قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / جهل مقدس یا وادادگی نامقدس/ حسین ‌‌هاشمی شاهرودی
نقدِ نقد؛ پاسخ به جوابیه‌‌ی استاد عالی

یادداشت/ دیدگاه و نظر؛

جهل مقدس یا وادادگی نامقدس/ حسین ‌‌هاشمی شاهرودی

اختصاصی شبکه اجتهاد: چند سال پیش استاد مصطفی محقق داماد در افتتاحیه نهمین دوره گفتگوی دینی مرکز گفت‌وگوی ادیان و تمدن‌های سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با شورای جهانی کلیساها سخنان خود را در قالب مقاله‌ای ارائه کرد. این مقاله نقدهایی در پی داشت تا اینکه مدتی پیش یکی از اساتید حوزه علمیه قم جوابیه‌ای به سخنان ایشان مکتوب نمود. این قلم نیز به‌نوبه خود و با توجه به همه این رفت و برگشت‌‌ها در فضای گفتمان دینی و آزاداندیشی دینی، نکاتی را لازم به ذکر‌‌ می‌داند.

در این نوشتار، از سخنان آقای محقق داماد با عنوان نویسنده یاد‌‌ می‌شود. نقدها در دو قسمت نقدهای کلی (که ناظر به سخنان فوق‌الذکر و برخی از سخنان دیگر نویسنده است) و در قسمت بعد نقد‌‌های جزئی ارائه شده است.

نقدهای کلی

مطلب اول: خطابی بودن بسیاری از مطالب و عدم عمق بخشی استدلالی:

با مروری اجمالی در سخنان، نوشته‌‌های نویسنده در این مقاله و نوشته‌های دیگر، شعارها و سخنانی دیده‌‌ می‌شود که در بسیاری از موارد عاری از هرگونه استدلال بوده و این باعث‌‌ می‌شود که قلم مورد نظر از جایگاه بحث علمی تنزل نموده و عیار بحث فروکاهد که در ادامه به برخی از موارد اشارت‌‌ می‌رود.

مطلب دوم: ایجاد تقابل بین دیدگاه خود و مشهور به‌منظور القاء ذهنیات غلط نویسنده

از دیگر سو نویسنده با ایجاد تقابل بین دیدگاه خود و دیدگاه مخالف این چنین القاء‌‌ می‌کند که نتیجه دیدگاه علماء چیزی جز ترویج خشونت، تجاوز، قتل و غارت نیست، گویا علماء دین به وظیفه خود عمل ننموده و تلاش لازم را نکرده‌اند و چنانچه تلاش کنند به نتیجه مطلوب‌‌ می‌رسند وبر این اساس باید بر این مهم در حال حاضر همت گمارد. ایشان با ایجاد تقابل بین اسلام صلح و جنگ، اسلام داعشی و اسلام صلح طلب، در همه جا خود را طرفدار صلح و آزادی جلوه‌‌ می‌دهد؛ اما به چه قیمت؟

آیا وظیفه اندیشمند دینی، تفسیر و تبیین دیدگاه شریعت آن‌طور که هست‌‌ می‌باشد یا باید مطابق میل و سلیقه دیگران به نحوی واقعیات را وارونه نمود که چیزی از آن باقی نماند؟ در ادامه به‌طور مبسوط این مهم بررسی خواهد شد.

برخی از این عبارات به‌عنوان فقط مثال و مشتی نمونه خروار:

* در درون تعلیمات ادیان به‌طور کلی از جمله اسلام و مسیحیت، نهادهایی وجود دارند که متأسفانه با برداشت‌‌های انحرافی و غیرواقعی موجب خشونت شده است، در حالی که همه آن نهادها در جای خود معنای دیگری دارند و چنانچه عالمان دینی در تبیین و ارائه چهره صحیح آن تلاش کنند،‌‌ می‌توانند قدمی در برانداختن خشونت‌‌های دینی بردارند. خشونت‌‌هایی که امروز در میان پیروان ادیان صورت‌‌ می‌گیرد، هر چند دست‌‌های سیاسی در پشت آن‌ها قرار دارد ولی بدون تردید آنان برای تحقق مقاصد خود از سوءبرداشت‌‌های خود از نهادهای دینی بهره‌‌ می‌گیرند.

* نهاد کفر و ایمان است که جامعه بشری را از نظر یک شخص دینی به خودی و غیرخودی تقسیم‌‌ می‌کند و به‌جای دوستی تخم عداوت‌‌ می‌کارد. عداوتی که مقدمه جمع‌آوری اسلحه، «ارهاب» و بالاخره جنگ و خونریزی خواهد بود، در حالی که نه معنای کفر و ایمان چنان است که برداشت شده و نه معارف دینی چنان اجازه‌ای را به پیروان خویش‌‌ می‌دهد که به استناد کافر دانستن دیگری دست به خشونت بزنند.

مطلب سوم: ایجاد انزجار از شریعت

نویسنده به سبب نوع نگاه خود و القائات منفی که بر آمده از دیدگاه ایشان در این مقاله و سایر مقالات‌‌ می‌باشد، باعث ایجاد انزجار و یا لااقل بدبینی نسبت به شریعت می‌گردد، به‌نوعی که مخاطب نسبت به مفاهیمی بسان جهاد، شهادت و امر به معروف و نهی از منکر بدبین‌‌ می‌شود. برخی از این اظهار نظرها را بنگرید:

* تلخ‌ترین خشونت «خشونت مقدس» است.

* سیاه‌ترین و دشوارترین خشونت، خشونت‌های ناشی از انگیزه‌های قدسی و دینی است؛ یعنی، به نام خدا، آدم‌کشی کردن و برده سازی کردن و سر بریدن و به نام خدا اسیر و ویران کردن. تمام جنگ‌های تاریخ ناشی از خشونت بوده. هیچ خشونتی هم به تلخی خشونت مقدس نیست. ما نمونه‌های آن را در قرون وسطی دیده‌ایم که به نام خدا و دین چه کردند و متأسفانه هنوز هم ادامه دارد.[۱]

از این قبیل تاخت و تازها بر مفاهیم دینی و نگاه منفی به این مفاهیم در صحبت‌‌های ایشان بسیار یافت‌‌ می‌شود. به نظر‌‌ می‌رسد همیاری و تعامل بین ادیان امری نیکو است؛ ولی نه به این قیمت که تمامی مفاهیم دینی و اسلامی که دارای بار ارزشی مثبت و والائی بوده و حتی اهل کتاب و هر انسان آزاده‌ای این مفاهیم والا را‌‌ می‌ستاید را خرج اهداف خود نماید. آن هم به‌طوری که در نظر مخاطب مفاهیمی ضد ارزشی و یا لااقل داری جهات منفی تلقی گردد.

خاستگاه تقابل تفکر و عقیده و به‌خصوص رابطه دین و عقل به دوره رنسانس برمی‌گردد که با مطالعه تاریخ این دوران این مسئله مبرهن‌‌ می‌گردد؛ مثلاً متکلم قرن سوم ترتولیان می‌گوید: آتن را با اورشلیم چه کار؟ (مقصود او از آتن، فلسفه یونان بود و از اورشلیم کلیسای مسیحی). جواب مقدور، این است که ایمان و فلسفه هیچ ربطی به هم ندارند، آن دو کاملاً ضد یکدیگرند.[۲]

و بسیاری از روشنفکران بریده از دین وحیانی ناب با تکیه بر دیدگاه‌های لیبرالیسم فکری و با تکیه بر مفاهیم پلورالیستی و اومانیستی در صدد پیاده‌سازی دوران رنسانس در غرب، در جوامع اسلامی هستند.

حال آیا‌‌ می‌توان این دیدگاه برخواسته از غرب فکری را در جوامع اسلامی و خصوصاً بر اندیشه شیعی منطبق نمود؟ این سؤال پاسخی درخور‌‌ می‌طلبد که در جای خود توسط علما و اندیشمندان اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و هدف از نقل تاریخچه بحث در مسیحیت توجه به این نکته است که دیدگاه نویسنده مسئله جدیدی نیست و در غرب مطرح بوده است و سخنان نویسنده مشابهت زیادی با این دیدگاه‌ها دارد.

البته سخنان ایشان به انزجار آفرینی ختم‌‌ نمی‌شود بلکه به ایجاد تقابل بین مفاهیم ارزشی نیز رسیده است و طوری به مخاطب القاء‌‌ می‌گردد که این مفاهیم در تضاد با هم بوده و مانعه الجمع‌‌ می‌باشد؛ مفاهیمی مثل ایمان و کفر و معاند و مسالم.

تضاد آفرینی و تضاد سازی وهمی و تصنعی و القاء آن به مخاطب در مورد فکر و عقیده، زندگی معتقدانه و متفکرانه و توصیه به زندگی متفکرانه و روبه جلو بودن آن و حرکت داشتن و به‌جای اعتقاد به دین بگوید من فکر‌‌ می‌کنم. از دستاوردهای دیدگاه نویسنده است.

خلط بین افعال و اعمال و کردار مسلمین حتی مسلمین ظاهری مثل داعش با تعالیم عالیه و ناب اسلامی و نشاندن هر یک به‌جای دیگری و تسری حکم از یک مورد به دیگری نیز از ره‌آوردهای سخنان ایشان در جای جای کتاب فاجعه جهل مقدس است.

مطلب چهارم: وادادگی مقدس‌نما در مقابل جهل مقدس

نویسنده در بسیاری از موارد از جهل مقدس سخن به میان‌‌ می‌آورد و با آراستن دیدگاه خود به سخنانی احساسی، داعیه رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی را دارد و به مخاطب چنین القاء‌‌ می‌کند که گویا سراسر گذشته ما و تاریخ شیعه و اسلام از این جهالت مقدس! مملو بوده و اندیشه خود را تنها دیدگاه نجات بشر‌‌ می‌انگارد و آن را به شریعت نسبت‌‌ می‌دهد.

سخن این است که اولاً این وادادگی نامقدس، به هر دلیل و مصلحتی هیچ همخوانی با شریعت ندارد. ثانیاً انتساب آن به شریعت و مقدس انگاشتن آن به لحاظ انطباق ادعائی با متون شرعی، خود یکی از مصادیق حتمی جهل است؛ چراکه تبیین دیدگاهی به اسم دین است که نتیجه آن پوشاندن پوستین وارونه به قامت دین و قلب بسیاری از مفاهیم دینی است مفاهیمی بسان جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، جنگ، صلح، کافر و مسلمان که این دیدگاه نتیجه‌ای جز بی‌اثر کردن این مفاهیم متعالی و خنثی نمودن گزاره‌‌های شریعت است که به‌منظور رسیدن به اهداف عالیه اسلامی در دین تعریف شده است.

تغییر ماهوی این مفاهیم در ضمن مباحث بعدی برای خواننده محترم روشن‌تر‌‌ می‌گردد.

مطلب پنجم: خنثی‌سازی مفاهیم ضد ارزشی

 از دیگر سو نویسنده مفاهیمی ضد ارزشی که در آموزه‌‌های وحیانی دارای بار منفی زیادی بوده و شارع مقدس به‌منظور مصالح عالیه‌ای بسان گریز از شرک و کفر و ایمان آوردن به خدا و رسول، برای این مفاهیم تعابیر بسیار منفی با بار ارزشی منفی را گوشزد نموده و وعیدهای فراوانی برای دنیا و آخرت داده است را یا کاملاً خنثی نموده و یا با سوء تعریف از قبح آن کاسته و یا به مفاهیمی خنثی تبدیل نموده است. یکی از آن عناوین کفر است که به بهانه حقوق شهروندی و حقوق بشر دچار چنین تغییری شده است و از قبح آن فروکاهیده است، به‌طوری که در بستر حقوق بشر و حقوق شهروندی تعابیری بی‌خاصیت تلقی‌‌ می‌گردد و به این بهانه که حقوق بشر و حقوق شهروندی امری مستحدث است و قران و روایات ناظر به آن نیست، پس کاربردی ندارد و لابد اگر کسی هم از قرآن استدلالی بیاورد لاجرم متهم به مغالطه زمان پریشی است.

تناقض نویسنده وقتی آشکار‌‌ می‌گردد که ایشان در ادامه توضیح داده شده است که اولاً قرآن و روایات ناظر به حقوق اساسی انسانی است و سعادت و کمال فردی و جمعی را تا روز قیامت در نظر گرفته است و هماره‌‌ می‌تواند معیار تشخیص حق و باطل بوده و کنار گذاشتن آن یا به دلیل جهل است و یا منشاء روان‌پریشی دارد. چطور قرآن و روایاتی که اساساً ناظر به حقوق بشر و حقوق شهروندی نبوده و‌‌ نمی‌تواند در این وادی راهنما باشد، سعادت فردی و جمعی انسان مدرن را تأمین‌‌ می‌کند.

سایر نقدها

مطلب اول: عذرخواهی نابجا همراه بار منفی

در جائی از سخنان در مقام عذرخواهی خود را نماینده دین تلقی نموده و ضمن مشوه جلوه دادن عملکرد روحانیت در عذرخواهی خویش هزاران مطلب ناگفته و ناصواب را به مخاطب القاء‌‌ می‌گرداند و چنین‌‌ می‌گوید: «من به‌عنوان یک روحانی نسبتاً سالخورده، از همه ملت ایران عذرخواهی می‌کنم. ما نتوانستیم اخلاق اسلامی را ارتقا ببخشیم و نسل امروز را مهربان و رحیم و بدون خشونت تربیت کنیم.»

ما نتوانستیم یعنی شکست مطلق روحانیت شیعه و این سخن، گناهی نابخشودنی است که زحمات علمای اسلام و بالأخص شیعه را نادرست انگاشته است و این جفای بزرگی بر میراث شیعی است.

مطلب دوم: رد تقسیم‌بندی مؤمن و کافر

در حالی نویسنده این تقسیم را مورد نقد قرار داده است که فقط در قران کریم بارها این تقسیم‌بندی به کار رفته است، جمله‌ی “یا ایها الذین آمنوا” ۸۹ بار در قرآن تکرار شده است؛ و حتی این تقسیم‌بندی در سایر کتب سماوی و در لسان سایر پیامبران الهی نیز وارد شده است.

ایمان در کتاب مقدّس، سرآمد همه فضایل به شمار می‏آید؛ و انسان تنها به‌وسیله ایمان نجات می‏یابد:

«… به خداوندِ عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه‏ات نجات خواهید یافت.»[۳]

تبیین مفهوم و ماهیت «ایمان» زمینه‌ساز بسیاری از مباحث فلسفی و کلامی شده و ذهن اندیشمندان مسلمان، مسیحی و یهودی را به خود مشغول داشته است. به گفته ایزوتسو، اسلام‌شناس معروف ژاپنی، ایمان از لحاظ تاریخی، نخستین و مهم‌ترین مفهوم کلامی در اسلام بوده و در چند قرن نخستین فرهنگ اسلامی، چندین مسأله مهم پدید آورده است که برخی از آن‌ها برای امت اسلامیِ در حال رشد، مسایلی حیاتی بودند.[۴]

و نویسنده این مهمترین تقسیم‌بندی در حوزه کلام و اعتقادات و سایر مباحث دین‌شناسی را به‌طور کلی از حیز انتفاع ساقط نموده و دیدن داری را خلع سلاح‌‌ می‌نماید و مفاهیم مبهمی بسان مسالم و معاند را جایگزین‌‌ می‌نماید که این سخن ناصواب توابع منفی فراوانی دارد که بعید است نویسنده به آن ملتزم گردد؛ مثل عاری شدن قرآن از گزاره‌‌های مبتنی و ناظر بر حقوق بشر و حقوق شهروندی و بر این اساس قرآن اساساً مربوط به زندگی جمعی نوین نبوده و نقش هدایت‌گری ندارد.

حال سؤال این است که آیا این تقسیم‌بندی از اساس درست نیست و یا اینکه در جوامع امروزین کاربرد ندارد؟ در پشت سخنان نویسنده این استدلال نهفته است که آموزه‌‌های قرآنی فارغ از مفاهیم حقوق بشری است و این تقسیم‌بندی با حقوق شهروندی و یا حقوق بشر ناسازگار است و باید بشر به صلح‌جو و معاند تقسیم شود. ایشان‌‌ می‌گوید: «تقسیم‌بندی مؤمن_کافر البته در قرآن مجید هست؛ اما به نظر من این تقسیم‌بندی ناظر به قلمرو برخورداری از حقوق شهروندی نیست».

نقد:

این استدلال اولاً با اکمال دین الهی و ابدیت آموزه‌‌های وحیانی ناسازگار است؛ چراکه معنای این سخن چیزی جز پذیرش نقص در ساحت دین خاتم و قرآن (به لحاظ نیازهای امروزی بشر) و عدم توجه به نیازهای ضروری انسان است در حالی که در اندیشه شیعی و بر اساس روایات شکی در اکمال دین و ابدیت آموزه‌‌های وحیانی نیست.

ثانیاً دلیلی بر حجیت علی الاطلاق گزاره‌‌های حقوق بشری و حقوق شهروندی وجود ندارد و بسیاری از مفاهیم آن یقیناً با مسلمات شریعت‌‌های الهی و خصوصاً شریعت محمدی ص در تعارض است؛ گزاره‌‌هایی بسان ترویج اباحی گری، همجنسگرائی و…

ثالثاً: بسیاری از اندیشمندان غربی و شرقی نیز با این اعلانیه‌‌ها مخالفت نموده و آن‌ها را ابتکار عمل نظام سلطه به‌منظور اضمحلال تمدن‌ها و شکستن مقاومت ملت‌ها در مقابل فرهنگ نیهیلیسم غربی تفسیر‌‌ می‌نمایند. این سخن ایشان در نوع خود جالب است و پا را فراتر از همه معیارهای مورد پذیرش در اسلام‌‌ می‌گذارد و نعل وارونه‌‌ می‌زند بنگرید: «من اعلامیه حقوق بشر را نتیجه تربیت انبیا الهی و رنج پیامبران بزرگ می‌دانم. تربیت انبیا است که بشر در قرن بیستم فهمید که باید به‌جای دوئیت‌ها و فاصله‌ها دوستی و محبت قرار داد».[۵]

یا للعجب از یکسو ادعا می‌شود که تقسیم‌بندی قران ناظر به قلمرو برخورداری از حقوق شهروندی نیست و مؤمن و کافر را که در قرآن آمده نفی‌‌ می‌نماید و خطابات قانونیه حضرت امام را مغالطه زمان پریشی‌‌ می‌انگارد و از دیگر سو با جنبه الهی دادن به دست‌نوشته غرب منهای خدا، اعلامیه جهانی حقوق بشر را نتیجه تعالیم انبیاء‌‌ می‌انگارد. چطور قران و انبیائی که به‌زعم نویسنده، اصلاً ناظر به مفاهیم حقوقی صحبت نکرده‌اند و خطابات قانونیه مشتمل بر خلط زمان پریشی است؛ ولی اعلامیه حقوق بشر نتیجه و مطابق تعالیمشان است.

ای کاش یک بار و برای همیشه ایشان مبانی اسلام شناسی از دیدگاه اسلام، سعادت انسان و معیارهای سعادتمندی وی بر اساس آموزه‌‌های وحیانی و بسیاری از این نوع مباحث را بازخوانی نموده و بعد روشن نمایند که از دیدگاه غرب سکولار و در غالب بیانیه‌‌های حقوق بشری کدام یک از این معیارها دیده شده و برطرف کننده کدامین ملاک سعادت بشری است و آن موقع ادعا نمایند که اعلامیه حقوق بشر نتیجه تربیت انبیا الهی و رنج پیامبران بزرگ است و تربیت انبیا است که بشر در قرن بیستم فهمید که باید به‌جای دوئیت‌ها و فاصله‌ها دوستی و محبت قرار داد.[۶]

بر اساس دیدگاه متعالی توحیدی در ادیان الهی، بخصوص دین اسلام و از منظر کلامی و حتی در مباحث حقوق بشر اسلامی، ایمان و کفر به چندین مرتبه مقدم بر مفاهیمی از قبیل مسالم و معاند است؛ چراکه حقوق بشر و حقوق شهروندی بر اساس نظرگاه توحیدی از ایمان و عدم ایمان سرچشمه‌‌ می‌گیرد و تا مسئله معرفت به خدا و اقرار به آن که رکن بنیادین حیات معنوی بشر است تبیین نگردد، چهارچوب سعادت بشری تدوین نشده است و بر این اساس هر کس به این اصل معتقد باشد متصف به صفت مؤمن‌‌ می‌گردد و الا کافر تلقی‌‌ می‌گردد؛ و بر اساس این اندیشه، رابطه انسان با خدا و رابطه شخص با خود و سایر افراد و جامعه تبیین‌‌ می‌گردد که در پرتو این نگاه، تازه حقوق شهروندی و حقوق بشر متولَّد‌‌ می‌گردد و اگر این معانی بلند را به این بهانه که در فضای حقوق شهروندی نیست، به کناری بگذاریم علاوه بر اینکه حقیقت ادیان توحیدی را نفی نموده‌ایم، از اصول و قواعد آن نیز خارج شده و هر تقسیم‌بندی دیگری مغایر با این نگاه، رنگ و بوی توحیدی نداشته و وصله‌ای ناجور بر دامن شریعت‌‌ می‌گردد. دقت شود این بدان معنا نیست که تقسیم‌بندی نویسنده در نظام واره توحیدی اصلاً معنا ندارد، بلکه منظور این است که‌‌ نمی‌توان آثاری را که نویسنده ادعا نموده بر آن بار نمود.

بله در فضای اندیشه لیبرالی غرب که مفاهیم بسان توحید، ایمان و… رنگ باخته، تقسیم مسالم و معاند رنگ‌‌ می‌گیرد و قابل تبیین است. ولی در فضای توحیدی فقط در ذیل توحید جایگاه دارد؛ و حتی با الهیات مسیحی نیز مسانختی ندارد.

این بحث کلامی مفصل نیازمند تبیین بیشتری است که محل خود را‌‌ می‌طلبد.

رابعاً: اگر ایمان از دور خارج گردد که به‌زعم نویسنده خارج‌‌ می‌شود، ملاک جواز برخورد با معاند چیست؟ و به چه دلیل‌‌ می‌توان با معاند برخورد نمود و به مسالم آفرین گفت؟

توضیح اینکه وقتی به جهت استناد به حقوق بشر و حقوق شهروندی (که به ناحق نویسنده آن را عصاره تعالیم انبیاء‌‌ می‌انگارد) ایمان ملاک نیست، یعنی ایمان به خدا و پیامبر و تعالیم ایشان ملاک سنجش در حقوق شهروندی نیست، دیگر هیچ کس‌‌ نمی‌تواند با معاند به اسلام و دین برخورد نماید چون در چهارچوب حقوق شهروندی کار خطائی مرتکب نشده است بله اگر به حد محاربه و قتال برسد بحث دیگری است.

خامساً: در نظر نویسنده بین اسلام و کفر و صلح‌جو و جنگ طلب تقابل است، به‌طوری که قابل جمع‌‌ نمی‌باشند در حالیکه‌‌ می‌توان با تحفظ بر دسته‌بندی قرآنی مؤمن و کافر و در ذیل آن انسان‌های مسلمان را به دو قسم صلح‌جو و جنگ طلب تقسیم نمود و آن‌وقت مسلمانی که در سایه تعالیم الهی و تشخیص امام معصوم و بعد از آن فقهای دین، بر جهاد اقدام نموده جنگ جو به معنای آنچه در متون دینی به‌عنوان جهاد نامیده‌‌ می‌شود قرار داد که امری ممدوح بوده و تمامی آیات فضیلت جهاد و ثواب مجاهدین و… در مورد این افراد است و کسی بسان داعشی را از مصادیق جنگ جو و صلح ناپذیر تلقی نمود که مورد مذمت شریعت بوده و اگر از روی علم و عمد این اعمال را مرتکب شود مرتد و کافر‌‌ می‌گردد.

مطلب سوم: حقیقت ایمان و کفر

نویسنده کفر و ایمان را امری قلبی صرف انگاشته و چون امری قلبی است انسان‌ها را بدان راهی نیست و‌‌ نمی‌تواند معیار سنجش قرار گیرد و چنین نتیجه گرفته که بر این اساس باید برای حل مشکلات اجتماعی جهانِ اسلام، ایمان و کفر باید از گردونه خارج گردد و در جایی دیگر با بیانی عاطفی پیشنهاد می‌کند که تقسیم‌بندی انسان‌ها به مؤمن و کافر را که مرتبط با قلوب است کنار بگذاریم و در روابط اجتماعی به‌جای آن تقسیم انسان‌ها به «مسالم و محارب» را قرار دهیم. بدین معنا که هر کس که اظهار دوستی می‌کند دست او را بفشاریم و آغوش خود را به‌سوی او بگشاییم»؛ و بعد توصیه‌ای بر اساس همین مبنا به جمهوری اسلامی در مقابل داعش‌‌ می‌کند: «پیشنهاد من به دولت جمهوری اسلامی ایران این است که برای تبیین خط مشی سیاست خارجی خود و جدا کردن راه خود با تفکر داعشی که امروز چهره اسلام را کریه کرده، رسماً با گرفتن الهام از تعالیم اهل‌بیت عصمت (ع) و عقل‌گرائی شیعی بر همین نقطه‌نظر پای فشارد و به‌صراحت اعلام دارد».

نقد: اولاً داعشی که به اعتراف خود غرب محصول اتاق‌های فکری غرب و با استفاده از جهالت رژیم‌‌های مرتجع است؛ و به‌جای اینکه نویسنده در گفتگوهای بین ادیانی و در مواجهه با اندیشوران آزاده غربی که خود از نظام‌‌های حاکم در غرب به ستوه آمده‌اند از آن‌ها بخواهد که منشاء این چالش‌ها و کشت و کشتارها (که همان نگاه حاکم بر غرب بریده از توحید و دین است) را به مردم کشورهای غربی معرفی کنند و اقدامی درخور و شایسته در غرب برای مقابله با این قتل و غارت‌ها ایجاد شود، ایشان صورت مساله را پاک نموده و دست به تحریف و تغییر آموزه‌‌های دینی آن هم به‌طور گسترده و به نیابت از انبیا و اولیا‌‌ می‌زند.

به لحاظ مبانی کلامی و فقهی ایرادات فراوانی به این نظریه وارد است که در فراز قبلی به برخی اشاره شد و در اینجا نیز به برخی دیگر در حد ظرفیت این مقاله اشاره‌‌ می‌شود و البته باز هم به همه اشکالات پرداخته نشده است کمتر سخنی را‌‌ می‌توان یافت که در این حد خلط و اشتباه در مبانی فلسفی، کلامی و فقهی در آن یافت شود.

ثانیاً اگر هم ایمان امری قلبی باشد و بر فرض که به‌خودی‌خود برای انسان‌ها قابل دسترسی نباشد؛ ولی یقیناً خدا و پیامبر و معصومین از آن آگاه بوده و به لحاظ آثار و شرائط و ویژگی از آن خبر داده‌اند و از دیگر سو در آیات و روایات نیز ایمان معیار سنجش قرار گرفته است؛ پس بر اساس این مشخصه‌‌ها‌‌ می‌توان عمل نموده و آن را معیار قرار دهیم و با این راه‌حل دغدغه نویسنده برطرف شده و راه فهم ایمان و کفر در دل انسان‌ها کشف شده و در نتیجه نیازی به‌جای گزینی ایمان با معیاری مبهم نیست.

ثالثاً: مسالم و معاند نیز خود از تقسیم‌بندی‌‌های متفرع بر ایمان و کفر است با این فرق که جایگاه آن در نظام اندیشه توحیدی مشخص و به لحاظ مصادیق نیز ابهامی در آن نیست؛ یعنی معلوم است که صلح و جنگ و عناد و انتقام در چه مواردی حسن بوده و در چه مواردی قبیح است؛ و از منظر نظام حقوقی اسلام هیچ ابهامی در آن نیست به خلاف تقسیم نویسنده که اصلاً تعریف و حدود آن معلوم و مشخص نیست.

رابعاً: یقیناً مصالح و معاند نیز فی‌نفسه و بدون لحاظ آثار و نتایج خارجی امری قلبی است و بر اساس آثار خارجی قابل انکشاف است و وقتی این‌چنین شد هیچ برتری از این حیث بر تقسیم‌بندی قرآنی ندارد و ضمن اینکه این معیار، مبهم و مجمل است که به لحاظ حقوق اسلامی اصلاً قابل اتکاء نبوده و حدود و ثغور مشخصی ندارد.

سخن پایانی

سخنان نویسنده همان‌طور که روشن شد چه به لحاظ مبانی کلامی- فلسفی و شناخت‌شناسی و چه به لحاظ مبانی حقوقی و سایر جهات اشکالاتی فراوان دارد که به برخی از آن‌ها اشارت رفت و به جهت اینکه یا اندیشوران به برخی اشکالات اشاره نموده و یا به جهت جلوگیری از اطاله کلام به همین مقدار بسنده‌‌ می‌شود ولی یقیناً ضرورت دارد در این زمینه کار علمی مناسبی صورت گیرد.

در انتهاء پیشنهادی به جوانان دانشگاهی و حتی شاگردان این قبیل اساتید‌‌ می‌شود و آن اینکه با مراجعه به عالمان و علماء حوزه‌‌های علمیه خصوصاً قم مقدسه سخنان این عالمان و دیدگاهایشان را بدون تحریف از زبان خودشان بشنوند و بعد در مقام داوری برداشت صحیح را اخذ نمایند که قرآن فرموده «فبشر العباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»[۷] که اگر به این کار اقدام شود سره از ناسره مشخص گردیده و غش در دین عیان‌‌ می‌گردد.

جهل مقدس یا وادادگی نامقدس/ حسین ‌‌هاشمی شاهرودی

نویسنده: حجت‌الاسلام حسین هاشمی شاهرودی، مدرس سطوح عالی حوزه علمیه قم و پژوهشگر فقه سیاسی مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام

 

 

[۱] – سخنان محقق داماد در نشست «صلح و جنگ، امر به معروف و نهی از منکر».

[۲] – پترسون، مایکل، … عقل و اعتقاد دینی، ص۳۳. تهران، طرح نو، ۱۳۷۶ ش.

[۳] – اعمال، ۳۱:۱۶؛ رومیان: ۱:۵؛ ۳۰:۹؛ افسسیان ۸:۲..

[۴] – ایزوتسو، توشی هیکو. (۱۳۸۷). مفاهیم اخلاقی- دینی در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‌ای، تهران: فرزان.

[۵] – خبرنگار حقوقی ایسنا، آیت الله دکتر مصطفی محقق داماد در همایش “حقوق بشر و پشتوانه‌های ایرانی و اسلامی آن”، شصت و یکمین سالگرد تصویب اعلامیه حقوق بشر از سوی کمیسیون حقوق بشر.

[۶] – همان.

[۷] -سوره زمر، آیه ۱۷.

یک دیدگاه

  1. نقد جدلی و ضعیفی بود. نویسنده توجه ندارد که “حقوق” در ترکیب اضافی “حقوق بشر”، جمع “حق” است که در سنت اسلامی مفهومی ریشه دار است و این ربطی به مفاهیم حقوقی جدید مثل “قانون” ندارد. به علاوه مسیحیان متدینی در زمره نویسندگان این اعلامیه بوده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics