شبکه اجتهاد: سومین نشست اقتصاد اسلامی مدرسه فقهی امام محمدباقر (علیهالسلام) با موضوع «رابطه فقه با علم اقتصاد» با ارائه حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدهادی عربی، رییس دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه قم و مؤلف کتاب «مبانی اقتصاد اسلامی» و «پول و بانکداری با رویکرد اسلامی»، با حضور طلاب و فضلا در اسفندماه۹۹ در این مدرسه برگزار شد. در ادامه گزارش تفصیلی آن را میخوانید.
از قدیم علوم را بر اساس مبانی مختلف به صورتهای مختلف طبقه بندی میکردند. یکی از روشهای طبقه بندی علوم، طبقه بندی بر اساس روش بوده است. علم را تقسیم به تجربی و غیر تجربی میکردند. غیر تجربی را تقسیم به علوم قیاسی و ذوقی و … تقسیم میکردهاند. محل بحث ما در رابطه فقه یا دین با اقتصاد، در باب علوم تجربی است.
علوم تجربی را به دو دسته میتوان تقسیم کرد یکی علوم تجربی طبیعی مثل زیست شناسی و فیزیک و … و دیگری علوم تجربی اجتماعی که با انسان و پدیدههای اجتماعی ارتباط دارد مثل اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی، و… بنابراین بحث ما در قسمت علوم تجربی اجتماعی است. اقتصاد را به عنوان یک علم تجربی اجتماعی مدنظر قرار میدهیم.
تغییر نگرش به علم بعد از رنسانس
نکته دیگر اینکه بعد از رنسانس نگرش به علم تغییر پیدا کرد. تا قبل از رنسانس علم را به عنوان ابزاری برای شناخت پدیدهها مدنظر قرار میدادند و بعد از رنسانس تغییر نسبتا مهمی پیدا کرد، به این معنا که علم ابزاری برای ثروت و قدرت شد. البته به این معنا نیست که ابزار برای شناخت نباشد بلکه به این معناست که شناخت فی نفسه مدنظر نیست. اگر میخواهیم پدیدهای را بشناسیم به این خاطر است که بتوانیم قدرت تسلط بر آن پدیده را پیدا کنیم. بنابراین علوم فی نفسه مدنظر نبودند بلکه به خاطر قدرت بر تسلط بر پدیدهها بوده است.
بعد از رنسانس منظر ورود به شناخت را این قرار دادند که اگر ما شناختیم چطور میتواند به ما کمک کند که ما آن پدیده را تحت تسلط خود در بیاوریم؛ مثلا اگر بخواهیم زلزله را بشناسیم فقط بخاطر این نیست که بدانیم قوانین حاکم بر آن چیست بلکه میخواهیم طوری بشناسیم که بتوانیم آن را کنترل کنیم. در علوم اجتماعی اگر میخواهیم بیکاری و تورم را بشناسیم برای این است که بتوانیم آنها را کنترل کنیم و تغییراتی را که مدنظر انسان و زندگی انسان است را در آن ایجاد کنیم. بنابراین علوم تجربی به این سمت حرکت کردند که اگر قرار است ما پدیدهای را بشناسیم یعنی میخواهیم آن را توصیف کنیم و علل وقوع آن را معرفی کنیم تا بتوانیم پیش بینی و کنترل کنیم و آن را ساماندهی کرده و به جهاتی که به نفع انسان و جامعه است تغییر دهیم. به همین دلیل امروزه علوم اجتماعی را علوم اداره جامعه مینامند.
پس علم فرآیند کشف رخدادهای بیرونی است «آنچنان که هست» به این خاطر که بر آن مسلط شویم. اگر بخواهیم آن را کنترل کنیم باید «آنچنان که هست» بشناسیم و اگر آنچنان که هست نشناسیم قدرت کنترل پیدا نمیکنیم. به تعبیری این علوم تجربی علوم پسینی هستند؛ پسینی به این معنا که واقعیات و رخدادها فارغ از اینکه کسی آنها را مطالعه کند یا نه واقع میشوند. در جوامع از قدیم تا امروز مردم تولید و مصرف و پس انداز و … انجام میدادند چه کسی این رخدادها را مطالعه کند و چه مطالعه نکند لکن محقق اینها را مطالعه میکند تا بتواند روابط حاکم بین پدیدهها را آنچنان که هست کشف کند و قانونمندیهای حاکم بر اینها را بشناسد و اگر قانونمندیها راشناخت و درست شناخت، قدرت تسلط پیدا میکند و میتواند آنها را کنترل کند. البته اینکه این علوم پسینی هستند به این معنا نیست که علم نمیتواند در واقعیات اثر گذار باشد. این ارتباط دوسویه است چون در طول زمان ارتباط دو سویه بین شناختها و پدیدههای اجتماعی رخ میدهد و این تعامل باعث میشود که آن واقعیات در جامعه تغییر و تحول پیدا کنند. پدیدههای اقتصادی از قدیم رخ میداده و اقتصاددان میخواهد آنها را مطالعه کند و قانومندیهای حاکم بر آن را کشف کند.
دسته بندی پدیدههای اقتصادی
اگر به صورت کلی بخواهیم پدیدههای اقتصادی را دسته بندی کنیم میگوییم به دو دسته مردم و دولت تقسیم میشوند. مردم را تقسیم میکنیم به مصرف کنندگان و تولیدکنندگان. این تقسیم بندیها، تقسیم بندی حیثی است نه اینکه ذاتا دو گروه باشند. در یک جا حیثیت ما حیثیت مصرف کننده است و در جای دیگر تولید کننده هستیم.
دسته دیگر منابع است اعم از منابع طبیعی و غیرطبیعی که مردم با استفاده از این منابع فعالیت اقتصادی انجام میدهند. دسته سوم نهادها هستند که بین شرکت کنندگان تنظیم روابط میکنند مثلا بین مردم و دولت، بین مصرف کنندگان، بین مردم و دولت و منابع و … مثلا هر فردی از این منابع با چه سازوکاری میتواند استفاده کند. مثلا میگوییم از نظر اسلامی انفال در اختیار دولت اسلامی است. نحوه تنظیم، یک نهاد است. نهادها یک عنصر مهم در نظامهای اقتصادی هستند. ثمره تعامل نهادها و شرکت کننده و منابع و … نتایجی است که بیان میکند مقداری تولید داریم، مصرف داریم، بیکاری و تورم و … داریم. علم اقتصاد پدیدههای بیرونی را مطالعه میکند برای اینکه نحوه عمل اینها را کشف کند. اینها چطور عمل میکنند و چه سازوکاری بر عمل اینها حاکم است. بنابراین ما میخواهیم این نظام و نحوه عمل این نظام را آنچنان که هست بشناسیم برای اینکه بر این پدیدهها مسلط شویم و تحت کنترل خود دربیاوریم.
نکتهای را اشاره کنیم که تفاوت مهمی بین علوم اجتماعی تجربی و علوم تجربی طبیعی وجود دارد و آن مسأله در مورد موضوع شناخت است. موضوع شناخت در علوم طبیعی در جوامع مختلف در انسانهای مختلف تفاوتی ندارد. مثلا اگر شخص زیست شناس در مورد فیزیولوژی بدن مطالعه کند مثلا قلب چطور کار میکند و چه سازکاری بر آن حاکم است تا بر آن تسلط پیدا کند، این سازوکاری که این شخص مورد مطالعه قرار میدهد و قانونمندیهای آن را کشف میکند ارتباط با اینکه این قلب مسلمان است یا مسیحی و یا ایرانی است و یا … ندارد. این شخص میتواند به قواعدی برسد که تقریبا جهانشمول است ولی در علوم تجربی اجتماعی اینطور نیست. معمولا ثمره شناخت قواعد جهان شمول نخواهد بود و بنابراین در اینجا قانونمندیهایی که کشف میشود به دلیل اینکه با انسان و روابط اجتماعی انسان مرتبط است که این روابط اجتماعی انسانها تحت تأثیر دین و فرهنگ و تاریخ و .. قرار میگیرد، قانونی نیست که در جوامع مختلف قابل تعمیم باشد. پس به این تفاوت باید توجه کرد.
درجه اعتبار قانونهای کشف
نکته دیگر این است که درجه اعتبار این قانونهای کشف شده چقدر است؟ در علوم طبیعی امکان مطالعه پدیدهها و شناخت روابط بین آنها در شرایط کنترل شده آزمایشگاهی وجود دارد. مثلا برای جوش آمدن آب در آزمایشگاه تمام شرایط را ثابت نگه میداریم مثل فشار و ظرفی که در آن میجوشد و … تا آن عاملی که میخواهیم مورد مطالعه قرار دهیم را بدست آوریم. این مسأله در علوم طبیعی امکان پذیر است ولی در علوم اجتماعی امکان پذیر نیست. مثلا یک اقتصاددان میخواهد بررسی کند که اگر دولت مثلا بخواهد برای بنزین ده درصد مالیات وضع کند مقدار مصرف بنزین چه قدر کاهش پیدا میکند. اینجا باید تمام عوامل دیگری که بر مصرف تأثیرگذار است غیر از قیمت را ثابت نگه داشت تا آن را بررسی کرد. خیلی فاکتورها تأثیر گذار است مثل سردی و گرمی هوا، کم و زیاد شدن ماشینها و انژکتوری بودن یا نبودن ماشینها و … اگر نتوانید این فاکتورها را ثابت نگهدارید شناخت آن رابطه به نحو دقیق ممکن نیست. برای کاهش مشکل در بعضی از علوم دو گروه مطالعاتی قرار میدهند ولی در اقتصاد این کار مشکل است مگر در بعضی از موارد مانند بازاریابی ولی در متغیرهای کلان اقتصاد به این شکل ممکن نیست. اینجا از مدل استفاده میکنند و این مدل را به صورت ریاضی تعریف میکنند و بعد در نرم افزارهای شبیه سازی بر اساس تغییراتی که در مدل ایجاد میکنند اثرات را ملاحظه میکنند. این مکانیزم به عنوان جایگزین آزمایشگاهی برای کمک به محقق است.
فقه و دین در کجای علم اقتصاد ظاهر میشوند
اگر بخواهیم ببینیم با این توضیحات فقه و دین در کجای علم اقتصاد ظاهر میشوند عمدتا به رفتارهای انسانها و نهادهای اجتماعی یعنی شرکت کنندگان بر میگردد؛ که رفتار شرکت کنندگان تحت تأثیر نهادهاست که نهادها این رفتار را از دین از ارزش و تاریخ و … میگیرند. اینکه شهید صدر فرموده ما علم اقتصاد اسلامی را زمانی خواهیم داشت که یک جامعهای بر اساس ارزشهای اسلامی شکل گرفته باشد و بعد اقتصاددان این جامعه را مورد مطالعه قرار دهد و پدیدههای اقتصادی آن را مطالعه کند و روابط بین آنها را کشف کند، این دیدگاه به همین دلیل است چون شما علم تجربی را بحث میکنید نه علم قیاسی را.
اگر بخواهیم علم اقتصاد را به عنوان تجربی بررسی کنیم همین است که شهید صدر فرموده یعنی اول باید نهادها شکل بگیرد و رفتارها شکل بگیرد و تحت تأثیر ارزشهای اسلامی باشند و شما مطالعه کرده و قانونمندی آن را کشف کنید و بعد متوجه میشوید که اگر رفتارها و نهادهای اجتماعی تفاوت شدید با رفتارهای یک جامعه دیگر داشته باشد، به خاطر فرهنگ و دین و… علی القاعده قانونمندی که در جامعه دیگر کشف شده اینجا نمیتواند قدرت پیش بینی داشته باشد. مثلا یک نظام اقتصادی که روابط و مبادلات آن در بازارهای آزاد شکل گیرد و قانونمندی را کشف کنیم، و نظام دیگری باشد که سازوکار عرضه و تقاضا و تخصیص منابع آن قیمت و بازار نیست مثل شوروی سابق که همه چیز مال دولت بود و هرکسی کار میکرد دولت مالک آن بود و دولت به اندازه نیاز کوپن میداد و بر اساس آن توزیع میکرد، حال آن قانومندی که در نظام قبل بود اینجا کارایی ندارد چون نه بازار وجود دارد و نه قیمت.
فرض کنید بیمه که سازوکار خاصی دارد در کشورهایی مانند مالزی و اندونزی که اکثریت با اهل سنت است و اکثر فقهای اهل سنت آن را قمار و غرر میدانند سیستم دیگری برایش تعریف شده که تکافولی است. قطعا وقتی این نهاد تشکیل شد و اقتصاددان بیمه آن کشور را مطالعه میکند اگر آن را مطالعه کند و قوانین را بدست آورد در مورد غیر سیستم تکافلی لزوما کاربرد ندارد. یا مثلا بانک نهادی است که ممکن است بر اساس قاعده قرض شکل گیرد. نمونه دیگری از موسسات در کشورهای دیگری وجود دارد به نام «مشارکت در سود وزیان» قانونمندیهای حاکم بر بانک و این موسسات متفاوت است. بنابراین اگر ما در جامعهای مثل ایران قانومندیهای کشف شده در کشورهای دیگر را بخواهیم استفاده کنیم، اگر نهادهای ما تفاوت ماهوی با آن نهادها داشته باشند و اگر رفتارهای مردم ما به دلایل تحت تأثیر قرار گرفتن ارزشها با مردم آن کشورها تفاوت داشته باشد علی القاعده آن نظریات به ما کمک در کنترل و پیش بینی نمیدهد. اما اگر دیدیم میتواند همان کمک را بدهد ومیتواند پیش بینی بدهدو کنترل کند، این بدین معناست که نهادهایمان تفاوت اساسی ندارد.
فقه باید عرصه روابط بین افراد و تنظیم روابط بین مصرف کننده وتولید کننده و تنظیم و سازکار نهادهای اقتصادی و اجتماعی مثل بانک و بیمه و… تنظیم کند و بعد از اینکه این ایجاد شد اقتصاددان که اینها را مطالعه کند؛ روابط کشف شدهاش تا حدود زیادی با روابطی که در نهادهای متعارف پیدا میشود، متفاوت خواهد بود. این بیان از منظر شهید صدر بود.
پرسش و پاسخ
سوال: ما در بعضی از علوم انسانی از جمله اقتصاد آنچه که نیاز داریم اثر و نتیجه آن علم است و میخواهیم کارکرد آن را در جامعه ببینیم؛ در حالی که در فقه به دنبال تحصیل حجت هستیم. فقهی که اساسا ماهیتش این است چطور میتواند در علمی به کار بیاید که ما از آن علم یک نتیجه عملی میخواهیم؟
پاسخ: صحیح است که ما در علم دنبال نتیجه میگردیم که ما از آن به قدرت تسلط بر پدیدهها تعبیر کردیم لکن اولا در همانجا نیازی به مقداری از حجت شرعی دارید. آیتالله جوادی آملی میفرماید مثلا شما میخواهید به پزشک رجوع کنید شما باید حجت شرعی اطمینان آوری داشته باشید تا تحت عمل جراحی قرار گیرید و دکتر هم باید حجت شرعی برای عمل کردن داشته باشد و دکتر اگر حدس ظنی و وهمی داشته باشد ولی اطمینان عقلایی که حجت شرعی داشته باشد نداشته باشد نمیتواند اقدام کند. بیمار هم نمیتواند خودش را تحت اختیار غیر متخصص قرار دهد.
نکته دیگر اینکه فقه وقتی قواعد را در روابط اجتماعی و انسانی تعریف میکند، اقتصاددان اگر روابط را آنچنان که هست ملاحظه نکند، قانونمندیی را که کشف میکند خطاست. اقتصاددان چیزی را نشان میدهد که واقع نیست و قدرت کنترل پدیدهها را نمیدهد. فقه ریل گذاری رفتارهای افراد را شکل میدهد مشروط به اینکه ما بر اساس آن عمل کنیم. بعد از شناخت آن ریل گذاری میتوان قانونمندیها را آنچنان که هست کشف کرد و بعد در عرصه عمل مثل همان پزشک که بیماری را کنترل میکند ما هم میتوانیم آن را کنترل کنیم. صحیح است که دوعرصه است ولی اینها با هم ارتباط دارند. فقیه نمیگوید صادرات تحت چه عواملی است و چه عواملی تورم میآورد یا مدیریت ریسک بیمه چگونه است بلکه فقیه میگوید بیمه اگر اینگونه باشد از نظر شرعی مشکلی ندارد و قاعده عمل را برای شرکت بیمه تعریف میکند. اقتصاددان که مطالعه میکند میبیند که در این چارچوب عمل، مدیریت ریسک بیمه به این شکل اتفاق میافتد و این قانونمندی را کشف میکند که در این چارچوب عمل، مدیریت ریسک به این صورت است و در چارچوب دیگر به شکل دیگر است. یک تفکیک بین علم و فناوری میکنند و میگویند علم یعنی شناخت پدیده بیرونی آنچنان که هستند. فناوری ابزارهایی است که به ما کمک میکند که بر اساس آن شناخت بتوانیم تسلط و تغییر را در پدیده ایجاد کنیم. مثلا در پزشکی، علم آن است که قلب چطور کار میکند و سازکارش چیست و …. ولی فناوری دستگاههایی است که برای تشخیص و درمان به پزشک کمک میکند مثل دستگاه رادیولوژی و … در علوم اجتماعی این مسأله وجود دارد ولی مسأله دیگری که در علوم اجتماعی وجود دارد این است که مرز علم و فناوری در علوم اجتماعی همپوشانی پیدا میکند. مثلا در مسائل بانکی اموری مانند سپرده و چک و اوراق و تأمین مالی و اوراق سهام و … ابزار هستند ولی به خاطر عجین بودن با رفتارهای اقتصادی بین ابزار و علم تفکیک قائل نمیشوید یعنی تمام اقتصاددانهایی که در بازارهای سهام بحث میکنند آن سهام را در حالی که فناوری است به عنوان علم به آن نگاه میکنند چون به هم ربط دارند و فقه در زمینه ابزارها و محصولات و فناوریها در عرصه علوم اجتماعی نقش بالایی دارد. فرض کنید در مورد بیمه که گفتیم در کشورهایی مانند اندونزی تکافلی است، تکافل، علم نیست لکن موضوع آنچنان مرتبط با پدیدههای ریسک و … است که در علوم اجتماعی معمولا بین علم و فناوری مثل علوم طبیعی تفکیک نمیشود و تفکیک آنها دشوار است.
سوال: با این توضیح شما به نظر، ما نیاز به اقتصاد اسلامی نداریم و قواعدی که در اقتصاد لیبرال وجود دارد را در جامعه خودمان تطبیق میدهیم؟ شما فرمودید شناخت روابط اقتصادی در یک بستر شکل میگیرد که ممکن است آن بستر بر اساس فقه و دین تعریف شده باشد یا ممکن است بر اساس یک جامعه لیبرال تعریف شده باشد. پس ما میتوانیم از همان اقتصاد استفاده کنیم و نیاز به تغییر ماهیت آن نداریم.
پاسخ: خیر اینگونه نیست. علوم تجربی و اجتماعی عبارتند از مجموعهای از نظریات که پیرامون یک موضوع و مسائل مرتبط با آن موضوع شکل میگیرد که ابعاد مختلف این پدیده را میخواهد توصیف و تبیین و پیش بینی کند و بعد به ما قدرت سیاست و کنترل و برنامه ریزی بدهد. این نظریات مجموعهای از مفاهیم و مدلها و روابط درون مدلهاست. یکسری از مفاهیم در هر علمی مشترک است و یکسری از مفاهیم مشترک نیست و مفاهیم خاص هستند. برای اینکه نقش مفهوم در نظریهها معلوم شود نمونههایی را مثال میزنیم. باید توجه داشته باشید وقتی که میگوییم علم اقتصاد اسلامی این یک علم جدایی از علم اقتصاد نیست، علم اقتصاد است لکن گرایشی به نام علم اقتصاد اسلامی است. ماهیتا دو تا نیستند لکن تفاوتهایی در موضوع مورد مطالعه در اینجا و مدلها و روابط آن وجود دارد که میگوییم این مورد اقتصاد اسلامی است و آن مورد اقتصاد متعارف است. همانطور که در خود اقتصاد غرب نحلههای اقتصادی مختلف وجود دارد. مثلا اقتصاد لیبرال وجود دارد، اقتصاد لیبرال آزاد هست، اقتصاد نهادی هست، اقتصاد ساختاری هست و … اینها مکاتب مختلف فکری در علم اقتصاد است که رقیب هم هستند. در اسلام اینطور نیست که ما یک علم اقتصادی منحصر به فرد داشته باشیم بلکه نحلههای مختلف فکری بوجود میآید. درست است که میگوییم علم یعنی مطابقت با واقع و واقع یکی است حال چطور میشود که علم دوتا باشد؟ این به دلیل نقص فهم ماست. ما اگر از منظر خدای متعال نگاه کنیم علم واحد است و دوتا نیست اما ما پدیده را با فهم خودمان تحلیل میکنیم. در نتیجه اینطور نیست که حتی اگر اقتصاد اسلامی داشته باشیم یک اقتصاد اسلامی منحصر به فرد نداریم.
سؤال: مراد از علم اقتصاد اسلامی چیست؟ آیا مراد اقتصادی است که در جامعه اسلامی پیاده شود یا مراد این است که ما متون اسلامی را مطالعه کرده و از آن علم اقتصاد برداشت کردیم؟ این اقتصادی که شما میگویید یعنی اقتصادی که از بستر جامعه اسلامی برداشته شده است و ربطی به دین ندارد.
پاسخ: مراد ما هردوست. یک اقتصاد اسلامی پسینی داریم که همان است که شما گفتید یعنی اقتصادی که در بستر جامعه اسلامی وجود دارد که شهید صدر فرمود. اما یک اقتصاد اسلامی وجود دارد که تقریر دیگر شما بود که برداشت از متون دینی باشد، این را هم داریم و این در واقع قیاسی است.
بنابراین اینطور نیست که ما یک برداشت واحد از اقتصاد اسلامی داشته باشیم. برای اینکه ببینیم دین و ارزشها چه طور به این علم وارد میشود حال چه به صور پسینی و چه به صورت پیشینی به این شکل است که گفتیم نظریات مختلف علم را میسازد.
سؤال: اقتصاد فاعل شناسا است یا فاعلی است که ایجاد میکند. مثلا در شوری اقتصاد فاعل شناسا نبود بلکه فاعلی بود که پدیده را به این نحو ایجاد کرد؟
پاسخ: اقتصاد در فارسی مشترک لفظی است؛ هم به علم اقتصاد گفته میشود و هم به نظام اقتصادی که در بیرون وجود دارد که عالم به علم اقتصاد میخواهد آن را بشناسد. چون برای هر دو یک لفظ به کار میرود مشکل ساز میشود. نظام بازار شوری اقتصاد بیرون است و فاعل شناسا که آن را کشف میکند علم اقتصاد است. در انگلیسی دو کلمه متفاوت دارند که به علم اقتصاد«economics» میگویند و به فعالیتهای بیرونی «economy» میگویند. بنابراین صحیح است که خود شما قواعد را تعریف میکنید ولی اگر این قواعدی که تعریف میکنید مورد تأیید اسلام است، اقتصاددان قواعد آن را کشف میکند و میگوید این قانونمندی اسلامی است. کشف میشود علم اقتصاد و چارچوب، همان نهادهاست. به آن قانونمندیهایی که کشف میشود علم اقتصاد میگویند.
مجموعه نظریات که علم اقتصاد میشود مجموعهای از مفاهیم و روابط و مدلهاست. برای اینکه ببینیم این مفاهیم چگونه نقش دارد و آیا این مفاهیم میتواند از مکتب نشأت بگیرد یا نه؟ مثالی بزنیم. نظریاتی در مورد رشد و توسعه مطرح شده است. یکی از نظریات میگوید عدم توسعه یافتگی ناشی از این است که در جوامعی که توسعه نیافته اند سرمایه اندک بوده است. سرمایه هم همان سرمایه پولی است که تبدیل به ماشین آلات و تأسیسات و … میشود. این دیدگاه از مفهوم سرمایه فیزیکی استفاده کرده برای تبیین عدم توسعه یافتگی. این نظریه باید با محک آزمون و تجریه سنجیده شود. شخص دیگری میگوید سرمایه مهم است ولی سرمایه انسانی مهم است نه سرمایه پولی. انسان ماهر باید باشد تا توسعه ایجاد شود و سرمایه پولی بدون انسان متخصص نمیتواند این کار را کند. بنابراین این یک نظریه است. شخص دیگری میگوید سرمایه اجتماعی از اینها مهمتر است و اگر نباشد جامعه توسعه نمییابد. سرمایه اجتماعی مانند اعتماد و عنصرهای دیگری که همبستگی اجتماعی ایجاد میکند. شخص دیگری میگوید منشأ عدم توسعه سرمایه نیست بلکه روابط سلطه است. کشورهای قوی سلطه را بر کشورهای ضیعف اعمال میکنند و اجازه نمیدهند به توسعه برسند. شما ممکن است در اقتصاد اسلامی بگویی در آیه شریفه داریم «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض»[۱] یعنی ایمان و تقوا میتواند منشأ رشد و توسعه باشد. این مفهومی است که به دست آوردهاید اما برای آوردن این مفهوم به علم اقتصاد باید به شاخصهایی تبدیل کنید که قابلیت تسلط بر پدیدهها را به شما بدهد وگرنه خود ایمان و تقوا به صورت کلی به شما ممکن است چیزی ندهد. شما باید شاخصی برای تقوا بدهید و شاخصی برای ایمان بدهید که بتواند شما را مسلط بر پدیدهها کند. این در عرصه مفاهیم بود.
در عرصه روابط میگوییم روابط بسیار پیچیده هستند که اگر بخواهیم آنها را همانگونه که هست ببینیم تقریبا غیرممکن است. مثل اینکه دوربینی داشته باشیم که همه قسمتها را منعکس کند که نمیتواند. دوربین این واقعیت را به یک واقعیت کوچکتر انتزاعی به نام معادل تبدیل میکند مثل ماکت همانطور که مهندس اگر بخواهد ساختمانی را بسازد اول ماکتی از آن را آماده میکند. در روابط اجتماعی هم وقتی شخص میخواهد پدیده را با همه ابعاد گوناگونی که دارد بشناسد برای اینکه قابل شناسایی شود آن را باید به یک ماکت تبدیل کند که همه آن را منعکس نمیکند ولی اینقدر انتزاعی نیست که قدرت پیش بینی ندهد. این ماکت برابر اصل نیست ولی خیلی انحراف ندارد که قابلیت شناسایی و سیاست گذاری ندهد. این مدل همان واقعیت کوچک شده است که در این مدل روابطی وجود دارد. یکسری از روابط تعریفی هستند یعنی محقق آن را تعریف میکند. ممکن است یک اقتصاددان بر اساس تعالیم اسلامی بگوید این رابطه باید تغییری بکند.
یکسری روابط فنی داریم که خیلی مورد بحث نیست گرچه تحت تأثیر قرار میگیرد؛ مثلا در یک زمینه کشاورزی با تکنولوژی موجود ترکیب کار و سرمایه چه مقدار محصول میدهد.
سوم که خیلی مهم است روابط نهادی است مثلا نوع مالیاتی که دولت میگیرد یک رابطه نهادی است. در یک جامعه دولت یک مالیات مقطوع میگیرد که این خودش یک رابطه دارد. یک رابطه نهادی این است که دولت گفته مثلا بر اساس اینکه این شخص چقدر درآمد دارد مالیاتش فرق دارد. یا ممکن است غیر از مالیات بر درآمد مالیاتهای دیگری بگیرند. حال در جامعه اسلامی اگر مالیاتهای اسلامی داشته باشیم باید بر اساس آنها اقتصاد بنویسم که این مالیاتها از ارزشها آمده است. اگر مالیات اسلامی ایجاد نشده باشد محقق اقتصاد اسلامی میتواند اینطور طراحی کند که اگر مالیاتهای اسلامی در یک جامعه حاکم شود رابطه نهادی مالیات در اقتصاد اسلامی اینطور خواهد بود. این روابط متخذ از آموزههای دینی است. روابط نهادی پیچیدهتری هم داریم که برمیگردد به نهادهای اجتماعی و روابطی که در درون آنها حاکم است مثل نهاد بانک و بیمه و … اگر در جامعه این بر اساس ارزشهای دینی شکل گرفته باشد و اقتصاددان آنها را مطالعه کند در واقع کار او کشف روابط دینی است. اگر بر اساس ارزشهای اسلامی شکل نگرفته باشد بلکه به صورت قیاسی بررسی شود و بگوییم فرض کنیم بخواهیم در یک جامعه اسلامی بر اساس اسلام یک چیزی به نام بیمه ارائه دهیم باید چگونه ارائه دهیم. این را طراحی کنیم و بعد قوانین آن را به صورت قیاسی کشف کنیم؛ این نیز اقتصاد اسلامی است که به آن قیاسی میگویند (این همان شق دوم است که بالا گفتیم استاد نوع دوم را بعدا بیان خواهند کرد.مقرر) یعنی در واقع بر اساس طبقهبندی علوم قیاسی به این موارد «طراحی شده بر اساس اصول موضوعه» میگویند. مثلا هندسه اقلیدسی بر اساس پنج اصل موضوعه شکل گرفته است نقطه و سطح و حجم و … بر این اساس این پنج اصل موضوعه هندسهای تشکیل شده با هزاران قضیه به نام هندسه اقلدیسی. در کنار این هندسه اصل موضوعه دیگری آورده شده و هندسه جدیدی شکل گرفته است. به همین ترتیب میتوان در اقتصاد اسلامی بدون اینکه جامعهای شکل گرفته باشد بر اساس اصول موضوعهای که از فقه گرفته شده قواعدی را کشف کرد.
از همه مهمتر روابط رفتاری است. روابط رفتاری و روابط نهادی اساس جوهر تفاوت بین اقتصاداسلامی و اقتصادمتعارف است. روابط رفتاری یعنی من به عنوان یک مسلمان چگونه رفتار میکنم. فرض کنید من به عنوان یک مسلمان متعهد هستم که قرض با زیاده نگیرم. بنابراین آموزه دینی رفتار من را در مورد عرضه و تقاضای پول به این صورت شکل میدهد. در این صورت عاملی که رفتار مسلمان را پیش بینی میکند با عاملی که رفتار عرضه و تقاضای یک فرد دیگر را در جامعه غربی بررسی میکند متفاوت است. بنابراین این روابط رفتاری که انعکاس قواعد و ارزشها و … است از نکاتی است که بخشی از مجموعه علوم را تحت تأثیر قرار میدهد.
سوال: تأثیر اسلام در این اقتصاد به گونهای نیست که ما اسم آن را اقتصاد اسلامی بگذاریم؟
پاسخ: کسانی که میگویند اقتصاد اسلامی مرادشان این نیست که بخواهند بگویند اقتصاد اسلامی یعنی آنچه که در لوح محفوظ است. ضمنا وقتی میگوییم فلسفه اسلامی یعنی اینکه از لوح محفوظ استخراج شده است؟ خیر بلکه میگوییم اندیشه فلاسفه در مواردی که خطا نکرده از آن تعالیم است. معلوم است که فلسفه اسلام با فلسفه غرب متفاوت است.
سؤال: ما به این معنا که روایاتی داشته باشیم که بخواهد مدل کشف به ما بدهد، اقتصاد اسلامی نداریم؟
پاسخ: در همان کتاب معرفی شده بعضی از دیدگاههاست که کلا منکر اقتصاد اسلامی یا جامعه شناسی اسلامی یا … است. میگویند چرا که قوام علم به روش است و چون در جریانی که به عنوان اقتصاد اسلامی ترسیم میکنید روش آن با دیگری یکی است – هر دو روش تجربی است- پس هر دو یکی است. پس اقتصاد اسلامی نداریم به خاطر عدم تفاوت روش. اما مدافعین اقتصاد اسلامی میگویند ادعای ما این نیست که آنچه به عنوان علم اقتصادی میگوییم اساسا از یک روشهای متفاوتی پیروی میکند البته در بعضی از موارد از روشهای دیگر هم استفاده میکنیم؛ مثلا ایمان و تقوا را از جای دیگر بیاوریم. مخالفین میگویند بالاخره باید آزمون و خطا کنیم و این مورد با اقتصاد متعارف یکی است. مدافعین میگویند بالاخره اگر ما نظریات متخذ از دین را پیدا کنیم بهتر میتوانیم جامعه را اداره کنیم و همین کافی است.
سوال: منکر اقتصاد اسلامی که نمیگوید اقتصاد غربی را پیاده کن بلکه میگوید اقتصاد مناسب با کشور خودتان را اجرا کنید و نزاع لفظی است.
پاسخ: نزاع خیلی لفظی نیست ولی نزاع لفظی در مشاجرات وجود دارد ولی اینطور نیست که به طور کامل لفظی باشد. به هرحال مدافعین میگویند اشکال ندارد روش یکی باشد ولی اگر الان ما این نظریات متخذ از دین را نداشته باشیم بهتر میتوانیم جامعه را اداره کنیم یا وقتی که داریم. اگر نظریات متخذ به ما کمک میکند در سیاست گذاری بهتر است و همین را میخواهیم.
منکرین و کسانی که میگویند بحث اقتصاد اسلامی کلا لفظی است میگویند علم، کشف واقع بیرونی است. شما میگویید من در اینجا دیدم ایمان و تقوا این طور است و آن را کشف کردم. مخالفین میگویند ماحصل نظریه شما یک قضیه شرطیه است. بنابراین اگر مردم اینطور باشند – یعنی به همین شکل که در جامعه اسلامی هستند – آنگاه این مسأله اتفاق میافتد. حال اگر همین قضیه شرطیه در آمریکا اتفاق افتاد چی؟ پس اگر ماحصل نظریه شما را قضیه شرطیه بگیریم جهانشمول است و اگر مقدم آن باشد، تالی آن میآید و اگر نباشد تالی آن نمیآید. پس علم ماهیتا یک چیز است و آنکه شما میگویی اقتصاد اسلامی «یک اگر آنگاه است» اگر همین «اگر» در جامعه کافر شکل گرفت «آنگاه» میآید. در عین حال موافقین میگویند از این اقتصاد اسلامی گفتن، چه نفعی حاصل میشود و چه ضرری حاصل میشود. اگر ضرری متوجه نمیشود و حذف آن هم نفعی عاید ما نمیشود چرا از این مسأله استفاده نکنیم. ضمن اینکه هم نفع دارد و هم توجه نکردن آن ممکن است ضرر و زیانهایی برای ما داشته باشد.
سؤال: فرمودید در مفاهیم میتوانیم از منابع دینی استفاده کنیم. در همین مثالی که گفتید مثلا آیه دلالت میکند که ایمان و تقوا موجب رشد اقتصادی است. ممکن است گفته شود این یک ظهور است و ظهور ظنی است در حالی که ما میخواهیم مجموعهای از مسائل را متفرع بر یک ظن و گمان کنیم؟
پاسخ: این مسأله را دکتر باقری در کتاب «هویت علم دینی» بیان کرده است. اینکه میگوییم اگر ایمان و تقوا افزایش یابد فلان میشود فرضیهای است که ما از متن دینی استناج کردیم. اگر در عرصه آزمون و خطا درست از آب درنیامد آیه باطل نمیشود بلکه فرضیه من باطل میشود. من طوری ایمان را سنجش کردم که سنجشم صحیح نبوده است. پس ابطال به آزمون من بر میگردد نه به آموزه دینی. به هرحال اگر بخواهیم در عرصه علوم اجتماعی از دین چیزی بگیریم به همین شکل میگیریم و به همین صورت یا موفق است و ادامه مییابد ویا تکمیل میشود.
نکته دیگر اینکه آیتالله جوادی آملی در کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» میفرماید علم دینی به این معنا نیست که ما همه چیز آن را از کتاب و سنت گرفته باشیم بلکه اگر از عقلی که اطمینان عقلایی بیاورد گرفته باشیم، چون عقل از منابع دینی است حجت است و میتوانیم بگوییم علم دینی است. ایشان میفرماید ممکن است بعضی مستندات فقهی ما خیلی قوی نباشد و به قطع نرسیم و بر اساس ظنی که حجت است فتوا میدهیم. ایشان میفرماید در همین عرصه هم همینطور است. بر اساس این ظن اطمینان آور میتوان گفت این اقتصاد اسلامی است چون اطمینان از حکم عقل ناشی شده که از منابع اسلامی است همانطور که در فقه از این حکم عقلی که اطمینان عقلایی میآورد استفاده میکنیم. ملاک حجت است و با وجود حجت میتوان استناد داد.
نکته دیگر اینکه وقتی به عنوان یک علم میگوییم اقتصاد اسلامی قطعا یک چیز منحصر به فرد واحد نیست و مکاتب مختلف فکری شکل خواهد گرفت. مثلا در کلام و فلسفه و …چقدر مکاتب فکری مختلف داریم اینجا هم همینطور بلکه بیشتر چون مرتبط با پدیدههای بیرونی است که تحت کنترل شما نیست.
نکته دیگر اینکه به دلایل مختلف تصور نداشته باشیم که یک نظام اقتصادی منحصر به فرد داریم. همانطور که اسلام ذومراتب است نظامی هم که از آن مشتق میشود ذو مراتب است. مثلا به پیامبر صل الله علیه و آله مسلمان میگویید به فلان فاسق هم مسلمان میگویید. جامعه اگر از سلمانها تشکیل شده باشد با جامعهای که از تعدادی فاسق مسلمان تشکیل شده باشد، خیلی فرق دارد با اینکه هر دو اسلامی هستند. در روابط رفتاری متفاوت هستند. در نهادسازی جامعهی اسلامیای که به لحاظ خلاقیت فکری ضعیف باشد بسیار نهادی بسیط است و جامعهی اسلامی که به لحاظ فکری قوی باشند نهاد قویتری میسازد. ضمن اینکه نهادها تابع شرایط و زمان هم هست. پس نظام اسلامی که از آن سخن میگوییم ذومراتب است. بنابراین بعضی وقتها میگوییم این نظامی که در بانک داریم اسلامی نیست ولی این طور نباید گفت و باید گفت کاملا اسلامی نیست به خاطر ذو مراتب بودن. برای تقریب ذو مراتب بودن، حکومت اسلامی حضرت علی علیه السلام را مثال میزنیم. اگر تمام افراد جامعه مانند ابوذر و سلمان بودند خروجی آن حکومت اسلامی با حکومت اسلامی که فعلا در تاریخ میبینیم چه فرقی داشت؟ خیلی متفاوت بود ولی همین را هم اسلامی میگوییم. آن کمال است و این مرتبه ضعیف است.
معرفی کتابهای متناسب با موضوع نشست
کتاب خوبی که نظرات و دیدگاههای متفاوت را جمع آوری کرده است و تقریبا جمع کننده دیدگاههای مختلف است کتاب «علم دینی، دیدگاهها و ملاحظات» است. این کتاب نوشته حجهالاسلام دکتر حسنی و آقای دکتر موسوی و آقای علیپور است. در این کتاب دیدگاههای نویسندگان متعددی را در مورد اینکه علم چگونه میتواند دینی باشد و چه نوع ارتباطی میتواند بین علم و دین برقرار باشد، مرور کرده است. از جمله نویسندگانی که نظرات آنها بیان شده است دکتر سعید زیبا کلام است. دیدگاه دکتر گلشنی، دکتر خسرو باقری، آیتالله جوادی آملی، دکتر علی پویا، مصطفی ملکیان و میرباقری و… در این کتاب بیان شده است. این کتاب با نگاه فلسفی و روش شناسی تقریر شده و ناظر به اقتصاد بحث نشده است و دیدگاهها به صورت عمومی مورد بحث قرار گرفته شده به جز دیدگاه دکتر باقری که تا حدی مبتنی بر روان شناسی است.
[۱] سوره اعراف، آیه ۹۶