پرداخته که از نظر اسلام، کدام طبقه از طبقات مختلف سطوح مصرف که در فصل اول مشخص گردید، مطلوبتر است، هم از جنبه خرد و هم از جنبه کلان. در فصل سوم از بخش دوم به اسراف و تبذیر پرداخته شده که از نظر من مبحث مهمی است. البته اینها حاصل مقالاتی بوده که من قبلا نوشتم و در این بخش جمع نموده ام؛ بنابراین این بخش به اسراف و تبذیرو انواع آن و رابطهی آن با کارایی در اقتصاد اختصاص دارد.
فصل دیگر کتاب اختصاص دارد به بررسی سطح مصرف لحاظ شده در موضوعات فقهی و اینکه این سطح مصرف کدام است؟ برای مثال موضوع فقردر ارتباط با بحث دارایی است، اما استطاعت، با توجه و لحاظ سطحی از مصرف است؛ یعنی با توجه به سطح مصرف بررسی میکند که آیا شما استطاعت دارید یا خیر؛ اما اینجا سؤالی که پیش میآید این است که آیا اندازه گیری استطاعت برای افرادی که زندگی خیلی متجملی دارند، با لحاظ تجملگرایی آنهاست یا اینکه سطح مصرف اندازهای دارد. لذا این فصل در ارتباط با این موضوعات بحث مینماید.
بحث بعدی که به آن پرداخته شده است، در ارتباط با سطح مصرف و اخلاق است. در اخلاق گفته میشود شما قانع و زاهد باش، اما از آن طرف مطرف نباش. اطراف را که در اخلاق آورده اند، هم مرتبط با مصرف و هم اخلاق است. قناعت اما فقط ارتباط با اخلاق دارد، زهد نیز هم در ارتباط با اخلاق و هم مصرف است. در ارتباط با اطراف، نظرمن این است که اطراف در ارتباط با توسعه مصرف در سطح بالاست؛ یعنی مصرف انسانهای پولدار. برخی میگویند آدم فقیر هم میتواند مطرف باشد؛ اما به نظر من این مصرفی در سطح بالای زندگی است و بیشتر به سطح مصرف اغنیا میخورد. لذا اینجا به ارتباط سطح مصرف و اخلاق پرداخته شده است. به هرحال از آن جا که مسئله شأن در همه موارد در فقه از قبیل استطاعت، استطاعت حج، مصرف ورشکسته و فقیر و حتی نفقه (در نفقه هم باید شأن زن در نظر گرفته شود)، وارد شده است و در آن برخی شأن را یک شأن طبقاتی لحاظ کرده اند. این موضوع که شأن فاصله طبقاتی میآورد و از طرفی اسلام فاصله طبقاتی را قبول ندارد، سؤالی بود که ذهن من را مشغول کرد و مقدمهای شد برای اینکه در این موضوع ورود نمایم و این کار را آغاز کنم چراکه احساس میکردم شأن گستردهای که برخی علما به آن پرداختند، مورد اشکال است.
بخش آخر کتاب هم ضمیمهای از رسالهها و همینطور استفتائات است. برخی مباحث که در رسالهها نبود یا نمیشد آنها را پیدا کرد نیز از طریق استفتاء از مراجع جمع آوری گردید و همه پاسخها در فصل آخر ضمیمه گردیده است؛ بنابراین در این کتاب سعی شده نظمی به سطح مصرف داده شده شود. لذا اگر بخواهیم پیرامون سطح مصرف کار کنیم، لااقل پایه خوبی برای این موضوع به حساب میآید و قدم اولیهای در این زمینه است. انشالله بتوانیم در مورد آن کار کنیم ودر اقتصاد اسلامی، وارد جزئیات شویم.
شایان ذکر است، جاهای مختلف اثر دارای اشکالاتی است که نیاز دارد تا یک بار دیگر این کتاب مرور گردد و اشکالات آن مرتفع گردد. از نظر من این کتاب در سطح دانشگاه و رشته اقتصاد اسلامی، میتواند مفید باشد و میتوان از مباحث آن در مقطع کارشناسی ارشد، به عنوان کتاب درسی استفاده نمود.
سخنان ناقدین:
حجتالاسلام دکتر سید محمدکاظم رجایی: تشکر میکنم از جناب آقای دکتر باقری که زحمت کشیدهاند و دغدغه این کار و مباحث اساسی اقتصاد اسلامی را داشته اند. ورود در آیات و روایات و مباحث و نقدهای پایهای از مزایای کار ایشان است. در این زمینه تلاش زیادی کردند و سالهای متمادی کار کردهاند. من یک ایراد اساسی به کتاب دارم که با استفاده از یک مثال بیان میکنم. یک میوه را وقتی میخواهیم استفاده کنیم، باید اجازه دهیم به خوبی برسد، سپس یک ظرف تمییز برداریم و در آن مرتب بچینیم و اطراف آن را تزیین نماییم. دکتر باقری یکی هلوی زیبای خوش طعم و عالی را ابتدا قبل از اینکه خوب برسد، چیده و سپس در هنگام شستن آن را فشار داده، له کرده و آن را در یک بشقاب قرار داده و تقدیم جامعه نمودهاند. از یک خانم دکتر هم به عنوان ویراستار استفاده نموده است که مشخص نیست چگونه آن را ویراستاری کرده است. لذا مناسب بود که مقداری ویراستاری علمی از قبیل ترتب منطقی، هماهنگی عنوان، هماهنگی سرفصلها با زیر فصلها روی این کار صورت گیرد و و سپس ویراستاری و صفحه آرایی گردد. حال به عنوان نمونه به برخی ایرادات ظاهری و محتوایی میپردازم:
شکل ظاهری: عنوان کتاب، مبانی و اصول سطح مصرف در اسلام است. بنده که ویراستاری بلد نیستم میدانم که این «سطح» در اینجا اضافه است. درست است که شما سطح مصرف را توضیح میدهید ولی آوردن واژه سطح در این جا ضرورتی ندارد. همچنین همانطور که مستحضرید محتوای کتاب مبانی و اصول نیست؛ منظور از مبانی، مثلا مبانی معرفت شناختی، انسان شناختی، پدیدار شناختی و… است و هر کدام حیطه مشخصی دارد. مبانی خرد نیز با مبانی کلان متفاوت است و در آنها دیدگاهها با هم فرق دارد، در حالی که اینجا با هم ترکیب شده است. به طور منطقی وقتی میگوییم مبانی و اصول باید چینش کتاب به این شکل باشد که در بخش اول مبانی را بیاورید، در بخش دوم اصول را و بخش سوم هم الگویی را که قرار است به آن برسید را شرح دهید؛ اما شما الگو را در لا به لای یک بخشی از ضمیمه آوردید و به آن اشاره بسیار مختصری نموده و تنها یک عنوان زیرآن آورده اید، در حالی که الگو اساس کار شماست.
کتاب دو بخش دارد: در بخش اول، چند نظریه معروف از نظریات مصرف اقتصاددانان غربی و چند نظریه مصرف اقتصاددانان اسلامی بیان شده است. اولا مصرف خرد و کلان را با هم ترکیب شدهاند، درحالی که در خرد وقتی میگوییم مصرف، منظور رفتار یک انسان به عنوان مصرف کننده است. لذا وقتی میگویید مبانی مصرف، باید در مورد مبانی منحی تقاضای مصرف کننده بحث نمایید. از طرفی در اقتصاد سرمایه داری مصرف لایههای زیرین مطلوبیت است و لذا بحث رضایتمندی پیش میآید. دوما به نظر من بخش اول بیشتر شبیه مقدمه است چون شما کتاب را به دو بخش تبدیل کردید؛ بخش اول ۱۳ صفحه و بخش دوم ۱۳۲ صفحه، این همانعدم تناسب است. به نظر من مناسب بود که در ویراستاری بخش اول به عنوان مقدمه وارد میشد. اگر نمیخواستید به عنوان مقدمه بحث نمایید، مناسب بود که در پشت جلد ذکر میکردید که میخواهید در مورد اقتصاد سرمایه داری به عنوان یک بخش مستقل، بحث نمایید چراکه الان پشت جلد این کتاب چنین اجازهای به شما نمیدهد. با وجود اینکه مطالب ارزشمندی در کتاب آورده شده اما ترتب منطقی ندارد و عنوان کتاب به درستی در متن شکسته نشده است، چراکه همانطور که میدانید بخش قابل توجهی از سهم تحقیق، مهندسی کار یا شکستن موضوع تحقیق است.
ایدههای ارزشمندی در این کتاب است، اما ایدهها باید مهندسی میشدند، جای آنها مشخص میشد و همین طور ترتب منطقی پیش میآمد تا به یک نتیجه منطقی برسیم. مثلاً در ابتدا بعضی ایدهها را مطرح کردهاید و بیان کردید که به کجا میخواهید برسید اما در بین راه فراموش کردهاید که با آنجا باید برسید. یکی دیگر از اشکالات کتاب، فقدان سؤالات مرتب است. لذا ایراد اساسی من در شکل ظاهری همین بحث چینش مطالب است که به درستی انجام نشده است.
محتوا: در متن کتاب عنوان سطوح مصرف آورده شده و در چندید جا، تحلیلهای مختلف در مورد سطوح مختلف مصرف صورت گرفته است و اصطلاحاتی از قبیل، سطح مصرف ناکافی، سطح کفاف، سطح توسعه آورده شده است و دیدگاههای مختلف اهل سنت و مراجع شیعه در مورد آن آورده شده است و بحث را وارد یک چالش کردهاید درحالی که نیازی به آن نیست و بحث بیثمری است، چرا که در قرآن سه سطح مصرف آورده شده است و اینجا هم کافی بود به نظر قرآن اکتفا کرده و همان سطوح را نام میبردید و حد و حدود آن را هم مشخص مینمودید؛ اما در این کتاب یکجا ۴ سطح و جای دیگر ۵ سطح را بیان نموده و سعی کرده به نحوی اختلافها را جمع نماید.
در مورد سطح توسعه و اعتدال و کفاف در کتاب به گونهای بحث شده که نشان میدهد اینها با هم مخالف و ناسازگار هستند و در پی اجماع اینهاست، این در حالی است که در قرآن و روایات آمده که توسعه سطح زندگی مستحب است و اگر مقداری روی این قضیه تأمل بیشتری صورت گیرد، متوجه خواهید شد که کفاف یک نقطه یا خطی که طرف سطح باشد نیست بلکه یک دامنه است بین دوکرانه وکرانه بالا و پایین دارد؛ بین حد تعلق زکات تا جایی که فرد دیگر فقیر محسوب نشود؛ اما اینکه همه در این بین این دو کرانه باید قرار بگیرند نظر نادرستی است چرا که در قرآن هم آورده شده که خداوند در رزق و روزی، برخی را بر دیگران برتری بخشیده است. لذا در شرع و قرآن کریم یک دامنه تفاضل وجود دارد که این دامنه پذیرفته شده، دقیقا همان حد کفاف است؛ کرانه پایین آن چایی است که اسلام بر نمیتابد و کرانه پایین حد تعلق زکات است که تا آن جا زکات باید به فرد داده شود و به از آن بالاتر دیگر زکات تعلق نمیگیرد؛ اما آن سطح کجاست؟ در روایات تفسیر آن آمده است: در حدی که بینیاز شوند و این حد بینیازی را عرف جامعه تعیین مینماید. حال قرآن میگوید توسعه این سطح از زندگی برای فرد مستحب است اما نباید از حد کفاف خارج گردد؛ بنابراین حد کفاف و توسعه در فضا وجود دارند و با هم ناسازگار نیستند.
به نظر میآید درمباحث، خلطی بین مباحث مصرف و عدالت شده است. این درحالی است بحث شما مربوط به مصرف است نه عدالت و در جاهای مختلف وارد بحث عدالت شدهاید و اینکه چگونه باید به فقرا کمک کرد. ازجهتی ورد به این بحث و بحث توازن که آورده اید، خوب است اما به نظر میرسد جای آن اینجا نباشد. عنوان فصل اسراف را در حالی که فقط منحصر به اسراف است، با عنوان مصرف ممنوع آوردهاید، در حالی که مصرف ممنوع منحصر به اسراف نیست. مناسبتر بود عنوان را مصارف ممنوع قرار میدادید، سپس طبقهبندی میکردید و یک بخش از مصارف ممنوع را اسراف در نظر میگرفتید. همچنین برای مبحث اسراف یک زیر بخش با عنوان «حد از نگاه نراقی» آورده اید. در حالی که به اسراف هیچ ارتباطی ندارد. در زیر عنوان دیگر آورده شده «ملاک و مصادق»! چرا مصادیق؟ ملاک و معیار با مصادیق خیلی با هم فاصله دارند. مصادیق را باید از معیارها جدا میکردید. چوت معیارها خیلی کلی هستند اما مصادیق جزئی هستند. سپس گفتهاید «ملاک و مصادیق حد وسط». چرا حد وسط؟ معیارهای اسراف مناسبتر بود. سپس در آخر فصل اسراف، تعریف را آوردهاید و ایراداتی که این قبیل که نیاز جدی به ویراستاری علمی و ادبی وارد است.
در هیچ قسمت کتاب در مورد اصول صحبتی نشده است. مناسب بود اصولی مثل اصل رعایت ارزشها، اصل تخصیص بهینه منابع و اصل تکافل اجتماعی آورده شود. در کتاب فقط در فصل نهم اشارهای به اصول شده و چند عنوان برای آن آورده شده که به نظر میرسد اصلاحات به کار گرفته شده در آن قسمت نیز مناسب نیست.
دکتر مرتضی عزتی: نکاتی آماده کردم مربوط به مباحث ظاهری و برخی نکات محتوایی که میخواهم برخی موارد اصلیتر را مطرح نمایم:
چون کتاب در سطح کارشناس ارشد نوشته شده، لذا نگاه من به آن در همان سطح است، هرچند بعدا تقویت شده است. کلیت کتاب در دو بخش ارائه شده است که بخش اول نقد اساسیتری دارد. بخش اول اشاره به الگوی مصرف در مباحث اقتصاد متعارف شده است. آن الگویی که در اقتصاد متعارف است، تقریبا هیچ ربطی به مباحث بخش دوم ندارد چون هم روش و هم چارچوب، هم مباحث و هم ساختار آن بسیار متفاوت است. در علم اقتصاد ما از هستها صحبت میکنیم. ممکن است برخی بگویند این موضوع کاملا دقیق نیست و ممکن است ۷۰-۸۰ درصد بیشتر جواب ندهد، اما وقتی نظریه مصرف را مطرح مینماییم، دانشمندان علم اقتصاد به دنبال آن هستند که بگویند، مردم چگونه رفتار میکنند؛ یعنی چگونه هستند و بیشتر بحث آنها روی این این است که چه عواملی بیشتر روی مصرف تأثیر دارد. اینجا نظریههای اصلی قدیمیتر آورده شده و بحثهای جدیدتر هرچند، نکات جدیدی در آ نها وجود دارد، به بحث ورود پیدا نکرده است. لذا به نظر میرسد این کار با آنچه که به نام مبانی و اصول سطح مصرف در اسلام است، هیچگونه تناسبی ندارد.
بخش دوم نیز با همین عنوان الگوی مصرف مطرح شده است اما آن الگو یک چیز است و این چیز دیگری است. ممکن است ما از واژه الگو برداشتهای متفاوت نماییم. اصطلاحی که ما درباره بایدها و مباحث ارزشی مطرح مینماییم، در بحث علم اقتصاد میگنجد. باید برویم جامعه را بگردیم و عواملی را که بر مصرف جامعه مؤثر است را شناسایی کنیم تا با آن سنخیت پیدا کنیم. لذا بخش اول، با توجه به چارچوب کتاب، نمیبایست منتشر میشد. حتی نقدهایی هم که نویسنده در این بخش آورده، نقادی با روشها و چارچوب علم اقتصاد نیست. کسی که با روش خاص و در یک چارچوب، ساختاری را ارائه میکند، باید با همان ساختار وی را نقد نمود.
در بخش دوم هم نکاتی مورد نظر من هست که برای چاپهای بعدی اگر قرار باشد اصلاحاتی صورت بگیرد، میتواند کمک کننده باشد. یک مورد این است که غریب به اتفاق بخش دوم مباحث ربایی است و واقعا اگر میخواهیم بگوییم اسلام، اول باید ببینیم خداوند در این زمینه چه دستوری داده است، سپس سراغ احادیث و روایات دیگر برویم. لذا این مطلبی است که در کلیت و ساختار بحث وجود دارد و برمی گردد به ساختار حوزههای ما، چرا که هرکس در حوزه درس میدهد، با احادیث آغاز مینماید؛ بنابراین این ساختار با آنچه در عنوانآده که الگوی اسلام را میخواهد بررسی نماید، شاید متناسب نباشد چرا که اسلام اسلام و اصول آن سخن خداوند است. لبیاه این ضعف اساسی مربوط به اغلب مباحث اسلامی میشود. نکته دیگر این است که در بخشهای کتاب، منابع بسیار محدود استفاده شده است؛ برخی تعاریف ممکن است در منابع دیگر به شکل بهتری موجود باشند. نکته دیگر در مورد فصلبندیهای کتاب است که خیلی متناسب با قعرف فصلبندی در کتابهای دیگر متناسب نیست. برای مثال کتاب فصلی دارد که کمتر از یک صفحه است. سپس در کنار فصول یک صفحهای و دو صفحه، فصول ۳۶ صفحهای نیز داریم. تصویر جلد کتاب همچنین خیلی متناسب با عنوان نیست؛ به نظرم بیشتر به مباحث پول و بانک نزدیک است تا اسلام و الگوی مصرف. قطع کتاب و قلم آن خوب است، هرچند مقداری سرصفحههای آن به هم چسبیده است و خیلی داخل متن آمده است. اغلاط املایی و ویرایشی آن هم بسیار مختصر است. ناشر در این زمینه تخصصی نیست و این هم شاید کتاب را دچار ضعف کرده باشد.