شبکه اجتهاد: یک نظام اجتماعی باید دارای ساختاری سازگار با نظامهای دیگر باشد و از پشتیبانی ضروری نظامهای دیگر نیز برخوردار شود تا منزوی نشده و از بین نرود.
اگر «ملت» را به عنوان یک واحد سیاسی-جغرافیایی خودبسنده در نظر بگیریم و «امت» را به عنوان یک مجموعهی فراملی بر پایهی عقیده، نادیده گرفتن یکی به معنای انزوای دیگری است:
نادیده گرفتن ملت: اگر صرفاً بر «امت» تأکید شود و هویتهای ملی نادیده گرفته شوند، به نوعی انفعال و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت و منافع خاص هر سرزمین و جمعیت منجر میشود. این میتواند به ضعف ساختاری درونی ملتها بیانجامد و آنها را از برآوردن نیازهای اساسی مردمشان باز دارد. در نهایت، چنین «ملت»های ضعیفی نمیتوانند در صحنهی بینالملل جایگاهی برای زیست خود بیابند و به عنوان واحدی کارآمد در خدمت اهداف بلندمدت امت عمل کنند.
نادیده گرفتن امت: اگر صرفاً بر «ملت» و منافع ملی گرایی افراطی تأکید شود و «امت» و همبستگی فرامرزی آن نادیده گرفته شود، به انزوا و قطع ارتباط با دنیای اسلام منجر میشود. چنین ملتهایی از پشتیبانی (معنوی، فکری، و در صورت لزوم مادی) نظامهای دیگر (مسلمان) محروم میشوند و در مواجهه با چالشهای جهانی آسیبپذیر خواهند بود. نظام منزوی در نظام بینالملل از بین خواهد رفت.
بنابراین، دوگانهسازی و تقابل این دو مفهوم، به جای ایجاد یک جامعهی پایدار و سازگار، به ضعف و آسیبپذیری هر دو بخش منجر میشود.
وجود مشترکات قوی (نظام فرهنگی، ارزشی، اهداف و نمادها) برای پایداری جامعه و جلوگیری از هرج و مرج مورد تأکید جامعهشناسان است. همچنین، جنگ همه علیه همه تهدید اساسی برای وجود جامعه است. تقابل ملت/امت به تفرقه و جنگ درونی منجر میشود. وقتی این دو مفهوم در تقابل قرار داده میشوند، در واقع اختلاف و تفرقه در درون جامعه اسلامی پدید میآید. عدهای خود را ملتگرا میدانند و عدهای امتگرا، و این تقسیمبندی کاذب به از بین رفتن نظام فرهنگی و ارزشی مشترک و اهداف مشترک در سطح کلان امت اسلامی منجر میشود. این دوگانگی میتواند به کشمکشهای مخرب و حتی نوعی «جنگ همه علیه همه» در سطوح مختلف (فکری، فرهنگی و حتی سیاسی) بین گروههای مسلمان بینجامد. چنین وضعیتی به جای همکاری و تعارف که قرآن بر آن تأکید دارد، تضاد و تخاصم را دامن میزند و ثبات جامعه را به خطر میاندازد. قرآن کریم بر وحدت امت اسلامی تأکید دارد و تفرقه را از آفات میداند: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا…» (آلعمران، ۱۰۳). ایجاد دوگانگی مصنوعی بین ملت و امت، دقیقاً در جهت خلاف این دستور قرآنی حرکت میکند.
پذیرش تنوع فردی گسترده در نظام اجتماعی و تولید مثل با تنوع کافی در استعدادها و داراییها از عوامل مهم بقای جوامع است. «ملتها» با ویژگیهای جغرافیایی، فرهنگی، تاریخی و زبانی خاص خود، در واقع بخشهای متنوع و متکثر امت واحده را تشکیل میدهند. این تنوع، به جای ضعف، میتواند منبع قدرت و غنای فرهنگی و تمدنی برای امت باشد. بازی در دوگانه «ملت/امت» به معنای تلاش برای حذف یا کمرنگ کردن این تنوعهای طبیعی است، در حالی که خداوند خود انسانها را «شعوب و قبائل» قرار داده تا «تعارف» و تعامل کنند (حجرات، ۱۳). نادیده گرفتن ابعاد ملی، ظرفیتهای بومی و محلی را که میتواند در خدمت اهداف امت قرار گیرد، از بین میبرد. هر ملت، با توجه به استعدادها و موقعیتهای خاص خود، میتواند نقشی منحصر به فرد در پیشبرد تمدن اسلامی ایفا کند.
علاوه بر نکات یاد شده، هویت ملی و هویت امتی هر دو میتوانند بخشهایی از «خود» و برداشت از «خود» یک فرد مسلمان باشند. وقتی این دو هویت در تقابل قرار میگیرند، فرد دچار تنش درونی (تنش بین «من» خودجوش و «در من» الزامات اجتماعی) میشود. او ممکن است احساس کند باید یکی را انتخاب کند و دیگری را نادیده بگیرد، در حالی که هر دو میتوانند به صورت سازنده در شخصیت او ادغام شوند. این وضعیت به جای احترام به خود و تداوم خود، منجر به سردرگمی و عدم انسجام شخصیتی میشود.
بر اساس این چارچوب، بازی در دوگانه «ملت/امت» یک بازی نادرست است زیرا:
۱. باعث انزوا و تضعیف متقابل میشود، نه سازگاری و پشتیبانی.
۲. به جای وحدت و مشترکات، تفرقه و کشمکشهای مخرب ایجاد میکند.
۳. تنوعهای سازنده را نادیده میگیرد و مانع بهرهبرداری از ظرفیتهای بومی میشود.
۴. منجر به تنش هویتی در افراد و عدم انسجام در «خود» میشود.
قرآن نیز نه تنها این دوگانگی را مطرح نمیکند، بلکه با تأکید بر وحدت امت در کنار شناخت و تعامل قبائل و شعوب، و نیز تشویق به عمران زمین و پیشرفت در هر بوم و اقلیمی، بر همزیستی و همافزایی این دو مفهوم تأکید دارد. هدف اصلی، ساخت یک تمدن الهی است که ملتها بازوان و تجلیگاههای آن امت واحد باشند.