شبکه اجتهاد: بیست و پنجم شوال یادآور سوگمندیِ سترگِ جامعه دیرپای شیعی در نیمه قرن دوم هجری است که به تازگی در عهد پنجمین و ششمین امامش با عمق معارف دینی و مذهبیاش آشنا شده بود. پیش از آن، آنچه در دید و فرادید بود بیشتر، شور انقلابی بود و عواطف پاک انسانی؛ تفضیل این صحابی بر آن صحابی بود یا صرفا به قدرت رساندن شایستگان. کسانی هم البته در کار چهره پردازیِ ماورائی از اولیای برگزیده خدا بودند.
راه ناهمواری که صادقین علیهماالسلام پیمودند، به مراتب، سخت تر از تاسیس یک جامعه یا دولت یا حتی یک دین و مذهب بود: قرائتی راستین از بنیانی حق و استوار به میان آمده بود که هنوز پا نگرفته و محتوای کامل خود را درنیافته، گرفتار توفانهای سهمگین شده بود و تلّی از تعصبهای قومی و قبیله ای، قدرت طلبیهای سیاسی، تحجرهای خوارجی و از همه خطیرتر، ریختن خون پاکان آل البیت بر سر این جماعت آوار شد. هرچه بود و هر طور بود جماعتی به نام شیعه شکل گرفته بود که گاه غلظت انقلابی پیدا میکرد و گاه بعد عرفانی و روحی و احیاناً غلو؛ گاهی نیز همّ و غمش فقط اسقاط یک حاکم یا سلاله و کسب قدرت سیاسی میشد و اگر مجوزی از پیشوای بر حق در نمییافت، پیشوایی دروغین را از منتسبان به پیامبر بر میگزید یا به دروغ، تاییدیهای را از امام راستین جعل میکرد.
خطیرترین کاری که در این دوران در درون جامعه شیعی اتفاق افتاده بود، دستمالی کردن تک تک آموزههای اختصاصی و فاخر شیعه پیش از رسیدن وقتش و پیش از تبیین و تشیید ابعاد و ارکانش بود. ارتباطات غیبی، نص و نصب الهی، بداء، رجعت و غیبت ازجمله تعالیمی بود که به کانونهای نادرست و نامشروعش معطوف شده بود. از دیگر سو، گاه امامت الهی به سطح نبوت یا الوهیت ارتقا مییافت و نقشهای دینی و زمینیِ امام تحت الشعاع نقشهای هستی شناسانه، باطنی و تکوینی و نیز فضیلتهای امری و ملکوتیای که برای پیامبر هم معهود نبودند قرار میگرفتند.
گاه شور حسینی را به سطح انتقامهای کور فرومی کاستند و دشمنیها را از دشمن کیانیِ اسلام و مسلمین، یعنی بنی امیه به نقاط دورتر تاریخی سوق میدادند و تبرّی و مرزبندی را در لعن و خصومت میجستند و مرزگذاری با سران را به فاصله گرفتن از تودهها معنا میکردند و عملا پی جوی گسست عمیقی در پیکره جامعه اسلامی بودند و جامعه شیعی را از جامعه سنی آنقدر دور میخواستند که دیگر، راهی برای گفت وگو، تعامل، شنیدن سخن حق ما و توجه به میراث اهل بیت که در سنت شیعی محفوظ مانده بود باقی نمیماند. در اینجا بود که امام باقر و امام صادق علیهما السلام میباید در چندین جبهه مجاهدت میکردند: به شیعیان،عمق معرفتی میدادند تا هویت فکری مستقل خود را در یابد، در عین حال، از گسست اجتماعی و عاطفی اش با پیکره بزرگ تر توده مسلمانان که شیعه نبودند برحذر باشد؛
از دیگر سو، فوران ظلم بنی امیه و غلیان غیظ فروخورده و تاریخیِ شیعه به قیام فرامی خوانْد و زمینهها و نشانههایی که به ظاهر، منکوب شدن بنی امیه و برآمدن “الرضا من آل محمد” را نوید میدادند، برانگیزاننده بود.
امام در چنین شرایطی که هم بنابه فراست مومنانه میشد عقیم بودن این خیزشها را دریافت و هم میباید رسالت اصلی امام، یعنی تثبیت و تعمیق فکری و عملی جامعه شیعه را عهده دار شود، طبعا از قیامها که گاه در اصالت و شرافتش هم تردیدی نبود فاصله میگرفت و خدا میداند که با این کناره گیری، چه فضای سنگینی در پیش روی امام و حلقه وفادارش تجسم مییافت!
آنگاه که امام صادق علیه السلام عروج کرد، تکلیف شیعیان واقعی در برابر چهار جبهه معلوم شده بود:
۱- جبهه جهالت، هم به معنای ناآگاهی از حقیقت و مقومات تشیع امامی، بدون مرزبندی با دیگر خوانشهای سنی و شیعی، و هم به معنای نابخردی و بی بصیرتی در قبال اولویتها و مقتضیات زمانه؛
۲- جبهه غلو و تفویض؛
۳- جبهه قیام و انقلابی گری و تلاش برای کسب قدرت به نام اهل بیت؛
۴- جبهه بی عملیِ اباحی گرایانه یا صوفیانه و انزواطلبانه.
در نهایت، آنچه به عنوان میراث امام صادق علیه السلام در نظر، و نیز در قالب یک جامعه شیعی در سطح جهت گیریهای کلی باقی ماند، تشیع و شیعیانی بود با این مشخصات:
۱- التزام به امامتی الهی و نص محور با مرزهای مشخص فکری با توده اهل سنت و دیگر اقلیتهای شیعیِ انشعاب یافته یا متشیع؛
۲- باقی ماندن در متن و بطن جامعه اسلامی به رغم تمایزات و ناملایمات؛
۳- پررنگ شدن منزلت عمل اعم از عمل مناسکی، اخلاقی و سلوکی؛
۴- ایستاده در برابر غلو، تفویض و ارتفاع( به تعبیر کتب رجالی)؛
۵- با موضع سلبی در قبال حاکمیت جور و غصب و آماده قیام و فداکاری بودن، بدون شتابزدگی و بدون اصالت بخشیدن به قیام، سیاست و قدرت و در انتظار ظهور، فَرَج و قیام امام ماندن.
نویسنده: حجتالاسلام دکتر حمید رضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب