شبکه اجتهاد: در مسیر اسلامیسازی علوم انسانی، یکی از منابعی که میتواند راهگشای تحول در این علوم قرار گیرد، منابع روایی و میراث احادیث معصومین(ع) است. حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی میرباقری، در سومین دورۀ طرح ملی نخبگان علوم انسانی درآمدی بر روش و سبک مطالعات روایی شیعی ارائه کرد که به نوبۀ خود برای دانشجویان در رجوع به روایات اهل بیت(ع) راهگشا بود. از میان منابع روایی، تمرکز او بر کتاب کافی اثر ثقهالاسلام کلینی(ره) بود. آنچه در ادامه میآید، گزارشی مختصر از این سخنرانی است.
آشنایی با احادیث اهل بیت(ع)
آشنایی با احادیث اهل بیت(ع) در طول هزار و چهارصد سال مورد توجّه علمای پیرو اهلبیت(ع) و البته سایر مذاهب اسلامی بوده است. ائمه(ع) صاحبان علوم الهی هستند. علوم اهل بیت(ع) با انبیا و ملائکۀ مقرب و همۀ کاملین و اولیای الهی و عباد کامل خدا قیاسناپذیر است. اهل بیت(ع) معلم هستند و دیگران متعلّم.
علم اهل بیت(ع) به قرآن
بخشی از علوم ائمه(ع) علم به مراتب کتاب و حقایق قرآن یا همان علمالکتاب است. آیات بیّنات قرآن در سینۀ این صاحبان علم الهی هستند و احدی جز ایشان واجد این علم نیست. امام با حقیقت کلام خدا متحد است و هیچ خطایی در علم امام نیست. علوم دیگر خالص و ناب نیستند. امیرالمومنین(ع) میفرمایند: نحن الاَعراف؛ یعنی ما اهل بیت، کسانی هستیم که معرفت الهی جز از راه معرفت ما واقع نمیشود.
راه برخورداری از این علم چیست؟ امام میفرمایند علوم ما صعب مستصعَب است. راهی نیست که به راحتی در اختیار باشد. تحمل این علوم بسیار دشوار است. فقط انبیای مرسل و ملائکۀ مقرب و عباد ممتحَنی مثل جناب سلمان تاب علم اهل بیت(ع) را دارند. اما علوم ائمه(ع) مقاماتی دارد. مقاماتی از علم امام، مخصوص به امام است. بعضی از مقامات در دنیا، پیش از ظهور، دستیافتنی نیست؛ بعضی از مقامات متعلق به عوالم بعد است و بعضی نیز در عوالم بعد و حتی در بهشت هم دستیافتنی نیست.
آنچه دستیافتنی است، از روایات استفاده میشود. بخش عمدهای از معارفی که باید گفته شود در همین کلماتی است که از معصومین(ع) منقول است و به دست ما رسیده. بالفعلترین زمینه برای رسیدن به معارف اهل بیت(ع) این است که ما از طریق کلمات نورانی ایشان به آن حقایق دست یابیم. کلمات ائمه(ع) متّصل به سرچشمۀ کلام هستند و مقاماتی دارند؛ ظاهر و باطن دارند. اگر کسی بتواند با کلام معصوم آشنا شود و از ظاهر به سمت باطن حرکت کند و مقامات باطنی کلمات معصومین(ع) را بهدست آورد، به تدریج با حقایق معارف آن بزرگواران آشنا میشود و آن حقایق به قلبش عطا میشود. راه رسیدن به حقایق، سیر با معصوم و استفاده از معارف اوست.
مقدمات فهم روایات
استفاده از این معارف مقدماتی دارد؛ مقداری ادبیات عرب و علوم ظاهریۀ لغت ـ فقه اللّغه ـ و ابزارهای اجتهاد، اصول فقه و قواعد دیگری لازم است که به تدریج باید تکامل پیدا کنند تا امکان استنباط جامعتر و کاملتر از کلمات معصومین(ع) حاصل شود. البته این مقدمات باید فهم تخصصی بشود؛ فهم غیرتخصصی حجت نیست.
لازمۀ مهم فهم روایات اهل بیت(ع)
جنبههای دیگری وجود دارد که در بعضی روایات آمده است و به این امر میپردازد که چگونه میتوان از علم امام استفاده کرد. یکی همان است که فرمودند باید اهل تحمّل بشوید؛ اهل تحمل ملائک مقرب هستند و انبیای مرسَل وعباد ممتحن. ما که جزو آن دو دسته نخست نیستیم و قاعدتاً باید جزو عباد ممتحن بشویم، باید یک سلسله امتحاناتی را پشت سر بگذاریم. بر اساس آن امتحانها به ما علم عطا میشود. اگر انسان از آن امتحانها بیرون آمد، این اسرار به انسان عطا میشود. باید عبد ممتحن بشویم. امام صادق(ع) جلوهای از عبد ممتحنشدن را در حدیث عنوان بصری گفتهاند. برای فهم کلام معصوم باید قلب فرد زنده شود. اگر خدای متعال ارادۀ هدایت کسی را داشته باشد، این علم در قلبش واقع میشود. باید دائما اهل طلب و استفهام بود تا از خدای متعال طلب فهم کرد. علم، آن اسرار الهی است که به کسی میدهند که میخواهد امانت خدا را جای خودش مصرف کند. اگر بخواهی خود را مالک علم ببینی و آن را هر جور که دلت میخواهد خرج کنی، به تو علم نمیدهند و هر آنچه داری قیلوقالی بیش نیست.
عبد اگر عبد است، هیچوقت تدبیر خود نمیکند. اگر دیدید به فکر نان و بقا و عزت و آبرو و موقعیت و آیندۀ خود است، این عبد نیست. عبد اگر عبد است، خود را مِلک خدا میداند؛ ملک الهی را به خدای متعال تفویض میکند که او هر جور میخواهد ملک را اداره کند. نگران هم نیست. حضرت فرمودند اگر تفویض کرد، مصائب برای انسان آسان میشود. کسی که خود میخواهد کارهای سنگین را بردارد، کار برایش سخت میشود؛ اما کسی که تفویض کرده، خدای متعال اداره میکند؛ چون واگذار به ارادۀ خدای متعال شده است و خداوند هم خرسند است و سختیهای راه را برایش آسان میسازد. سپس حضرت فرمودند کسی که سختیهای راه برایش آسان شود، قابل علم میشود؛ همۀ دلمشغولی او فی ما اَمَر الله تعالی به و نَهی عنه است. کسی که خلع مالکیت از خود کرده، امانتدار است؛ امور خود را تدبیر نمیکند و فارغ از خودت با تمام وجود مشغول به امر و نهی است. جایی امر و نهی انسان باید رزق حلال باشد و در جایی دیگر علم و در جایی هم اقدامات اجتماعی. عبد کسی است که دنبال مأموریت است؛ نه دنبال تدبیر خود. کسی که این گامها را بردارد، دیگر مجالی برای مِراء و جدال با دیگران ندارد. مجادلهکردن، خود را به رخ کشیدن و اثبات کردن خود است.
بعد حضرت فرمودند ممکن است کسی بگوید اگر من رفتم بنده شدم، دیگر چه احتیاجی به یادگیری دارم؟ حضرت فرمودند خیال نکنید کسی که بنده شد، واصل شده و رسیده؛ بندگی اول راه است؛ «ذاک اول درجه التقی»؛ اول قدم در وادی تقوا این است که انسان این قدمها را بردارد. حضرت، آیهای را خواندند که دو مطلب در آن است؛ هم اینکه اول قدم در وادی تقوا چیست و هم ثمرۀ این تقوا؛ که برخورداری از علم امام است؛ «تلک الدّار الاخره»؛ آن دار آخرت که خیلی هم در دسترس نیست؛ «نجعلها»؛ ما قرار میدهیم در اختیار «للّذین لا یریدون علوّاً فی الارض و لا فساداً»؛ کسانی که در زمین ارادۀ علوّ و فساد ندارند. کسی که میخواهد برتر باشد حتماً دنبال فساد هم هست. بدانید آدمی که دنبال اثبات خودش است و میخواهد خودش غالب شود، هنوز از این وادی خارج نشده و همۀ اصلاحات او نیز افساد است.
تمدنهای مادی از شکل کهنه و سنتی تا شکل مدرن آنها ـ که مدرنترین آنها لیبرال دموکراسی است ـ همه، نظام افساد هستند؛ هر کاری میکنند فسادانگیزی است. اگر هم به خود آنها بگویید «…لاتُفسِدوا فی الارضِ قالوا اِنّما نحنُ مُصلِحون؛ اَلآ اِنّهم همُ المفسدونَ ولکن لایَشعُرونَ». چون انسانی که دنبال اثبات خود است و میخواهد بت نفس خود را اثبات کند، کجا را میتواند اصلاح کند؟
عالم که برای بتپرستی درست نشده؛ بتکده نیست؛ وادی توحید است: «هو الّذی فی السّماءِ اِلهٌ و فی الارض الهٌ». اگر ذرهای در عالم از مدار خارج شود، فتنه درست میشود. در عالمی که چنین تدبیری بر سر اوست، چگونه میخواهی خود را اثبات کنی و دست به اصلاح بزنی؟
پس نکتۀ اول: «تلک الدّار الاخره نجعلها للّذین لا یُریدون علوَّا فی الارض و لا فساداً»؛ سپس فرمود: «و العاقبه للمتّقین». متقین، کسانی هستند که دنبال علو و برتریجویی نیستند. حضرت گفتند باید سه قدم برداشت تا مصداق آیۀ خلع مالکیت از خود شد. انسانی که خودش را مالک میبیند، نمیتواند دنبال حفظ ملک خود و برتریجویی نباشد. چنین انسانی با مالکهای دیگر رقابت میکند. انسان وقتی با خدایان دیگر رقابت نمیکند و خود را شریک خدای متعال نمیبیند که از خود خلع مالکیت کند و تفویض کند؛ والا اگر تفویض هم نکند باز دوباره فساد میکند. اگر همۀ دلمشغولی انسان به امر و نهی خدای متعال نباشد، باز هم فساد میکند. «والعاقبه للمتقین»؛ عاقبت برای این متقین است. «تلک الدّار الاخره»؛ یعنی علوم و معارف ائمه(ع). خدای متعال علم ائمه(ع) و ولایت را در دسترس کسی قرار میدهد که «لا یُریدون علوًّا فی الارضِ و لا فساداً»؛ و الّا اگر کسی بخواهد از سرّ ولایت استفاده کند، اثبات نفس کند، فتنهگری کند، بتپرستی در عالم راه بیاندازد، دیگران را هم به بت نفس خود دعوت کند و بخواهد چشم و گوشها را به سمت خود بکشد، چیزی که به او میدهند «تلک الدار الاخره» نیست؛ علم نیست؛ ولایت امام نیست؛ ولایت ابلیس را به او میدهند: «و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت، یُخرجونهم من النّور الی الظلمات»؛ سیر در وادی ظلمات. رسیدن به وادی نور از آنِ مؤمنین است: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور».
پس ولایت امام، علوم امام و معارف امام «دارالاخره» است. همۀ «دارالاخره» هم همین است؛ باطن بهشت هم همین است؛ بهشت دنیا و باطن همین عالم هم همین است؛ «انّ الاَبرار لفی نعیم». ولایت امام و محیط ولایت ائمه(ع) از آنِ متقین است. کسی را که متقی نیست و تقوا ندارد در وادی ولایت ائمه(ع) راه نمیدهند.
علم امام «ماء مَعین» و «ماء غَدَق» است؛ حقیقت ایمان است. «وأَن لو استقاموا على الطریقه لأَسقیناهم ماءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهم فیه»؛ اگر اینها بر آن طریقت استقامت میکردند، ما با آب گوارا آنها را اسقا میکردیم. حضرت چند معنا برای غدق ذکر کردند؛ «لأشربنا قلوبهم الایمان»؛ یعنی اگر بر امر و نهی ائمه(ع) استوار میماندند، قلوبشان را با ایمان سیراب میکردیم؛ پس ماء غدق یعنی ایمان. علمی که از امام میرسد قلب را سیراب و احیا میکند. علم مستفاد از امام همان حقیقت ایمان است که موطن آن، قلب است. درجات ایمان، درجات علم مستفاد از امام است. ایمان، معارفی است که از ناحیه امام میرسد.
امام کلمه ماء است. علم امام ماء معین است. در سوره مبارکه تبارک (ملک) فرمود: «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غوراً، فمن یأتیکم بماء معین»؛ اگر آبی که خدای متعال به صورت باران و چشمهها و نهرهای جاری در اختیار شما قرار داده، غور کند و در لایههای زمین پنهان شود، چه کسی ماء معین را در اختیار شما قرار میدهد. حضرت فرمود: ماء یعنی امام. امام رضا(ع) در حدیثی فرمودند «مائکم أبوابکم»؛ آبی که خدای متعال در اختیار شما قرار داده و شما را زنده میکند، ابوابی است که به روی شما گشوده شده؛ و مقصود از ابواب هم امام است. ائمه(ع) ابوابالله هستند؛ باب توحید، باب محبت، باب قرب خدا و … . لقای خدای متعال و بندگی خدای متعال با امام گشوده میشود و چون امام، بابالله و سرچشمه حیات است، از طریق امام به حضرت حق میرسیم؛ که «هو الحی» است؛ «الله لااله الا هو الحی». امام سرچشمه است؛ چون بابالله است. فرمودند ماء معین هم یعنی علم امام. «و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس»؛ نوری برای امام گذاشتیم که با نور زندگی میکند و همه زندگیش در وادی نور است. دیگران در حیرت هستند و امام در یقین؛ دیگران در خواب هستند و امام در بیداری؛ دیگران در تاریکی هستند و امام در وادی نور؛ دیگران در شک هستند و امام در یقین و … . کسی به معارف امام برسد زنده میشود. علم امام، ولایت امام، خود امام و شخص امام ماء است. این ماء، درجاتی دارد؛ گاهی میگوید «و کان عرشه علی المآء» که یکی از مقامهای ولایت است؛ و گاهی میگوید «ینزل من السماء ماء» که این مائی که نازل میشود هم ولایت است؛ اما مرتبه نازله او؛ و گاهی مائی که نازل میشود، ماء معین است: «فمن یأتیکم بماء معین»؛ و گاهی به ماء غدق، یعنی علم امام تبدیل میشود. معارفی که در وجود مؤمن جاری میشود علم مستفاد از امام است؛ یعنی ایمان.
استاد میرباقری در ادامه، روایاتی از کتاب معانیالاخبار مرحوم صدوق نقل میکند: «سمعت اباعبدالله علیهالسلام یقول انتم افقه الناس اذا اعرفتم معانی کلامنا»؛ از همه فقیهتر میشوید اگر معانی کلام ما را بفهمید.
در روایت بعدی امام باقر(ع) نقل میکند که امام صادق اروحنا فداه به من فرمود: «یا بنی، اعرف منازل الشیعه علی قدر روایتهم و معرفتهم. فان المعرفه هی الداریه للروایه. و بالدرایات للروایات یعلو المؤمن إلی أقصی درجات الایمان. انی نظرت فی کتاب لعلی علیه السلام فوجدت فی الکتاب ان قیمه کل امری و قدره معرفه»؛ فرزند عزیزم اگر میخواهی بدانی شیعیان ما در چه منزلگاهی قرار دارند، ببین چقدر روایات ما را میدانند و چقدر به معرفت رسیدهاند. معرفت، همان روایتفهمی است. درایهالروایه روایتخوانی صرف و توقف به علوم ظاهری نیست. مؤمن با درایت در روایت، باطن روایت را بفهمد و حجابهای روایت کنار زند تا به انوار معصوم برسد و مقامات باطنی کلام معصوم بر وی ظاهر و مکشوف شود. بالاترین درجات ایمان که با درایهالروایه حاصل میشود، ماء غدق است؛ سرچشمه ایمان است؛ سرچشمه حیات است؛ یعنی علم امام است. بعد فرمود: «ان الله تبارک و تعالی یحاسب الناس علی قدر ما اتاهم من العقول فی دار الدنیا»؛ محاسبه خداوند هم به اندازه عقل است و گویا عقل هم بر اساس درایهالروایه حاصل میشود.
در حدیث دیگری حضرت امام صادق(ع) فرمود: «حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَهَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَجُ»؛ حدیثی را که درایت و معنا و فهمش را پیدا کنید و بیابید، بهتر از هزار روایتی است که فقط نقل کنید و بشنوید. هیچ کدام از شما فقیه نمیشود تا تعریضات سخن ما را بفهمد و چیزی را که مراد ما بوده بفهمد. هر کلام را هفتصد نوع میشود صرف کرد و وجوه مختلفی از آن فهمید. کلام ما معاریض است و هفتاد وجه را فیالجمله دارد.
در حدیث دیگری هم میفرمایند: «یمصون الثماد و یدعون النهر العظیم قیل له و ما النهر العظیم؟ قال رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم و العلم الذی اعطاه الله ان عزّوجلّ جمع لمحمّد صلیالله علیه و آله و سلم سنن النبیین من آدم و هلم جرا الی محمّد صلیالله علیه و آله و سلم. قیل له و ما تلک السنن؟ قال علم النبیین باسره و ان رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم صیر ذلک کله عند امیر المؤمنین علیهالسلام». گاهی انسان تشنه است؛ ولی نهر عظیم را رها کرده. آب در برکه میماند و کم کم فاسد میشود؛ اما آب نهرهای عظیم چنین نیست و منفعل نمیشود. تشنهای آب برکه را با ولع بخورد و نهرهای عظیم را رها کند؛ خیلی عجیب است. پرسیدند آقا نهر عظیم چیست؟ نخست تفسیر به وجود مقدس نبی اکرم(ص) کردند و سپس فرمودند خدای متعال هر چه به انبیا داده جامعتر و کامل آنها را یکجا به این پیغمبر داده؛ و این نهر عظیم است. همه حقایق از وجود ایشان جاری میشود. بعد حضرت تفصیل دادند و فرمودند هر چه نزد نبی اکرم(ص) بوده، نزد امیر المومنین(ع) و بعد هم نزد ائمه(ع) است. پس نهر عظیم امیرالمومنین(ع) و ذریه پاک ایشان(ع) هستند. کسی گفت یعنی امیرالمومنین از انبیا هم اعلم است؟ حضرت فرمودند: «رحم الله الضعفا من شیعتنا ان الله یفتح مسامع من یشاء»؛ خدای متعال هر که را بخواهد هدایت کند گوشهایش را باز میکند و حرفشنو میکند. حضرت به صراحت میفرمایند همه حقایق نزد ایشان است. در پاسخ میگویند ایشان افضلاند یا انبیای اولیالعظم؟! گوشی که نمیشنود، حرف را تلقی نمیکند.
جایگاه عقل و شهود
در کنار این برداشت از علم، جایگاه عقل و شهود و حس چه میشود؟ خداوند امامی فرستاده است که سرچشمه هدایت است؛ و همه اسرار را به او داده و حکیم است. اگر عقل از امام بهره ببرد و حس، نورانی به نور امام شود و روح و سر و قلب، نورانی به مشاهدات وادی ولایت امام شوند و به تعبیری، قلب و حس و عقل با امام سیر کنند، رشد میکنند. رشد با امام همان «کونوا مع الصادقین» است: با امام یعنی صادقین باشید؛ امامی که هم با خدا صادق است، هم با بندگان. امام صادق مطلق است. با او باشید، یعنی در رشد شهودی، رشد عقلی و رشد تجربی خود با امام باشید و در وادی ولایت امام(ع) با قلب و عقل و حس خود قدم بزنید.
خداوند، عقل و حس و شهود را اعطا کرده است تا ذیل امام معصوم رشد یابند و وارد وادی ولایت شوند؛ وادی نعمت. امام، کمال و تمام نعمت است: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی …». عقل که ذیل امام تعطیل نمیشود؛ بلکه تمامی قوای آن فعال میشود. کسی نمیتواند از تعطیلی عقل سخن بگوید. اما عقل باید ذیل امام و وادی ولایت امام و دین قرار بگیرد.
امام به معنای انکار عقل و حس و شهود نیست. اتفاقاً این امکانات به ما داده شده است تا این نعمتها به تمام برسد و با امام ذیل امام قرار بگیرد. ذیل امام، عقل و قلب و حس رشد میکنند و جهان، بهصورت حقانی فهم و شهود و تحلیل و تجربه میشود. علم دینی یعنی علم ذیل امام. ما قائل به انکار عقل نیستیم و اگر هم میگوییم امام مهم است، به معنای رهاکردن و کنارگذاشتن عقل نیست؛ چون عقل نعمت الهی است، باید در وادی ولایت امام شکوفا شود. حس و شهود نیز به همین ترتیب باید در وادی ولایت امام بارور شوند.
معرفی کتاب کافی
کتاب شریف کافی از کتابهای فوقالعاده است. تعابیر مقدمه کتاب موجب شده است که بسیاری از محققین چنین استنباط کنند که روایات کافی کلاً دارای اعتبار هستند و من هم همین را میفهمم؛ هرچند مناقشهپذیر است. اگر مشخصاً اثبات شود روایتی از کافی ضعیف است، باید درنگ کرد؛ وگرنه احتیاجی به بررسی رجال روایت نیست و حدیثی که در کتاب شریف کافی است، حدیث معتبره است. از آنچه مرحوم کلینی در مقدمه کافی آورده توثیق همه روایات آن استفاده میشود؛ لذا روایات کافی معتبر هستند. این کتاب سه ویژگی دارد: جامعیت: تقریباً تمام ابواب روایات آن جامعیت دارند؛ اعتبار: بسیار عمیق است. برای مثال در کافی، کتاب الاخلاق نیست و بهجای اخلاق، «ایمان و کفر» آمده است. ایمان، اخلاق است؛ چرا که حقیقت خلقت، حب است. امام صادق(ع) فرمودند: «انّ الله عزّوجلّ ادّب نبیّه علی محبته، فقال: و انّک لعلی خلق عظیم»؛ همه خُلقهای دیگر و صفات خُلقی کریمه ذیل محبت به خدای متعال و عبادت حبی نبی اکرم(ص) به ایشان داده شد. در حدیث عقل و جهل توضیح داده شد که ایمان یعنی حب و ایمان امیرالمومنین(ع) حب الله است. ایمان ما حب امیرالمومنین(ع) است. اخلاق همان ایمان است. ایمان هم اگر عَلِیٌ حُبِّهِ اِیمَان [۱] است و «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ»؛ [۲] ایمان ما حب الایمان است. حب نبی اکرم(ص) حب امیرالمومنین(ع)است و ایمان امیرالمومنین(ع) و نبی اکرم(ص) حبالله است. محبت ایشان ایمان ماست و محبت محور خُلق هم هست. محور اخلاق ایمان است که حبالله و حبالامام است. اصل، ایمان و حبالامام است که همان حبالله است. صفات خُلقی ذیل حب تعریف میشوند. جود و سخاوت و یقین و توکل و رضا ذیل مقام حب هستند. مرحوم کلینی وقتی میخواهد از اخلاق سخن بگوید و اینکه انسان چگونه خُلق خود را اصلاح کند، میگوید اخلاق از آن عالم شروع میشود؛ اخلاق یعنی ایمان؛ ایمان هم یعنی حبالامام.
کتاب کافی، جامع وعمیق است و جا دارد به اندازۀ عظمت امام درکلمات آن تعمق شود؛ إنشاءالله خدا روزیمان کند که از اول تا آخر عمر این کتاب را رها نکنیم./ مباحثات