قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / امکان ندارد کسی فقیه باشد اما ضد ولایت‌فقیه باشد/ اگر غیرمتخصصان در مورد ولایت‌فقیه صحبت نمی‌کردند، امروز این‌قدر مشکل نداشتیم/ پیشینه تاریخی ولایت‌فقیه را مطالعه کنیم
امکان ندارد کسی فقیه باشد اما ضد ولایت‌فقیه باشد/ اگر غیرمتخصصان در مورد ولایت‌فقیه صحبت نمی‌کردند، امروز این‌قدر مشکل نداشتیم/ پیشینه تاریخی ولایت‌فقیه را مطالعه کنیم

استاد نجف‌ لک‌زایی در جمع اساتید حوزه علمیه مشهد مطرح کرد،

امکان ندارد کسی فقیه باشد اما ضد ولایت‌فقیه باشد/ اگر غیرمتخصصان در مورد ولایت‌فقیه صحبت نمی‌کردند، امروز این‌قدر مشکل نداشتیم/ پیشینه تاریخی ولایت‌فقیه را مطالعه کنیم

برخی معتقدند امام(ره) ولایت مطلقه را قبل از انقلاب نگفته بود. خیلی بدفهمی داریم ما؛ یعنی در ولایت‌فقیه اگر کسانی که تخصص نداشتند صحبت نمی‌کردند، ما امروز این‌قدر مشکل نداشتیم. کسانی بدون مطالعه و تحقیق و بررسی آمده‌‌اند و صحبت کرده‌‌اند و الآن ما کلی باید وقت صرف کنیم و بگوییم که آن‌ها درست نیست. یکی از بزرگان در یک جلسه‌ای می‌گفت که امام دیدند بعد از انقلاب نمی‌شود و باید ولایت مطلقه را مطرح کنند که من خدمتشان رسیدم و گفتم امام قبل از انقلاب مطرح کردند و…

به گزارش خبرنگار اجتهاد، در آستانه بزرگداشت چهلمین سالروز انقلاب اسلامی، اولین نشست از دوره دانش‌افزایی «ولایت‌فقیه» ویژه مدرسین علوم عقلی و فقه و اصول حوزه علمیه خراسان و مبلغان دینی، به همت دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی با حضور اساتید مطرح حوزه و دانشگاه در مدرسه علمیه سلیمانیه مشهد برگزار شد.

حجت‌الاسلام و‌المسلمین دکتر نجف لک‌زایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برای حاضرین در این کارگاه سه ساعته «پیشینه تاریخی ولایت‌فقیه» را تشریح کرد و به تبیین عناصر کلیدی رهبری الهی، دین و مکتب، امت و دولت و تقسیم‌بندی دیدگاه فقها در ولایت‌فقیه پرداخت. آنچه پیش رویتان قرار می‌گیرد گزارش تفصیلی این نشست است.

ولایت‌فقیه در صدر اسلام

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بحث ما پیشینه تاریخچه ولایت‌فقیه است و ناگزیر هستیم از صدر اسلام بحث را شروع کنیم. مستحضر هستید که بعد از دوره جاهلیت، لطف خداوند متعال شامل حال مردم شد و پیامبر گرامی را به پیامبری مبعوث کرد و در واقع رهبری انقلاب دینی و یک دینی الهی شکل می‌گیرد. پس خدا را داریم به عنوان رکن اصلی، همان بحث توحید و بعد از این نبوت و رهبری الهی شکل می‌گیرد و بعد از آن مکتب یا دین. سیزده سال در مکه این وضعیت ادامه دارد البته به مرور کسانی‌ که به پیامبر ایمان می‌آورند و پیروان شکل می‌گیرند. بعد از سیزده سال هجرت به یثرب اتفاق می‌افتد و در آنجا دولت شکل می‌گیرد. یثرب تبدیل به مدینه النبی می‌شود. مدینه به نظام سیاسی گفته می‌شود و فقط به شهر گفته نمی‌شود. اینکه در کتب فارابی می‌خوانید مدینه فاضله، فاسقه، جاهله، یعنی نظام سیاسی فاضل، جاهل و فاسق. مدینه النبی یعنی نظام سیاسی رهبری دینی. بعداً علم برای یثرب هم شد و امروز منظورمان شهر یثرب قدیم است اما اینکه اسمش تغییر پیدا کرد به خاطر تأسیس دولت در آنجا بود. تا به اینجا ۴ عنصر شد. عنصر اول، رهبری الهی، دوم: دین و مکتب، سوم: امت، چهارم: دولت.

یک نکته کلامی: رهبری غیر از دولت است. رهبری مساوی با دولت نیست چیزی که در دوره‌های متاخر خیلی اشتباه می‌شود. شخصی کتابی نوشته در مورد نظریه‌های دولت در فقه شیعه(۱) و در آن بحث ولایت‌فقیه را مطرح کرده است. بحث ولایت‌فقیه در مرحله اول بحث رهبری است و در مرحله دوم بحث دولت است. یکی از شئون رهبر الهی دولت سازی است. این نکته در بحث‌های بعدی ما خیلی مهم است. رهبری الهی شئون مختلفی دارد، پیامبر، شئون مختلفی دارد و آن شأن اولش این است که وحی را از خدای متعال و جبرئیل امین می‌گیرد و به مردم ابلاغ می‌کند. این یک شأن است. ابلاغ وحی، البته بعداً به ائمه معصومین (علیهم‌السلام) که می‌رسید، آن‌ها ابلاغ وحی نمی‌کنند بلکه تبیین وحی می‌کنند. شأن اول امام معصوم این است که دین را تبیین بکند و بعد که به فقیه جامع‌الشرایط می‌رسید، می‌گویید ولایت افتاء دارد. در امر دین فتوا می‌دهد و این شأن اول است. اگر این اتصال به پیغمبر را نادیده بگیریم، دچار مشکل می‌شویم.

البته هر چهار عنصر بر توحید استوار هستند و همه پیامبران پیامشان عبادت خدا و اجتناب از طاغوت است و برای اینکه این اتفاق بیفتد، رهبر لازم است و امت باید شکل بگیرد و در آخر دولت شکل بگیرد. پس یک شأن نبی، شأن ابلاغ است ائمه معصومین هم این را انجام می‌دهند و این ملازمه با حکومت نیست. حکومت هم نداشته باشد ابلاغ وحی را انجام می‌دهد اما به مرور که پیروانی پیدا می‌کند، بحث اجرای این دین پیش می‌آید. بحث تأمین امنیت پیروان پیش می‌آید،‌ خُب مسلمانان در معرض آزار و اذیت و شکنجه فراوان بودند و پیامبر گرامی اسلام ناگزیر شد عده‌ای از آنان را به حبشه بفرستد برای حفظ امنیتشان.

دولت‌ها برای چه به وجود می‌آیند؟ فلسفه تشکیل دولت از آن روز اولی که اختراع شده است تا امروز؟ دولت جزء بزرگ‌ترین اختراعات بشر است. فلسفه تشکیل دولت از زمان تأسیس تاکنون، ایجاد امنیت برای مردم بوده است. مردمی که در یک سرزمین مشخصی زندگی می‌کنند و اهداف مشخصی دارند برای اینکه امنیت به وجود بیاید دولت تشکیل شد. امنیت یعنی هر چیزی که برای شما با ارزش است، بتوانید حفظ کنید.

البته چیزهایی که برای ما خیلی باارزش است، دو نوع هستند: برخی جانمان را هم به خاطرشان می‌دهیم ولی برخی این‌قدر ارزش ندارند؛ مثلاً اموال ما ارزش دارند ولی نه آن‌قدر که جانمان را بدهیم؛ اما اگر امر دائر شد بین دین ما با جان ما، بین اصل اسلام با حفظ جان امام معصوم، امام حسین (علیه‌السلام) از جان خودش گذشته است برای اینکه اسلام باقی بماند. چرا؟ برای اینکه انسان فقط جسم نیست بلکه روح هم دارد. برای اینکه بقای ابدی برای ما مهمتر از بقای دنیوی است. لذا معنای امنیت فرق کرد. یک کسی که به دین اعتقادی ندارد، امنیت را این‌طور تعریف نمی‌کند بلکه می‌گوید امنیت یعنی اینکه به هر قیمتی که شده است جان و کشورمان را حفظ کنیم و ملاک امنیت ملی است نه امنیت دینی. جانم را حفظ کنم ولو بلغ ما بلغ؛ یعنی امنیت دنیوی تعریف شود فرق دارد با اینکه اخروی تعریف شود.

تشکیل جامعه اسلامی و ارمغان امنیت

پیامبر گرامی اسلام به کمک مردم، دولت تشکیل می‌دهد در مدینه تا از طریق اجرای شریعت، برای مردم امنیت را به ارمغان بیاورد. در یک جامعه اسلامی، امنیت با اجرای شریعت است که محقق می‌شود. با اجرای دین است که محقق می‌شود. پس همه دولت‌ها تأمین امنیت می‌کنند و اگر دولت تأمین امنیت نکند هیچ نهاد دیگری نمی‌تواند این را انجام دهد. نهاد خانواده کارش تولید نسل است، نهاد اقتصاد کارش تأمین معیشت مردم است و نهاد بهداشت، کارش سلامت مردم است و نهاد تعلیم و تربیت کارش فرهنگی است.‌ خُب فقه ما به‌تبع قرآن از آغاز همه این بحث‌ها را داشته است؛ یعنی اینکه نهاد خانواده چگونه شکل می‌گیرد و چگونه منحل می‌شود و برخی به نهاد اقتصاد پرداخته و می‌پردازد. مکاسب، وکالت، شرکت، صید، ذباحه، اطعمه و اشربه و مباحث اقتصادی که چه شغلی حلال است و چه شغلی حرام است و بخشی از فقه به بهداشت می‌پردازد مثل کتاب الطهاره و خود حوزه هم یک دستگاه تعلیم و تربیت است و بخشی از فقه هم به مباحث حکومتی می‌پرداخته از قدیم تاکنون. کتاب الجهاد؛ اگر سازمانی نباشد، جهاد شکل نمی‌گیرد و یک فرد به تنهایی نمی‌شود جهاد اصغر کند. جهاد اصغر یعنی دفاع از سرزمین. قصاص، قضاوت، اگر در گذشته قضاوت ممکن بود خارج از دولت صورت بگیرد، الآن ممکن نیست و در صدر اسلام هم قضاوت کار حکومت بود؛ بنابراین ولایت قضایی، ولایت اجرایی شکل می‌گیرد در مدینه. ولایت قضا در بحث قضاوت است و ولایت اجرایی در بحث تشکیل دولت و حکومت است.

این چهار عنصر خیلی کلیدی است در بحث ما. عنصر رهبری الهی، دین الهی، مردم الهی (امت)، دولت الهی. اگر یکی از این‌ها غیردینی بشود، نتیجه تابع اخص مقدمه است. برای دینی بودن همه چیز باید دینی باشد و برای غیردینی بودن کافی است یکی غیردینی باشد. کسی که نماز می‌خواند از اول تا آخر نماز باید این شرایط رعایت شود. پس رهبر الهی، دین الهی، مردم الهی سمعنا و اطعنا، و دولت هم الهی. هم به لحاظ رهبری و کسی که تشکیلش می‌دهد و هم به لحاظ اجرای اسلام و هم به لحاظ تأمین امنیت و هم به لحاظ مراقبت از جامعه و هم به لحاظ انتقال اسلام به نسل‌های بعدی. بعد از پیامبر(ص) این ۴ تا می‌شوند ۳ تا. آن رهبری الهی حذف می‌شود و خلافت این است؛ یعنی از این چهارتا ما سه موردش را نگه داریم. اول می‌شود دولت. دولت در بالا قرار می‌گیرد و بعد می‌شود مردم و دین. می‌گویند رابطه با آسمان قطع شد و پیامبر برای خودش کسی را منصوب نکرده است! امیرالمؤمنین(ع) را نمی‌گذارند که به وظایفش همان‌طور که باید عمل کند؛ اما از نظر شیعه و امامیه همچنان رهبری حرف اول را می‌زند و دولت همان چهارمی است. اصلاً یک و دو و سه نباشند شما دولت اسلامی نمی‌توانید شکل بدهید. منتهی اینکه امام به دولت نمی‌رسد، امامتش تعطیل نمی‌شود.

عناصر تشکیل دولت اسلامی

الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا. یک معنای این روایت این است که بزرگان می‌فرمایند این دو بزرگوار امام هستند مطلقاً چون تشکیل دولت یک لوازمی دارد. برای اینکه دولت اسلامی تشکیل شود، سه عنصر لازم است: یک: استحقاق، لیاقت، شایستگی. دو: نصب الهی. سه: بسط ید و حضور مردم. پیامبر از سوی خدا منصوب شده است و بعد از اینکه مردم آمدند و اعلام اطاعت کردند دولت تشکیل می‌شود یعنی تشکیل دولت در مرحله چهارم منوط به بسط ید است. از میان انسان‌های شایسته خدای متعال به اسم یا به وصف کسی را به رهبری منصوب می‌کند.

امام رحمت‌الله علیه در تقریرات فلسفی ج۳ فرموده‌‌اند که چطور شد خدای متعال موسی را فرستاد شاگردی؟ می‌گویند یک لحظه به ذهن حضرت موسی زد که الآن در روی کره زمین از من بالاتر نیست و به‌محض اینکه این مطلب خطور کرد وحی آمد که جناب موسی برو کلاس. آدرسی به او می‌دهد و ماجرای حضرت خضر پیش می‌آید. تازه حضرت موسی متوجه شد که یک ماجراهای دیگری هم در خلقت وجود دارد. منتهی مأموریت حضرت موسی این است. از میان شایستگان یک کسی را خدا به رهبری منصوب می‌کند. نصب در انبیاء و اوصیاء به اسم است و در فقها به وصف است؛ و اما من کان من الفقهاء الخ. برای پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) این بسط ید ۱۳ سال طول کشید تا به وجود بیاید. در مکه به آن پیمان‌های اولی و ثانیه رسید و بعد هجرت کردند و در مدینه دولت تشکیل دادند. این رهبری الهی قابل حذف نیست و این در کلام شیعه است و هیچ مخالفی هم در فقهای شیعه ندارد و اصلاً شیعه یعنی امامت.

کسی که بعد از رحلت حضرت پیامبر(ص) بر امامت تأکید دارد؛ اما در مدرسه خلافت، گفتند این قطع شد. من به این برادران اخوانی جلسه‌ای داشتیم گفتم می‌دانید چرا در مصر شکست خوردید؟ آنان یک تحلیلی داشتند و ما هم یک تحلیلی داریم و گفتم تحلیل ما این است که شما خود را از نعمت رهبری محروم کرده‌اید. وقتی محمد مرسی(۲) به قدرت رسید، با اسرائیل سفیر مبادله کرد. من به یک کسی گفتم سوره ممتحنه را از روی بخوان که اگر از روی بخواند این کار را نمی‌کرد. در سوره ممتحنه می‌خوانیم: با کسانی که شما را از سرزمینتان اخراج کرده‌‌اند و با شما در دینتان می‌جنگند، رابطه برقرار نکنید. لاینهاکم…(۳) خدا نهی نمی‌کند شما را که با کفاری که شما را از سرزمینتان اخراج نکرده‌‌اند و در دینتان با شما نمی‌جنگند، بر اساس بر و قسط و عدل رابطه برقرار کنید.

در مصر و عربستان دین تابع دولت است

در مصر، الازهر یکی از سازمان‌های تابع رئیس جمهور است و رئیسش را رئیس جمهور تعیین می‌کند. دین و حوزه‌های علمیه شده‌‌اند تابع دولت‌ها و در عربستانش هم همین است. سه عنصره شده‌اند. دولت، مردم و دین. دین هم شده است تابع دولت. ولی در تشیع این‌چنین نیست بلکه رهبری الهی حرف اول را می‌زند. اگر بسط ید پیدا کرد، دولت تشکیل می‌دهد و اگر بسط ید پیدا نکرد لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها. سیزده سال پیامبر ما در مکه دولت تشکیل نداده است چون بسط ید نداشته است. خلاف شرعی مرتکب نشده است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ۲۵ سال خانه‌نشین بوده است اما امیرالمؤمنین است. “امیر” در سوره یوسف یعنی چی؟ دارد دین را معرفی می‌کند؛ یعنی یک‌بار امیر را متکلم وحده بگیرید و معنا کنید. مستحضرید نهج‌البلاغه نهج السیاسه است و تحلیل ما این است که از روی تقیه شده است نهج‌البلاغه. اولاً که بیش از ۹۹ درصد مربوط به دوره حکومت حضرت است؛ و بیش از ۹۰ درصد موضوعاً بحث‌های سیاسی است بعد به مراحل بعدی می‌رسد که اگر زمینه تشکیل دولت باشد تشکیل دهد و اگر نبود فلا. بعضی می‌گویند اگر دولت این‌قدر مهم است پس چرا ائمه تشکیل ندادند؟ شما بفرمائید چرا پیامبر تشکیل ندادند تا سیزده سال. شما می‌توانید بگویید یک امام ما نمی‌خواسته است دولت تشکیل دهد. مگر ائمه پول لازم داشتند که فدک را پیگیری می‌کردند. آن خلیفه که گفت فدک را می‌خواهم بدهم، حضرت فرمودند شرقش کجاست و غربش کجاست بعد گفت اینکه قلمرو همه حکومت من است! آن یک نماد است برای اینکه چه کسی به دین عمل می‌کند. اینکه از یک تیکه زمین نمی‌گذرد و غصبش می‌کند، مهمترش را غصب نمی‌کند؟ ولایت را غصب نمی‌کند؟ بعد از حکومت می‌گذرد؟ اینکه امام رضا (علیه‌السلام) فرمود «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(۴) دنبال امنیت هستید باید وارد توحید شوید ولی شرط توحید امامت است.

با حذف رهبر الهی کسی به امنیت نمی‌رسد

با حذف رهبر الهی کسی به امنیت نمی‌رسد. ولو اینکه بگوید من دین و دولت را هم نگه‌داشته‌ام و امت را هم کمک می‌کنم. خیر امامت باید باشد. ولی مردم از این نعمت محروم بودند.

در دوره غیبت هم شیعه همین چهار عنصر را دارد و فقهای ما روی این چهار عنصر تأکید می‌کردند ولی عنصر اول رهبری امت است که دین را به این‌ها برساند. حتی علمای اخباری شیعه هم بحث رهبری را سعی می‌کردند فراموش نکنند. طبقه محدثین و طبقه مستمعین داشتند تا دین دچار مخاطره نشود.

 منتهی در مورد ولایت افتاء ما اجماع داریم در میان البته غیر اخباری‌ها. این‌ها فتوا دادن را برای کسی که واجد شرایط باشد واجب کفایی است و بر مردم هم واجب بوده که اطاعت کنند؛ اما در باب قضا هم در کتاب‌ها به‌صراحت می‌آوردند. چون ولایت‌فقیه که گفته می‌شود ما باید محل بحث را معلوم کنیم و محل بحث ما الآن ولایت افتا نیست و این جزء مسلمات است و تاریخچه این روشن است و فقیه خودش را متصدی امر دین می‌دانسته است که باید دین را متناسب با شرایط مختلف برای مردم توضیح دهد؛ و هکذا متکلم و عالم اخلاق و هر کدام به نوبه خود. محمدون ثلاث متقدم صاحبان کتب (کافی و تهذیب و استبصار و من لایحضر) و محمدون ثلاث متاخر صاحبان کتب (وافی و بحار و وسائل) هم مقید بوده‌‌اند که دین را به ما برسانند.

در ولایت افتاء پس حرفی نیست و اجماعی است و ولایت قضا تقریباً اجماعی است اما در مورد ولایت سیاسی و اجرا، که فقیه دولت هم تشکیل دهد، همان اتفاقی که در مورد ائمه هم افتاده در مورد پیامبر گرامی اسلام هم هست در مورد فقها هم هست. پیامبر که سیزده سال در مکه بود چند بار گفته است باید دولت تشکل دهیم. شرایطی که پیامبر در آن حضور دارد به‌گونه‌ای است که نمی‌خواهد دشمن را تحریک بکند. خیلی‌ها نمی‌دانند که موضوع سفر طائف برای تأسیس دولت است و این سفر بعد از آیه ۷۱ سوره اسراء است. «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا». یک بار در قرآن کلمه سلطانا نصیرا آمده است که اینجاست. مفسرین مخصوصاً متقدمین همه می‌گویند سلطان نصیر یعنی دولت. انما الکلام در اینکه آیا خود پیغمبر دولت تشکیل دهد یا یک دولتی به کمکش بیاید و اختلاف در این است فقط. بعد فرموده‌‌اند که بعد از این است که قصه طایف پیش می‌آید. چرا پیغمبر به این‌ها می‌گوید چیزی از آنچه بین ما گذشت نقل نکنید. ابتدا سراغ اشراف رفتند ولی در سفر اول تبلیغی نبوده است طبق تحقیقات مفصلی که شده است که بعد از آن می‌فرماید از آنچه که بین ما گذشت چیزی به قریش نگویید. چرا بیعت‌ها مخفیانه صورت می‌گرفت؟ برای اینکه لو نرود. اینکه حضرت می‌خواهند دولت تشکیل دهند درست است ولی لو نباید برود. کار سیاسی ظرافت‌های خودش را دارد. اقدامات مربوط به تأسیس دولت ظرافت‌های خودش را دارد. در روایات ائمه (علیهم‌السلام) هم بوده است که فرموده‌‌اند اسرار را نگویید. یک کسی آمده است گفته است اینکه پیغمبر در مکه هیچی نمی‌گفته است شاید اصلاً جزء دین نبوده است. یک شخص عربی(۵) کتاب نوشته و این را جواب داده است. «اصول الفکر السیاسی فی القرآن المکی». ما این کتاب را در پژوهشگاه ترجمه کرده‌ایم و به نام مبانی اندیشه سیاسی در آیات مکی منتشر شده است. در این کتاب خوب بحث کرده است. اصلاً این تمایزی که برخی گفته‌اند، آیت‌الله معرفت هم نقد کرده‌‌اند که فرق آیات مکی و مدنی در سیاسی و غیرسیاسی بودن است. در آیات مکی مبانی اندیشه سیاسی ذکر شده است و در آیات مدنی مباحث اجرایی و روبنایی و مقررات و دستورالعمل‌ها ذکر شده است.

در مورد فقها هم همین‌طور است. نمی‌خواهم بگویم از لحاظ اندیشه‌ای با هم فرق ندارند و یک کسی اصلاً وارد بحث سیاست نشده است و شرایط به‌قدری سخت بوده و وارد نشده و یا ممکن است سخت هم نبوده ولی وارد نشده و یک عده به‌اجمال وارد شده‌‌اند و یک عده از باب ولایت مقیده قائلند و یک عده از باب ولایت مطلقه قائلند و تفاوت دیدگاه‌ها وجود دارد.

چهار گفتمان در بابا ولایت‌فقیه

من یک دسته‌بندی کرده‌ام. به‌طور کلی ما می‌توانیم بگوییم از نظر سیاسی در میان شیعیان به لحاظ تاریخی، چهارتا گفتمان شکل گرفته است: یکی «گفتمان آرمانی» است. همین که معصوم در رأس باشد و این آرمانی است و الآن هم منتظر همین هستیم؛ اما غیر از این چند گفتمان دیگر هم داریم برخی در دوره معصوم بوده و برخی نبوده است.

۱- اول «گفتمان تقیه» است که خیلی نمی‌شود مباحث را آشکار و علنی گفت.

۲- دوم «گفتمان اصلاح» (قرآنی نه اصلاح سیاسی). ما جامعه را چقدر می‌توانیم از نظر سیاسی پیش ببریم؟ یعنی از تقیه خارج شده‌ایم. تقیه بیشتر در حکومت‌های غیر شیعی بوده است اما اصلاح بیشتر در حکومت‌های مدعی تشیع بوده است؛ مثلاً در دوره صفویه و قبلش در دور ایلخانان و قبل‌ترش در دوره آل‌بویه یا در دوره قاجاریه؛ اما در دوره رضاخان هم تقیه بوده است با اینکه مدعی تشیع بوده است ولی از بس بر علیه دین و مذهب اقدام کرد، خیلی از علما مجبور شدند تقیه داشته باشند.

۳- گفتمان سوم «گفتمان انقلاب و قیام» است. کاری که امام انجام داد.

۴- یک گفتمان دیگری هم هست که در میان علمای درجه یک شیعه نداشته‌ایم اما بعضی از معممین و منصوبان به حوزه این را گاهی اوقات در پیش می‌گرفته‌‌اند ولی بیشتر در منابع غیر شیعی نوشته شده است. اسمش هست «گفتمان غلبه» یعنی هر کسی زورش بیشتر است حق با اوست؛ مثلاً فضل بن روزبهان خنجی از علمای بزرگ اهل سنت در قرن دهم هجری قمری است. از مخالفان دولت صفوی رفته آسیای میانه و حاکم آنجا را علیه صفویه تحریک کرده است. کتابی دارد به نام سلوک الملوک(۶) که در آنجا می‌گوید: طرق انعقاد امامت چهار است و منظورش حکومت است. یکی از طریق اهل حل و عقد، یکی از طریق نصب خلیفه و بعدی و یکی از طریق شورا و چهارم از طریق زور و غلبه؛ که امام(ره) از این‌ها تعبیر به آخوند درباری می‌کرده است.

در اصل کلام شیعه کسی که قائل به امامت می‌شود، خلافت را نمی‌تواند تعیین بکند هرچند ممکن است با خلفا رفت و آمد داشته باشد. مثل امام رضا (علیه‌السلام) ولی هیچ شیعه‌ای در تاریخ نمی‌گوید واقعاً امام رضا (علیه‌السلام) ولیعهد بود. به لحاظ مبانی کلامی وقتی شما قائل به امامت شدید، سلطنت را هم نمی‌توانید مشروعیت دهید. هرچند ممکن است با سلاطینی رفت و آمدهایی داشته‌اند؛ و همین‌طور هر نظام دیگری بیاید، با این مبانی کلامی نمی‌شود مشروعیت پیدا بکند.

گفتمان اول «تقیه»: برای گفتمان اول، یعنی گفتمان تقیه، من سید مرتضی را انتخاب کرده‌ام. ایشان برادر سید رضی است و هر دو از چهره‌های درخشان عالم تشیع هستند. ایشان یک رساله‌هایی دارد یکی از رساله‌های ایشان رساله‌ای است به نام «فی العمل مع السلطان»(۷) از اسمش معلوم است که با حاکم و حکومت زمان چطور باید مواجه شویم؟ چون همیشه تاریخ علما می‌دانسته‌‌اند که نمی‌شود از امامت دست بردارد، از خود زمان ائمه این سؤال مطرح بود که چطور با این حکومت رابطه داشته باشیم چون این حکومت مشروع نیست. مقبوله عمر بن حنظله(۸) همین است که خدمت حضرت می‌رسد و سؤال می‌پرسد. چون که حکومت را نامشروع می‌دانستند پیوسته برایشان سؤال بود و از حضرت سؤال می‌پرسد که ما بالاخره چه کنیم؟ امام می‌فرمایند حق ندارید به دادگاه ظلم مراجعه کنید ولو قضاوت حق هم شد آنچه که دریافت می‌کنید باطل است. نگاه کنید کسانی که حلال و حرام ما را می‌دانند به آن‌ها مراجعه کنید.

حال در سال ۴۱۶ ه. ق همین اتفاق برای یکی از وزرای دولت عباسی افتاده است و بعد رفته پیش سید مرتضی و گفته است من چه کنم؟ شیعه است و می‌داند که حکومت نامشروع است و نمی‌تواند به حکومت مراجعه کند مگر اینکه اجازه بگیرد. سید مرتضی به او می‌گوید من یک رساله‌ای می‌نویسم و جواب شما را در آن رساله می‌نویسم.

فقه شیعه از آغاز «فقه نهادی» است

من مخصوصاً از رو می‌خواهم یک قسمت‌هایی را برای شما بخوانم. چون یک آقایی کتاب نوشته است و گفته است فقه شیعه از آغاز تا قرن دهم فردی است. گاهی انسان یک چیزهایی می‌شنود که می‌گوید یعنی طرف یک کتاب فقهی هم نخوانده است. در حالی ‌که فقه شیعه از آغاز فقه نهادی است بله احکام مربوط به فرد را هم می‌گوید ولی فرد وقتی که می‌خواهد همسر بشود، مگر بحث خانواده نیست؟ الآن بحث خانواده، بحث فرد است یا نهاد؟ احکام اقتصادی و این همه بیع و مکاسب و متاجر و … فردی است؟ اصلاً بیع فردی قابل انجام است؟! کتاب الجهاد، امر به معروف و نهی از منکر و… این‌ها فرد است؟! این رساله سید مرتضی که خوشبختانه تاریخ هم در متن آورده است که اگر کلمه سلطان یا حاکم جائر یا حاکم عادل جستجو کنید، خواهید دید که در متون قدیمی ما چقدر زیاد است. می‌گوید: جری فی مجلس الوزیر السید الاجل ابی القاسم الحسین بن علی المغربی ادام الله سلطانه فی جمادی الاخر سنه ۴۱۵ کلام فی الولایه من قبل الظلمه؛ یعنی حکومت و سرپرستی از جانب ظلمه چه حکمی دارد؟ و کیفیت الحکم فی حسنها و قبحها؟ این لازم شد که من یک رساله‌ای بنویسم. یک متن عمومی نوشته است تا به امروز که به دست ما رسیده است. ببینید سید مرتضی چطور وارد بحث می‌شود؟ اعلم ان السلطان علی ضربین: محق عادل و مبدل ظالم متغلب. حکومت ظالمی که با غلبه به کار آمده است. اگر یک سلطان عادل شما را دعوت کرد که منصبی را قبول کنید جایز است و حرفی نیست بلکه چه بسا بعضی اوقات هم واجب بشود. زمانی که سلطان الزام نماید؛ و إنما الکلام در حکومت غیرمشروع است. می‌فرماید: احکام خمسه اینجا وجود دارد. بستگی دارد شما برای چه چیزی قبول کنید. حکومت خودش هدف نیست بلکه ابزار است. شما برای چه چیزی می‌خواهید وارد شوید.

و اما واجب: اگر شما می‌دانید که با پذیرش این سمت یقین دارید که این چهار کار انجام می‌شود یا ظن قوی دارید یعنی اقامه حق، دفع باطل، امر به معروف و نهی از منکر، در این صورت واجب است و کسی هم غیر از شما نیست که این را قبول کند. در این صورت چون این چهار کار واجب است، آن هم واجب می‌شود. بعد اینجا یکسری إن قلت و قلت‌هایی صورت گرفته است و من این متن را می‌خواهم بگویم تا نظر سید را در باب ولایت سیاسی فقیه بگویم یعنی این بحث ولایت‌فقیه در گفتمان تقیه‌ای چطور بیان می‌شده است.

در ادامه مرحوم سید یک اشکالی مطرح می‌کند و می‌فرماید اگر گفته شود کیف تکون الولایه من قبل الظالم حسنه؟ قبول پست از سوی ستمگر چطور خوب است فضلا از اینکه بخواهد واجب باشد!

ایشان می‌فرماید: قلنا وقتی که مجبورش می‌کند چطور شما می‌گویید قبول کند؟ حالا چون این قسمت شاهد ما نیست از آن عبور می‌کنم.

دوباره یک اشکال دیگر می‌گیرد و جواب می‌دهد. یکسری جواب‌های نقضی هم می‌دهد و بعد به جواب حلی می‌رسد.

یک جواب نقضی قبول حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در شورا است. یکی هم درخواست منصب از سوی حضرت یوسف است؛ یعنی حضرت یوسف تقاضا کرد که این مسئولیت را به من بده از سوی حاکم غیر الهی. پس قبح ذاتی ندارد. ولی می‌گوید همه این‌ها جواب‌های نقضی است و جواب حلی نیست.

در ادامه می‌فرماید: لم یزل الصالحون و العلماء یتولون فی ازمان المختلفه من قبل الظلمه لبعض الاسباب التی ذکرناها. پیوسته در طول تاریخ که این اتفاقات می‌افتاده است به خاطر اقامه حق، دفع باطل، امر به معروف و نهی از منکر بوده است.

جواب حلی: اشتباه نکنیم، این ظاهر کار است و باطن یک چیز دیگر است. می‌فرماید: شما پیش یک کسی چیزی را به امانت می‌گذارید و بعد از مدتی می‌گویید امانتی ما را پس بده. او می‌گوید کدام امانتی؟ برایش توضیح می‌دهید که جریان چه بوده است. می‌گوید که نه چیزی پیش من نگذاشته‌ای. در اینجا شما مستأصل می‌شوید و به شما می‌گوید من از این چیزی که می‌گویی خودم دارم و می‌خواهم به شما هدیه بدهم و بعد که به دست شما می‌دهد می‌بینید که مال خودتان هست و می‌دانید اگر بگویید مال خودم است، از شما پس می‌گیرد.‌ خُب مسئله فقهی: مالکیت شما بر این شیء از چه حیث است؟ شما به عنوان هبه مالک این شده‌ای؟ یا چون مالکش بوده‌ای هنوز هم مالکش هستی؟ اصلاً این حق نداشت مال مردم را هبه بدهد و غاصب بود و اگر هدیه هم می‌داد شما از حیث هدیه دادن مالکش نمی‌شدی و چون ملک شما بوده، ملکیت شما برگشته است.

می‌فرماید در ما نحن فیه هم عینا همین‌طور است. حضرت یوسف خودش صلاحیت حکومت داشت. البته ظاهرش این است که به حاکم مصر می‌گوید این منصب را به من بده. پس مشروعیت یوسف از ناحیه حاکم جائر نیست که شما بگویید او از این ناحیه کسب مشروعیت کرده است. حضرت امیر (علیه‌السلام) هم حضورش در شورا به خاطر این نیست که بقیه گفته‌‌اند بلکه ولایت مال او است. موارد دیگر هم این است که علما و بزرگان در ازمان مختلف می‌رفته‌اند، ظاهرش این است که از خلیفه و سلطان می‌گرفته‌‌اند ولی باطنش این است که از جانب ائمه (علیهم‌السلام) اجازه داشته‌اند. علی بن یقطین(۹) فی‌الواقع از امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) مجوز گرفته است و حالا ما این را می‌دانیم ولی مواردی هم بوده است که چون سری بوده است خبرش به ما نرسیده است.

فهو علی الظاهر من قبل الظالم و فی الباطن من قبل الائمه الحق. در زمان ظهور معصوم (علیه‌السلام) معلوم است. الآن سال ۴۱۵ چه کسی به این آقا اجازه می‌دهد که وزیر شود؟ سید مرتضی. لأنهم إذا أذنوا فی هذه الولایه، عند الشروط التی ذکرناها و تولاها بأمرهم فهو علی الحقیقه وال من قبلهم و متصرف بأمرهم. این درواقع از ناحیه امام حق این کار را انجام می‌دهد چون برای اقامه حق رفته است نه برای دنیا.

مستحضرید که سید مرتضی خبر واحد را نمی‌پذیرد لذا حرف‌هایش به لحاظ فقهی خیلی معتبر است فلهذا جاءت الروایه الصحیحه در خصوص اینکه می‌توانید اقامه حدود کنید؟ بسم‌الله. در ادامه می‌فرماید: اگر قبول کرد و وارد حکومت شد و بعد از او یک کار ظالمانه‌ای خواستند؟ باید برگردد.

آخرین نکته این است که به هر حال حق دماء محفوظ است و هیچ تقیه‌ای در دماء نیست. اگر گفته شود: مجبور شود یک آدم بی‌گناه را بکشد. می‌گوییم: در دماء حتی اجبار هم که بیاید نمی‌شود. در روایت آمده است که لاتقیه فی الدماء.

خلاصه: در دوره‌های تقیه علما از باب همین نیابتی که از ائمه (علیهم‌السلام) داشته‌اند، به کسانی یا به خودشان این اجازه را می‌دادند.

لااقل کمی مطالعه کنید!

همان آقایی که نوشته است تا قرن دهم فقه شیعه فردی است، عمامه به سر است، تحصیل کرده حوزه علمیه قم است. نوشته است تا قرن دهم فقه ما فردی است. این را از کجا برداشته است؟ می‌گوید از یک دایره المعارف، آن مقاله دایره المعارف را چه کسی نوشته است؟ یک آدم سکولار!. یک آقایی در کتابش نوشته بود که بعضی از فیلسوفان فلسفه دارند ولی فلسفه سیاسی ندارند مثل ملاصدرا. بعد به ایشان گفتم شما مطالعه کرده‌ای آثار ملاصدرا را؟ گفت نه گفتم پس چرا این مطلب را نوشته‌اید. باز یک آقای دیگری نوشته بود ملاصدرا از تأمل در امر معاد به‌کلی بازماند. می‌گویم شما آثار ملاصدرا را دیده‌ای؟ گفت نه. گفتم از کجا نوشته‌ای؟ گفت فلان عالم غربی گفته است. در ایران همه آثار ملاصدرا در دسترس من باشد و آن‌وقت از فلان عالم غربی نقل کنم!

هر کدام از عبارت‌های رساله سید مرتضی را جستجو کنید، در منابع فقهی حاشیه زده شده است و نشان می‌دهد که این‌ها مطرح بوده است و این مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به‌آسانی امروز دست ما نرسیده است و این سلسله علمای و فقها و متکلمانی که داشته‌ایم، خیلی‌ها به شهادت رسیده‌‌اند تا این مباحث به دست ما برسد. خیلی از شاگردان علمای شیعه نمی‌دانستند که استادشان امامیه است و بعد که متوجه می‌شدند شهیدش می‌کردند. مثل شهید اول و شهید ثانی و امثالهم.

گفتمان دوم «اصلاح»: حال به دوره دوم می‌آییم که گفتیم در حکومت‌های پادشاهی شیعی از تقیه خارج می‌شدند و می‌توانستند برخی از حرف‌ها را راحت‌تر بزنند؛ که اسمش را گذاشتیم گفتمان اصلاح؛ دوره آل‌بویه، دوره ایلخانان، صفویه، قاجاریه نمونه‌ای است برای این دوره‌ها. از دوره صفویه یک مثال و از دوره قاجاریه دو مثال می‌زنم.

محقق سبزواری: برای دوره صفویه یک عالم را معرفی می‌کنم که کتاب مفصل دارد به نام محقق سبزواری صاحب ذخیره اسم کاملش است محمدباقر سبزواری و غیر از ملاهادی سبزواری است. مرقد ایشان ظاهراً در حرم امام رضا (علیه‌السلام) بوده است و امروز کسی نمی‌داند کجا بوده است. ایشان یک کتابی دارد به نام «روضه الانوار عباسی» که حدود هزار صفحه است و من این کتاب را تصحیح کرده‌ام و این کتاب حدود بیست سال پیش توسط بوستان کتاب چاپ شده است و اندیشه سیاسی ایشان را تحلیل کرده‌ام به نام اندیشه سیاسی محقق سبزواری چاپ شده است.

کتاب روضه الانوار به تقاضای شاه عباس دوم نوشته شده است لذا اسمش را گذاشته است «روضه الانوار عباسی». خیلی عالم جلیل القدر بزرگی بوده است و هم بحث فیض کاشانی بوده است. شاه به ایشان می‌گوید یک کتابی بنویس که من طبق او حکومت بکنم. ایشان هم این کتاب را نوشته است. یک جلمه‌اش این است: خلیفه و مقتدا و امام و مُتّبَع، باید که اعلم باشد. همه راه‌ها را بست! من تحلیل کرده‌ام که ایشان از چه پایگاهی ایشان به شاه عباس دوم می‌گوید چنین بکن و چنین نکن.

«روضه الانوار عباسی» مهم‌ترین کتاب سیاسی شیعه در عصر صفویه

کتاب با عهد مالک اشتر تمام شده است یعنی فصل آخر کتاب عهد مالک اشتر را آورده است و ترجمه کرده است و توضیح داده است و می‌گوید حرف‌ها را ما زدیم و حرف این است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به مالک اشتر فرموده‌‌اند و این باید مبنای سیاست اسلامی باشد و شما ببینید که علما چقدر بر عهد مالک شرح نوشته‌اند. گاهی ما این‌ها را فراموش می‌کنیم و بعد اتهاماتی به بزرگان ما می‌زنند. این کتاب روضه الانوار مهم‌ترین کتاب سیاسی شیعه در عصر صفویه است.

یکی از علما می‌گفت: در نجف حضرت امام رحمت‌الله علیه به ما می‌فرمودند که این کتاب‌های سبزواری را بخوانید و ما نمی‌دانستیم که این کتاب‌ها این‌طور است؛ و الآن فهمیده‌ام که منظور ایشان چه بوده است. پس سبزواری یک فقیه سیاسی است؛ یعنی هم فقیه، هم حکیم، هم متکلم و هم عالم اخلاق و در همه فنون کتاب دارد. جالب است که ایشان در دوره صفویه یک کتابی هم دارند به نام «مفاتیح النجات عباسی» و خطی است و متأسفانه هنوز چاپ نشده است و در کتابخانه مسجد اعظم من دیده‌ام و شبیه مفاتیح‌الجنان در مورد ادعیه است.

مرحوم نراقی: نمونه دوم، مرحوم نراقی است از دوره قاجاریه (البته مرحوم مجلسی هم بود در دوره صفویه که باز پژوهشگاه روایات سیاسی بحار‌الانوار را در دو جلد چاپ کرده است. روایات سیاسی کافی هم در دست چاپ است و ان‌شاءالله به‌زودی منتشر خواهد شد و روایات سیاسی غرر هم چاپ شده است).

مرحوم نراقی کتابی دارد به نام «عوائد الایام» که خیلی جالب است. عوائد یعنی فوائد. ایشان هر موقع یک وقتی پیدا می‌کرده است، می‌نشسته است و یک مقاله می‌نوشته است. این‌ها جمع شده است و مجموعاً شده است این کتاب.

نراقی و اولین رساله مستقل در باب ولایت سیاسی فقیه

عائده ۵۴ فی بیان دلاله الحاکم و ما له فی … این عائده مربوط می‌شود به ولایت‌فقیه. ببینید، دوره‌ای است که پادشاهان شیعه هستند و دوره تقیه نیست و راحت‌تر بحث‌هایشان را مطرح می‌کنند. حالا جالب است که در مورد نراقی چند اشتباه مشهور شده است. برخی می‌گویند اولین کسی که ولایت‌فقیه را مطرح کرده است، نراقی بوده است. منظور ولایت سیاسی فقیه است؛ که این حرف اشتباه است. باید بگوییم اولین رساله مستقل در باب ولایت سیاسی فقیه توسط نراقی نوشته شده است؛ یعنی مرحوم نراقی بحث‌های پراکنده ولایت سیاسی فقیه را جمع‌آوری کرده است در یک رساله. نه اینکه اولین بار باشد. خود ایشان می‌گوید اجماع داریم و همه فقها گفته‌اند.

نکته دوم اینکه برخی گفته‌‌اند بیان ولایت حاکم، منظورش ولایت سیاسی نیست! خودش می‌گوید فی بیان ولایت الحاکم.

ما وقتی ترجمه رساله «المله و نصوص أخری» فارابی را چاپ کردیم، چون رساله المله، رساله‌ای است که فارابی بحث ولایت‌فقیه را در آن مطرح کرده است؛ یعنی در عصر غیبت، زعامت با فقیه است. یکی از بزرگان(۱۰) فرمودند این کارها را نکنید، فارابی را چه به ولایت‌فقیه؟! گفتم حاج آقا خودش گفته است و بردیم به ایشان نشان دادیم. می‌گوید سه حکومت داریم: یکی حکومت رئیس اول است که پیغمبر می‌شود. یکی رئیس مماثل است و در همه چیز شبیه پیغمبر است و فقط به او وحی نمی‌شود و بعد می‌گوید و إذا مضی احد من هولاء الائمه الابرار بعد می‌گوید وقتی که دسترسی نداشتیم به روسای مماثل، نوبت می‌رسد به کسی که سنت آن‌ها را می‌شناسد و بحث‌های اجتهاد را می‌گوید و بعد در آخر می‌آورد: و من کان هکذا فهو فقیه. ما عربی آن را خدمت حاج آقا آوردیم و جالب هم است که در آمریکا این رساله چاپ شده است.

در فلاسفه که بحث خیلی روشن است. زعامت فقیه برایشان خیلی روشن است. حالا ما خط فلاسفه را بحث نکردیم و خط متکلمان را به اشاره گذشتیم و بیشتر آمدیم و مثال‌هایی از برخی از فقها آوردیم.

مرحوم نراقی می‌فرماید: اعلم أن الولایه من جانب الله سبحانه و لا عباده. ولایت از جانب خدا ثابت است برای پیامبرش و اوصیائه المعصومین (علیهم‌السلام) و هم سلاطین الانام و هم الملوک و الولات و الحکام و بیدهم ازمه الامور زمام امور دست معصومین (علیهم‌السلام) است و سایر الناس رعایاهم و المولّا علیهم؛ و اما غیرالرسول و اوصیائه فلاشک أن الاصل عدم ثبوت ولایت احدهم علی احد اما در مورد غیر معصومین، اصل عدم ولایت است إلا من ولاه الله سبحانه أو رسوله أو أحد اوصیائه و حینئذ آن فرد در همان موردی که به او ولایت داده شده است، ولایت دارد.

حال این به کسی داده شده است؟ می‌فرماید بله کسانی که به آنان ولایت داده شده است خیلی زیاد هستند مثل فقهای عدول، و الآباء و الاجداد و الاوصیاء و الازواج و الموالی و الوکلا فإنهم الاولیاء علی العوام فقهای عادل ولایت بر عوام دارند و منظور همان ولایت افتاء است و آباء بر فرزندان ولایت دارند و زوج بر زوجه ولایت دارد و همچنین تا آخر تا اینکه می‌گوید ولایتشان مخصوص به همان بخشی است که برایشان مطرح شده است. می‌گوید در این رساله در مورد ولایت غیرفقها ما بحث نمی‌کنیم ولی مقصود ما در اینجا بیان ولایت فقها است الذین هم الحکام فی زمان الغیبه و نواب ائمه هستند. در ادامه می‌گوید: آیا ولایت فقها عام و فراگیر است و شامل همه آن جاهایی که امام‌ها ولایت داشتند می‌شود یا خیر؟ پس بحث فقط افتاء نیست بلکه هر چه که معصوم ولایت داشته است.

ضرورت بحث: من مصنفان را نه مؤلفان را دیده‌ام که احاله می‌کنند بسیاری از امور را الی الحاکم فی زمن الغیبه و می‌گویند این از شئون حاکم است و می‌گویند حاکم در زمان غیبت ولایت دارد ولی دلیلش را ذکر نمی‌کنند؛ و برخی از آنان را دیده‌ام که ادله ناتمام ذکر می‌کنند و مع ذلک کان ذلک امرا مهما غیر منضبط فی مورد خاص؛ یعنی تا حالا در یک جا بحث نشده است.

پس سه تا دلیل آورد: یک سری امور را بزرگان حواله می‌دهند به حاکم در زمان غیبت که یا دلیل ذکر نمی‌کنند یا دلیل تام ذکر نمی‌کنند و اصلاً خود بحث هم مهم است و من می‌خواهم یک رساله‌ای برایش بنویسم. یک دلیل دیگر هم دارد و آن این است که همه خودشان را صاحب ولایت می‌دانند در این دوره قاجار بدون اینکه صلاحیت آن را داشته باشند؛ مثلاً اجرای حدود و تعزیرات می‌کنند و یتصرفون فی المال مجهول مالکه إلی غیر ذلک که اصلاً از کارهای ریاست کبری است یعنی ریاست امام معصوم.

بعد می‌گوید من اول روایات را ذکر می‌کنم و بعد به این روایات استدلال می‌کنم. در اینجا حدود ۱۹ روایت ذکر کرده است که چون بحث ما ادله ولایت‌فقیه نیست از آن می‌گذریم.

به سراغ قسمت دوم می‌رویم که ایشان از این روایت‌ها استدلال کرده است به ولایت مطلقه فقیه هر چند که اصطلاح مطلقه را ایشان به کار نبرده است. ۱۹ روایت آورده است که روایت نوزدهم از همه مفصل‌تر است و بعد وارد بهره‌برداری از این ۱۹ روایت می‌شود و این روایات وظایف علما را بیان می‌کند که وظایف فقیه بالاخره چه شد؟ آیا وظایف سیاسی هم دارد یا ندارد؟

المقام الثانی فی بیان وظیفه العلماء الابرار و الفقهاء الاخیار فی امور الناس: و هی امران و ما هم فیه الولایه علی سبیل الکلی. احدهما: کل ما کان للنبی و الامام الذین هم سلاطین الانام… و للفقیه ایضا ذلک. تمام ولایتی که برای پیغمبر و امام هم بوده است برای فقیه هم هست مگر موردی را دلیل بیاورد و خارج کند. من اجماع او نص.

بخش دوم: هر چیزی که مربوط به بندگان باشد در امر دین و دنیا و لابد من الاتیان به و لا مفر منه إما عقلا او عادتا من جهت توقف امور المعاد او المعاش … فهو وظیفه الفقیه. عبارت معلوم است که کامل بیان شده است و چیزی جای نگذاشته است و له التصرف فیه و الاتیان به. حال یکی یکی با ادله اثبات می‌کند.

اما الاول که گفت کل ما کان للنبی و الامام، اینجا استدلال کرده است که دیگر من این موارد را نمی‌خوانم و حدود ۱۲ مورد را ایشان بیان ولایت کرده است، یعنی محورهای ولایت فقها را در ۱۲ بند آورده است که محورهایی که یک فقیه جامع‌الشرایط ولایت دارد چیست؟ که اولین آن افتاء است و بعد از آن قضا است و ده مورد دیگر را هم ایشان آورده‌‌اند که ان‌شاءالله مطالعه خواهید فرمود.

مرحوم نائینی: مورد دیگر در دوره قاجاریه مرحوم نائینی است. فقط یک جمله را از ایشان می‌خوانم از کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المل»(۱۱) و بعد رد می‌شوم. ایشان می‌فرمایند: دوم آنکه از جمله قطعیات مذهب ما (البته مفصل این در تقریرات درس خارج ایشان کتاب منیه الطالب و هم در المکاسب و البیع آمده است یعنی هر دو تقریری که از ایشان داریم آورده‌اند) این است که در این عصر غیبت آن چه از ولایات نوعیه را، – ایشان ولایات را دو نوع می‌داند: شخصی و نوعی. نوعی یعنی نوع انسان به آن احتیاج دارد اما شخصیه نه این‌طور نیست-. آن چه از ولایات نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن قدر متیقن و ثابت دانسته است. این قدر متیقن است حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب. این استثناء را نراقی هم فرمود إلا ما اخرجه الدلیل و البته مرحوم امام هم این عبارت را دارد بعد مثال می‌زند به جهاد ابتدایی و البته بعد می‌فرماید فتأمل.

آیت‌الله خویی معتقد است فقیه می‌تواند دستور جهاد ابتدایی دهد

خیلی از بزرگان در مورد جهاد ابتدایی فرموده‌‌اند که از موارد ویژه معصوم است ولی مثلاً آیت‌الله خویی رحمت‌الله علیه جهاد ابتدایی را در عصر غیبت می‌فرماید فقیه می‌تواند دستور دهد و این را خیلی‌ها نمی‌دانند در اندیشه‌های سیاسی آیت‌الله خویی در بحث پیوست‌های کتاب، نصوصش را آورده است با اینکه ایشان در ولایت‌فقیه می‌گوید دلیل نقلی نداریم و از ادله نقلی ولایت را استفاده نمی‌کند ولی می‌گوید قدر متیقن، جواز تصرفات سیاسی فقیه است. در عصر غیبت همه حکومت‌ها جائر می‌شوند مگر حکومتی که تصرفاتش توسط فقیه صورت بگیرد. نمی‌گوید ولایت دارند‌ها می‌گوید جواز تصرفات فقیه است.

اما بحث مرحوم نائینی این است که به فرض هم کسی بگوید موارد استثناء می‌شود، در این مورد که بحث ایشان حکومت مشروطه است و می‌خواهد برای حکومت مشروطه فتوی صادر کند، حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناسک که کسی بگوید آنجا جهاد ابتدایی را شامل نمی‌شود و چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه اسلام و بلکه اهمیت وظایف راجعه به حفظ و نظم ممالک اسلامیه از تمام امور حسبیه از اوضح قطعیات است، لهذا ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود. این فرمایش آیت‌الله نائینی است. البته ایشان می‌گوید الآن حکومت مشروطه اسلامی نیست چون سلطان دارد همچنان. پس آقای نائینی شما از چه بابی دفاع می‌کنید؟ می‌گوید از باب دفع افسد به فاسد. این را توجه داشته باشید که آیت‌الله نائینی می‌داند که حکومت مشروطه باز هم اسلامی نیست و فقیه در رأس آن قرار ندارد ولی ظلمش نسبت به سلطنت استبدادی کمتر است و سلطنت استبدادی افسد است و این فاسد است و ما دفع افسد به فاسد می‌کنیم.

گفتمان سوم «قیام و انقلاب»: حضرت امام خمینی(ره) در بحث ولایت‌فقیه در اوج قرار می‌گیرد، هم به لحاظ نظر و هم به لحاظ عمل. ایشان بسیاری از پرسش‌هایی را جواب می‌دهد که قبلی‌ها جواب نداده‌‌اند چون ایشان قصد پیاده کردن را دارد. مرحوم نائینی نمی‌تواند پیاده بکند و لذا نظام فاسد را جایگزین نظام افسد می‌کند اما امام می‌گوید با وجود سلطنت اسلام از بین می‌رود و ما باید وارد قیام شویم و وارد انقلاب شویم و یعنی باید حکومت را تغییر دهیم.

متنی که برای شما می‌خوانم متن کتاب البیع ج ۲ ص ۶۱۳ به بعد است.

ایشان در ذیل همان بحث مرحوم شیخ انصاری بحث می‌کند. دیدگاه مرحوم شیخ انصاری و خیلی از علمای دیگر این بود که این ادله نقلی که مرحوم نراقی آورده است -چون مرحوم نراقی استاد مرحوم شیخ بوده‌‌اند در یک مقطعی، این ادله‌ای که مرحوم نراقی آورده است-، این ادله نقلی در اثبات ولایت سیاسی کفایت نمی‌کند و برخی اشتباه کرده‌‌اند و گفته‌‌اند این فقیه می‌خواهد بگوید که فقیه اصلاً ولایت ندارد!‌ خُب پس در عصر غیبت چه کاری باید کرد؟ باید به حکومت ظلمه پناه ببریم؟ خیر؛ مثل آیت‌الله خویی نوشته‌‌اند که بعد ما گفتیم ایشان در حوزه جهاد که می‌رسد، می‌گوید جهاد ابتدایی را فقیه می‌تواند انجام دهد، چرا می‌گوید این را؟ می‌گویند نص داریم و ایشان نص گراست. می‌گویند این ادله معتبر را داریم؟ حال در جهاد ابتدایی از نظر آیت‌الله خویی، فرمانده را چه کسی تعیین می‌کند؟ ایشان می‌فرماید فقیه اگر دید اوضاع مناسب است و مصلحت اقتضا می‌کند الآن که لشگری برای برداشتن موانع پذیرش اسلام بفرستد، کسی را به فرماندهی منصوب می‌کند. هم شیخ انصاری و هم خیلی از بزرگان دیگر به درجات مختلف البته، پایین‌ترین درجه‌اش جواز تصرف فقیه است. یک کم بالاتر که می‌آید، می‌شود از باب امور حسبیه و البته امور حسبیه هم متنوع است و برخی خیلی ضیق می‌گیرند و برخی امور حسبیه را باز می‌گیرند. تا می‌رسد به ولایت عامه فقیه و تا می‌رسد به ولایت مطلقه فقیه. البته برخی که عامه را می‌گویند، مطلقه هم منظورشان است ولی این مطلقه مصطلح منظورشان نیست. عامه که می‌گویند یعنی همه مناصب امام برای فقیه هم هست اما مطلقه اصطلاحی که امام رحمت‌الله علیه مطرح فرمودند، بحث احکام حکومتی است؛ که آیا فقیه ولایت عامه دارد، دست اما آیا ولایت عامه‌اش مقید است به احکام اولیه و ثانویه یا اینکه می‌تواند مثل معصوم در حیطه احکام حکومتی هم وارد شود. ایشان می‌فرمایند نه این مقید به احکام اولیه و ثانویه نیست می‌تواند در احکام حکومتی هم ورود کند.

اگر غیرمتخصصان در مورد ولایت‌فقیه صحبت نمی‌کردند، امروز این‌قدر مشکل نداشتیم

بخشی‌هایی از فرمایشات امام را مخصوصاً قسمت مطلقه‌اش را می‌خوانم؛ چون برخی معتقد هستند که امام، مطلقه را قبل از انقلاب نگفته بود. خیلی بد فهمی داریم ما؛ یعنی در ولایت‌فقیه اگر کسانی که تخصص نداشتند صحبت نمی‌کردند، ما امروز این‌قدر مشکل نداشتیم. کسانی بدون مطالعه و تحقیق و بررسی آمده‌‌اند و صحبت کرده‌‌اند و الآن ما کلی باید وقت صرف کنیم و بگوییم که آن‌ها درست نیست. یکی از بزرگان در یک جلسه‌ای می‌گفت که امام دیدند بعد از انقلاب نمی‌شود و باید ولایت مطلقه را مطرح کنند که من خدمتشان رسیدم و گفتم امام این را قبل از انقلاب مطرح کردند. بعد گفتند واقعاً مطرح کرده‌اند؟ گفتم بله.

این جمله مال شیخ انصاری است: و من جمله اولیاء التصرف فی مال من لا یستقل بالتصرف فی ماله الحاکم فهو الفقیه الجامع لشرایط الفتوی. فلا بحث بالتعرض بولایه الفقیه مطلقاً بوجه الاجمالی. البته این مطلقاً ربطی به مطلقه ندارد و منظور به شکل کلی است. می‌گوید مشکلی نیست که ما متعرض بحث ولایت‌فقیه به شکل مختصر و کلی بشویم.

امام(ره) سیزده جلسه ولایت‌فقیه را در سال ۱۳۴۸ بحث کردند که بعد از فروپاشی صدام نوارهای آن از زیرخاک درآورده شد و بعدها از رادیو معارف پخش شد. من فقط قسمت‌های خاصی را می‌خوانم: من نظر اجمالاً الی احکام الاسلام کسی که نگاه اجمالی به احکام اسلامی بکند، می‌بیند که اسلام صرف احکام عبادی و اخلاقی نیست چنانکه جوان‌ها و بلکه پیرمردها این‌چنین فکر می‌کنند و علی المسلمین و فی طبیعتهم الروحانیون و الطلاب العلوم الدینیه القیام … حتی یظهر ان الاسلام قام لتأسیس حکومه عادله. در اینجا امام انواع حکومت را می‌گوید. می‌فرماید حکومت اسلامی استبدادی نیست که تابع امیال یک فرد باشد، مشروطه و جمهوری هم نیست که تابع امیال اکثریت باشد. حکومت اسلامی، اسلامی است.

خلاصه‌اش این است: حکومت‌ها سه دسته‌اند: یا کاری به خدا و مردم ندارند که می‌شوند حکومت‌های استبدادی و یا طبق نظر اکثریت مردم می‌خواهند کار کنند، که می‌شوند جمهوری، دموکراتیک و مردم سالار؛ اما حکومت اسلامی هیچ‌کدام نیست بلکه حکومتی است که اولاً مقید است به رضایت خداوند متعال در چارچوب دین الهی. ثانیاً در چارچوبی که خداوند متعال فرموده است، و شاورهم فی الامر و امرهم شوری بینهم، در مواردی که حکم شرعی مصرح نداریم، می‌توانید مشورت و انتخابات و … است. منتهی نباید مغایر شرع کاری انجام بگیرد. بحث سید مرتضی بود: عادل و ظالم. ولی نائینی می‌گوید: حکومت‌ها دو نوع هستند: تملیکیه، ولایتیه. امام می‌فرماید: سه نوع هستند: استبدادی (امیال یک فرد) جمهوری (امیال اکثریت) اسلامی (که با قوانین دین است)‌ خُب مصلحت چیست؟ یک وقت بحث مصلحت کل مسلمین است و یک وقت مصلحت یک شهر خاص و یا یک منطقه خاص و این استبداد به رأی نیست. استدلال‌های امام خیلی راحت است. اولین استدلال ایشان برای حکومت اسلامی این است که می‌فرماید: ان الاحکام الإلهیه لم تنسخ بل تبق الی یوم القیامه و نفس بقاء تلک الاحکام تقضی ضرورت حکومت بولایه. آیا این قرآن نسخ شده است؟ حال که نسخ نشده است برای اجرایش حکومت می‌خواهد. ایشان شش تا استدلال کرده است. مع ان حفظ النظام من واجبات العقلیه و اختلال امور المسلمین من الامور المبغوضه فإن لزوم الحکومه: ۱٫ لبسط العداله. ۲؛ و التعلیم و التربیه. ۳؛ و حفظ النظم. ۴؛ و رفع الظلم. ۵؛ و سد الثغور. ۶؛ و المنع عن تجاوز الاجانب. من اوضح احکام العقول. این‌ها دلایل عقلی است. من غیر فرق بین عصر و عصر أو مصر و مصر. بعد وارد ادله نقلی می‌شود؛ یعنی اصل دلیل، ادله عقلی است.

می‌فرماید: اما فی زمان الغیبه فالولایه و الحکومه، ولایت یعنی آن رهبری و حکومت یعنی دولت. گفتیم چهار عنصر بود و رهبری اول است و دین و بعد امت و بعد دولت. لذا امام می‌فرماید: الولایه و الحکومه. امام سال ۵۶ رهبر است و هنوز دولت تشکیل نداده است. سال ۵۷ دولت تشکیل داده است و إن لم تجعل لشخص خاص. در عصر غیبت برای شخص مشخص نیست که روی اوصاف رفته است و این‌ها را رد می‌شویم و شرایط را خیلی آسان بیان می‌فرمایند که باید فقه بلد باشد و عدالت داشته باشد و کفایت داشته باشد؛ یعنی مدیریت و تدبیر و شجاعت و بصیرت و هر چیزی که برای اداره جامعه لازم است، اسمش می‌شود کفایت. می‌خواهد بروم تا کلمه مطلقه را نشان دهم.

فرمایش نراقی: فیکون لهم فی الجهات المربوطه بالحکومه کل ما کان لرسول الله و الائمه من بعده (علیهم‌السلام). یک دلیل قشنگی هم می‌آورد و می‌گوید: و للفقیه العادل جمیع ما للرسول و للائمه (علیهم‌السلام) مما یرجع الی الحکومه و السیاسه؛ یعنی فقیه که می‌گوییم اختیارات حکومتی را دارد، یعنی اختیارات حکومتی و منظور مسائل دیگر نیست و اگر معصوم یک اختیارات دیگری دارد از غیر ناحیه حکومت، آن‌ها برای فقیه نیست. معقول نیست که شما تصور کنید مثلاً وقتی می‌خواهند حد بزنند، بگویند فقیه نمی‌تواند به اندازه معصوم حد جاری کند. چون فقیه هم مثل معصوم مجری دین است و از این نظر فرقی ندارد.

ولایت‌فقیه مطلقه

ادله را ایشان مطرح کرده‌‌اند و من فقط آن اصطلاح مطلقه را عرض کنم. فهو عباره اخری عن الولایه المطلقه؛ یعنی این اختیاراتی که ما می‌گوییم، عبارتی دیگر از ولایت مطلقه است؛ یعنی اینکه اختیارات فقیه مثل معصوم است در امر حکومت؛ یعنی از احکام حکومتی برخوردار است. برخی اینجا یک کلمه اشتباهی آورده‌‌اند و می‌گویند فقیه می‌تواند حکم شرعیه اولیه را تعطیل کند. این تعبیر درست نیست حلال محمد صلی‌الله علیه و آله حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه. اصلاً فقیه آمده است که این‌ها را برپا بدارد نیامده است که این‌ها را تعطیل کند. شما این خیابان را که می‌خواهید توسعه بدهید، همه کارشناسان می‌گویند باید توسعه دهید و به حد اضطرار نرسیده است و مردم زمین و خانه‌شان را می‌فروشند و یکی دو نفر هستند که نمی‌فروشند. اینجا چه باید کرد؟ اینجا دو حکم شرعی تزاحم دارد: یکی مالکیت این شخص است که محترم است؛ و دیگری منافع عموم این زائران و مردم است. می‌فرمایند اینجا در مقام اجرا گرفتار تزاحم شده‌ایم. در تزاحمات چه باید کرد؟ خیلی از مسائل برای ما حل است و می‌گویند مثلاً روزه برای شما ضرر دارد، روزه نگیرید؛ که در این مورد خاص که این نمی‌تواند روزه بگیرد، از این شخص برداشته شده است نه اینکه روزه تعطیل شده باشد. اینجا هم تقدیم اهم بر مهم می‌شود. حال کسی بگوید مالکیت کلاً تعطیل شده است، خیر این‌طور نیست بلکه در این مورد خاص که امکان ندارد ما به دو تا حکم عمل بکنیم، تقدیم اهم بر مهم می‌شود و این می‌شود مطلقه.

مقام معظم رهبری تعبیر کرده‌‌اند به انعطاف. در اسلام یک انعطافی گذاشته شده است به نفع مردم. گفته است روزه برایت ضرر دارد، نگیر. ایستاده نمی‌توانی نماز بخوانی، هر طور که می‌توانی بخوان. در مسائل اجتماعی هم همین‌طور است ولی در یک مورد خاص اگر مالکیت مزاحم مردم شد، مالکیت آنجا برداشته می‌شود و البته پولش به آن فرد داده می‌شود.

آیا حکومت اسلامی می‌تواند در امور خصوصی مردم دخالت کند؟

امام یک سؤال را هم جواب داده‌‌اند که آیا حکومت اسلامی می‌تواند در امور خصوصی مردم هم دخالت کند؟ اینکه شما گفتید اختیارات حکومتی فقیه مثل پیغمبر و ائمه است، شاید پیغمبر و ائمه می‌توانستند در امور خصوص دخالت کنند. ولی امام می‌فرمایند: خیر؛ حکومت در امور نوعیه عمل می‌کند. مگر امر خصوصی از خصوصی بودنش خارج شود مثلاً یک شخصی در خانه شخصی‌اش، کار تیمی می‌کند و علیه مردم کار می‌کند؛ و إلا حکومت اجازه ندارد به خانه خصوصی مردم کار داشته باشد مگر با اجازه قاضی و با سند معتبر که کار خلاف در آنجا صورت می‌گیرد. ثم إنا قد اشرنا سابقا الی ان ما ثبت للنبی و الامام من جهت ولایته و سلطنته ثابت للفقیه و اما اذا ثبتت لهم ولایه للغیر هذه الناحیه فلا. اگر گفتیم که امام معصوم (علیه‌السلام) می‌توانسته است در زندگی خصوصی افراد وارد شود و همسر کسی را طلاق بدهد و یا مالش را بگیرد بدون مصلحت، چون اگر مصلحت باشد فقیه هم می‌تواند، لم یثبت ذلک للفقیه. پس اگر کسی گفت ائمه (علیهم‌السلام) یک اختیاراتی فراتر از اختیارات حکومت داشتند و می‌توانستند اقدامات دیگری هم انجام دهند، آن اقدامات برای فقیه نیست.

در پایان عرض می‌‌کنم امکان ندارد کسی فقیه باشد، اما ضد ولایت‌فقیه باشد. ما فقیه ضد ولایت‌فقیه نداریم. چرا فقط در حیطه ادله نقلی و اختیارات اختلافاتی مشاهده می‌شود. من سعی کردم تاریخچه ولایت‌فقیه را از اول تا الآن بگویم و سعی کردم که نمونه شناسی‌ام کامل باشد و برای هر کدام هم مثال بزنم، اما دیگر مباحث ولایت‌فقیه، مثل ولایت‌فقیه در قانون اساسی، ادله ولایت‌فقیه، کارآمدی ولایت‌فقیه و عملکردش در جمهوری اسلامی و برخی بحث‌های دیگر در پنج‌شنبه‌های آینده هر کدام توسط یکی از اساتید بیان می‌شود و ما موظف هستیم که در بحث‌های یکدیگر وارد نشویم. والسلام علیکم و رحمت‌الله

لازم به ذکر است، سلسله کارگاه‌های «ولایت‌فقیه» هر پنج‌شنبه در مدرسه علمیه سلیمانیه مشهد واقع در چهارراه خسروی‌نو، کوچه شوکت‌الدوله، کوچه پنجه، از ساعت ۸ الی ۱۱ صبح با حضور اساتید و مبلغان برگزار می‌گردد و قرار است ۲۰ دی‌ماه ۹۷ حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمد واعظی، رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم با موضوع «ولایت‌فقیه و دموکراسی» سخنرانی نماید.

این دوره دانش‌افزایی از سوی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی با همکاری مرکز مدیریت حوزه علمیه خراسان برگزار می‌شود.

————————————–

پاورقی:

۱- نظریه‌های دولت در فقه شیعه نوشته محسن کدیور

۲- رئیس جمهور اخوانی سابق کشور مصر در دوازدهم تیرماه ۱۳۹۲ پس از ناآرامی‌های چندروزه و حالت بحرانی کشور مصر پس از کودتایی به دست ارتش عزل شد.

۳- لایَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ / خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.

۴- در سفر حضرت رضا علیه‌السلام به خراسان، کجاوه‌ی امام وارد نیشابور شد و در حال عبور از بازار بود که دو نفر از راویان احادیث به نام‌های «ابوذرعه» و «محمد بن اسلم طوسی» جلو آمدند و به امام عرض کردند: «ای امام و فرزند امامان، ای سلاله پاک فاطمه زهرا و ای چکیده پرثمر نبوت! به حق پدران گرامیت صورت مبارک و پرنور خود را به ما بنمایان و حدیثی از جد بزرگوارت را برای ما بگو!»

امام دستور داد کجاوه را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زد و چشم مسلمانان به جمال نورانیش منور شد. مردم همه روی پا ایستادند. صدای گریه از هر سو بلند شد و اشک شوق از دیده‌ها فرو ریخت. گروهی خود را به خاک می‌افکندند، عده‌ای افسار مرکبش را بوسه می‌زدند، یا گردن می کشیدند تا صورت مبارک امام را ببینند. ازدحام و غوغا تا ظهر طول کشید و مردم همچون سیل اشک می ریختند تا سرانجام، بزرگان قوم فریاد زدند: «ای مردم! گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا را آزار ندهید، که این کار آزار رسول خداست.» مردم ساکت شدند و بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث امام را بنویسند. این حدیث شریف بعدها به «حدیث سلسله الذهب» (سلسله‌ی طلا) معروف شد؛ چون راویان آن حدیث همه از معصومین (رسول خدا و ائمه) و جبرئیل علیهم السلام هستند.

بوزرعه و محمد بن اسلم نیز مأمور شدند تا حدیث را برای افرادی که صدای امام را نمی‌شنیدند با صدای بلند تکرار کنند. امام رضا علیه السلام این چنین آغاز کرد:  پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمد بن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین العابدین، از قول پدرش، حسین بن علی که در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که در کوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود: «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» (کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.)

سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: «آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم‌السلام همه راست گفته اند.» در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.(چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.) ولی امام اشره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد: «بشرطها و انا من شروطها» (اما در صورتی که به شرط‌های آن عمل شود، و من یکی از آن شرط‌ها هستم.)

۵- ابوذر حکیم

۶- «سلوک الملوک» کتابی است به زبان فارسی از فضل‌الله بن روزبهان خنجی اصفهانی (متوفای ۹۲۷ ق)، فقیه، متکلم و مورخ اهل سنت که در روزگار خود به «خواجه ملا» و «خواجه مولانا» شهرت داشت.

۷- در این رساله دو سؤال بنیادین درباره اندیشه سیاسی سید مرتضی مورد توجه قرار گرفته است: اندیشه‌های کلامی سید مرتضی درباره مشروعیت یا عدم مشروعیت حکومت در دوره غیبت چگونه قابل تبیین است؟ در هر صورت تا چه حد می‌توان از حکومت‌های موجود تبعیت نمود و یا با آنها همکاری کرد؟

۸- مقبوله عمر بن حنظله حدیث معروفی از امام صادق(ع) است که در مباحث مهم فقه و اصول مانند تعارض ادله و ولایت‌فقیه مورد استفاده قرار گرفته است. راوی این حدیث عمر بن حنظله است و در آن از امام(ع) درباره وظیفه شیعیان در امر قضاوت و شیوه ترجیح اخبار متعارض سؤال نموده است. در کتب رجالی قرون اولیه مطلبی در تایید یا رد عمر بن حنظله ذکر نشده است ولی فقهای شیعه به دلیل محتوا و قرار گرفتن اصحاب اجماع در سند این روایت، آن را قبول نموده و طبق آن فتوا صادر کرده‌اند؛ به همین دلیل به مقبوله شهرت یافته است. این حدیث را کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی در کتب اربعه، نقل کرده‌اند.

۹- علی بن یَقْطین بن موسی بغدادی (۱۲۴-۱۸۲ق)، محدّث، فقیه، متکلّم و از بزرگان شیعه در دوران امام صادق و امام کاظم(ع). وی اهل کوفه و ساکن بغداد بود. وی با وجود شیعه بودن، از وزیران حکومت عباسی و مورد اعتماد آنان بود. ابن یقطین منزلت والایی نزد ائمه و عالمان شیعه دارد. تراجم‌نگاران، سه کتاب را به او نسبت داده‌اند.

۱۰- مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی

۱۱- تنبیه ُالاُمَّه و تَنْزیه ُالمِلَّه، نوشته میرزا محمدحسین غروی نائینی (متوفی ۱۳۵۵ق) مشهورترین رساله درباره مبانی فکری و ابعاد گوناگون حکومت مشروطه، بر اساس نگرش شیعی، و به زبان فارسی است. هدف اصلی کتاب، نفی استبداد و اقامه دلیل بر درستی حکومت مشروطه، بر اساس مکتب تشیع و پاسخ به اشکالات و شبهات مخالفان مشروطه است. نویسنده در سراسر کتاب، با دیدگاهی که اسلام را توجیه کننده استبداد و حاکمیت استبدادی می‌داند، به شدت مخالفت می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics