شبکه اجتهاد: در سالهای اخیر برخی دشمنان جمهوری اسلامی با موجسازی رسانهای، موجب بهوجود آمدن برخی شبهات نسبت به جلسهی تعیین رهبری مجلس خبرگان در سال ۶۸ شدند. از این رو، پایگاه KHAMENEI.IR در گفتوگویی با مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به بررسی بیشتر جوانب این موضوع میپردازد. در این گفتوگو که پس از مشاهده فیلم کامل جلسه خبرگان انجام شده، مسئلهی قائممقامی مرحوم آیتالله منتظری، جلسهی ۱۴ خرداد ۶۸ خبرگان رهبری و نیز جلسه فوقالعادهی ۱۵ مرداد ۶۸ خبرگان رهبری مورد بررسی قرار گرفته است.


در این فضای ذهنی و روانی، مردم بهتدریج نسبت به آیتالله منتظری، با توجه به سابقهی انقلابی ایشان و نزدیک بودنشان به حضرت امام و علیالخصوص اینکه بعد از انقلاب هم ایشان یک چهرهی کاملاً انقلابی و ضداستکباری و ضدآمریکایی داشتند، اقبال و تمایل نشان دادند و حتی در بین خود مردم، شعارهایی شکل گرفت مثل «درود بر منتظری، امید امت و امام» یا «آیت حق منتظری، قائممقام رهبری». از طرفی آن بزرگانی هم که در این فکر بودند، سعی کردند که هرچهبیشتر در تبلیغ و ترویج و تمجید آیتالله منتظری تلاش کنند و با توجه به اینکه در قانون اساسی مصوب سال ۵۸، مرجعیت بهعنوان شرط رهبری تعیین شده بود، تلاش کردند تا آیتالله منتظری بهسمت مرجعیت هم پیش برود. بنابراین در سخنرانیها و در خطبههای نمازجمعه، حضرت آیتالله خامنهای و همینطور آیتالله هاشمی رفسنجانی از ایشان بهعنوان آیتالله منتظری نام میبردند. خود آیتالله منتظری هم وقتی که از امامت جمعهی تهران استعفا دادند و به قم رفتند، در واقع رویکردشان بهسمت مرجعیت بود. لذا ایشان با استقرار در قم و حوزهی علمیه، بهتدریج بهسمت کسب جایگاه مرجعیت پیش رفتند.
همهی این عوامل دستبهدست هم داد و آیتالله منتظری را در مظان رهبری بعد از حضرت امام قرار داد تا میرسیم به سال ۶۴. در این سال، خبرگان در تاریخ ۲۴ تیرماه، در اجلاسیهی خود تصویب میکنند که مجلس خبرگان حق دارد در زمان حضور یک رهبر، نسبتبه تعیین رهبر آینده اقدام کند تا در زمان فوت رهبر حاضر، خلأیی پیش نیاید. برمبنای این مصوبه، یک مادهواحده با امضای پنجاه نفر از نمایندگان مجلس خبرگان تنظیم و تدوین شد که متن آن این بود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم، خبرگان امت بهموجب تکلیف مصرح در مصوبهی روز ۲۴ تیر ۶۴ مجلس خبرگان و بهعنوان مقدمهی عقلیهی لازم برای عمل به اصل ۱۰۷ قانون اساسی، فقیه عالیقدر و مجاهد، حضرت آیتالله منتظری (دامهبرکاته) را بهعنوان مصداق کامل قسمت دوم اصل مزبور تعیین میکند.»
حالا اصل ۱۰۷ چه بود؟ این اصل در مورد انتخاب رهبری بود که یک صدر داشت و یک ذیل. متن این اصل بهاینترتیب بود: هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همانگونه که در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب آیتالله امام خمینی چنین شده است، این رهبر ولایت امر و همهی مسئولیتهای ناشی از آن را برعهده دارد. این، بخش اول اصل ۱۰۷ بود. اما بخش دوم آن میگوید: در غیر این صورت، خبرگان منتخب مردم دربارهی همهی کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند، بررسی و مشورت میکنند. هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند، او را بهعنوان رهبر به مردم معرفی مینمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را بهعنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی میکنند. بنابراین صدر اصل ۱۰۷ میگفت مردم مثل همان انتخابی که در مورد حضرت امام صورت گرفت، رهبر آینده را انتخاب میکنند. بخش دوم میگفت اگر چنین شخصیتی یافت نشد، خبرگان اقدام به این عمل میکنند. در مصوبهی خبرگان در سال ۶۴ اینطور گفته شده بود که آیتالله منتظری بهعنوان مصداق کامل قسمت دوم اصل مزبور تعیین میشود؛ یعنی اینکه خبرگان ایشان را انتخاب کردهاند.






از طرف دیگر، برخی جریانات حوزوی و برخی از شخصیتهای صاحبنام و صاحب موقعیت بالای حوزوی را هم بهخوبی میشناختند و میدانستند که اگر شرایطی پیش بیاید که آنها رهبری کشور و نظام را در دست بگیرند، علاوه بر اینکه امکان و توانایی ادارهی انقلاب و نظام را ندارند، بهدلیل نوع دیدگاه و بینش خاصی که دارند، نظام با مشکلات و گرههای فراوانی در کار خود مواجه خواهد شد. این نگرانیها موجب میشد که این دو بزرگوار تلاش بیشتری داشته باشند برای اینکه یک شخص انقلابی، یار امام و کسی را که بههرحال بهلحاظ فکری و حوزوی هم در موقعیت مناسبی قرار دارد، بهعنوان رهبر آینده پیشنهاد و تلاش کنند که این موقعیت برایشان تثبیت شود.






اینجا باید توضیحی بدهم. ایشان میفرمایند که صحبت من در اینباره با حضرت امام کار مشکلی بود، چون اگر این خبر، یعنی اینکه منِ محمدی گیلانی با رهبری آقای منتظری مخالف هستم، بهنحوی به بیرون درز پیدا میکرد، سید مهدی هاشمی و تیم او، که اصحاب آیتالله منتظری بهشمار میآمدند، همانگونه که آن مرد بزرگوار، یعنی آیتالله شمسآبادی را قبل از انقلاب کشتند، ممکن بود بهسراغ من هم بیایند و همان بلا را سر من بیاورند. این مسئله نشان میدهد که ایشان از سابقهی سید مهدی هاشمی و اقدامات خشونتآمیز او تا حد قتل یک آیتالله کاملاً اطلاع دارد و نگران حال خود در صورت افشای این خبر است.
آقای محمدی گیلانی سخن خود را اینگونه ادامه میدهد: «من صبح روز شنبه هم بود، صبح زنگ زدم برای آقای توسلی که من میخواهم خدمت امام برسم، شما دارید میروید؟ گفتند بیا. ما رفتیم و آقای رسولی و آقای توسلی داشتند میرفتند. من همین مقدار کاغذ که دست من است [یک تکهکاغذ کوچکی را نشان میدهند که توی فیلم هم معلوم است]، این مقدار کاغذ نوشتم که یک مطلب ضروری است، تکلیف ایجاب میکند که من باید خدمتتان [حضرت امام] برسم. خودتان میدانید. اجازه میفرمایید؟ بسیار خوب. و اگر نه، من افراغ وظیفه کردم. آقای توسلی اندرون رفت و گفت ایشان [امام] نگاه کرد و گفت مگر نمیداند که من ملاقات ندارم؟ ملاقات هم نداشت. گفتم ایشان میداند که نوشته مطلب ضروری است. گفت بگو بیاید. ما هم رفتیم. آنوقت آقای حاج شیخ حسن صانعی هم طبق دأب و سنتش میآید توی آن حیاط کوچولو میماند، اگر وقت زیاد میشد، اشاره میکرد یعنی بلند شو. ولی آن روز امام شاید حدود ۳۵ دقیقه ایشان صحبت کردند. من به ایشان عرض کردم آقا، آقایان خبرگان مصمم هستند که نام آیتالله منتظری را برای مسئلهی رهبری ببرند، ولی من آن عبارت امیرالمؤمنین (ع) را که مجتنی الثمره، آن را نگاه کرده بودم، حاضرالذهن بودم، برایش خواندم که حالا فراموش کردم که خلاصه مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها و این پلاسیده میشود، حیف است و البته ما غیر از آقای منتظری که وارد انقلاب باشد، نداریم مثل ایشان.
ایشان شروع کردند به درددل و گله از آقای منتظری که همینطور است که شما میگویید. من هم همین است. مسئلهی مرجعیت و اینها یک دسته از جا بلند بشوند، ما آقا را مرجع کردیم، اینکه نمیشود. مرجعیت، مردم بهطبع خودشان رفتهرفته یکی خودبهخود تَعیُن پیدا میکرد و من میل ندارم و راضی نیستم که آقای منتظری ایشان بیاید به نام ایشان این کار را انجام بدهند و من هم راضی نیستم. بعد هم صحبت طولانی کرد از بعضی از نقاط ضعف بیتشان [آقای منتظری] با احترامی که به ایشان میکرد و حتی این را هم اضافه کرد، فرمودند احمد، این را من اولبار از ایشان شنیدم. شما میدانید احمد عزیزترین فرد خاندان من است. فلان، یکی از کارکنان بیت آقا را نام برد که در قید حیات است، فلان کارهایی که او کرده است، اگر احمد میکرد، گردن احمد را میزدم. شما آنجا بیشتر تردد کنید. آقای فاضل، آقای جوادی آملی، آقایان را هم وادار کنید که آنجا بیشتر تردد کنند. بعد ایشان امر فرمودند که خب من چهکار کنم؟ گفتم رئیس مجلس خبرگان آقای مشکینی است، ولی واقعاً رئیس آقای هاشمی است. ایشان میتواند کنسلش کند، تأخیر بیندازد. آقای خمینی، همهی شما آشنا بودید، ایشان انسان مؤدبی بود، میل نداشت مگر آنجا که واجب میشد و تکلیف بکند. فرمودند احمد که نیست، شما میروید دنبال آقای هاشمی و به ایشان بگویید؟ گفتم البته میروم دنبال آقای هاشمی. اما آقا، این مطلبی که گفته شد، خدمت شما باشد. گفت میدانم. گفتم حتی به آقای هاشمی هم نگویید، ممکن است از آقای هاشمی درز کند، بیرون برود و اسباب زحمت برای ما بشود.»
آقای محمدی گیلانی خدمت حضرت امام تأکید میکنند که وقتی آقای هاشمی آمدند پهلوی شما، مبادا بگویید من آمدم اینجا و گفتم مخالف رهبری آیتالله منتظری هستم، چون ممکن است آقای هاشمی این مطلب را یک جا بگوید و این موضوع درز پیدا کند، آنوقت همان افرادی که آیتالله شمسآبادی را کشتند، سراغ من هم بیایند.
آیتالله محمدی گیلانی سپس میگویند: «[حضرت امام] گفت نه، شما بروید به آقای هاشمی بگویید. من آمدم، حدود ساعت یازده بود. آقای هاشمی مجلس، یعنی خودشان تشریف برده بودند، آقای کروبی، آقای یزدی نایبرئیسشان بود. من رفتم دفتر خدمت ایشان [آقای هاشمی رفسنجانی]. گفتم من صبح خدمت آقا رسیده بودم، کاری داشتم. ایشان من را فرستادند خدمت شما، کار لازمی دارند، زودتر بروید. بعداً نمیدانم آقای هاشمی، آن تتمه را باید از ایشان بشنوید که چطور شد.»
آقای هاشمی بعد از اینکه صحبت آقای محمدی گیلانی تمام میشود، اینطور میفرمایند: «آن قسمتی که آقای محمدی فرمودند، بقیهاش را هم من بگویم که تکمیل بشود این قطعهی تاریخ. وقتی که ایشان به من فرمودند که حضرت امام تو را خواسته است، احضار کردند، من تلفن کردم به آنجا و گفتم وقتی تعیین کردند. [اینجا هم آقای هاشمی اصلاً نمیگوید که امام برای چه من را خواستند.] رفتم خدمتشان. دیگر نزدیک شده بودیم یا مواجه شده بودیم با آن نامهای که آقای منتظری نوشته بودند به مجلس.»
باز اینجا نیاز است من توضیحی بدهم. اینکه آقای هاشمی میفرمایند آن نامهای که آیتالله منتظری نوشته بودند به مجلس، منظور نامهای است که آیتالله منتظری به آیتالله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، نوشته بودند.




باز توضیحی اینجا عرض کنم. آیتالله هاشمی چهزمانی میرود پهلوی امام؟ در آبانماه سال ۶۴، یعنی زمانی که دیگر قرار است مثلاً یکی دو روز بعدش، آن تصمیم نهایی گرفته شود. در خاطرات آیتالله هاشمی این هست که دقیقاً چه روزی میروند پهلوی امام: روز سهشنبه، ۱۴ آبان ۶۴. ایشان در خاطرات خود نوشتهاند: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را دربارهی برنامهی مجلس خبرگان آورد و برای مسکن خودش استمداد نمود. گفت که امام با انتخاب آقای منتظری [برای جانشینی رهبر] موافق نیستند.
آقای هاشمی گفتهاند که آقای گیلانی آمد و گفت که امام با انتخاب آقای منتظری موافق نیستند، درحالیکه باید توجه داشته باشیم که آقای محمدی گیلانی حتی به شخص امام توصیه و بلکه اصرار میکنند که مبادا شما به آقای هاشمی بگویید که من آمدم اینجا و موضوع بحثم با شما چه بود. بعد هم که میروند پهلوی آقای هاشمی، اصلاً به ایشان نمیگویند که من برای چه رفته بودم خدمت امام. خود آقای هاشمی هم در روز ۱۴ خرداد ۶۸، وقتی که در تکملهی صحبت آقای محمدی گیلانی صحبت میکنند، زمانی که آقای محمدی گیلانی هم آنجا حاضر است، اصلاً نمیگویند که ایشان آمد به من گفت که مثلاً من راجع به موضوع آقای منتظری پهلوی امام بودم و شما هم بروید امام در مورد انتخاب آقای منتظری با شما کار دارد.




اما ادامهی خاطره را آقای هاشمی اینگونه مینویسد: «شب خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگراناند که تعیین آیتالله منتظری بهعنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود. باید با احتیاط و مراعات جوانب کار، عمل شود.»
این نکته هم جای سؤال و ابهام دارد. در واقع مسئلهی امام این نبود که پس از انتخاب آیتالله منتظری، مراجع یا کسانی دیگر در حوزه اظهار مخالفت کنند و غائلهای به پا شود. مسئلهی اصلی برای امام این بود که شخص آقای منتظری را برای رهبری آینده مناسب نمیدانستند. اگرچه امام آیتالله منتظری را برای امور دیگری مثل نظارت بر امور قضایی کشور یا تدریس در حوزههای علمیه و از این قبیل، کاملاً مناسب میدانستند؛ تاجاییکه احتیاطات خودشان را به ایشان ارجاع میدادند و حتی در نامهی ۶ فروردین ۱۳۶۸ از ایشان بهعنوان حاصل عمر خود یاد میکنند، اما ایشان را برای تصدی مسئولیت رهبری نظام مناسب نمیدانستند. بههرحال آقای هاشمی اینطور نوشتهاند و این واقعاً جای سؤال دارد.


این جملات یک مقدار مبهم است و ارتباط جملات با یکدیگر خیلی منسجم نیست. همچنین علاوه بر برخی نکاتی که قبلاً اشاره کردم، سؤال دیگری که به ذهن متبادر میشود، این است که میفرمایند چون این نامه آمده بود، امام گفتند هرچه مجلس تصمیم بگیرد، درحالیکه امام اصلاً ایشان را خواسته بودند که نظر خودشان مبنی بر مخالفت را به ایشان منتقل کنند تا ایشان با توجه به جایگاه و موقعیتی که در مجلس خبرگان دارد، این مسئله را به تعبیر آقای محمدی گیلانی، کنسلش کند.
















بنابراین امام نسبتبه خود آقای منتظری و اینکه ایشان ظرفیت مسئولیتهای بالای سیاسی را ندارد، این شناخت را داشتند و مهمتر اینکه میدیدند در کنار چنین شخصیتی، که اگرچه بهلحاظ آن لطف و صفای باطنیاش آدم خوبی است و بهلحاظ مراتب حوزویاش نیز شخص برجستهای است، فرد بسیار خطرناکی مانند مهدی هاشمی قرار دارد. مسائل سید مهدی هاشمی از قبل از انقلاب برای حضرت امام حساسیتبرانگیز شده بود. طوری که وقتی قرار بود در پاریس تعدادی از نیروهای انقلابی جلوی کلیسای سنتمری همایش و اعتصاب غذایی را در اعتراض به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران برگزار کنند و نام و عکس سید مهدی هاشمی هم در بین این زندانیان قرار داشت، امام فرمودند که اصلاً نباید اسم ایشان باشد.


سید مهدی کسی بود که قبل از انقلاب با تشکیل یک تیم ترور، اقدام به کشتن تعدادی افراد در منطقهی اصفهان کرده بود که مهمترین آنها آیتالله شمسآبادی بود. به همین جرم هم دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم میشود که البته این حکم در مورد او اجرا نمیشود. گفته میشود عدم اجرای حکم بهدلیل ارتباطاتی بود که با ساواک داشت. خودش هم در اعترافاتش به این ارتباطات اذعان کرده است. بههرحال چنین شخصی بعد از انقلاب از زندان آزاد میشود و لباس روحانیت بر تن میکند و وجههای انقلابی نیز برای خود دستوپا میکند و در ارتباط با آیتالله منتظری قرار میگیرد. اما در همین حال، مجدداً به رفتارهای خشونتآمیز خود ادامه میدهد و توسط همان تیم ترور خود، اقدام به حذف فیزیکی برخی افراد از سر راه خود میکند.یک نمونهی بارز آن، فردی است به نام عباسقلی حشمت که از جمله همولایتیهای سید مهدی است. سید مهدی منطقهی خودشان، یعنی لنجان و قهدریجان و آنطرفها را پایگاه اصلی قدرت خود میدانست و اجازه نمیداد تا هیچ خللی در آن به وجود آید. لذا همین که به او گزارش میدهند، عباسقلی حشمت مخالف شماست و برای شما مزاحمت ایجاد میکند، دستور میدهد حذفش کنید. به همین راحتی دستور قتل میدهد و آن کسانی که مأمور این کار میشوند، بدتر از خودش هستند. آنها بهسراغ حشمت در باغش میروند و میبینند دو فرزند جوان ایشان هم کنارش هستند. آنها بعداً در اعترافاتشان میگویند ما دیدیم اگر این موقعیت را از دست بدهیم، دیگر نمیتوانیم دستور سید مهدی را در مورد حذف ایشان عملی کنیم. بنابراین هم پدر و هم دو فرزند او را میکشند. آنها اصلاً یک تیپ عجیبوغریبی بودند؛ بسیار خشن و بیرحم. خودشان در اعترافاتشان گفتند که طناب به گردن هریک از اینها انداختهاند و آنقدر کشیدهاند تا خفه شدهاند.
بعد از این اعترافات در سال ۶۵ بود که عوامل دادستانی به محل دفن آنها رفتند و جنازهی آن سه نفر را از زیر خاک بیرون آوردند. حالا شما ببینید سید مهدی و تیم ترور او به انجام این قتلها اعتراف کردهاند، جنازهها هم بهعنوان سند قطعی و انکارناپذیر این جنایت به دست آمده و آیتالله منتظری از تمام این ماجرا اطلاع یافته است، اما همچنان حامی سید مهدی است. امام از همان اوایل انقلاب میبیند که آقای منتظری دلبستگی عجیبوغریبی به یک آدم بسیار خطرناک و تشکیلاتی دارد و هرچه هم به ایشان در اینباره توصیه و نصیحت میکند، بیتأثیر است. نهتنها امام بلکه شخصیتی مانند آیتالله مشکینی، که یک فرد چندان سیاسی هم نبود، از این ارتباط احساس نگرانی شدید داشت. ایشان در پاسخ به همان نامهی مورخ ۳۰ شهریور ۶۴ آیتالله منتظری، که من را انتخاب نکنید، نامهای به تاریخ ۱ مهر ۶۴ نوشته و نکتهای را بیان کرده که بسیار جالب است. آیتالله مشکینی در انتهای آن نامه مینویسد: «در خاتمه چون کلام بدینجا کشید، جسارتاً معروض میدارد نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید. لیکن با یک نگرانی خاص از ناحیهی بیت و بعضی از حواشی آن جناب که متأسفانه به قول آن مرحوم، مراجع قبلی پس از مرجعیت گرفتار میشدند و شما قبل از آن. من در اینباره لامتثال امرکم کلی میگویم. پیوسته از دوستان صمیمیتان اظهار ناراحتی میشنوم. حتی در مجلس نیز مطرح شد و بیسروصدا گذشت و قبلاً هم پس از سمینار ائمهی جمعه برخی به حقیر میگفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جناب هستند و شما را برای اسلام میدانند و راضی نیستند شخصی که از آنِ عموم است، در قبضهی خصوص باشد. من بهعقیدهی خودم، موقع را مغتنم دیدم و گفتم و بعد از این نیز خواهم گفت کائناً ما کان. من در عمر ۶۴سالهام، از اصفهانی (ره) گرفته تا به بعد، این گرفتاریها را درک کردهام و امید اینکه عرایضم نزد خودتان باشد و اگر درست هم نباشد، مانند برخی اباطیل که میشنوید، بایگانی شود و نیز معلوم شود که علاقهی من به جنابعالی بهواسطهی قدمت و رسوخ با این مطالب کاسته نمیشود و توفیقتان را پیوسته خواستارم.»لذا حتی اشخاصی مانند آقای مشکینی که آنچنان سیاسی هم نبودند، همین که نگاه میکردند، متوجه میشدند که برخی افراد نامناسب و در رأس آنها سید مهدی هاشمی، در اطراف آقای منتظری حضور دارند که این یک خطر بزرگ است. طبعاً امام با دقت و حساسیت بیشتری متوجه این مسئله بود و بهویژه میدید حتی آقای منتظری مخالف محاکمه شدن این شخص به اتهام چندین فقره قتل است. یعنی کسی دستگیر شده و حداقل ماجرا این است که چندین فقره قتل بهعنوان اتهام برای او مطرح است، اما آقای منتظری میگوید او را رها کنید. خیلی چیز عجیبی است. به نظر من، امام یکدفعه مواجه میشود با بعدی از شخصیت آقای منتظری که برای خود ایشان هم غیرمنتظره و تعجبآور بود. مگر میشود کسی فارغ از عملکردها و رفتارهای سیاسیاش، چند فقره قتل مرتکب شده باشد، جنازهها به دست آمده باشد، خودش و اعضای تیم ترورش هم اعتراف کرده باشند، بعد آقای منتظری بگوید او را مجازات نکنید. هذا شیء عجیب.
بههرحال میرسیم به زمانی که سید مهدی هاشمی علیرغم همهی تأکیدات و اصرارهای آقای منتظری، مجازات میشود. به نظر من، از این به بعد، آقای منتظری دیگر دلش با امام صاف نمیشود. در ادامهی همین مسیر هم شاهد چند عملکرد و سخنرانی و موضعگیری شاخص توسط ایشان هستیم که نشان میدهد اساساً در تفکرات سیاسی ایشان، یکسری نکات نامناسب وجود دارد. مثلاً در مصاحبهای که با ویژهنامهی دهمین سالگرد پیروزی انقلاب در سال ۶۷ انجام میدهند، اظهاراتی دارند که مناسب نیست. بعد از آن، در یک سخنرانی در سالگرد انقلاب، تحلیلهایی را نسبت به ده سال گذشته ارائه میدهند که بسیار نامناسب بود؛ تاجاییکه بعداً امام در یکی از پیامهای خودشان میفرمایند من نسبتبه این تحلیلهایی که اخیراً داده شد، از خانوادهی شهدا و جانبازان عذرخواهی میکنم.
چندی بعد از آن، در اوایل فروردین ۶۸، یک نامهی محرمانه از دفتر ایشان به بیبیسی منتقل میشود که آن را میخوانند. همهی اینها امام را به این نتیجهی قطعی میرساند که آقای منتظری اگرچه در مقام یک شخصیت حوزوی و مدرس حوزه میتواند فرد مناسبی باشد و خوب است به فعالیتهای خود در این زمینه ادامه دهد، ولی بهلحاظ عملکرد سیاسی و تفکر سیاسی، اصلاً فرد مناسبی بهخصوص برای اینکه در جایگاه رهبری نظام قرار بگیرد، نیست. بنابراین خود امام است که به این نتیجه میرسد. البته این را هم بگویم که با توجه به خاطراتی که از امام نقل شده است، ایشان از اواخر سال ۶۷ به این نتیجه رسیده بودند که آقای منتظری باید کنار برود. موضوع از این قرار بود که در یکی از جلسات سران قوا، که در منزل حاج احمدآقا تشکیل شده بود، امام حضور مییابند و موضوع به برکناری آقای منتظری کشیده میشود. آقایان خدمت امام عرض میکنند که حالا شما میفرمایید آقای منتظری نباشد. اگر ایشان نباشد، چهکسی باشد؟ چون آنموقع، شرط مرجعیت برای رهبری وجود داشت، یک وجه این سؤال آن بود که ما در بین مراجع کسی را نداریم که بتواند مسئولیت رهبری انقلاب و نظام را برعهده گیرد. امام که دیدگاهشان از ابتدا این بود که مرجعیت شرط لازم برای رهبری نیست، در همان جلسه میفرمایند همین آقای خامنهای.






امام مینویسند: «بسمالله الرحمن الرحیم. حضرت حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ علی مشکینی (دامهافاضاته)، پس از عرض سلام، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمیکنم. فقط در مورد رهبری، ما که نمیتوانیم نظام اسلامیمان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامیمان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهدِ عادلِ مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت میکند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را بهعهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت، این ولی منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی، من این را میگفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام میدانستم که این در آیندهی نهچندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. والسلامعلیکم و الرحمهالله و برکاته. ۹ اردیبهشت ۶۸، روحالله الموسوی الخمینی.»
این، آن راهکاری است که امام در اختیار مجلس خبرگان میگذارند و میگویند شرط مرجعیت لازم نیست و اجتهاد کفایت میکند. همین رهنمود مورد عمل کمیسیون شمارهی یک شورای بازنگری، که مسئول بررسی و تنظیم مجدد اصول مربوط به رهبری است، قرار میگیرد و در مذاکرات و مصوبات اولیه در این کمیسیون، تصویب میشود که اجتهاد برای رهبری کافی است. بهاینترتیب شرط مرجعیت کنار گذارده میشود، اما درحالیکه هنوز این مصوبهی کمیسیون به صحن علنی شورا نیامده است، حضرت امام رحلت میکنند.




ببینید، اواخر سال ۸۸ بود که بنده برای انجام یک پروژهی تحقیقاتی، با حدود شانزده نفر از اعضای مجلس خبرگان اول که در جلسهی انتخاب آقا به رهبری حاضر بودند، مصاحبههایی را انجام دادم. هیچکدام از آنها نگفتند که ما بعد برکناری آقای منتظری یا حتی بعد از اینکه شنیدیم امام به رحمت خدا رفته است، جلسهای برای اینکه ببینیم حالا چهکسی رهبر باشد، داشتهایم.




اولین سخنران این جلسه خود آیتالله مشکینی هستند که ضمن تسلیت رحلت حضرت امام، دربارهی لزوم تعیین رهبر جدید و شرایط آن صحبت میکنند. بحث ایشان روی این نکته متمرکز است که در اصل ۱۰۷ قانون اساسی سال ۵۸، «صلاحیت مرجعیت» بهعنوان شرط لازم برای کاندیداهای رهبری اعلام شده است و نه «مرجعیت بالفعل» و لذا خبرگان میتوانند از میان کسانی که از چنین صلاحیتی برخوردارند، یک نفر را بهعنوان رهبر یا چند نفر را بهعنوان شورای رهبری انتخاب نمایند. در واقع اصل بحث ایشان این است که حتی اگر اصلاحات انجامشده در مورد اصول مربوط به رهبری در شورای بازنگری را هم نادیده بگیریم، طبق مفاد خود قانون اساسی سال ۵۸ نیز ضرورتی به مرجع بالفعل بودن فرد منتخب برای رهبری نیست.
پس از سخنان رئیس مجلس خبرگان، در مورد تصویب برکناری آیتالله منتظری یا به تعبیری که در آنجا به کار برده میشود، قبول استعفای آیتالله منتظری از رهبری آینده، رأیگیری به عمل میآید. این کار بسیار هوشمندانه و سنجیدهای بود که انجام شد، چون بالأخره آیتالله منتظری منتخب مجلس خبرگان در سال ۶۴ بود و درست است که نامههایی بین حضرت امام و ایشان ردوبدل شده بود و خود ایشان هم در نامهای که به تاریخ ۷ فروردین ۶۸ مینویسند، اعلام میکنند که من هم علاقهای به این قضیه ندارم و کنارهگیری میکنم، ولی ممکن بود بعدها کسانی این را مطرح کنند که حضرت امام مثلاً از جایگاه قانونی رسمی در قانون اساسی برای برکناری آقای منتظری برخوردار نبودند. یا حتی مثلاً خود آقای منتظری اگر اعلام کردهاند من کنار میروم، اینهم حتی نافذ نبوده است. بنابراین مجلس خبرگان در اولین اقدام خودش، اعلام میکند کسانی که نسبتبه پذیرش استعفای آیتالله منتظری از رهبری آیندهی نظام موافقاند، قیام کنند. اکثریت قریببهاتفاق، بهجز یکی دو نفر، قیام میکنند. با چنین اکثریتی مسئله تصویب میشود.
بعد مجلس وارد شور میشود. اولین سخنرانی که پشت تریبون میآید، آیتالله احمد آذری قمی است. اصل بحث ایشان آن است که با توجه به رحلت حضرت امام و با توجه به مفاد قانون اساسی سال ۵۸، بهترین کسی که میتواند جانشین ایشان شود، آیتالله گلپایگانی است.
من برای اینکه باز از روی سند خوانده باشم، بعضی از قسمتهای صحبت ایشان در مجلس خبرگان را میخوانم. ایشان میفرمایند: «انصافش این است که مخصوصاً با همین وضعی که عرض کردم، ولو صلاحیت تارّهی مرجعیت هم باشد، الآن ما غیر از حضرت آیتالله گلپایگانی کسی را نداریم که مرجعیت فعلی داشته باشند یا صلاحیت مرجعیت هم ولو مرجع فعلی هم نباشند.» بعد ایشان میفرمایند: «الآن مشروعیت را بهوسیلهی ایشان، مشروعیت نظام را مخصوصاً مسائل نمایندگیها هست که خب این را توجه داریم. ما که ولایتفقیه را از راه حسبه نمیدانیم. آنهایی را که آن مرحوم و بزرگوار نصب نکردند، اینها به قوت خودش باقی است، اما نمایندگیها، وکالتها، آنها از بین رفته. یعنی با رحلت حضرت امام، آن نمایندگیها و وکالتهایی که ایشان داده بودند، اینها از بین رفته؛ یعنی به مجرد فوت، از بین میرود. بنابراین در این برهه از زمان و شرایط حساس، خب ایشان [منظور آیتالله گلپایگانی] مخصوصاً در این اعلامیهای که امروز داده، مردم را دعوت کرده به همکاری با مسئولین و امضا کرده و روی این زمینه ما به ایشان پیشنهاد کردیم.»




و اما اینکه آن پیشنهاد آقای آذری قمی چه بوده است، بازهم برای حفظ سندیت آنچه میگویم، اظهارات ایشان را از روی متن میخوانم: «ایشان گفت خب من که نمیتوانم. فرق بین من و حضرت آیتالله خمینی خیلی تفاوت و فاصله است و من هم قدرتش را ندارم. ما گفتیم که شما بهعنوان اینکه پشتوانهای بهاصطلاح باشید و هنوز ذهنیتهایی هست که اینها مسئلهی مرجعیت را به آن بها میدهند، مخصوصاً جنبهی قانونی هم دارد، شما این مسئله را فقط به همین عنوان قبول کنید. ما چیزی که از شما میخواهیم، قبول کردن این مسئله است و تأیید و امضای وضع کنونی است. مسئولین، نمایندگیها، همهی اینها را برای اینکه جنبهی مشروعیت به او داده بشود و در این شرایط حساس، وضع تغییری پیدا نکند، شما این را قبول بکنید و این کار را بکنید. هیچچیز دیگر از شما نمیخواهیم. حالا پیشنهاد خود بنده این است که، یعنی مفصلش این است که ایشان را بهعنوان رهبر انتخاب بکنیم، چون مرجع هم هست، صلاحیت مرجعیت هم دارد. همهچیزش درست است و تقریباً تنها مرجعی است که الآن در ایران وجود دارد که میتواند رهبر بشود. بعد پیشنهاد من این است که حالا یا خبرگان یا خود ایشان که حاضر است و بهترش همان خبرگان است که جناب آقای خامنهای، ریاست محترم جمهوری اسلامی، آنطوری هم که شنیدم برای ما نقل کردند، البته آن جملهی اخیر وصیتنامه تقریباً جلوی ما را میگیرد، ولی خب حالا این مقدار بهعنوان یک نقلی که ایشان فرمودهاند، خب مثلاً آقای خامنهای چطور است مگر؟ ایشان را بهعنوان قائممقام رهبری منصوب، از قِبَل آقای گلپایگانی، که ایشان هم حرفی ندارند، ایشان را معرفی بکنند و خبرگان هم به این جهت رأی بدهند که دیگر اشکالی باقی نماند.»
پس اینجا اولینبار در اولین دقایق مجلس خبرگان، آقای آذری قمی اسم آیتالله خامنهای را میآورند بهعنوان اینکه ایشان بهاصطلاح قائممقام رهبری باشند.






ایشان در صحبت خودش میگوید من به اعتبار اینکه عضو کمیسیون رهبری در این شورای بازنگری هستم، مطالبی را عرض میکنم که شاید مفید واقع شود برای کارمان. وقتی که دستور امام صادر شد و جلسه تشکیل شد، صحبت شد که آیا حضرت امام رهنمود خاصی در این جهت ندارند؟ پیغام داده شد که اگر نظر خاصی دارید، بفرمایید. منظور همان نامهای است که آیتالله مشکینی مینویسند به امام. حضرت امام نامهای نوشتند که من این نامه را میخوانم. شاید این نامه مفید باشد. من متن این نامه را پیش از این در اینجا خواندم و منظور همان نامهای است که حضرت امام میفرمایند شرط مرجعیت برای رهبری لازم نیست و من از ابتدا هم با این شرط موافق نبودهام.
نکتهی خیلی مهم هست که آیتالله امینی میگوید و من خدمتتان عرض میکنم و این نشان میدهد که حضرت امام تا چهحد تأکید داشتند روی اینکه شرط مرجعیت اصلاً و ابداً در قانون اساسی جدیدی که نوشته میشود، نیاید. ایشان میگوید بعد از اینکه حضرت امام آن نامه را نوشتند که شرط مرجعیت لازم نیست، ما خودمان در کمیسیون تصمیم گرفتیم که لفظ مرجعیت را بهعنوان اولویت ذکر کنیم؛ یعنی بهعنوان شرط نگوییم، بلکه فقط بگوییم یک اولویت است. ایشان میگوید: «نوشتیم اصل ولیفقیه عبارت از همان مجتهد مطلق آن که آمادهی استنباط باشد و بعد برای اولویتها، یکیاش را ذکر کردیم مرجعیت. اما چون امام این نوشته را نوشته بود، ما شک کردیم که امام شاید منظورش این باشد که اصلاً این را نیاوریم در قانون، حتی بهعنوان مُرجّح. خدمتشان رسیدیم. من در خدمت حضرت آیتالله اردبیلی در خدمت امام رسیدیم و به ایشان عرض کردیم که ما یک همچین تصمیمی گرفتیم که مرجعیت را شرط حتمی قرار ندادیم، اما بهعنوان یک اولویت قرار دادیم. ایشان یک تأملی فرمودند. فرمودند نه، نمیخواهد. یکقدری ما اصرار کردیم که بههرحال یک مرجحی که هست. ایشان قدری تأمل کردند، فرمودند که اصلاً این را در قانون نیاورید، برای اینکه خب یک چیزی نیست که شرط شرعی باشد. در قانون این را نیاورید و ما هم از فرمایش ایشان این را استفاده کردیم که ایشان منظورش این است که لفظش در قانون نیاید.»
در واقع آقای امینی میفرمایند ما که در کمیسیون شمارهی یک داریم اصول مربوط به رهبری را تنظیم میکنیم، شما نمایندگان خبرگان مطمئن باشید طبق نظر قطعی حضرت امام، ما شرط مرجعیت را از رهبری برداشتهایم و وقتی هم که این مصوبهی کمیسیون به صحن شورای بازنگری بیاید، همین تصویب خواهد شد و دیگر این شرط نخواهد بود و شما هم در مباحث جاری، روی این شرط اصراری نداشته باشید.
بعد از ایشان، آقای خلخالی صحبت میکنند که ایشان هم نسبتبه کنار گذاشته شدن شرط مرجعیت نظر مثبتی دارند و ضمناً در مورد مطرح شدن نام آیتالله گلپایگانی هم نظرشان این است که ما نمیتوانیم رهبری کشور را به آیتالله گلپایگانی بسپاریم که اگرچه از لحاظ فقهی شأن و مرتبت بالایی دارند، ولی بهلحاظ سیاسی و اجرایی و مدیریتی، از عهدهی این کار برنمیآیند. بعد از ایشان، آقای جنتی صحبت میکنند و بههرحال این بحثها ادامه دارد تاآنجاکه دیگر به نظر میرسد خبرگان بهخصوص با آن تأکیدی که امام بهعنوان ولیفقیه و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی و رهبر نظام بر حذف شرط مرجعیت داشتند، به این نظر قطعی میرسند که این شرط برای رهبری لازم نیست و همان اجتهاد کفایت میکند. بهاینترتیب مباحث مربوط به مرجع بودن یا نبودن رهبر آینده تمام میشود و موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری بعد از امام مورد بحث قرار میگیرد.








بههرحال بعد از آنکه تقریباً یک اجماع نسبی صورت میگیرد روی این موضوع که مرجعیت شرط لازم نیست برای رهبری، بحث میآید روی موضوع دوم؛ یعنی رهبری فردی یا شورایی. در این زمینه هم تعدادی از خبرگان نظراتشان را مطرح میکنند. آن کسانی که موافق رهبری فردی صحبت میکنند، نام کسی را بهعنوان مصداق نمیبرند، ولی آنها که معتقد به رهبری شورایی هستند، ترکیبهایی را پیشنهاد میکنند که نقطهی مشترک تمام این ترکیبها، آیتالله خامنهای است. مثلاً آقای خلخالی یک شورای سهنفره مرکب از آقایان مشکینی، خامنهای و موسوی اردبیلی را پیشنهاد میکند. آقای مروارید، آقایان مشکینی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و حاج احمدآقا را بهعنوان اعضای شورای رهبری نام میبرد. آقای محمد هاشمیان ترکیب شورای رهبری مورد نظر خود را چنین بیان میدارد: آقایان خامنهای، حاج احمدآقا، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی. آقای سید علیمحمد دستغیب این ترکیب را برای شورای رهبری پیشنهاد میدهد: آقایان مشکینی، صانعی، هاشمی رفسنجانی، خامنهای و موسوی اردبیلی. آقای دشتی، یکی دیگر از اعضای خبرگان، از آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، مشکینی و حاج احمدآقا بهعنوان اعضای شورای رهبری پیشنهادی خود نام میبرد و همچنین ترکیبهای دیگری نیز پیشنهاد میشود که همانطور که عرض کردم، نام آیتالله خامنهای در تمامی آنها وجود دارد. بههرحال این صحبتها ادامه دارد تاجاییکه آقای طاهری خرمآبادی، منشی هیئترئیسه، پیشنهاد کفایت مذاکرات در این مورد را ارائه میدهد.


آقایان دیگری هم هستند که با توجه به تجربیات ناموفق دهسالهی گذشته در مسائل شورایی مانند شورایعالی قضایی، تأکید میکنند که مدیریت شورایی نمیتواند از کارآمدی لازم برای رهبری و هدایت کشور برخوردار باشد. این بحثها وجود دارد تا اینکه کفایت مذاکرات اعلام میشود و رأیگیری به عمل میآید و تصویب میشود.




البته بلافاصله آقای هاشمی رفسنجانی این نکته را متذکر میشود که هرگونه تصمیم و انتخابی که در مجلس خبرگان صورت گیرد، محدود به اصلاحات صورتگرفته در قانون اساسی است و چنانچه در تعارض با آنها قرار گیرد، در مراحل بعدی منطبق با قانون اساسی مصوب خواهد شد.










آقای هاشمی میگوید آقای مجتهد شبستری ظاهراً از آقای طاهری خرمآبادی مطلبی شنیدهاند به نقل از من که امام چیزی راجع به آیتالله خامنهای گفتهاند. موافقید من این را بگویم؟ این حرف آقای هاشمی، حرف بسیار سنجیده و عاقلانهای است؛ یعنی ایشان در واقع بهنوعی رأیگیری میکند از مجلس خبرگان که اگر موافقید، من بگویم. بعد از اعلام موافقت نمایندگان، آقای هاشمی توضیح میدهند: «ما از حضرت امام، البته امام در این صحبتشان، این سندی که امروز خواندیم، یعنی وصیتنامهی خودشان، گفتند چیزهایی را قبول کنید از من که یا نوشته باشد یا در رادیو گفته باشم. این آن نیست که در رادیو ایشان نگفتند اولاً، منتها ما شاهد چهار تا پنج تا داریم اینجا. میتوانیم، ما شاهد هم داریم.» در همین هنگام که ایشان میگویند ما شاهد داریم، آقای موسوی اردبیلی که پایین نشسته بودند و جزء سران بودند و در آن جلسهای که این مسئله مطرح شده بود، ایشان هم حضور داشتند، بهعنوان شاهد، حرف آقای هاشمی را تأیید میکنند. آقای هاشمی میفرمایند که شما شاهدید و ایشان هم تأیید میکنند. بعد آقای هاشمی رفسنجانی خاطرهی خودشان را از این ماجرا میگویند: «ما یک جلسه با رؤسای قوا و نخستوزیر و احمدآقا خدمت امام بودیم. همان موقعی که مسئلهی آقای منتظری داغ شده بود و ما با امام مباحثه داشتیم. ما یکی از احتجاجاتمان با امام این بود که شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید، ما در رهبری دچار مشکل میشویم. شورایی را، امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچوقت. فرد هم ما میگفتیم ما فردی را نداریم الآن که مطرح بکنیم در جامعه، چون ما فرضمان بر مرجعیت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنهای. البته ما میتوانستیم آن روز حمل کنیم این را در اینکه امام خب برای اینکه ما را قانع بکنند، بگویند در بنبست نیستید. ما هم در این مقدار، البته قرار هم گذاشتیم به کسی نگوییم و ما هم نگفتیم واقعاً. ما بعداً شنیدیم درز کرده. نفهمیدیم از کجا درز کرده، اما ما نگفتیم. خود آقای خامنهای اصرار داشتند این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند مبادا بگویید. من هم نمیگفتم. یک بار دیگر من خصوصی خدمت امام رفتم. باز روی همین مسئله، من چون در جلسهی عمومی شرمم میآمد خیلی بحث، مثلاً یکدندگی با امام بکنم، خب تنها که میرفتم، خیلی آزادتر حرف میزدم. خیلی با ایشان یکدنده وررفتم روی مسئله. باز ایشان به من در همان جلسه فرمودند که شما وقتی مثل آقای خامنهای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟ بار سوم این را احمدآقا دیروز به من گفت. در جمع چند نفریمان گفت. گفت وقتی که آقای خامنهای کره بودند و فیلمشان با آقای کیم ایل سونگ داشت نمایش داده میشد، منظرهی خوبی بود آنجا. من گفتم که آقای احمدآقا گفتند که من گفتم آقای خامنهای خوب جا افتادند در این، واقعاً خوب آبرویی هستند برای نظام. ایشان فرمودند که واقعاً شایستهی رهبری هستند. اینهم حرف سومی هست که البته این را من از احمدآقا نقل میکنم باواسطه. آن را که عرض میکنم، آقای اردبیلی و من و آقای احمدآقا و آقای نخستوزیر در جلسه بودیم، باهم شنیدیم. این مسموعات ماست.»


با ارائهی این پاسخ از سوی آقای آذری قمی، تعبیر بنده اینطور است که بدینترتیب آخرین تیر آیتالله خامنهای هم برای اینکه این مسئولیت را از خودشان دور کنند، به هدف ننشست.








بعد از این سخنان، نوبت به رأیگیری برای انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری میرسد. در اینجا بازهم آقای هاشمی به همان دلیلی که عرض کردم، تذکر میدهد که این رأیگیری و انتخاب بهصورت موقت است تا اینکه بعد از تأیید نهایی قانون اساسی توسط مردم، اقدام به رأیگیری بهصورت دائمی و برمبنای اصول قانون اساسی جدید کنیم. بنابراین به نظر من، تمام ریزهکاریهای قانونی برای اینکه کسی نتواند هیچ مشکلی در این ماجرا بهلحاظ قانونی عنوان کند، رعایت میشود و همهچیز طبق روال قانون پیش میرود.


بعد از اینکه رهبری آیتالله خامنهای رأی میآورد، صدای تکبیر نمایندگان در مجلس میپیچد و آیتالله مشکینی نیز با این جمله، جلسه را ختم میکند: «جلسه را ختم میکنیم. انشاءالله این خبر خوش را به امتتان برسانید.»






شبکه اجتهاد اجتهاد و اصول فقه, حکومت و قانون, اقتصاد و بازار, عبادات و مناسک, فرهنگ و ارتباطات, خانواده و سلامت