ما باید ثابت کنیم که نظامی که با فقه پدید آمده است، اولاً فقه نظام ساز بوده است و ثانیاً همان فقه دائماً به اقتضاء زمان و مکان بر نظام نظارت داشته باشد. چون همانطور که مرحوم امام فرمودند زمان و مکان دائماً موضوعات را تغییر میدهند درنتیجه احکام نیز تغییر پیدا خواهد کرد. پس فقه باید دائماً مراقب این نظام باشد و موضوعاتی که در این نظام دخیل است را دائماً به اقتضاء شرایط زمانی و مکانی بسنجد و اگر تغییراتی در موضوعات رخ میدهد، احکام آن را هم متناسب با آن موضوعات تنظیم و استنباط کند.
اختصاصی شبکه اجتهاد: بیانیه گام دوم که چندی پیش از سوی مقام معظم رهبری صادر شد، واکنشهای متفاوتی را در میان اندیشمندان برانگیخت. در حوزه نیز این بیانیه، مدتهاست به خط اصلی خبرها تبدیل شده تا آنجا که برخی از اساتید خارج حوزه علمیه قم سر درس خود، بندهایی از این بیانیه را مطرح و توضیح دادند. به همین مناسبت، با استاد سید صمصام الدین قوامی، مدیر بنیاد فقهی مدیریت اسلامی انجام دادیم. او معتقد است این بیانیه، اولین بیانیهای بود که مقام معظم رهبری، با رویکرد فقیهانه نگاشتند. مشروح گفتگو با این استاد خارج فقه حوزه علمیه قم به قرار زیر است:
اجتهاد: به نظر حضرتعالی، آیا نکات بدیع و ناگفتهای در این بیانیه وجود داشت یا آنکه اهمیت آن، به انسجام مطالب بود نه اینکه الزاماً تکتک گزارههای آن تاکنون ناگفته باشند؟
قوامی: این اولین بیانیهای بود که ایشان با قلم فقیهانه نوشتند. قبلاً الگوی پیشرفت، چشمانداز، سندهای علمی فرهنگی را دیگران مینوشتند و بعد امضا و تائید میشد؛ اما اولین بار است که این بیانیه تفصیلی به قلم ایشان نوشته میشود؛ آنهم بعد از چهل سال که ایشان در طول چهل سال در رأس بودند و عملاً ایشان چهل سال، محور انقلاب اسلامی بودند و احاطه و تسلطی که دارند، بهعنوان یک نیروی اصلی و کلیدی هم مزید بر علت است. علاوه بر اینها، پاکی، طهارت و فقاهت ایشان هم دست به دست هم داد تا چنین بیانیهای صادر شود.
البته مطالب، مکرر و تکراری است ولی بیان جدید و نگاه نوینی در بیان مسائل دارد. منسجم و هدفمند و روشمند است. تقریباً چیزی فروگذار نشده است. وقتی الگوی پیشرفت را به ایشان دادند، بلافاصله فرمودند: خوب است ولی با پشتیبانی نخبگانی. من فکر میکنم این بیانیه، پشتوانهای است برای آن الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی که تلقین شده بود.
بنا شد نظر بدهند. الآن هم دارند کار میکنند ولی این بیانیه پشتوانه الگوی پیشرفت قرار گرفت و الگوی پیشرفت تبدیل به یک مبنا شد. لذا عناصر و محتوا و مواد و مفادش همان است که واقعشده است. نگاهی به گذشته میتواند چراغی برای آینده باشد. مطالب ایشان در این بیان شفاف و تفصیلی، چراغی برای آینده است. بیان کاملاً جامع است و چیزی فروگذار نشده است و آنچه را که در طول چهل سال آینده به آن نیاز داریم، بیانشده است.
اجتهاد: کدامیک از بخشهای این بیانیه، دارای پیوست فقهی است و لازم است فقه پژوهان در رابطه با آن، به پژوهش بپردازند؟
قوامی: ما فقه را شامل سه مرحله اعلام نظر، اعلام نظریه و اعلام نظام میدانیم که فقیه با سه اجتهاد اول باید نسبت به تکتک گزارهها نظر بدهد، بعد آنها را تبدیل به یک نظریه کند و بعد یک نظام را تبیین کند. این همان کاری است که در فقه الاداره به دنبال آن هستیم. نظر، مربوط به احکام جداجدا است. از این نظرهای هماهنگ، نظریه استخراج میشود و از نظریات هماهنگ، نظام استخراج میشود. بر این اساس، میتوان به مجموعه این بیانیه نگاه اجتماعی انداخت که همان فقه حکومتی است و امروزه بحث آن متداول است.
من فکر میکنم اینطور واژهها، نظریه نظام انقلابی است که میتوان بر روی آن تأکید کرد و این نظام انقلابی، صفت و موصوفی است که حامل یک پیام مهم است. اینیک نظریه در جهان معاصر است. معمولاً انقلابها وقتی بهنظام تبدیل میشود، انقلاب پوست میاندازد و کنار میرود و نظام جای آن انقلاب را میگیرد و دیگر انقلاب مطرح نیست.
انقلاب یک مرحله قبلی است. مثل انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ که وقتی در فروردین ۵۸ تبدیل بهنظام جمهوری اسلامی شد، انقلاب تمام شد. مثل گلی که میروید و پوسته آن کنار میرود. یا جوجهای که از تخم بیرون میآید و پوسته کنار میرود؛ اما این نظریه متفاوت است و تعبیر نظام انقلابی در آن بهکاررفته است.
وقتی یک نظام برقرار است، انقلاب هم در کنار آن است. همین نظریه نظام انقلابی را فقها میتوانند روی آن کار کنند. اینکه مواد و محتوا و جهتگیری این نظام که دائماً با انقلاب توأم است چیست؟ انقلاب بیانگر آن ارزشها و آرمانهای اولیه است و موتور پیشران نظام است. خونی است که در رگهای نظام جاری است. اگر نظام از انقلاب جدا شوند، پوسیده و تهی میشود و یک نظام کلیشهای شبیه نظامات فعلی خواهد شد.
میتوان بر روی این مسئله کار فقهی کرد که اصولاً این ابعاد نظام جمهوری اسلامی و برنامههایی که دارد، بحث نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام اجتماعی آن چگونه است که از انقلاب جدا نمیشود؛ یعنی انقلاب مثل یک موجی در حال جریان است. اولاً باید اثبات شود که نظاممند است برخلاف آنچه معروف شد که فقه نظام ندارد. فقه است که این نظام را میسازد. اصلاً نظام جمهوری بر اساس فقه و ولایتفقیه پدید آمده است. پس ما باید اول نظام سازی را از فقه انتظار داشته باشیم و دوم اینکه این نظام برای بقایش، باید ثابت شود که از آن حالت اولیه جدا نمیشود. لذا اولین گام یک فقیه این است که فقه را نظام ساز و نظاممند بداند؛ آنهم نظامی که مبتنی بر این نظریه است و نظریات هم مبتنی بر نظرهای فقهی و احکامی است؛ چه احکام وضعی و چه احکام تکلیفی.
بر این اساس، نظام پدید میآید. مثل نظریه ولایتفقیه که تبدیل بهنظام ولایتفقیه میشود که همان نظام انقلابی است. در این نظام، همان فقیهی که بانی است، همان فقیه، هادی است و ما را رهبری میکند. درنتیجه این نظام همچنان سالم و انقلابی باقی میماند؛ در مقابل نظامی که فقیه آن را پدید بیاورد و غیر فقیه بخواهد آن را اداره کند؛ کما اینکه برخی میگویند نظام را فقیه پدید آورد؛ اما رهبری آن نیازی نیست بر عهده فقیه باشد و مثل سایر کشورها، ریاست جمهوری کافی است. چون وقتی رهبر هم باشد، دو تصمیمگیری وجود خواهد داشت و اصطکاک پیش میآید.
ما باید ثابت کنیم که نظامی که با فقه پدید آمده است، اولاً فقه نظام ساز بوده است و ثانیاً همان فقه دائماً به اقتضاء زمان و مکان، بر نظام نظارت داشته باشد. چون همانطور که مرحوم امام فرمودند زمان و مکان دائماً موضوعات را تغییر میدهند درنتیجه احکام نیز تغییر پیدا خواهد کرد. پس فقه باید دائماً مراقب این نظام باشد و موضوعاتی که در این نظام دخیل است را دائماً به اقتضاء شرایط زمانی و مکانی بسنجد و اگر تغییراتی در موضوعات رخ میدهد، احکام آن را هم متناسب با آن موضوعات تنظیم و استنباط کند.
لذا در احداث و در بقاء و در تداوم، یک نظام کاملاً فقهی، صورت میگیرد. کسانی که در فقه نظام کار میکنند، باید فعال باشند و این نظام انقلابی را بهعنوان نظریه فقهی، پردازش کنند تا آن علتی که مُوجده بوده علت مُبقیه هم باشد. چطور وقتی ایجاد شد، همه متفق بودند که حاصل هزار سال کار فقهی است و از کلینی تا خمینی، زحمتکشیده شده است؛ اما کمکم آهنگ خاصی را ساز میکنند که فقه، نظام ندارد و از فقه توقعی نیست که با نظام کاری داشته باشد و لذا خودبهخود، فقه از این نظام جدا میشود و نظام یک کالبد بیروح و بدون تحول خواهد شد.
اجتهاد: با توجه به عدم سامان یافتن مباحث فقه حکومتی و فقه نظام، آیا ورود به عرصه تبیین و نظریهپردازی در فقه تمدنی را صحیح میدانید؟
قوامی: بله. اصلاً گام دوم، گام تکامل حوزه علمیه هم هست. چون حوزه علمیه چند سال با یک نظامی سروکله زد و چالش داشت. این حوزه علمیه که حوزه فقاهت است، در این چهل سال، خود حوزه دچار تعجب بود. حوزهای که بیش از هزار سال نظام نداشت و نظاماتش، نظامات غیر حوزوی و شاهنشاهی بود؛ حالا یکدفعه با یک نظام کامل مواجه شدند که مبتنی بر فقه است. چون اجرای این نظام و مجریان این نظام، مهیا نبودند، یک سری مباحثی در اجرا پیش آمد و کاستیها و نارضایتیهایی پیدا شد. ممکن است بخشی از حوزه به این نتیجه ناصواب برسد که نظام فقهی ناتوان از تأمین مطالبات نسلهای متعدد است. بعد کمکم ندامت حاصل کند. ولی چله دوم، اتفاقاً بهعکس میگوید و میگوید در گام دوم، حوزه نگاه پختهتر و مجتهدان جوانتری دارد. در این چله دوم باید نواقص نگاه حوزه و کمتوانی و عدم تطبیق درست حوزه با نظام را جبران کند.
خوشبختانه در یکی دو دهه آخر چله اول، جناحی در حوزه پدید میآید به نام جناح انقلابی و وفادار بهنظام که از فضل کافی هم برخوردار است. اراده جدی هم دارد که نظام را از درون فقه تئوریزه بکند. منتها جوان بود و تازه شروع کرد. قبلاً هم این شبهه نبود. این شبهه در اواخر ایجاد شد و عدهای برای دفع شبهه، فقه نظام را پدید آوردند.
مراجع ما الآن آمادگی لازم را ندارند. چون آنها مال نسلی هستند که فقه فردی در کار بوده است و رسالههایشان مبتنی بر فقه فردی بوده و از آنها نمیتوان توقع داشت که نظام ساز برخورد کنند. بله یک شهید صدر و یک امام راحل و یک شهید مطهری بودند که به صورت نظامواره نگاه میکردند ولی مراجع دیگر چنین نگاهی نداشتند. لذا از مراجع توقعی نیست. فقها و فضلای جوانتر که در عرصه آمدند، دارند تجربه میکنند. لذا هنوز جواب نداده است. هرچند در همین جریان فقه الاداره که بخشی از فقه نظام ساز و تمدن ساز است، داریم به نتایجی میرسیم ولی کار طولانیتر، عمیقتر و راهبردیتر است. من فکر میکنم، چله دوم، حوزه را میپزد و آن چالشهای حوزوی تقریباً به نتیجه میرسد که این ظرفیت را دارد که تمدن ساز باشد و نظام ساز باشد. آنوقت مبانی نظام هم قویتر خواهد شد. من فکر میکنم ظرفیت و شخصیت حوزه، این آمادگی را دارد که بتواند در چله دوم، فقه تمدنی درست کند.
یادم هست که رهبر معظم در دیدار با علمای بیداری اسلامی چند سال قبل گفتند که هدف انقلاب ما، تمدن اسلامی است و تمدن اسلامی مبتنی بر علوم انسانی اسلامی است و علوم انسانی اسلامی هم راهی جز اجتهاد حوزوی و فقاهت حوزوی ندارد. پس ما باید علوم انسانی را بگیریم و آن را با فقه، غنی کنیم. این علوم انسانی اسلامی که غنای فقهی پیدا میکنند و به تکامل میرسند و با قوانین وحیانی و مقررات معصومین هماهنگ میشوند، میتوانند تمدن درست کنند. اتفاقاً در بخشهای متعدد این گام دوم، به همه این علوم انسانی به طریقی اشارهشده است. مثلاً یکبند راجع به اقتصاد است. یکفصل راجع به سیاست است. یکفصل در خصوص جوانان و نیروی انسانی است. بحث روانشناسی، جامعه سازی و جامعهشناسی و خودسازی و روانشناسی تکثیر نسل است که مبتنی بر علوم انسانی اسلامی است.
بندبند فصول این بیانیه نیاز به پشتیبانی علوم انسانی اسلامی دارد. اگر علوم انسانی غیر اسلامی و غربی و وارداتی و ترجمه باشد، هیچوقت ما را منتهی به تمدن نوین اسلامی نمیکند؛ ولی اگر با فقه و اجتهاد و فقاهت، اسلامی بشود، امری میسور و دستیافتنی خواهد بود. حوزه باید به خودش تلقین کند و اراده کند و از این حالت دربیاید و درخواهد آمد و خواهیم دید که فقها پشتوانه این بیانیه قرار میگیرند، مخصوصاً جوانان. الآن نسل جوانی که وارد حوزه علمیه شده است مثل مدرسه معصومیه که ۱۲۰۰ طلبه بالای لیسانس دارد. اگر ۵۰ نفر این افراد تبدیل به فقهای علوم انسانی شوند که تحصیلات دانشگاهی دارند، خیلی کارها میتوانند بکنند.
حوزه باید این امکان را بدهد که کسانی که از دانشگاه به حوزه میآیند، فرصت مطالعات تکمیلی داشته باشند تا با فقاهت و اجتهادی که در حوزه پیدا میکنند، بتوانند علوم انسانی اسلامی را تولید کنند و در خدمت تمدن نوین اسلامی قرار دهند. ما راهی جز این نداریم. ما اگر علوم انسانی را که سوخت و بنزین قهری این تمدن است را همراهی نکنیم و بگوییم ما را کاری به این علوم انسانی نیست و اصلاً رسالت ما این نیست، خودبهخود همان علوم انسانی مبتنی بر اومانیسم یا سکولاریسم غربی میآید و ما را نحیف و ضعیف میکند. درنتیجه تمدن نوین اسلامی یک افسانه و امری دور از دسترس میشود و هیچوقت هم به آن نمیرسیم.
اجتهاد: در پایان اگر نکتهای هست استفاده میکنیم
قوامی: من فکر میکنم طلاب جوانی که الآن سی یا سیوپنج سال دارند و وارد خبرگان هم شدهاند، چهل سال دیگر مرجع تقلید میشوند؛ منتهی مراجع بهروز و روزآمد و کارآمد خواهند شد. ما باید دائماً حاشیه امنی برای آنها فراهم کنیم، همانطوری که در جهان معاصر از نخبگان و مغزهای متفکر، حمایت میشود که بتوانند باانگیزه بالا این مسیر را طی کنند و ما را به تمدن برسانند. همانطور که گفتم، نسل قدیمتر مهیای این کار مهم نیست و البته تجارب و زحمات آنها پشتوانه ماست ولی هر نسلی اقتضائی دارد.
باید حمایت کاملی هم حمایت تشویقی، تبلیغی، معنوی، مدیریتی، ساختاری، برنامهای صورت بگیرد. این دبیرخانهای که در حوزه تشکیلشده و خیلی امیدوارکننده است، باید یک از کارهایش باید همین باشد که نخبگان و فقهای جوان را شناسایی و سازماندهی کند و در تخصصهای مختلف علوم انسانی، از آنها استفاده کند و آنها را به شکل نظاممند و روشمند، در جهت این هدف مقدس، جهت بدهد.
اگر این دبیرخانه بخواهد فقط یک کار اداری کند و فقط صرف امضا کردن نامه باشد، فایدهای ندارد. این دبیرخانه باید کار مدیریتی بکند. شناسایی نخبگان، بهویژه فقها و تنظیم رشتههای آنها به علوم انسانی و تبدیل آنها به نهادهای آموزشی و پژوهشی و مؤسسات مختلف، مراکز تخصصی، انجمنهای قوی، بر عهده این دبیرخانه است. در این صورت، میتوانیم در چله دوم، گام دوم را برداریم.