شبکه اجتهاد: اگر بر خشت خشت کلمات استاد شهید مرتضی مطهری نگاهی موشکافانه داشته باشیم، مشاهده میکنیم که این بنّای بصیر با برهَم نهادن بینشهای بنیادینش، بنایی زیبا خلق کرده که هر رهگذری به وُسع خویش از زیباییهای آن بهرهمند میشود. عجین شدن فهم عالمانه و تفکر فقیهانۀ این فقیه مبارز با نیازها، مقتضیات و جریانات سیاسی اجتماعیِ زمانهاش، از ایشان شخصیتی منحصربهفرد ساخته است که بهراحتی نمیتوان از اندیشههای ناب ایشان چشمپوشی کرد. در میان این اندیشههای بنیادین، اندیشههای سیاسی ایشان نقش برجستهای در جهت دهندگی به انقلاب و ساختارمند نمودن نظام اسلامی دارند، که شایسته است مورد توجه ویژه قرار گیرند.
اگرچه دست پلید نفاق که از آستین جاهلانه فرقان بیرون آمد، به آن شهید والامقام مجال ترویج، عمق بخشیدن و بسط دادن اندیشههای سیاسیاش را نداد، اما با سیری گذرا در گفتار و نوشتار این نظریهپرداز انقلابی میتوان به دادههایی دست یافت که منعکس کننده شاکلۀ اندیشه سیاسی ایشان است.
ریشه دواندن اندیشههای شهید مطهری در مبانی دینی باعث شده تا نه تنها در دام خوانشهای لیبرالیستی، مارکسیستی، اگزیستانسیالیستی، ناسیونالیستی و التقاطی زمانه خویش گرفتار نشود، بلکه با قلم و بیانی عالمانه به مبارزه با چنین خوانشهایی نیز برخیزد و به وسع خویش اجازه راه یافتن خوانشهای غیرهمسو با نظام اسلامی را در متن جامعه ندهد.
شهید مطهری با پرداختن به مقولاتی از قبیل عدالت، آزادی، حاکمیت، تشکیل حکومت در عصر غیبت، مشروعیت حکومت، جمهوریت، قضاوت و نظام قضایی اسلام، ولایتفقیه و ادله مربوط به آن، حقوق مردم، مشارکت مردم در اداره حکومت و … به دنبال حل مشکلات موجود و پیشروی نظام نوپای اسلامی و کارآمد سازی حکومت دینی بود.
این اندیشمند که پایههای اندیشهورزیاش بر اساس مبانی و آموزههای اسلام سیاسی شکل گرفته، با نگاهی عقلانی به مقولات فوق، در پی رفع مشکلات سیاسی اجتماعی ملموسی بود که در زمانهاش ظهور و بروز داشت. طبیعتاً نوشتار حاضر گنجایش پرداختن مفصل به مقولات فوق را ندارد به همین دلیل به گوشههایی از اندیشههای شهید مطهری با محوریت برخی از این مقولات اشارهای اجمالی میشود؛
الف) سیاست و دیانت در اندیشۀ شهید مطهری
از نظر شهید مطهری، سیاست و دیانت قرین و ملازم همدیگر هستند و مشارکت مردم در امور سیاسی امری ضروری و وظیفهای دینی است. چراکه دنیای مردم در جامعه دینی با آخرتشان پیوندی ناگسستنی دارد. بنابراین هر چه سیاست شاکلهای دینی داشته باشد، امور دنیوی و اخروی مردمان، سامان بهتری پیدا خواهد کرد. در واقع شهید مطهری به دنبال پُررنگی پیوند سیاست و دیانت بود تا با تهمت سکولاریسم و جدایی دیانت از سیاست که برخی روشنفکرهای غربزده و حتی برخی حوزویان به ترویج آن میپرداختند، مبارزه کند.
ایشان ترویج تفکر جدایی دیانت از سیاست را یکی از نقشههای دشمنان برای پیشبرد اهدافشان در بلاد اسلامی دانسته و در این خصوص چنین میگوید« استعمارگران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطۀ دین و سیاست را قطع کنند. ازجمله این تلاشها، طرح مسئلهای است به نام (عَلمانیّت) که به معنی جدایی دین از سیاست است» (پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۵۱)
در نگاه شهید مطهری، دیانت عامل هدایتکنندۀ کنشگریهای متعدد در عرصه فردی و اجتماعی انسانهاست و سیاست نیز عاملی برای تنظیم این امور است و عجین شدن این دو مقوله، نقش برجستهای در سعادت دنیوی و اخروی مردم دارد. به همین دلیل برای تبیین تلازم دیانت و سیاست، ادلهای از قبیل ادله نقلی همانند رجوع به صدر اسلام و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حکومتمداری، همچنین ارائه ادله عقلی بر لزوم تشکیل حکومت و وجود سیاست اسلامی را مطرح میکنند.
البته عجین بودن سیاست و دیانت در سیره علمی و عملی ایشان موج میزند. اینکه مشاهده میشود شهید مطهری زمانی که امام خمینی رحمت الله علیه در تبعید به سر میبرند (۱۳۴۷)، وکیل تامالاختیار و رابط اصلی ایشان با مردم در داخل کشور هستند، به همراه روحانیون مبارزی مانند شهید بهشتی جامعه روحانیت مبارز را سازماندهی میکنند. مبارزات و اعتصابات و تظاهرات سالهای ۵۶ و ۵۷ در داخل کشور را هدایت میکنند و یا اینکه در اوج نهضت از طرف امام خمینی مأمور به تشکیل شورای انقلاب اسلامی و انتخاب اعضا و همچنین ریاست آن را بر عهده میگیرد، جلوههایی از تفسیر عملی پیوند سیاست و دیانت در اندیشه سیاسی این متفکر شهید است.
ب) حکومت و ولایتفقیه در اندیشه شهید مطهری
شهید مطهری ضمن تبیین ضرورت و لزوم حکومت، مدلی از حکومت اسلامی را پیشنهاد میدهد که فقیه جامعالشرایط در رأس آن قرار داشته باشد. درواقع مدل پیشنهادی ایشان همان حاکمیت و ولایتفقیه بر جامعه اسلامی است. در چارچوب اندیشۀ سیاسی شهید مطهری، رهبری سیاسی اجتماعی فقیه عادل و باتقوایی که شرایط لازم حاکمیت را دارد، استمرار حرکت انبیاء و تداوم خـط نـبوت و امامت است و حـکومت فقیه را جدای از حکومت معصوم نمیداند.
در سالهای اولیه شکلگیری جمهوری اسلامی برخی بر این باور بودند که مدل حکومت اسلامی که یک فقیه در رأس آن قرار دارد با حکومت دموکراتیک تباین دارد. اما شهید مطهری با تبیین جمهوریت و مسئله ولایتفقیه چنین سوء تفاهمهایی را برطرف میکردند. ایشان در این خصوص میفرمایند: «ولایتفقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند نقش فقیه در یک کشور اسلامی، یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را بهعنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد، او صلاحیت مجری قانون و کسی را که میخواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام با انجام برساند ، مورد نظارت و بررسی قرار میدهد.( پیرامون انقلاب اسلامی ص ۸۵)
درواقع شهید مطهری با چنین بیاناتی مرزهای دیکتاتوری و حاکمیت فقیه، همچنین مردمسالاری دینی و دموکراسی غربی را مشخص کرده و نشان میدهند که بر اساس آموزههای اسلامی، یک فقیه آگاه به شرایط زمان و مکان، چگونه میتواند زمام امور را در دست گیرد و بر اجرای ایدئولوژیهای مدنظرشان نظارت داشته باشند.
اگر توجه ویژه به اندیشههای سیاسی شهید مطهری داشته باشیم، بسیاری از شبهات سیاسی اجتماعی که حتی در زمانه کنونی مطرح میشوند نیز برایمان روشن خواهند شد. بهعنوان نمونه اینکه برخی افراد مغرض چنین وانمود میکنند «با وجود ولایتفقیه امکانی برای ظهور و بروز جمهوریت وجود ندارد» تشریح رابطه جمهوریت و ولایتفقیه توسط شهید مطهری، پاسخی محکم بر چنین شبهاتی است که متاسفانه برخی گرفتار چنین شبهاتی هستند.
در اندیشه شهید مطهری اگرچه ولایت فقیه و جمهوریت دو مفهوم متفاوت هستند، اما علیرغم تفاوت، نوعی وابستگی و درهم تنیدگی بین این دو مقوله وجود دارد و ایشان ولایت فقیه را بهعنوان مبنای شرعی و قانونی رهبری در جمهوریت مطرح میکنند. بهبیاندیگر شهید مطهری با زدودن تضاد میان دو مفهوم جمهوریت و ولایت فقیه، معتقد است که از ترکیب این دو مفهوم در نظام اسلامی، حکومتی منطبق با مبانی دینی در جامعه اسلامی جلوهگر میشود که پایبندی به آن چهره عمومی جامعه اسلامی را روز به روز زیباتر خواهد کرد.