قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / برای اجتهاد در مسائل هنری، باید با نظام موضوعات هنر آشنا بود
میرخندان:

برای اجتهاد در مسائل هنری، باید با نظام موضوعات هنر آشنا بود

حجت‌الاسلام میرخندان عضو هیئت علمی دانشکده صدا و سیما قم تصریح می‌کند اگر کسی که می‌خواهد در فقه هنر کار کند لازم است برود یکی از رشته‌های هنری را تعمّق کند و در حد لزوم آشنا شود. اینکه بگوییم هنرمند باشد و خودش تاری دست بگیرد که اصلاً نیاز نیست، یا اینکه حتما باید فیلمی بسازد و نقاشی کند دیگر حرف‌هایی است که پشتوانه‌ای ندارد.

به گزارش شبکه اجتهاد؛ استاد میرخندان مدیرگروه هنرهای رسانه‌ای و عضو هیئت علمی دانشکده صدا و سیما قم در گفت وگو با وسائل اظهارداشت: کسی که می‌خواهد در حوزه هنر فعالیت داشته باشد باید موضوعات هنری را خوب بشناسد و تنقیح موضوع برایش شده باشد؛ این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه به نگاه جامع و نظاموند به مباحث فقه هنر اشاره کرد و گفت: ممکن است که مسأله ای به لحاظ فردی و جزئی محذوری ایجاد نکند ولیکن در بحث نظام ممکن است که محذوراتی داشته باشد و بحث شکل دیگری پیدا کند؛ لذا باید نگاه جامع به مسائل داشت. در ذیل مشروح این گفت و گو گزارش شده است:

ابتدا گزارشی از فعالیت‌های خود در حوزه فقه فرهنگ و هنر را بفرمایید؟

میرخندان: حدود دو دهه قبل چهار یا پنج همایش در مدت چهار یا پنج سال برگزار شد به نام سینما از نگاه اندیشه، که آنجا به دنبال سینمای دینی بودند، در یکی از آن سال‌ها میانه آن همایش‌ها من به عنوان پژوهشگر همکاری داشتم کاری برای حوزه هنری تهران انجام دادم که مقاله ای بود به نام؛ «فقه نگاه و تصویر»؛ در آنجا تصویر به صورت عام بحث شد و بیشتر تمرکز روی فیلم بود. شاید من چند سالی بیشتر نبود که درس خارج را شروع کرده بودم و این اولین کاری بود که به صورت مکتوب پذیرفته شد و در مجموعه مقالات چاپ هم شد و بعدا همین موضوع را در قالب رساله خود کار کردم.

یک کاری هم در زمینه موسیقی با عنوان «فقه موسیقی» انجام دادم، که حدود ده دوازده سال از آن می‌گذرد که مرکز پژوهش‌ها چاپ کرد؛البته آنجا موسیقی فیلم و مانند آن درباره‌اش بحث شده بود و تنها هنر خاص یا موسیقی بماهوموسیقی نبود و آن هم به صورت کتابچه‌ای چاپ شد.

«فقه نگاه» هم که بعداً رساله شد و دفاع کردم که دانشکده آن را چاپ کردند؛ در زمینه فقه هنر اجمالاً این دو را دارم؛ البته مقاله دیگری هم کار کردم راجع به موسیقی به طور خاص درباره غنا؛ مقاله‌ای بود که در مجموعه مطالعات دینی فیلم چاپ کردند؛ درباره تعریف غنا و بحث‌های دیگری که در این زمینه هست.

لطفا تعریف، موضوع و هدف فقه هنر را بفرمایید؟

میرخندان: فقه هنر قاعدتاً به این مفهوم است که شما یک مقوله‌ای به نام هنر هست که بحث‌های فقهی را دارد؛ لذا تعریفی که برای فقه می‌کنند همان تعریف را فقه هنر دارد منتهی یک محدوده‌ای برایش هست که آن هم هنر است؛ البته بعضی‌ها نظام را مطرح می‌کنند؛ لذا تکالیفی که بر عهده ی مکلف است به لحاظ هنری و در دایره ی هنر هست می‌شود فقه هنر.

آنچه اجمالاً اینجا باید گفت این است که در فقه هنر آن مسائلی مورد نظر و بحث است که هنر در آن مسائل خصوصیت و مدخلیت دارد و حیث هنر بودن در آن هست؛ نه اینکه مسائل عمومی و مشترک؛ مثلا در هنر بحث‌هایی هست مانند اکل مال بالباطل که حرام است و ربطی به هنر بما هو هنر ندارد.

در فقه هنر مواردی مورد نظر است که به طور خاص مباحث هنر در آن لحاظ شده باشد، یعنی بحث هنری داشته باشد و الا در هنر هم مانند بعضی کسرها که در رشته‌های هنری هست مانند مکاسب است که یک سری احکام شرعی است که همچنان که در مکاسب دیگر هست در هنر هم هست؛ آنجا هم این بحث‌ها مطرح است ولی در فقه هنر این بحث‌ها مطرح نیست؛ اجمالاً درباره تعریف فقه هنر این را می‌شود گفت.

بنابراین اصل موضوع این است که فقه هنر موضوعش، موضوعی است که در حوزه هنر مطرح است و در این موضوع حیث هنری مهم است نه بحث‌های عمومی که به هنر و غیر هنر ارتباط پیدا می‌کند در فقه هنر قاعدتاً نباید از آن بحث شود؛ این آن چیزی است که درباره موضوع باید بگوییم که هست. مسائل هم می شود موضوع بعلاوه احکام تکلیفی و احکام وضعی.

مقدمات و بایسته‌هایی که باید باشد تا کسی به مسائل فقه هنر وارد شود چیست؟ مثلاً بعضی می‌گویند که فقیه قبل از اینکه وارد بحث هنر شود باید با فلسفه هنر آشنا باشد، هنر چیست و باید یک مقداری وارد فعالیت هنری شود تا مختصات آن هنر را بشناسد و موضوع شناسی دقیقی انجام دهد،نظرشمادر این باره چیست؟

یک نکته‌ای که قطعاً باید در نظر گرفته شود این است که فقه هنر به صورت کلی یک مفهوم مبهم است و تعیّن پیدا نمی‌کند؛ مثل اینکه شما بگویید فقه معاملات، کجای معاملات؟؛ فقه عبادات نیزبرای خودش ابعادی دارد؛ فقه هنر هم همینطوراست؛ بنابراین این بحث که کسی که می‌خواهد فقه هنر کار کند باید با هنر آشنا باشد حرف مبهمی است؛ کدام بخش هنر، اگر شما بگویید تمام بخش‌ها؛ یعنی یک بخش بندی و باب بندی برای فقه هنر می‌توان گفت؛ یکی از آنها می‌تواند رشته‌های هنری باشد یا کسی ممکن است بگوید که تقسیم بندی‌های عمومی که برای هنر هست تقسیم‌های نمایشی، تجسمی و مانند این‌ها است.

بنابراین در فقه هنر اینکه ما بگوییم کسی که می‌خواهد اجتهاد فقه هنر کند باید با هنر آشنا باشد احاله به امر مبهم است؛ باید بگوییم که کدام عرصه هنر را می‌خواهد کار کند؟ آن عرصه از هنر را که می‌خواهد کار کند باید آشنا باشد؛ لذا اگر فقیهی در تمام عرصه‌های هنری بخواهد اجتهاد کند، در هر عرصه هنری که می‌خواهد وارد شود به این توضیحی که عرض می‌کنم باید آشنا باشد.

این مقدار آشنایی چقدر است؟ کسی که می‌خواهد هنر را کار کند، لازم نیست تاریخ هنر بداند، ولی باید فلسفه هنر بداند، باید رشته‌های هنری را بشناسد، یا بر اساس آنکه بعضی از آقایان پیشنهاد می‌کنند یک تلفیق و ترکیبی ایجاد شود، یعنی یک کارشناس هنری بیاید یک موضوع را برای فقیه منقح کند و فقیه بر اساس آن اجتهاد کند. اصلاً لازم است فقیه هنر را بشناسد یا نه؟

حالا اگر ما گفتیم که فقیهی می‌خواهد در یک رشته هنری یا حوزه‌ای از هنر یا همه حوزه‌های هنری نمایشی، تجسمی و یا در کلیت هنر می‌خواهد اجتهاد کند، در تمام ابواب فقهی مطرح است که هر کس می‌خواهد در عرصه‌ای ورود کند باید موضوع را بشناسد.

اینکه فقیه می‌گوید اگر چنین شود، حکمش چنین است؛ حتی اگر این تعلیقها بر معلق بودن تحقّق موضوع باشد و بعد تحقق حکم مترتب برتحقق موضوع شود؛ بالاخره این تفکیک‌ها و اگرها و معلق کردن‌ها آگاهی و خبرگی نسبت به موضوع می‌خواهد.

نکته بعدی این است که این تعلیق‌ها دیگر در موضوعاتی فایده ندارد و کارایی ندارد، شما در عرصه هنری می‌خواهید تکلیف مشخص کنید؛ جاهایی به نظر می‌آید که این‌ها را نمی‌شود به تعلیق برد، باید دقیقاً یک فقیه بگوید که اینجا موضوع این و حکم مترتب بر آن هم این است؛ اگر اینطور باشد باید فقیه درباره‌ی موضوع آگاهی داشته باشد و موضوع برای او شناخته شده باشد.

به یک تعبیر دیگر موضوع شناسی هنر برای فقیه باید در یک سطح خوبی در خود فقیه اتفاق بیافتد، این اتفاق با ترکیب کارشناس و فقیه نمی‌افتد؛ کارشناس می‌تواند موضوع را با فقیه در میان بگذارد و به نحوی مباحثه در بگیرد ولی آنکه باید در نهایت این اتفاق برایش بیافتد خود فقیه است و برای فقیه باید موضوع مشخص و منقّح شود و شکل خوبش یعنی شکلی که در این حوزه‌ها جواب می‌دهد این است و در ابواب دیگر هم همینطور است که در فقه اقتصاد اگر کسی با بانکداری آشنایی نداشته باشد معلوم نیست که فقه بانکداری چقدر در می‌آید.

در هنر هم همینطور است که کسی که می‌خواهد در حوزه هنر فعالیت داشته باشد باید موضوعات هنری را خوب بشناسد و تنقیح موضوع برایش شده باشد؛ بر روی موضوع سوار باشد؛ موضوع در دست او باشد مانند مومی که در دست دارد.

آن چیزی که به تنقیح موضوع کمک می‌کند لازمه‌اش این است که فقیه برود و آن را احراز کند؛ کسی که می‌خواهد در این عرصه کار فقهی کند باید چیزی که به شناخت و تنقیح موضوع کمک می‌کند را مطالعه کند؛ این به فلسفه هنر ممکن است کشیده شود؛ البته فقه هنر به این شکل که در حوزه مصطلح است که شما می‌خواهید احکام فرعی را استنباط کنید نیازی به فلسفه هنر ندارد؛ بعضی از آقایان که نظام فقهی را مطرح می‌کنند آنجا ممکن است که مباحث نظام فقه مورد نیازباشد.

فقه مبتنی بر تحقق نظامی است، آن نظام مبتنی بر مبانی است؛ آن مبانی را شما هر چه می‌خواهید نام بگذارید کلام هنر اسلامی، مبانی هنر اسلامی که ما این تعبیر دوم را به کار می‌بریم، آنجا ممکن است که شما به این مبانی نیاز داشته باشید اما آنجا در خود فقه هنر همین که مصطلح است و تدریس می‌شود در لمعه و مکاسب و درس خارج فقه، این‌ها سر از فلسفه هنر در نمی‌آورد، این(فلسفه هنر) طبیعتاً نیازی نیست؛ اما در رشته‌های هنری فقیهی که می‌خواهد مثلاً در فقه سینما کار کند طبیعتاً باید رشته سینما را بشناسد؛ چون در تنقیح موضوع به او کمک می‌کند اصلاً نمی‌شود که کسی بخواهد درعرصه سینما کار کند و سینما را نشناسد؛ یا در عرصه موسیقی و…، اگرچه مقالات و رساله‌های جانداری هم در رشته موسیقی هست که مشخص است محققی که در این زمینه کار کرده است شناختش نسبت به موسیقی و موضوع خوب است ولی بعضاً نگاه می‌کنید می‌بینید که از بی اطلاعی حکایت دارد.

چون موسیقی فقط موسیقی عربی، این مشکل در ایران است و خارج از ایران، مثلاً فرض کنید در اروپا یک مسلمانی می‌خواهد موسیقی گوش کند و موسیقی عربی هم نمی‌خواهد گوش کند که غنا به تعریفی دارد؛ بالاخره آنجا تکلیف چیست؟ کسی که می‌خواهد در عرصه موسیقی استنباط کند و حرف بزند باید بتواند بر آن‌ها هم بیان حکم کند و مشکلات را فقهیاً حل کند.

بنابراین شناخت موضوع مهم است، شناخت موضوع چطور احراز می‌شود؟ اینکه شما آن رشته را بشناسی، یعنی نمی‌شود که شما فقه هنر را کار کنید ولی موسیقی را نشناسی؛ مثلاً بحث‌های فرم در موسیقی، لازم است؟ چقدر موضوع را بشناسی؟ آن مقداری که در آن بحث فقهی مورد نیاز شماست.

در همین موسیقی ممکن است که شما نت خوانی و بحث‌های نظری که در عرصه موسیقی نیازی نباشد که بدانید، یعنی فقیهی که می‌خواهد درعرصه موسیقی کار کند لازم نیست که همه مباحث نظری موسیقی را بداند، مانند کسی که متخصص موسیقی است؛ چون در موسیقی بحث‌های نظری داریم و بحث‌هایی هم هست که عملی و هنر و مهارت زدن سازها و آواز خواندن است؛ بنابراین برای شناخت موضوع باید با آن رشته آشنایی داشت و میزان این آشنایی به مقداری است که این موضوع با فقه تماس پیدا می‌کند و ارتباط پیدا می‌کند.

گاهی دیده‌ام که بعضی از آقایان غور می‌کنند در موسیقی که موسیقی چه هست و چه هست و در آخر می‌بینیم که آقا مانند یک متخصص موسیقی شده است هر چند بحثی نیست که کسی مسائل موسیقی را دنبال کند اما در بحث فقه موسیقی نیازی به تخصص در همهی مسائل موسیقی نیست؛ اما اگر فراتر از فقه موسیقی را دنبال می کند؛ یعنی نظر اسلام درباره موسیقی چیست، چون موسیقی فقط بحث فقهی ندارد از دیدگاه اسلامی، انهم به اندازه لازم نیاز به تخصص دارد؛ لذا لازم نیست که کسی که می‌خواهد در این موضوعات کار کند برود و موسیقی را مانند یک متخصص آن عرصه تحقیق کند و به چنگ بیاورد، نیازی نیست؛ بنابراین اینکه فقیه چقدر مطالعه کند و تحقیق کند در آن عرصه، بسته به این است که چقدر در موضوع شناسی به آن نیاز دارد باید برود به همان مقدار نیاز خود، شناخت پیدا کند و بشناسد.

بنابراین کسی که می‌خواهد فقه هنر کار کند لازم است برود یکی از رشته‌های هنری را تعمّق کند، کسی که می‌خواهد فقه هنر کار کند، فقه هنر بما هو فقه هنر احاله به امر مبهم است باید بگوییم کدام رشته هنری، آن موقع باید بگوییم که به آن مقداری که در موضوع شناسی نیاز است تعمق کند؛ اینکه بگوییم هنرمند باشد و خودش تاری دست بگیرد که اصلاً نیاز نیست، یا اینکه حتما باید فیلمی بسازد و نقاشی کند دیگر حرف‌هایی است که پشتوانه‌ای ندارد.

آیا اطلاع از تأثیرات اخلاقی هنر در فرد و اجتماع برای فقیه لازم است؟ چون گاهی فقیه حکمی می‌دهد بر اساس چیزهایی که از اصول فقه و مانند آن فهمیده است، بعد یک موقع این باعث مفریع ملاکات احکام شارع و مقاصد شارع می‌شود، مثلاً باعث می‌شود که مثلاً مردم بی غیرت شوند؛ اطلاع از بحث روانشناسی و جامعه شناسی لازم است؟

میرخندان: بعضی این را به عنوان نظام فقهی مطرح می‌کنند، می‌گویند که ممکن است که شما یک مسأله را به عنوان یک مسأله فرعی نگاه کنید و از این دیدگاه اشکالی ندارد، لذا می‌گویند که اشکالی دارد این انجام شود، پاسخ می دهند: نه؛ ولی وقتی این را در مجموعه‌ ی جامعه هنری، رشته هنری یا در یک اثر هنری مانند فیلم مطرح می‌کنید، عنوان دیگری پیدا می‌کند و دیگر نمی‌شود به آن گفت که جائز است.

بنابر این شما وقتی این را به صورت یک حکم فرعی فردی جزئی نگاه می‌کنید تا وقتی این حکم را در یک مجموعه‌ای می‌گذارید می‌بینید که آنجا کارکرد دیگری دارد و چه بسا که آنجا عنوانی پیدا کند که در نگاه فردی نداشته است؛ لذا این مباحث را تحت عنوان نظام مطرح می‌کنند که فقه نباید احکام را به صورت احکام فرعی مجزا از هم ببیند بلکه باید همه را در یک مجموعه ببیند.

منظورتان این است که محقق در فقه هنر این مسائل را در یک نظامی گرد آوری کند؟

میرخندان: مسائل این فقه را در یک مجموعه‌ای ببیند، بحث در حوزه اقتصاد هم همین است؛ بعضی از بزرگان بحثشان این بوده است که خمس و زکات می‌خواهند در یک نظام اقتصادی کار کنند اگر این دیده نشود و به صورت جزئی نگاه شوند اهداف شرع تأمین نمی‌شود؛ صدقات، خمس، زکواتی که داریم مانند فطره و مانند آن، آن هدف را تأمین نمی‌کند؛ این هدف را وقتی در دایره ی نظام ببینید تأمین می‌شود؛‌ وقتی نظام مند ببینید این‌ها ممکن است که ویژگی‌هایی پیدا کنند؛ مثلاً می‌گویید که من یک معامله‌ای می‌خواهم انجام دهم می‌توانم عنوانش را جعاله بگذارم ولی وقتی این را در نظام اقتصادی کشوری ببینید ممکن است که این به لحاظ فردی و جزئی محذوری ایجاد نکند ولیکن در بحث نظام ممکن است که محذوراتی داشته باشد و بحث شکل دیگری پیدا کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics