شبکه اجتهاد: حجتالاسلام سروش محلاتی در ضمن سخنانی پیرامون «روابط بین الملل و سیاست خارجی» نسبت به قبول ولایت کفار در قرآن با استناد به آیه ۲۸ سوره مبارکه آل عمران، مطلق بودن حکم تحریم پذیرش ولایت کفار را مخدوش دانسته و آن را از باب تقیه جایز میشمارد. آیه مبارکه چنین است: «لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّـهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّـهِ الْمَصِیرُ» ﴿آل عمران: ٢٨﴾
مروری بر سخن سروش محلاتی در استثنای آیه
ایشان قید «أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاهً» را چنین ترجمه کردند: «اتخاذ اولیا از کفار ممنوع است مگر اینکه شما از آنها بترسید و تهدید و خطری متوجه شما باشد. یعنی همان کاری که ممنوع شده بود در شرایط عادی، حالا در شرایطی که شما نگرانی و ترس دارید خطراتی متوجه شما بشود. … یعنی انسان مومن در شرایطی که احساس خطر میکند برای نسل و فرزند و کشورش ….خداوند میفرماید: «إلاَّ أَنْ تَتَّقُوا» ایرادی ندارد.»
ایشان در ادامه استثناء در آیه را به تهدید و خطر دشمن معنا میکند: «گاهی خود خداوند به ما این اجازه را داده، همان خدایی که تحریم کرده همان خدا تاکید کرده اگر تهدیدی وجود داشته باشد شما مجاز هستید ولایت حرام را بپذیرید. این آیه اشاره دارد به اینکه اگر میتوانید ایستادگی کنید در مقابل خطر و سختی ها، و ولایت کفار را نپذیرید اما اگر شرایط به نفع شما نیست و خطر برای شما وجود دارد خداوند فرموده است ولایت را بپذیرید.»
ایشان تفسیر خود را به صورت تلویحی به تفاسیر شیعی و سنی نیز استناد میدهد: «وقتی به تفاسیر شیعه و سنی مراجعه میکنیم هر دو گروه یک جور مطرح کرده اند…» سپس در ادامه به محتوای چند تفسیر اشاره میکند، اما در این میان اشاره ای به تفسیر المیزان نمیکنند، در ادامه دلیل آن روشن میشود!.
آقای سروش محلاتی دو منبع پیرامون ولایت را ذکر میکنند که این استثناء را ذکر نکرده اند؛ «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از رهبر معظم انقلاب و «ولاءها و ولایتها» از شهید مطهری و در این زمینه میگوید: «با نگاهی به آثار علمای اسلام درمی یابیم آنها این آیات را به طور مطلق آورده اند که هرگز نمیتوان ولایت کفار را پذیرفت. در کتاب«طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» تألیف مقام معظم رهبری که مجموعه بحث های ایشان در سال۱۳۵۳ در مسجد امام حسن مجتبی که در شهر مشهد ایراد نموده اند.
حدود یکصد و بیست صفحه از این کتاب در مورد ولایت و آیات قرآن در مورد ولایت است که حجم زیادی از مباحث در مورد ولایت کفار آورده شده است. هنگامی که مطالعه بفرمایید هیچ اشاره ای نشده که در مورد نهی ولایت کفار دارای استثناهایی هست. یک جاهایی نیز پذیرفتن ولایت کفار جایز میشود و به صورت یک حکم مطلق این مسئله مطرح شده است. در کتاب دیگر از استاد شهید مطهری با نام «ولاها و ولایت ها» کتاب بسیار ارزشمندی است که استاد میفرمایند: ولایت بر دو قسم است ولاء منفی و ولاء مثبت.»
حجتالاسلام سروش محلاتی از یک «گرایش سیاسی» در تفسیر این آیه انتقاد میکنند که استثنای این آیه را نادیده گرفته و همواره حرمت ولایت کفار را مطلق میداند، ایشان پیشینه این اندیشه را به خوارج میرساند و اظهار میکند: «اما در این میان مشکلی وجود دارد که در میان فرق اسلامی، یک گرایش سیاسی از ابتدا تا به امروز بوده که اینها زیر بار این استثنا نمیروند و این حکم را یک حکم مطلق میدانند.
در گذشته خوارج این تندروی را داشتند و استدلال آنها که در کتاب المناره شیخ محمد عبدوه آورده شده به این صورت است، آنها اعتقاد داشتند دین از همه مسائل مهم تر است لذا آنها اعتقاد داشتند که تقیه کردن در امر دینی معنایی ندارد. …
بعد ها هم کسانی آمدند که روحیه انقلابی شدیدی داشتند که این استثنا را جدی نمیگرفتند و شاید در دل میگفتند ای کاش این استثنا نبود که موجب شود کفار پیشروی کنند، ما باید به هر قیمتی بایستیم. آنها دوست داشتند این آیه مطلق باشد.
در تفسیر فی الضلال سید قطب، که یک شخصیت انقلابی است. این گروه های جهادی هم که در این دهه اخیر پیدا شده اند و حتی داعشی ها، اینها خیلی به آثار امثال افرادی مانند سید قطب استناد میکنند و دعوت به جهاد در این افراد بسیار زیاد است.»
ایشان در جمع بندی نهایی چنین بیان کرد: «تمام حرف دین مسئولیت دو کلمه است؛ کلمه اول این است که کفار را اولیا خودتان قرار ندهید. کلمه دوم اینکه در معرض خطر و تهدید قرار گرفتید مجاز هستید. بیشتر از این، دین مسئولیتی در این زمینه ندارد. هر تصمیمی که هر شخصی نسبت به شرایط میگیرد مسئولیتش با خودش است. نمیتوانیم بگوییم دین گفته و اجازه نمیدهد. دین گفته اگر شرایط مقتضی نیست، من اجازه داده ام.
… بنابراین حق نداریم بگوییم در وضعیت خطر هستیم و باید ولایت کفار را بپذیریم هر چند که در این بین عده ای هستند که ترسو هستند و دل به بیگانه میدهند که آنها حسابشان جداست. افرادی هم ممکن است مومن و معتقد باشند، بحث ترس و وحشت هم نیست ولی در عین حال ضرر کشور را میبینند و به صورت واقعی بر اساس این آیه دعوت میکنند که مقاومت و درگیری نباید وجود داشته باشد.»
با تأمل در مفهوم «ولایت» فهمیده میشود که استثنای ذکر شده در آیه، استثنای منقطع است و در نتیجه حکم حرمت اخذ کفار به عنوان ولیّ، مطلق است. مناسب بود آقای سروش محلاتی به جای ردیابی تاریخی اندیشه عدم پذیرش استثناء، از خوارج تا داعش! کمی در مفهوم «ولایت» تأمل بیشتری میکردند و چنین عجولانه تصریح نمیکردند که با هر معنایی از ولایت این استثناء صادق است و بگوید: «هر تفسیری که از ولایت میخواهید داشته باشید حرفی نیست اگر میفرمایید اظهار دوستی در ابتدای آیه نهی شده، بعد هم که استثنا آورده شده یعنی اظهار دوستی به کفار نداشته باشید مگر در شرایط تهدید و سختی قرار داشته باشید و خطری متوجه شما شده باشد.
اگر معنای بالاتری از ولایت مورد نظر باشد یعنی ولایت به معنای سرپرستی و سلطه و تدبیر امور، یعنی زیر بار سلطه دشمن نروید مگر در شرایط سختی قرار بگیرید که شما را تهدید بکنند و خطری برای شما داشته باشد. هر معنای دیگری بکنید تفاوتی نمیکند، به هرحال این ولایتی که در این آیات از آن نهی شده است در خود قرآن کریم مستقیما تجویز هم شده که حالت استثنا هم پیدا میکنند».
مروری بر فرمایش علامه طباطبایی در استثنای آیه
برای تبیین بیشتر استثناء در این آیه به کلام مرحوم علامه طباطبایی(ره) ذیل این آیه مبارکه مروری خواهیم داشت؛ مرحوم علامه طباطبایی (ره) با مفهوم شناسی اتخاذ ولیّ، ریشه آن را در امتزاج روحی و تأثر اخلاقی و عاطفی میدانند که به اعتماد و تبعیت ختم میشود:
«قوله تعالى: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، الأولیاء جمع الولی من الولایه و هی فی الأصل ملک تدبیر أمر الشیء فولی الصغیر أو المجنون أو المعتوه هو الذی یملک تدبیر أمورهم و أمور أموالهم فالمال لهم و تدبیر أمره لولیهم، ثم استعمل و کثر استعماله فی مورد الحب لکونه یستلزم غالبا تصرف کل من المتحابین فی أمور الآخر لإفضائه إلى التقرب و التأثر عن إراده المحبوب و سائر شئونه الروحیه فلا یخلو الحب عن تصرف المحبوب فی أمور المحب فی حیوته.
فاتخاذ الکافرین أولیاء هو الامتزاج الروحی بهم بحیث یؤدی إلى مطاوعتهم و التأثر منهم فی الأخلاق و سائر شئون الحیوه و تصرفهم فی ذلک، و یدل على ذلک تقیید هذا النهی بقوله: مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، فإن فیه دلاله على إیثار حبهم على حب المؤمنین، و إلقاء أزمه الحیوه إلیهم دون المؤمنین، و فیه الرکون إلیهم و الاتصال بهم و الانفصال عن المؤمنین.
و قد تکرر ورود النهی فی الآیات الکریمه عن تولی الکافرین و الیهود و النصارى و اتخاذهم أولیاء لکن موارد النهی مشتمله على ما یفسر معنى التولی المنهی عنه، و یعرف کیفیه الولایه المنهی عنها کاشتمال هذه الآیه على قوله: مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ بعد قوله: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ، و اشتمال قوله تعالى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ» الآیه: المائده- ۵۱، على قوله: بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ، و تعقب قوله تعالى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ» الآیه: الممتحنه- ۱، بقوله: لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ إلى آخر الآیات.
مرحوم علامه (ره) پس از تفسیر دیگر فرازهای آیه، به تبیین استثناء آیه میپردازند و اینکه تقیه که برخاسته از خوف انسان است نمیتواند حقیقتاً مصداقی از تولی و اخذ ولیّ باشد که ماهیت آن با محبت و تعلق قلبی آمیخته است؛ در عبارت ایشان آمده است: «قوله تعالى: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاهً، الاتقاء فی الأصل أخذ الوقایه للخوف ثم ربما استعمل بمعنى الخوف استعمالا للمسبب فی مورد السبب و لعل التقیه فی المورد من هذا القبیل.
و الاستثناء منقطع فإن التقرب من الغیر خوفا بإظهار آثار التولی ظاهرا من غیر عقد القلب على الحب و الولایه لیس من التولی فی شیء لأن الخوف و الحب أمران قلبیان متباینان و متنافیان أثرا فی القلب فکیف یمکن اتحادهما؟ فاستثناء الاتقاء استثناء منقطع».
سپس ایشان با مروری بر شدت و غلظت آیه، اتخاذ کافرین به عنوان اولیاء را خروج از زیّ عبودیت و موجب فساد امر دین و افساد نظام دین تحلیل میکنند و این چنین مینویسد: «و من جهه أخرى: یظهر من مطاوی هذه الآیه و سائر الآیات الناهیه عن اتخاذ غیر المؤمنین أولیاء أنه خروج عن زی العبودیه، و رفض لولایه الله سبحانه، و دخول فی حزب أعدائه لإفساد أمر الدین، و بالجمله هو طغیان و إفساد لنظام الدین الذی هو أشد و أضر بحال الدین من کفر الکافرین و شرک المشرکین فإن العدو الظاهر عدواته المباین طریقته مدفوع عن الحومه سهل الاتقاء و الحذر، و أما الصدیق و الحمیم إذا استأنس مع الأعداء و دب فیه أخلاقهم و سننهم فلا یلبث فعاله إلا أن یذهب بالحومه و أهلها من حیث لا یشعرون، و هو الهلاک الذی لا رجاء للحیاه و البقاء معه.
و بالجمله هو طغیان، و أمر الطاغی فی طغیانه إلى الله سبحانه نفسه، قال تعالى: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»: الفجر- ۱۴، فالطغیان یسلک بالطاغی مسلکا یورده المرصاد الذی لیس به إلا الله جلت عظمته فیصب علیه سوط عذاب و لا مانع.
و من هنا یظهر: أن التهدید بالتحذیر من الله نفسه فی قوله: وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ، لکون المورد من مصادیق الطغیان على الله بإبطال دینه و إفساده.
و یدل على ما ذکرناه قوله تعالى: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»: هود- ۱۱۳، و هذه آیه ذکر رسول الله ص: أنها شیبته- على ما فی الروایه- فإن الآیتین- کما هو ظاهر للمتدبر- ظاهرتان فی أن الرکون إلى الظالمین من الکافرین طغیان یستتبع مس النار استتباعا لا ناصر معه، و هو الانتقام الإلهی لا عاصم منه و لا دافع له کما تقدم بیانه.» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص: ۱۵۱)
حاصل سخن اینکه اتخاذ ولیّ و ایجاد رابطه و علقه ولایت با او، نخست از تعلقات و گرایشات قلبی آغاز میشود که با محبت و ایمان گره میخورد.
عدم امکان استثناء در پذیرش ولایت باطل
میدانیم که دو دستگاه ولایت در عالم وجود دارد که بر محور اولیای الهی و اولیای طاغوت شکل گرفته اند؛ «اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» ﴿البقره: ٢۵٧﴾
آنچه موجب هدایت و رستگاری انسان میشود تولی تامّ به ولایت حق و تبری تام از ولایت طاغوت است: «فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» ﴿البقره: ٢۵۶﴾
و پیام همه انبیاء و رسولان الهی نیز جز این نبوده است که ایمان و تولی به خداوند داشته باشند و از طاغوت تبری جویند: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» ﴿النحل: ٣۶﴾
بر این اساس تولی به ولایت الهی و تبری از ولایت اولیای طاغوت اصل و اساس دین داری و هدایت و سعادت انسان است که اساساً هیچگاه استثناء بردار نیست.
بله آنچه موضوع تقیه قرار میگرد اظهار و ابراز دوستی با دشمنان خدا و برائت از اولیای الهی در شرایط ضرورت و خوف است در حالیکه قلب انسان همچنان بر ایمان الهی مطمئن و مستحکم است؛ «مَن کَفَرَ بِاللَّـهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ» ﴿النحل: ١٠۶﴾
چنین شخصی حقیقتاً از ولایت خداوند خارج نمیشود و به ولایت طاغوت ورود پیدا نمیکند، بلکه صرفاً در مقام ابراز و اظهار و برخلاف ایمان قلبی اش، سخن میگوید و یا عملی را انجام میدهد. در اینصورت چنانچه تولی به ولایت طاغوت تحت هیچ شرایطی جایز نیست، تولی به کفار و اتخاذ ولیّ از آنها نیز حقیقتاً جایز نیست.
روابط بین الملل و سیاست خارجی بر پایه خوف و ضعف نسبت به کفار یا عزت و اقتدار؟
نکته حائز اهمیت اینکه این حالت تقیه نیز موقتی و دائر مدار شرایط تقیه است و انسان میبایست متناسب با امکان و وسعش برای برون رفت از حالت تقیه که منشاء آن ضعف در مقابل دشمن است، بکوشد. شرایط تقیه نمیتواند شرایط مستمر و دائمی باشد بلکه تغییر شرایط تقیه و برون رفت از وضعیت ضعف در مقابل دشمن نیز یک تکلیف است.
در اینصورت به حسب برون رفت از نقطه ضعف، شرایط تقیه منتفی شده و تکلیف انسان یا جامعه در وانمود کردن ولایت، تغییر پیدا میکند، بنابراین نمیتوان بر شرایط تقیه، سرمایه گذاری پایدار و ماندگار کرد و اصول سیاست خارجی و روابط بین الملل را در نسبت با دیگر کشورها بر آن استوار نمود.
بلکه در مقیاس اجتماعی جامعه مومنین میبایست اصل و اساس سیاست خارجه خود را بر «تقویت ولایت حقه» قرار دهد و همواره در مسیر رشد و تکامل خود، موازنه قدرت را به نفع جبهه ایمان تغییر دهد، نه اینکه روابط خود را بر پایه تقیه در مقابل کفار که ناشی از ضعف مومنین است ساماندهی کند.
پایه ریزی سیاست خارجی و روابط بین الملل دولت اسلامی بر پایه خوف و ضعف جامعه نسبت به کفار، با سه اصل عزت، حکمت و اقتدار تنافی دارد و موجب تنزل و رکود و سرشکستگی جامعه و نفوذ و تقویت دشمنان اسلام خواهد شد.
ولایت پذیری در سوره مائده
در پایان مناسب است «ولایت پذیری» را در آیاتی از سوره مائده مرور کنیم؛ سوره مائده آخرین سوره نازل شده از قرآن است؛ «وَ قَدْ رُوِّینَا عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ص أَنَّهُ قَالَ: کَانَتْ سُورَهُ الْمَائِدَهِ مِنْ آخِرِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ.» (دعائم الإسلام، ج۲، ص: ۱۲۲). آیات این سوره ناسخ آیات ماقبل خودش است، درحالیکه آیات سور دیگر آن را نسخ نمیکند؛ «عن علی ع قال «کان القرآن ینسخ بعضه بعضا- و إنما کان یؤخذ من أمر رسول الله ص بآخره- فکان من آخر ما نزل علیه سوره المائده فنسخت ما قبلها و لم ینسخها شیء.» (تفسیر العیاشی، ج۱، ص: ۲۸۸)
خداوند متعال در سوره مائده به همین نکته تذکر میدهد که اگر سیاست جامعه مومنین در مواجهه با یهود و نصاری، ترس از آسیب از آنها باشد، منافقین همواره همین ترس و خوف از آسیب دشمن را بهانه میکنند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۵۱﴾ فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَائِرَه فَعَسَى اللَّـهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِمْ نَادِمِینَ ﴿۵۲﴾ وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَهَـؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِینَ» ﴿۵۳﴾
در ادامه خداوند خطاب به کسانیکه در جامعه مومنین، ترس و خوف از دشمن را مبنای فکر و عمل خود قرار میدهند و برای آن نظریه پردازی میکنند میفرماید، اگر شما کنار بروید، خداوند قومی را جایگزین شما میکند در مقابل مومنین ذلیل و رئوف و در مقابل دشمنان شدید و شجاع هستند، اهل مجاهده اند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» ﴿۵۴﴾
بنابراین تنها ولیّ شما، «الله» و «نبی اکرم (ص)» و «امیرالمومنین (ع)» است: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ﴿۵۵﴾
و هرکس به خدای متعال و رسولش (ص) و امیرالمومنین (ع) تولی پیدا کند، پیروز خواهد بود: وَمَن یَتَوَلَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿۵۶﴾